بزرگنمايي:
چه خبر - زندگي ژاله صامتي
دنياي مادران و دختران دنيايي زنانه، لطيف و زيباست. بخصوص اگر مادرها به نحوي با فرزندشان رفتار كنند كه حس دوستانهاي هم در اين ميان شكل بگيرد. همه دخترها به مادرانشان وابسته هستند و همه مادران از اينكه در كنار دختران خود وقت بگذرانند لذت ميبرند. دخترها در هر سن و سالي همدم مادر هستند و حتي ازدواج و بچهدار شدن هم نهتنها آنها را از مادرشان دور نميكند كه باعث هرچه نزديكتر شدنشان هم ميشود.
دنياي زنانه ژاله صامتي و دختران مهربانش ياس و نياز هم يكي از همين دنياهاي زيبا و خواستني است. صامتي جمع خودش و دخترانش را اكيپي زنانه ميداند كه در كنار هم حسابي خوش و شادند.
به ما خوش ميگذرد
ژاله صامتي: من عاشق دخترهايم هستم و وقتي با هم هستيم حسابي بهمان خوش ميگذرد. در واقع ما يك اكيپ زنانه هستيم. (ميخندد) سه زن از سه نسل متفاوت ولي با مشتركات بسيار زياد. من دهه پنجاهي هستم و دختر بزرگم، ياس دهه هفتادي و دختر كوچكم، نياز دهه هشتادي است. الان روند زندگي به حدي سرعت گرفته است كه دو نفر با فاصله سني هفت، هشت ساله را هم ميتوان از دو نسل مجزا دانست.
ياس: من احساس ميكنم ما بيشتر با هم دوست هستيم. اين حس را هم نسبت به مادرم دارم و هم نسبت به خواهرم. اختلاف سنيام با خواهرم باعث نميشود با او احساس صميمت نكنم. البته به هرحال علايق متفاوت وجود دارد ولي نه آنقدر كه بخواهد در صميمت و احساس دوستانهمان خللي ايجاد كند. نياز خيلي از حرفهايش را به من ميزند و من هم هميشه از همصحبتي با خواهرم لذت ميبرم.
نياز: من هم احساس دوستي با مامانم و ياس دارم. هميشه از اتفاقاتي كه در مدرسه پيش بيايد با خواهرم صحبت ميكنم. در كل حرفهايم را بيشتر به مامان و ياس ميگويم.
دنياي مادر بودن
ژاله صامتي: اگر يك بازيگر دنياي مادر بودن را تجربه كند به او در ايفاي نقش يك مادر خيلي كمك خواهد كرد. ما بازيگران بسياري داشتهايم كه نقش مادر را داشته اند و خوب هم بازي كردهاند اما اگر تجربه مادر بودن در دنياي حقيقي را داشته باشند حسي كه روي صحنه يا جلوي دوربين ظاهر ميشود هم حقيقي خواهد بود. خود مادر بودن خارج از هر شغل و هر حيطهاي به نظرم از موهبتهاي بزرگي است كه خداوند به يك زن بخشيده. اين حس آنقدر شيرين و خوشايند است كه با هيچ چيز ديگري نميتوانم مقايسهاش كنم.
همه دوستداشتنيهاي من
ياس: هفده سال دارم و در رشته طراحي لباس درس ميخوانم و طراحي و دوخت از علايق اصليام هستند. به موسيقي هم خيلي علاقه دارم و تار و كمانچه مينوازم. پدر و مادرم از شش سالگي من را به كلاسهاي موسيقي فرستادند و خيلي تشويقم كردند كه حتما نواختن ساز را ياد بگيرم. در دبيرستان هم وارد رشته موسيقي شدم اما احساس كردم اين رشته را ميتوانم خارج از محيط مدرسه هم ياد بگيرم به همين خاطر از هنرستان موسيقي خارج شدم و وارد هنرستان طراحي و دوخت شدم.
ژاله صامتي:لباسهايي را كه پوشيدهام دخترم طراحي كرده است.
ياس: طراحي لباس در سينما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنين خيلي دوست دارم طراحي لباس بازيگران براي مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا اين كار را براي مامان انجام دادهام. اكثر لباسهايم را هم خودم ميدوزم چون خياطي از واحدهاي درسيام محسوب ميشود و ياد گرفتهام. داشتن مزون هم برايم جذاب است.
ژاله صامتي: سليقهمان در لباس به هم خيلي نزديك است و لباسهايي را كه ياس برايم طراحي ميكند دوست دارم.
ژاله صامتي در کنار دخترانش
ياس برايم مثل عروسك بود
ژاله صامتي: فاصله سني من با ياس بيست و شش سال است و اين فاصله سني نسبتا كم باعث شد در ابتدا مادر شدن برايم شكل خاله بازي باشد. (ميخندد) به خصوص اينكه فانتزيهاي بامزهاي از مادر شدن در ذهن داشتم و ياس برايم هم حكم بچه را داشت و هم مانند عروسك و اسباب بازيام بود. (ميخندد) داشتن ياس برايم تجربهاي هيجانانگيز بود كه تا مدتها وقتي او را تر و خشك ميكردم و شير ميدادم با خود ميگفتم « يعني اين بچه منه؟» و باورم نميشد كه صاحب يك دختر كوچولو شدهام.
خاطره شيرين من
ژاله صامتي: ياس ساعت نه و نيم شب به دنيا آمد و خوب به ياد دارم همه خانمهاي آن بخش چون همان روز زايمان كرده بودند خواب كه چه عرض كنم بيهوش بودند. (ميخندد) ولي من كه 48 ساعت نخوابيده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب ياس را از پتويي كه در آن پيچيده شده بود در ميآوردم و نگاهش ميكردم و هر نيم ساعت يك بار او را در آغوش ميگرفتم و دوباره روي تختش ميگذاشتم. ياس هم مثل من آن شب بيدار بود و اين موضوع كمي نگرانم كرد تا اينكه بالاخره زنگ زدم به بخش پرستاري و گفتم خانم پرستار نميدانم چرا دختر من نميخوابد در حالي كه همه بچهها خواب هستند. پرستار هم گفت «خب مادرها هم همه خواب هستند شما چرا نميخوابيد؟» من هم جواب دادم «آخه من خيلي خوشحالم خوابم نميبره» و پرستار جواب داد« حتما بچه ات هم خيلي خوشحاله نگران نباش.» (مي خندد)
يادم هست بعضي از خانمها نوزادشان را به پرستارها تحويل داده بودند اما من از آنجايي كه اعتماد به نفسم در همه چيز خيلي بالاست گفتم خودم ميخواهم از دخترم نگهداري كنم. (مي خندد) بعد از اينكه چندين بار ياس را از روي تخت برداشتم و دوباره به جايش برگرداندم در نهايت او را كنار خودم خواباندم. دخترم 9ماه با من و در وجود من بود و وقتي او را به خودم نزديك كردم احساس آرامش كردم و بالاخره توانستم بخوابم.
مادر و دختر فرورديني
ژاله صامتي: من و ياس چون متولد ماه فروردين هستيم عواطفي شبيه به هم داريم. ما اينطور نيستيم كه محبت مان را در كلام بروز دهيم. اما نياز برعكس ماست و محبت كلامي دارد و خيلي به من ميچسبد. (ميخندد) من كلا خيلي اهل چلاندن بچهها نيستم و زياد بغلشان نميكنم؛ به همين خاطر هم همه بچهها ارتباط خيلي خوبي با من دارند چون از اينكه مرتب كسي بغلشان كند و ماچشان كند خوششان نميآيد. در مورد بچههاي خودم هم اين طور بودم.
اتفاقا خواهرهايم ميگفتند چطور ميتواني بچههايت را محكم بغل نكني و نچلاني و من هم ميگفتم من از تماشايشان بيشتر لذت ميبرم و كيف ميكنم. البته نياز اخلاقش با ياس فرق دارد و دوست دارد در آغوش من باشد. اتفاقا روزي هم كه به دنيا آمده بود بخش را با جيغ و هوار روي سرش گذاشته بود. (ميخندد) و به محض اينكه براي شير دادن به آغوش من دادند آرام شد. خلاصه كل روز در آغوش من بود و تا از من جدا ميشد جيغ ميكشيد و گريه ميكرد.
از خوشحالي جيغ زدم
ژاله صامتي: وقتي نياز را باردار بودم باز دوست داشتم فرزندم دختر باشد و وقتي در ماه چهارم بارداريام فهميدم بچه دختر است از خوشحالي با ياس جيغ ميكشيديم. (ميخندد)
ياس: روزي كه نياز به دنيا آمد من خانه مادربزرگم بودم و وقتي خالهام خبر تولد خواهرم را داد از خوشحالي كل خانه را دويدم و جيغ كشيدم. (ميخندد) وقتي هم در بيمارستان نياز را ديدم خيلي ذوق كردم و اصلا باورم نميشد خواهردار شدهام. روزهاي اول كه كوچك بود بغلش ميكردم و با او خاله بازي ميكردم. نياز نوزاد خيلي زيبايي بود.
ژاله صامتي: نياز نوزادي گرد و قلمبه بود با چشمهاي آبي درشت که دل همه را ميبرد. البته الان رنگ چشمهايش طوسي شده.
نام نياز را ياس انتخاب کرد
ژاله صامتي: نام ياس را من انتخاب كردم. همه از تك سيلابي بودن اين اسم تعجب كرده بودند و فكر ميكردند تلفظش سخت است اما خيلي زود عادت كردند. نام نياز را اما خواهرش انتخاب كرد. كلي اسم انتخاب كرده بوديم و كانديدا داشتيم اما يك بار كه داشتم خاطرهاي را براي ياس تعريف ميكردم نام نياز را بردم و به ياس گفتم: « راستي نياز هم اسم دختر است» و ياس هم سريع گفت همين اسم را روي خواهرم ميگذاريم.
اهل تئاتر ديدن هستيم
ژاله صامتي: ما با هم به سينما، كنسرت و تئاتر ميرويم. تماشاي تئاتر از برنامههاي هميشگيمان است و ماهي حداقل سه، چهار بار به ديدن تئاتر ميرويم. بچههاي من از نوزادي به تئاترشهر رفتهاند. وقتي ياس كوچك بود با خودم به محل تمرين ميبردم و در محل كوچكي با اسباببازيهايش آرام بازي ميكرد. هر دو عاشق تئاترشهر هستند چون در اين محيط بزرگ شده و بازي كردهاند و كلي خاطره دارند.
ياس: وقتي هنوز نياز به دنيا نيامده بود تنها گوشهاي بازي ميكردم اما با تولد نياز همبازي پيدا كردم و با هم در كنار گروه تئاتر آرام بازي ميكرديم و خيلي بهمان خوش ميگذشت.
نياز: هنوز هم با مامان زياد به تماشاي تئاتر ميرويم. رفتن به كافه هم از برنامههاي تفريحيمان است.
ژاله صامتي: بچهها كافه را خيلي دوست دارند و كافه زياد ميرويم. حُسن داشتن دختر اين است كه ميتوانم با آنها ورزشهاي مشترك داشته باشم. با دخترهايم زياد استخر ميرويم. برنامه پيادهروي با نياز هم هميشه برقرار است. چون هر دو تپل هستيم و پيادهروي مشتركمان هم زياد است. (ميخندد)
به مادرم افتخار مي کنم
ياس: به مادرم افتخار ميكنم اما پُز بازيگر بودن ايشان را نميدهم؛ حتي در مدرسه هم هيچ وقت نميگويم مادرم بازيگر است و بچهها بعدا خودشان ميفهمند. بعضي وقتها با تعجب ميپرسند « چرا قبلا نگفته بودي مامانت بازيگره؟» و من هم جواب ميدهم چون اين هم يك شغل است و فرقي با بقيه كارها ندارد.
دوستان و همكلاسيهايم معمولا در مورد بازيگري يا پشت صحنه كارها از من سوال ميكنند؛ مثلا ميپرسند: « فلان بازيگر هم كنار مامانت بازي ميكنه ؟ » يا اينكه دوست دارند در مورد ديگر بازيگرها و زندگيشان بدانند.
بازيگران هم عادي هستند
ژاله صامتي: من خيلي دوست دارم در جمع مردم باشم. زياد به پيادهروي ميروم و خيلي وقتها ماشينم را پارك ميكنم و از تاكسي، مترو و اتوبوس استفاده ميكنم. جالب است هنوز هم برخورد مردم با بازيگران طوري است كه انگار ما مثل آنها زندگي نميكنيم. چند وقت پيش كه به جمعهبازار رفته و سبزي خريده بودم دو خانم با تعجب به من نگاه كردند و پرسيدند « مگه شما هم سبزي پاك ميكني؟ » (ميخندد) يا مثلا وقتي براي ثبتنام دخترهايم براي اولين بار به مدرسه ميروم معمولا مديران تعجب ميكنند. نميدانم چرا مردم فكر ميكنند ما مثل پادشاهها زندگي ميكنيم.
ما هم روزي بچه بوديم
ژاله صامتي: يك خوشبختي بزرگي هم كه دارم اين است كه هر دو دخترم هيچ چيز پنهاني از من ندارند. حتي اگر بدانند ممكن است من سر مسالهاي ناراحت شوم و برخورد كنم باز هم آن را با من در ميان ميگذارند. اين حس ناشي از اعتماد متقابل است. متاسفانه برخي از والدين فراموش ميكنند خودشان هم روزي شانزه ساله بودهاند و يادشان ميرود خيلي كارها را دوست داشتند انجام دهند كه درست يا غلط بودنش را الان ميفهمند.
بازيگري را دوست دارم
نياز: دوست دارم بازيگر شوم. بازيگري برايم جالب و دوست داشتني است و در فيلم « فقط بيست» به كارگرداني آقاي مسعود كرامتي بازي كردهام.
ژاله صامتي: چون نياز دوست دارد در زمينه بازيگري به صورت حرفهاي كار كند به او گفتهام اگر در اين سن وارد بازيگري شود استعدادش حيف ميشود. الان زمان يادگيري است و نياز بايد بيشتر تئاتر و فيلم ببيند و ياد بگيرد و بعد كه به سن هجده، نوزده سالگي رسيد و وارد دانشگاه شد ميتواند به صورت حرفهاي وارد اين كار شود.
اگر واقعا به اندازهاي كه من عاشق بازيگري هستم دخترم هم به اين شغل علاقه داشته باشد با حضورش در دنياي سينما مشكلي ندارم و تا حد امكان كمكش ميكنم اما پارتيبازي نميكنم. (ميخندد) چون خيلي از بچههاي سينما از جمله خودم با زحمت و تلاش وارد اين عرصه شدهايم و از پارتيبازي خوشمان نميآيد. ضمن اينكه به نظر من اگر كسي با زحمت چيزي را به دست آورد، هم قدرش را بهتر ميداند، هم براي حفظش بيشتر تلاش ميكند و هم خودش را بيجهت خرج نميكند.
ياس: من هم قبلا دوست داشتم بازيگر شوم اما الان علاقهاي ندارم و احساس ميكنم استعدادش را ندارم.
ژاله صامتي: البته به نظرم استعدادش را دارد ولي اعتماد بنفساش در اين زمينه كافي نيست.
در خواست ويژه از خدا
ژاله صامتي: من هميشه تا قبل از تولد نياز ميگفتم فقط يك بچه كافي است و تكفرزندي خوب است. هميشه هم دوست داشتم دختر داشته باشم. اتفاقا وقتي ياس را باردار بودم سونوگرافي تا به آخر جنسيت بچه را نشان نداد و من هميشه با خودم ميگفتم خدايا بچهام سالم باشد اما دختر هم باشد. (ميخندد)
راستش من اصلا روحيه پسر داشتن ندارم و در دوران بارداريام هم اول اسم ياس را انتخاب كردم. با اينكه دوست داشتم تنها يك فرزند داشته باشم اما بعد از گذشت چند سال ياس مرتب به ما ميگفت تنهاست و دوست دارد خواهر يا برادر داشته باشد.
تصميمگيري براي داشتن فرزند دوم سخت بود چون هم دوست داشتم ادامه تحصيل بدهم و هم پاياننامه تحصيليام با زايمان اولم مصادف شده بود و ميدانستم با داشتن يك نوزاد چقدر درس خواندن سخت است. ضمن اينكه شغل ما به خاطر عدم نظم زماني سختتر است و مادر بودن يك بازيگر شايد به نسبت ساير زنان حتي دشوارتر باشد. من از يك ماهگي ياس را با خودم سر صحنه فيلمبرداري يا تمرين تئاتر ميبردم و مرتب با خودم فكر ميكردم حالا با دو بچه كارم سختتر هم ميشود اما در ختم مادربزرگم در يك لحظه تصميمام را گرفتم.
در شلوغي آن مراسم با خودم خلوت كردم و ديدم من و خواهرهايم در كنار مادرمان هستيم كه به تازگي مادرش را از دست داده و دخترخالههايم همراه و همدل خالهام هستند. ديدن اين جمع گرم و صميمي و همدلي بسيار زيادي كه بين همه ما بود و فكر كردن به اين موضوع كه بالاخره من و همسرم اين دنيا را ترك ميكنيم و خوب است يك همخون در كنار ياس باشد، باعث شد تصميم بگيرم باز هم بچهدار شوم و حالا هم از اينكه اين تصميم را گرفتم و نياز عزيزم را به اين دنيا آوردم خيلي خوشحالم.
منبع : مجله زندگي ايده آل