علي مصفا از کم رويي بودنش مي گويد! گاهي بخاطر پول بازي ميکنم!
سينما
بزرگنمايي:
چه خبر - مصاحبه علي مصفا درباره فيلم هايش
توصيف کردن علي مصفا کار سادهاي نيست. او از معدود بازيگراني است که تلاش ميکند ديده نشود و خودنمايي نکند. اين ويژگي مصفا در کنار خجالتي بودنش با نفس بازيگري در تناقض است. در واقع مصفا ترجيح ميدهد بيشتر خلوت و آرامش خودش را داشته باشد و از هياهو به دور باشد اما با همين روحيه تا به حال بازي در بيش از ٢٠ فيلم سينمايي را تجربه کرده است.
خودش ميگويد هيچوقت بازيگري انتخابش نبوده اما اگر حضور در اين عرصه را انتخاب نميکرد، مورد قضاوت ديگران قرار ميگرفت. ممکن است نرسيدن مصفا به آرزويش يعني نقاشي براي خودش دردناک باشد، اما بيترديد براي ما خوشايند است که بازيگري را ادامه ميدهد. تلاش او براي ديده نشدن و اغراق نکردن در نقشهايش، قابل ستايش است.
علي مصفا با وجود درونگرا و خجالتي بودن، در بازيگري رهايي دارد. او خود واقعياش را به مخاطب عرضه ميکند و اين اتفاق نادري در سينماي ايران است. مصفا حالا در آستانه ٥٠ سالگي است. او با تمام فشارها و خودخوريهايي که بعد از پذيرفتن هر نقش داشته است، اين روزها فيلم «مرگ ماهي» به کارگرداني روحالله حجازي را روي پرده و دو فيلم در نوبت اکران دارد. گفتوگوي ما با او درباره بازيگري است، کاري که معمولا ترجيح ميدهد تجربهاش نکند.
بعد از بازي در فيلم «در دنياي تو ساعت چند است» گفته بوديد ديگر سراغ بازيگري نميروم اما در جشنواره سي و چهارم فجر سه فيلم داشتيد و بعد از آن هم در يکي، دو فيلم بازي کرديد. چه اتفاقي افتاد. دوباره رفتيد سراغ بازيگري؟
من از فيلم «پري» به بعد مدام ميگويم ديگر در فيلمي بازي نميکنم اما نميدانم چه اتفاقي ميافتد که تن ميدهم. سعيام اين است که بازي نکنم اما در شرايطي قرار ميگيرم که به ناچار اين کار را انجام ميدهم. نميدانم؛ دوست ندارم، اما پيش ميآيد. بازيگري خوشايندم نيست.
چه کاري خوشايندتان است؟
هنوز نفهميدم (ميخندد) خوشايندم خيلي چيزها است اما نميتوانم بگويم.
در حوزه هنر چه فعاليتي برايتان مطلوب است؟
خيلي دلم ميخواست نويسنده بودم. مينشستم قصه مينوشتم. يا مثلا نقاش بودم و مينشستم به نقاشي کشيدن. کارهايي که نشسته انجام ميشوند موردعلاقهام است. کلا آدم راحتطلبي هستم.
شما اگر در خانوادهاي هنري به دنيا نميآمديد باز هم سمت هنر ميرفتيد؟
شايد اين طوري برايم بهتر هم بود و هنر را جديتر دنبال ميکردم. پيگيرتر بودم و به نتيجه مناسبتري ميرسيدم. من در فعاليتهاي هنري خيلي آدم تنبلي بودم و اگر کاري کردم به خاطر شرايطي بوده که مجبورم کرده آن کار را انجام دهم. کم پيش آمده که خودم بخواهم کاري بکنم و اگر هم اين اتفاق افتاده، پروسه انجام آن کار خيلي طول کشيده است. تا الان اين طوري رفتار کردم اما از حالا به بعد نميدانم چه اتفاقي بيفتد.
ظاهرا رابطهتان با کارگردانهاي جوان خوب است. کارگردانهايي که خيلي در حوزه سينما چرخ نزدهاند. کار کردن با جوانها جذاب است يا يک فيلمنامه خوب؟
در درجه اول فيلمنامه برايم مهم است. اما همين که کسي ميخواهد کار اولش را کليد بزند، برايم با ارزش است. البته سختي کار اول کارگردانها کمکم از بينرفته است. يک زماني کار اول يک قداستي داشت و آدم احساس ميکرد بايد کمک کند تا کار به نتيجه برسد چون آن جوان کار سختي در پيش داشت. در واقع شرايط فيلم ساختن براي کارگردانهاي اول سخت فراهم ميشد. اما حالا بعد از آمدن صنعت ديجيتال و حجم زياد توليد، شکل اين ماجرا تغيير کرده است.
فقط به خاطر صنعت ديجيتال اين اتفاق افتاده است؟
نه فقط اين نيست. نسل کارگردانها هم عوض شده و اتفاقات خوبي افتاده است. اما بهطور کلي آن زمان که من ميخواستم فيلم اولم را بسازم ساخت فيلم مثل يک مجاهدت کبري بود. الان همهچيز خيلي راحتتر براي جوانها فراهم ميشود و کارگرداني هم دستيافتنيتر شده است.
شما در زمينه بازيگري آدم راحتي هستيد؟
نه خيلي ناراحتم و همهچيز برايم سخت است.
يک بخشي از اين ناراحتي در بازيهايتان مشخص است.
از کجا مشخص است؟
شما آدم ماخوذ به حيايي هستيد...
خيلي خيلي خجالتيام.
اگر در فيلمي قرار باشد نقش يک شخصيت سرکش را بازي کنيد، که کمتر پيش آمده، باز هم کمرويي را ميشود در آن شخصيت پيدا کرد. اين ويژگيتان باعث شده نقشي را نپذيريد؟
اصلا سعي ميکنم فيلمنامههايي که شخصيت متضاد با خودم از من ميخواهند قبول نکنم.
حتي اگر فيلمنامه خيلي خوبي باشد؟
من اصولا اول از همه نگاه ميکنم چقدر از عهده نقشي که در فيلمنامه قرار است بازي کنم برميآيم و آيا ميتوانم چيزهايي را در آن نقش به نفع خودم تغيير بدهم. اگر نقش مطابق شخصيتم نباشد معمولا عذرخواهي ميکنم، اما مواردي هم بوده که به دام افتادم. خودم اين تصور غلط را داشتم که ميتوانم نقش را تغيير بدهم يا اينکه بنا به شرايطي بازي در فيلم را پذيرفتم.
سر چه فيلمهايي اين اتفاق افتاده؟
مثلا «برج مينو».
در نهايت از نتيجه کار راضي بوديد يا فکر کرديد اگر بازي نميکرديد، بهتر بود؟
کلا بعد از بازي در هر فيلمي فکر ميکنم اگر بازي نميکردم بهتر بود. اين در مورد تمام کارهايم عموميت دارد. اما در «برج مينو» مطمئن بودم بازي در اين نقش اشتباه است اما خودم را در اختيار قرار دادم.
چرا اين کار را کرديد؟
چون هميشه با مخالفت از سمت طيفي از سينماگران مواجه ميشدم که در مورد بازيگري اشتباه فکر ميکنم. آنها ميگفتند بازيگري آن طور نيست که تو آن را ميبيني. بازيگري يک نوع نمايش است و تو بايد بر محدوديتهايي که داري غلبه کني. من براي خودم يک تئوري مشخصي داشتم اما با کساني روبهرو ميشدم که پيشکسوت من بودند و آنها هم تئوري خاص خودشان را داشتند.
در نهايت به چه نتيجهاي رسيديد؟
به نظرم من درست ميگفتم و آنها اشتباه ميکردند اما به هر حال در يک دورهاي هر کسي در هر کاري، بايد خودش را در اختيار قرار دهد تا ببيند مخالفانش چه ميگويند اما پايان ماجرا من به اين نتيجه رسيدم که من درست ميگويم.
با همه اينها يک مقدار عجيب است که باز هم سراغ بازيگري ميرويد!
بعضي وقتها پول باعث ميشود اين کار را انجام بدهم يعني ميگويم هم کارم را انجام ميدهم و پولي دستم ميرسد که بد نيست، پس چرا اين کار را نکنم؟ بعضي وقتها هم رد کردن پيشنهادهايي که ميشود، به نظر احمقانه ميآيد. هم از نظر خودم و هم از نظر ديگران. ديگران ميگويند يک چيزيت ميشود که با وجود کارگردان خوب، فيلمنامه قوي و نقش درست، پيشنهاد بازي در فلان فيلم را رد ميکني. اما ته ته ماجرا هميشه ترجيح ميدادم آن کار را نکنم.
شخصيت شما در فيلمهايي که بازي ميکنيد يک بار معنوي ايجاد ميکند. تا حالا شده کارگرداني بگويد اين نقش براي تو نوشته شده است؟
معمولا همهشان ميگويند.
منظورم تعارف کردن نيست، پيش آمده کسي حقيقتا نقشي را براي شما نوشته باشد؟
اينکه نقشي بر اساس من نوشته شده باشد، زياد پيش آمده. ميگويند وقتي داشتم فيلمنامه را مينوشتم گفتم تو اين شخصيت هستي. ولي واقعيتش اين است که اين حرف درست نيست چون نويسنده فلان فيلم اصلا شناختي نسبت به من ندارد که بخواهد نقشي را بر اساس من بنويسد. او شناختي که از من داشته از فيلمهايي بوده که بازي کردم، پس من حقيقي را نميشناسد. به همين خاطر، اين اتفاق هيچوقت به شکل واقعي نميتواند بيفتد. خودم در فيلم «پله آخر» تلاش کردم کاراکتر را بر اساس خودم بنويسم يا اينکه در نقشهايي که بازي کردهام، تا اندازه زيادي يک چيزهايي را از خودم به نقش اضافه کردم. چون براي نوشتن کاراکتري، نويسنده نزديکترين چيزي که دارد، خودش است و به همين خاطر هم از خودش مايه ميگذارد.
شما در فيلم بازي ميکنيد؟
سعي ميکنم بازي نکنم اما به دليل خصلت کار، يک جاهايي نميشود. بعضي وقتها مجبور شدم بازي کنم.
بازي در کدام فيلم اذيتتان کرده است؟
براي چه ميخواهيد بدانيد؟
ميخواهم ببينم اين اذيت شدن در فيلم هم نمود پيدا کرده است؟
بازي در خيلي فيلمها اذيتم کرده است.
آن فيلمي که هم حين بازي و هم بعد از ديدن ناراحتتان کرده، کدام بوده است؟
بعضي وقتها شده که من شبها به خاطر بازي در فيلمي گريه ميکردم. اينکه چرا اين فيلم را بازي کردم.
سر کدام فيلم؟
نميتوانم بگويم. فقط اين را بگويم که شبها هايهاي گريه ميکردم و به خودم ميگفتم چرا اين فيلم را بازي کردي.
در نهايت هم ادامهاش داديد؟
چارهاي نداشتم .
زماني که کارگرداني ميکنيد يا به عنوان تهيهکننده قرار است از فيلمي حمايت کنيد چطور؟ حالتان خوب است؟
آن موقع حالم خيلي خوب است. در هر پروژه سينمايي کارگردان بيشترين لذت را ميبرد، اما وقتي بازي ميکنم به شکلي رنج ميبرم.
وقتي فيلم ميسازيد به دنبال کار هنري هستيد يا تجربه کردن؟
از آنجايي که منافاتي با هم ندارند به دنبال هر دو هستم. هدف خاصي را به شکل مشخص از فيلم ساختن دنبال نميکنم. بيشتر دوست دارم قصهاي را تعريف کنم و عدهاي هم آن قصهاي را که من تعريف کردم، ببينند. مشخصترين چيزي که ميتوانم بگويم همين است.
مهم است آن قصه، قصه خودتان باشد يا دوست داريد هر قصه جذابي را روايت کنيد؟
چند بار سعي کردم اين کار را کنم اما به اين نتيجه رسيدم، نميتوانم فيلمنامه کس ديگري را کارگرداني کنم. اينکه چه دليلي دارد خودم هم نميدانم اما اينکه ايده و متن کس ديگري را تصوير کنم، برايم سخت و نشدني است.
حتي فيلمنامههاي خوب را؟
چند بار چند فيلمنامه را بررسي کردم و ديدم نميتوانم اين کار را بکنم. به نظرم حالا اگر باز پيشنهاد بدهند، ديگر بررسي هم نميکنم.
چه اتفاقي بايد بيفتد که يک فيلم بسازيد؟
قبلا بهانهام اين بود که بايد تهيهکننده پيدا کنم و شرايط مالي مهيا شود اما الان مشکل اصليام اين است که کلهام تعطيل است. نميتوانم سر و ته يک قصه را پيدا کنم.
ايده که زياد داريد!
ايدههايم تکراري شده.
اهل مشورت کردن و گپ زدن با جوانها نيستيد که چيزي از ايدههايتان بيرون بيايد؟
چند بار سعي کردم اين کار را بکنم. اما واقعيتش اين است که به نتيجه نرسيدم. به خاطر اينکه آنها شروع ميکنند به حرف زدن و ذهن من جاي ديگري ميچرخد و نميتوانم با حرفهايشان همراه شوم.
«مرگ ماهي» نسبت به ديگر نقشهايتان متفاوت بود. در اين فيلم نقش يک آدم برونگرا را بازي ميکرديد.
انگار خجالتم کمکم دارد ميريزد. بخش زيادي از اين اتفاق به خاطر تاثير دوربينهاي ديجيتال است. آدم به خودش اجازه ميدهد شکلهاي مختلف را تجربه کند و پيشنهاد دهد. قبلا اين طور نبود. هميشه به اين فکر ميکرديم که اگر اشتباه کنيم چقدر پول را هدر و گروه را مورد فشار قرار ميدهيم بنابراين خيلي به خودم اجازه نميدادم در ديالوگها کلمه ديگر را به کار ببرم تا تجربه کنم. معمولا ميگفتند بيخود کردي کلمه را جابهجا کردي. نگاتيو را سوخت کردي و ديالوگت هم اين نبود. دليلي نداشت اين کار را انجام بدهي. حالا اينطوري نيست. البته اين مساله ميتواند از بديهاي صنعت ديجيتال باشد چون هر بار که پلاني خراب شود ميگوييم مهم نيست، يک بار ديگر ميگيريم اما يک آزادي و جراتي را هم براي همه به همراه دارد. من هم در حين اين کارها به خودم اجازه دادم شکلهاي مختلفي را تجربه کنم.
از قضاوت شدن نميترسيد، اينکه بگويند با اين سابقه چند برداشت دارد؟
ما چون در روزهاي نگاتيو در بازيگري بزرگ شديم برداشتهايمان خيلي زياد نيست. آنقدر به خودمان فشار آورديم و خودمان را سانسور کرديم که حالا هم رعايت ميکنيم. الان تعداد برداشتها خيلي بالا رفته است. آنقدر بالا رفته که دو بار اشتباه اتفاق عجيبي نيست.
من آمار ١٢٨ برداشت را از يکي از فيلمهايي که در حال حاضر روي پرده است، دارم. اين موضوع به شکلي تبديل به اپيدمي شده و اصلا خوب نيست.
همبازي شدن با راحتي نسل جوان بازيگري و راحتيشان کلافهتان نميکند؟
به نظرم اتفاقا خيلي هم خوب است و معمولا به راحت بودن آنها حسادت ميکنم. با خودم ميگويم ما چرا اين راحتي را نداشتيم. ما وقتي برداشتي را خراب ميکرديم، ميخواستيم بميريم. اين شيوه اصلا خوب نبود و کار درست را همين جوانها ميکنند. فيلم ساختن يک همکاري است و اصل بر اين است که همه دارند تلاششان را انجام ميدهند. پس دليلي ندارد کسي خودش را محدود کند و از چيزي بترسد. البته ممکن است به قول شما فيلم دچار شلختگي شود اما در بين بازيگراني که با آنها کار کردم خيلي اين مساله را نديدم.
روحالله حجازي چقدر زمان گذاشت تا متقاعدتان کند در «مرگ ماهي» بازي کنيد؟
چند جلسهاي با هم گفتوگو کرديم و در نهايت کار شروع شد.
به خاطر علاقه به فيلمنامه در اين کار بازي کرديد؟
فيلمنامه را دوست داشتم و ايده به نظرم جذاب بود. يک شجاعتي در آن وجود داشت. بيشتر فيلمنامههايي که من اين روزها ميخوانم يا اين جريان را دنبال ميکنند يا آن جريان را. کمتر کسي را ميبيني که خودش به دنبال به وجود آوردن قصهاي باشد يا اينکه بخواهد مسالهاي را تجربه کند. فيلمنامههايي که اين روزها به دست ما ميرسد نشان ميدهد بيشتر کارگردانها دنبالهرو خطوط مشخصي هستند که در حال حاضر در سينماي ايران وجود دارد. در اين بين وقتي فيلمنامهاي دستم ميرسد که احساس ميکنم به تنهايي ميخواهد راهي را در سينما و داستانگويي پيدا کند، برايم جذاب است. «مرگ ماهي»هم همينطور بود.
فيلمنامه شما را ياد فيلم ديگري نينداخت؟
چرا. «مادر» علي حاتمي. اما خودم هم هميشه به طرحي با چنين موضوعي فکر ميکردم و بعد از خواندن فيلمنامه ديگر به آن طرح فکر نکردم. (ميخندد)
يادآوري «مادر» انگيزهتان را براي بازي در فيلم بيشتر کرد؟
نه خيلي ربطي نداشت. اما دربارهاش صحبت ميکرديم. اينکه در چه چيزهايي بايد از «مادر» فاصله بگيريم که کار تکرار نشود.
پيشنهاداتي هم براي فيلمنامه داشتيد؟
بله. پيشنهاد زياد داشتم اما بيشتر براي نقشي که خودم بازي کردم، بود. خوشبختانه آقاي حجازي هم ميپذيرفت و آدم بازي است. البته علاوه بر پيشنهاد، ترس هم داشتيم.
ترس از چي؟
اينکه پايانبندي فيلم چه عکسالعملي را در بيننده به وجود ميآورد. آيا موقعيتهاي ايجاد شده در فيلم متناسب با جوابي که در نهايت مخاطب ميگيرد هست يا نه. بيشتر ترسمان هم از همين مساله بود. چون تجربه جديدي بود و در حال تست کردن بوديم، فيلم با ارزش بود. اتفاقي که در «مرگ ماهي» افتاد شکل از قبل امتحان داده شده نبود که بدانيم نتيجه چه ميشود.
يعني با نحوه پايانبندي فيلم مخالف بوديد؟
من سر پايان فيلم بحث داشتم. بقيه هم همينطور. اما در هر فيلمي حرف آخر را کارگردان ميزند. هر چقدر هم که به نقش نزديک و درگير قصه شده باشيم، ميزان درگيريمان با قصه نسبت به نويسنده و کارگردان سطح پايينتري دارد و در نهايت حرف نويسنده و کارگردان را ميپذيريم. کارگردان ميخواهد چيزي را تجربه کند که بابتش خيلي وقت گذاشته است و ما به عنوان بازيگر بيشترين سعيمان را ميکنيم تا به چيزي که ميخواهد برسد.
کارگردان درست مثل دانشمند آزمايشگاهي است که گروهي را رهبري ميکند و بازيگران هم مثل دستيارهاي آن دانشمند به او کمک ميکنند تا به نتيجهاي که ميخواهد برسد. من در هر فيلمي که کار کردم هيچوقت سعي نکردم به رهبر گروه بفهمانم داري اشتباه ميکني. اگراحساس کنم که اشتباه ميکند، اصلا وارد آن گروه و پروژه نميشوم. براي اينکه حق کارگردان است حالا که شرايط براي او فراهم شده، آن چيزي را که ميخواهد تجربه کند.
با اين حرفها علي مصفاي کارگردان وقتي بازي ميکند، اصلا بيرون نميزند؟
نه اصلا. البته علي مصفاي کارگردان خيلي وجود ندارد. چون من تا حالا دو فيلم بيشتر نساختم. کارگردان کسي است که ١٠ فيلم ساخته باشد.
با اين توصيف شما صفي يزدانيان را کارگردان ميدانيد؟!
در مورد او قضيه فرق دارد. بعضيها با يک فيلم به اندازه کسي که ١٠ فيلم خوب ساخته کارگردانند.
قبول داريد که يک مقدار از آدم درونگراي سالهاي گذشته فاصله گرفتهايد؟
از آدم درونگرا فاصله نميگيرم چون فلزم همين است.
حداقل در بازيهايتان که اينطور است. در بازيهايم هم همان است. به هر حال يک آدم خجالتي ٥٠ ساله با يک آدم خجالتي ٢٠ ساله فرق دارد. اما من باز هم خجالتي هستم.
احتمالا در سن ٧٠ يا ٨٠ سالگي...بتوانم يک نقش خوب بازي کنم؟ (ميخندد)
به هر حال کمتر کسي فکر ميکرد علي مصفا در «خانهاي در خيابان چهل و يکم» نقش قاتل را بازي کند.
به نظرم قاتل بودن منافاتي با کم رويي ندارد. حتي فکر ميکنم آدمهاي خجالتي امکان قاتل شدنشان بيشتر است. روانشناسي بلد نيستم اما مصاديقش را ميتوانيد پيدا کنيد.
در «وارونگي» هم به يک آدم پرخاشگر تبديل شديد.
از نظر خودم هيچ کدام از نقشهايم از خودم متفاوت نبوده. يعني اين شکلها همه در من بوده و حالا در نقشهايم بروز پيدا ميکند.
منبع : روزنامه اعتماد
-
سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۴:۱۳:۳۶ PM
-
۲۷۳ بازدید
-
-
چه خبر