بزرگنمايي:
چه خبر - رضا رفيع : منبع موثق سوراخ شد !
رضا رفيع نوشت:
منبع موثق سوراخ شد
به اطلاع دوستان و علاقه مندان برنامه طنز سياسي، فرهنگي، اجتماعي ..... و غيره "منبع موثق" مي رساند که امشب حال و روحيه اجراي اين برنامه را ندارم و از شما و مسوولان ارجمند تلويزيون و مديريت محترم شبکه عذرخواهم.
متاسفانه هرچقدر سازمان تلاش دارد تا در حوزه برنامه سازي، توليد برند کند و "برندسازي" وجهه همت اوست؛ اما در عوض برخي رفتارهاي نيروهاي حراست سازمان منجر و منتهي به "برندسوزي" مي شود. مگر که چون خندوانه و دورهمي و..... ديگر برنامه هاي موفق برند شده؛ خارج از سازمان ضبط شود. منبع موثق، برنامه اي است که هر شب به طور زنده پخش مي شود و به لحاظ موضوعي نيز بسيار حساس و استراتژيک است. همکاري همه دوستان و عوامل سازماني را مي طلبد تا موفق شود. وگرنه فشار کار فقط بر اعصاب و روان يکنفر وارد مي شود و بالاخره خسته مي شود.
شش ماه است که هرشب به عشق مردم و قولي که به سازمان دادم، خسته از کار روزانه نوشتن و روزنامه نگاري، خودم را به تلويزيون مي رسانم و گاه تا آخرين لحظه ها مشغول نکته برداري و نوشتنم و بايد داخل ماشين باشم. منتهي بعضي از دوستان حراست، در بدو ورود به سازمان، برخورد مناسبي ندارند. عموما نيروهاي شريف و مهربان و زحمتکشي هستند و گاه با هم شوخ طبعي هم داريم.اما تک و توکي هستند که انگار فقط قصد اذيت کردن طرف را دارند که از آمدن به سازمان، خسته اش کنند. مي گويند با ماشين آفيش نيستيد به دستور مديريت حراست. مي گوييم چشم. پياده مي شويم و مسافت زيادي را سربالا و در سرما مي رويم تا به پخش برسيم. شش ماه است که مديريت شبکه نامه نگاري کرده در جهت حل مشکل، اما انگار بيشتر لج مي کنند و سخت تر مي گيرند.
ديشب در سرماي استخوان سوز جام جم، از ماشين پياده ام کردند و در برگشت هم مسير يخ بسته و لغزنده تا در جام جم را پياده گز کردم که هر لحظه ممکن بود زمين بخورم و جايي از من بشکند که خيال دوستان هم نيست. خوب است که مي دانند شکننده ام و بايد با احتياط حمل شوم!
امشب ديگر اين توان را در خود نديدم که تحمل کنم اين شرايط را توهين آميز را. و شايد شبهاي ديگر. سه هفته است مفصل دست چپم قفل کرده و شب تا صبح درد مي کشم و قدم مي زنم و گاه شب ها در حين اجراي برنامه درد داشتم اما به رو نياوردم که کسي نفهمد. خصوصا خانواده دور از من. دکتر گفته بايد گرم نگهداشته شود و سرما نخورد. آنوقت با اين وضع آدم را پياده مي کنند تا واقعا پياده شود!! انگار با يک داعشي برخورد مي کنند. آنهم در حالتي که همه شان مرا مي شناسند و هرشب مرا مي بينند و غريبه اي در نظرشان نيستم. پس واي به حال دگران
منبع: صفحه شخصي رضا رفيع