يک منتقد سينما: اصغر فرهادي و ده نمکي هر دو ترسو هستند!
سينما
بزرگنمايي:
چه خبر - نقد و بررسي غول بزرگ مهربان در فرهنگسراي انديشه
با حضور سعيد قطبيزاده منتقد سينما و با اجراي محمدرضا مقدسيان منتقد سينما مراسم نقد و بررسي فيلم غول يزرگ مهربان چهارشنبه 6 بهمن برگزار شد.
در دهمين جلسه از سلسله نشستهاي «سينما فرنگ»، فيلم «غول بزرگ مهربان» يا «بيافجي» به کارگرداني و تهيهکنندگي استيون اسپيلبرگ به نمايش در آمد. پس از نمايش اين اثر، جلسه نقد و بررسي فيلم با حضور سعيد قطبيزاده و با اجراي محمدرضا مقدسيان برگزار شد.
سعيد قطبيزاده با بيان اين که روند فيلمسازي استيون اسپيلبرگ، روند منظم و دقيقي بوده است، اظهار کرد:
نخستين آثاري که اسپيلبرگ ساخت، آثار تجربي بودند و دنياي آغازين فيلمسازياش و تاثيرپذيري از استنلي کوبريک به اندازهايي بود که پس از مرگ کوبريک، پروژه ناقص اين کارگردان يعني «هوش مصنوعي» را ساخت. در متن فيلمسازي هاليوود ، اسپيلبرگ را فيلم سازي تجربهگرا مي دانند و چه در فيلمهاي پر سر و صدايي مانند فهرست شيندلر و نجات سرجوخه رايان و چه در آثار کم هزينهايي مانند ترمينال، هميشه دل بستگي خاص اسپيلبرگ به يادگيري و تجربه در سينما ديده ميشود.
اين منتقد سينمادرباره اهميت خانواده در آثار اسپيلبرگ گفت:
خانواده يکي از مهمترين دغدغههاي آثار اسپيلبرگ است. اسپيلبرگ معتقد به جامعه سالمي است که در آن خانوادههاي سالم حضور داشته باشند. همچنين نوعي شيدايي در آثار اسپيلبرگ ديده ميشود. اين نگاه نسبت به شخصيتهاي تنها که با محيط جهان پيرامون خود بيگانه هستند نيز ديده ميشود. در فيلمهاي علمي و تخيلي، کودکانه، جنگي، ملودرام و حتي آثار کمدي اين کارگردان، قهرمان کسي است که در آستانه جدايي از جمعي است که او را به نوعي اسير کرده اند. در اين فيلم هم ميبينيم که شخصيت bfg در بين جهان غولها و آدمها سرگردان است و اين سرگرداني حتي به لحاظ فيزيکي هم قابل مشاهده است. شخصيت مقابل اين غول، يعني «سوفي» هم دختر بچه يتيمي است و اين دو در مرز مشخصي به نام تنهايي به هم مي رسند.
وي با تاکيد مجدد بر اين که يکي از الگوهاي اسپيلبرگ، استنلي کوبريک بوده است، عنوان کرد:
کوبريک از ابتدا نوعي جاه طلبي براي تجربه همه ژانرها داشته است و در ژانر هاي بسياري همچون ملودرام، جنگي، کمدي، آثاري با درون مايه هاي فلسفي و حتي ترسناک ساخته است. البته کوبريک هيچ گاه فيلم ساز محبوب من نبوده است، چرا که هميشه به نظر مي آيد هدف مشخصي در فيلمسازي داشته که به تجربه تمام ژآنر ها برسد. کوبريک هر 4 يا 5 سال يک بار فيلم ساخت، اما اسپيلبرگ اين گونه نيست و حساسيت و انزوا و حتي خودشيفتگي کوبريک، در اسپيلبرگ ديده نميشود.
وي در مورد استلي کوبريک گفت:
استنلي کوبريک يک فيلمساز آمريکايي محسوب نمي شود، چرا که پس از فيلم اسپارتاکوس، به انگليس رفت و ادامه فعاليت هاي سينمايي اش در آن کشور بود و خودش ترجيح مي داد فيلمسازي هنري و اروپايي شناخته شود. اما اسپيلبرگ از ابتدا فيلم سازي هاليوودي بود و در اين صنعت فعاليت کرد.
قطبيزاده با تاکيد بر اين که رمان غول بزرگ مهربان اثر رولد دال را در کودکي براي يادگيري زبان انگليسي خوانده است، گفت:
زماني که فيلم غول بزرگ مهربان اسپيلبرگ را ديدم، احساس کردم غول، به همان صورتي تصوير شده بود که من در کودکي و پس از خواندن رمان مجسم مي کردم. البته در رمان دال هم توضيحات بسياري درباره ويژگي هاي ظاهري غول داده شده است. درباره قصه اين اثر نيز ، قبول دارم که از ميانه داستان و دوستي غول با سوفي، کشش اثر از بين ميرود، اما ما بايد بپذيريم که در حال تماشاي يک کالاي سرگرمي و تجربه ايي که ما را به جهان روياها دعوت ميکند هستيم.
اين منتقد سينما همچنين درباره اقتباس هاي ادبي در سينماي هاليوود گفت:
به جرئت ميتوان گفت 90 درصد فيلم هايي که در آمريکا ساخته ميشود، اقتباس است و حتي تهيه کننده ها، سفارش نگارش رماني را به نويسندگان مطرح مي دهند و سپس بر اساس آن رمان، دست به نگارش فيلمنامه و ساخت فيلم مي زنند. سينماي هاليوود از ديرباز از ادبياات وام گرفته و پيوند عميقي در داستان گويي دارد. متاسفانه در ايران ادبيات داستاني که مناسب اقتباس باشد به ندرت داريم و آن آثاري هم که موجود است، به دليل سانسور، قابليت اقتباس را ندارند. تنها اقتباسهاي خلاقانه اي که در سينماي ايران صورت گرفته را مي توانم اقتباس هاي ناصر تقوايي و همچنين اقتباس کيانوش عياري از دزد دوچرخه بدانم. البته اقتباس فرزاد موتمن در شب هاي روشن هم اقتباس بدي نيست.
وي با تاکيد بر اين که تاريخ و ادبيات، پشتوانه قصهگويي در آمريکا است، افزود:
از آغاز پيدايش سينما در آمريکا، تصوير «لينکلن» هم ارائه شده و تا به امروز به اشکال مختلف به اين شخصيت سياسي آمريکا پرداخته شده است. حال ما کدام تصوير ناب را از تاريخ کشورمان در سينما داريم. شب گذشته سريال معماي شاه را نگاه مي کردم و تصور مي کنم اين ميزان از توهين در اين سريال، در شان ملت ما نيست. مردم ايران اين دوران ها را زندگي کرده اند و خوانده اند و نمي توان به آن ها تصويري کاريکاتوري و احمقانه از شخصيت هاي تاريخي ارائه داد. متاسفانه سينما و فيلم در ايران، ترسو، اخته و ابتر است و فرسنگها از مردم عقب تر است. به همين دليل هم تفاوتي بين «جدايي نادر از سيمين» و «اخراجي ها» نمي بينم، چرا که معتقدم هر دو فيلم ترسو هستند.
قطبيزاده درباره سينماي ايران گفت:
در ايران ، همه روشنفکر هستند، در حالي که ما نياز به متخصص داريم. اسپيلبرگ زماني که قصد دارد ساخت اثري را آغاز کند، فيلمنامه آن را به 3 فيلمنامه نويس ديگر مي دهد تا بازنويسي کنند و هر کدام از عوامل فيلم نيز، در ساخت اثر به او مشورت مي دهند. جايگاهي که اسپيلبرگ در سينماي آمريکا دارد، مانند جايگاه بيضايي در سينماي ايران است. آيا ميتوان به بيضايي گفت که فيلمنامه اش را به سه فيلمنامه نويس ديگر بدهد تا آن ها هم نظرشان را بگويند.
گروه فرهنگ و هنر
منبع:روابط عمومي فرهنگسراي انديشه
-
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۵:۱۵:۲۱ PM
-
۲۰۶ بازدید
-
-
چه خبر