بزرگنمايي:
جان استاين بک، خالق آثاري ماندگاري مانند موشها و آدمها، خوشههاي خشم و شرق بهشت، در کتاب خاطراتش در سال 1938 نوشته بود که:
من نويسنده نيستم. در حال فريب زدن خودم و مردم هستم.
جودي فاستر هم در همايش بانوان توانمند در عرصه رسانههاي سرگرميساز در سال 2007، گفته بود که نميدانم چه ميکنم. فکر ميکنم که سندرم ايمپاستر داشته باشم.
اين سندرم ايمپاستر چيست؟
بايد بگويم که اين سندرم را نبايد با فروتني و تواضع حقيقي يا تصنعي اشتباه بگيريد. سندرم ايمپاستر ويژه افراد موفق است، بسياري از اشخاص تـوانمند و تيزهوش، عليرغم قابليتها و موفقيتهاي روزافزون، هيچ احساس دروني، نسبت به توانمنديها و قابليتهاي خود ندارند، بلکه معتقدند، به گـونهاي ديـگران را فـريب ميدهند و باعث شدهاند، آنان اين گونه در موردشان بينديشند که افرادي بـاهوش و تـوانمند هستند. افرادي که بر اين عقيدهاند، موفقيتهاي خود را به شانس، طلسم، خطاهاي کامپيوتري و عوامل خارجي ديـگر نـسبت مـيدهند. آنها با اين فکر که موفقيتهاي آنان، معتبر نـيست و بـا بـيم آنکه ممکن است دستشان رو شود، زندگي ميکنند و خود را شايسته آن موفقيت نميبينند.
به عـبارت ديـگر ايـن سندرم را ميتوان به عنوان مجموعهاي از احساسات بيکفايتي تعريف کرد که از اين باور نشأت مـيگيرد کـه فرد ناکارآمد است و قادر به کسب مهارت، در فعاليتي که خواهان انجام آن است و يا نـياز بـه انجام آن را دارد نيست. اين احساسات حتي زماني که فرد طبق شواهد به دست آمده در مـييابد کـه عکس شرايطي که فکر ميکرده، به وقوع پيوسته است (يعني از عهدهء انجام آن کـار بـرآمده اسـت)به قوت خود باقي هستند.
ايمپاسترها معتقدند در زير ابري زندگي ميکنند که در آن ديگران را فـريب دادهاند. آنان مصرّانه اين احساس را در خود ايجاد ميکنند که از آنچه شايستگي آن را ندارند گـريختهاند و ايـن ليـاقت را اتفاقي به دست آوردهاند. اين گروه عليرغم کسب موفقيت،از پپيشرفتهاي خود احساس لذت نميکنند.
پژوهش دربارهء سندرم ايمپاستر را براي اولين بـار در سـال 1978 دو درمانگر به نامهاي پائولين کلانس و سوزان آيمز آغاز کردند. زماني که آن دو مشغول مطالعه بر روي گروهي از زنـان بـسيار کامياب و موفق بودند، دريافتند که اين زنان از سطح بالايي از خود ترديدي و احـساس درمـاندگي برخوردارند و در زمينه درونيسازي ترقيات و پيروزيهاي خود در رنـج هـستند. آنـان بر اين باور بودند که ديگران را فـريفتهاند زيـرا معتقد بودند که کليهء موفقيتهاي آنها مبتني بر شانس بوده است نه ناشي از ليـاقت و شـايستگي خودشان، در صورتي که واقعيت عـکس بـاور آنان بـود. تخمين زده ميشود که حدود 40 درصد جـمعيت افـراد داراي اين سندرم هستند. پس از تـحقيقات کلانس و آيمز، پژوهشهاي زيـاد و مـقالات فراواني به شناخت اين سـندرم و نـحوه مقابله با آن اختصاص داده شد.
بـارگاوا در مـقاله سندرم ايمپاستر (حسي مانند يک فـريبکار داشـتن)مينويسد:
«اغـلب بـاهوشترين افـرادند که بيشتر از همه رنـج ميکشند. وقتي کودک هستند، به آنان ميگويند که چقدر باهوش و استثنايي هستند و سپس هنگامي کـه بـزرگ ميشوند، مدام با اموري روبهرو مـيشوند کـه در آن امـور هـمه پاسـخها را نميدانند، ناگهان مـجبور مـيشوند بپذيرند که چندان هم خاص و منحصر به فرد نيستند و فقط تا حدي متوسط هستند و يا حـتي چـيزي نـميدانند.»
بخش منطقي و عقلاني آنان ميپذيرد کـه موفقيتهايي که به آن رسيدهاند، به دليل تلاش، شايستگي و مهارت توانايي آنان بوده است، ولي بخش اسرارآميز هيجاني، آنان را از باور صحيح اين شايستگي باز ميدارد. آنان به طور مرموزي بين دو مقوله همزمان، يعنيعـقده حـقارتوعقده خودبزرگبينيدر تعارض هستند.
چه کساني بيشتر در معرض خطر سندرم ايمپاستر قرار دارند؟
اشخاصي که اين سندرم را تجربه ميکنند، از تمامي اقشار جامعه هستند؛ مانند مأموران پليس،کشيشها، پرستاران، وکـلا، نـمايندگان فروش، هنرمندان، مهندسان، پزشکان، معلمان، دانشآموزان و بازيگران.
1- افرادي که موفقيتشان سريع حاصل شده است
نويسندهاي که کتابش بهترين فروش را داشـته يـا فروشندهاي که بهترين و بيشترين فـروش را داشـته و يا هر فردي که به سرعت به موفقيتي دست يافته است، بيشتر از ديگران در معرض خطر اين سندرم قرار دارد. اين افراد در چنين شرايطي،اين طـور فـکر ميکنند:
«نميدانم براي اوليـنبار، چـطور توانستم اين کار را بکنم، چطور ممکن است که بتوانم دوباره چنين موفقيتي کسب کنم؟»
2- افـرادي هستند که اولين فرد زبده و حرفهاي در کل خانواده هستند
اين امر بيشتر در ميان سياهپوستان، روميان، آسياييها، آمريکاييها و بوميان آمريکا و نيز مـهاجراني ديـده ميشود کـه اغلب بار سنگين انتظاراتي را که از آنها براي حمايت از خانواده، اجتماع، نژاد يا مليت ميرود، به دوش ميکشند.
3- افـرادي که والديني بسيار موفق دارند
زماني که يک يا هردو والد سـابقه مـوفقيتهايي چـشمگير داشتهاند، فرزندان اين فشار را حس ميکنند که بايد از عهده اين کار برآيند.
4- افرادي که در ميان ديگران يا در زمينه کاري خـود«تک»بوده و يا اوليـن فـردي هستند که يک ويژگي منحصر به فرد را دارند
همه ما ميدانيم که در معرض فشار و يا خطر بودن چه حالتي ايجاد ميکند. زماني که شما يگانه زن،يگانه چهره و يا يگانه فرد داراي مـعلوليت، در ميان ديگران باشيد و يا در زمينه کاري خود يک اقليت محض باشيد،اين فشار شديدتر خواهد بود، زيرا حالا شما به عنوان نمايندهاي از گروه خود قلمداد ميشويد. اينکه شما امکان اين را نـداريد کـه حداقل فردي متوسط باشيد و يا در امور خود شکست بخوريد و هيچ ارتباط و اتصالي با گروه اجتماعي خود نداشته باشيد، ممکن است منجر به بروز احساس ترديد و يا حس تظاهر،در شما شـود.
5- اشخاصي که به مشاغلي مشغول هستند که با جنس آنها همخوان نـيست، بيشتر دچـار سندرم ايمپاستر ميشوند
6- افرادي که تنها کار ميکنند
در مورد کساني که تنها کار ميکنند،هـيچ نـوع مـديريت،بررسي عملکرد و معيارهاي ثبت شـدهاي وجـود نـدارد. در عوض سنجش کارايي و موفقيت آنها کاملا دروني است و اين مسأله مشکلساز است، زيرا افرادي که به اين سندرم مبتلا هستند، مـعيارهاي فـوقلعـاده بالايي براي خود در نظر ميگيرند.
7- افـرادي که در زمينههاي ابتکاري که در آنها، هر تلاشي مستلزم عملکردي جديد و مـتفاوت است،فعاليت دارند،در معرض اين سندرم قرار دارند.
8-د انشآموزان
عجيب نيست که ارزشيابي و رتبهبنديهاي منظم،باعث ميشود که دانشآموزان، نسبت به گـروههاي ديـگر در آزمـونهاي ايمپاستر، نمرات بالاتري به دست بياورند.
در واقع،در مورد ايـن افـراد،افزايش سطوح موفقيت،موجب تشديد احساس ايمپاستر در آنها ميگردد.
توجه:اشخاصي که احساس ايمپاستر دارند،هرگز ايمپاستر نيستند، بلکه فـقط فـکر ميکنند که اين طور هستند. اشخاصي که از سندرم ايـمپاستر رنـج مـيبرند، افرادي واقعا باهوش، متفکر و توانمند هستند.آنها فقط به باور اين مطلب نرسيدهاند.
ايـمپاسترها با ترس از شناسايي شدن به عنوان يک فرد جعلي، متقلب و بيکفايت، جلو رشد بزرگترين آرزوهـا و اشـتياقهاي خـود را گرفته و قابليتهاي بالقوه خود را سست مينمايند. اما اين همه موضوع نيست. بـراي بـرخي افراد، احتمال شناسايي شدن، همراه با حس عميق شرمندگي و ندامت است. «ترس از رو شدن دست» عاملي بسيار تنشزا در زندگي است. ايـن تنش مزمن و درونـي در عرضه خلاقيتهايشان به ديـگران مشکل ايجاد ميکند. بنابراين قدرت خطرپذيري در آنها مختل ميشود.
خصوصيات روانشناختي افراد مبتلا به ايمپاستر:
- اضـطراب بالا و هميشگي- عزت نفس پايين- درونگرايي– کمحوصلگي– خودپنداره منفي- احساس گناه- شرمساري و ندامت- بهداشت رواني پايين- تعارض بين حقارت و برتري طلبي- ترس از رو شدن دست- ترس از شناسايي شدن- احـساس بيکفايتي- احساس خودترديدي-داشتن دردهاي رواني-تني- کمالگرايي- ترس از ارزيابي منفي- حساسيت نسبت به انتقاد
سندرم ايمپاستر در زنان و دختران
اين سندرم قبلا به خانمها نسبت داده ميشد،ولي تحقيقات اخير نشان داده است که آقـايان هـم به تعداد مشابه از اين سندرم رنج ميبرند.
يکي از نکات مهم در بررسي ويژگيهاي ترس از موفقيت و نشانگان ايمپاستر، شيوع بيشتر آن در جامعهء زنان دانشجو اسـت. در ايـن رابـطه، تحليلهاي مشابهي مطرح شده است. زنان به دليل نقشهاي جنسيتي از رسيدن بـه موفقيت ميترسند و موفقيت را مغاير با ويژگيهاي زنانگي خود ميدانند. انسان با توانايي براي استقلال و جرأتورزي به دنيا ميآيد. در اين مـيان دخـتران بين ويژگيهاي زنانگي خود مثل پرورشدهندگي، فرزندپروري و اتکاي به ديگران از يکسو و رسيدن به استقلال از سوي يـگر احـساس تـعارض ميکنند.بنابراين در بزرگسالي بين خانواده،همسرگزيني و تربيت فرزند با موفقيت تـحصيلي،شـغلي و مـالي تعارضي را احساس ميکنند که منجر به شک و ترديد درباره توانمنديهايشان ميگردد.
در مطالعه روي دانـشجويان پزشـکي، گزارش شده است که ترس از موفقيت در زنان و مردان دانشجوي پزشکي يافت نشد. آنها چنين بـيان مـيکنند کـه رشته پزشکي براي زنان مغاير با ويژگيهاي زنانگي آنها نيست و آنها نـاهمساز بـا جنسيت خود عمل نميکنند.بنابراين براي رفتارهاي خود توجيه عقلاني دارند که براي آنها سپري در مـقابل بـروز فشار رواني موفقيت است.
راهبردهاي مقابله با سندرم ايـمپاستر1- آشنا شدن با اين سندرم يـکي از راههاي مقابله با آن است.2- با ديگران رو راست باشيد و احساسات و افـکارتان را بـا آنها مطرح کنيد.3- قـابليتهاي خـود را بشناسيد و در تفکيک احساسات خود از حقايق تلاش کنيد.4- به طور واقعي افکار و احساسات خود را بررسي کنيد. افکار و احساسات ناشي از سندرم ايمپاستر را مورد سؤال قرار دهيد و افکارتان را متعادلتر سازيد.5- نسبت به مـوفقيتهاي خـود واقعيتنگري داشته باشيد.6- به درک و شناخت تفاوت ميان احساسات و واقعيت برسيد.7- با ديگران در ارتباط باشيد، برقراري ارتباط با ديـگران شـما را در بررسي واقعيت ياري ميدهد و ديگر احساس تنهايي نميکنيد.8- زماني که دوستان و افراد قـابل اعـتماد از شـما تعريف و تمجيد ميکنند،آنان را باور کرده و تمجيد آنها را قلبا بپذيريد.
آزمون سندرم ايمپاستر:
لطفا نخستين پاسخي را که به ذهنتان ميرسد، به سؤالآت زير بدهيد. به سؤالات زير بر حسب شدت و ضعف حس درونيتان، امتياز 0 تا 4 بدهيد و بعد امتيازها را با هم جمع بزنيد.
1- من اغلب در يک آزمون يا يک کار موفق بودهام، گرچه پيش از پرداختن به آن مـدام از اينکه نتوانم آن را درست انجام دهم بيم داشتم.
2- من ميتوانم اين تصور را در خود ايجاد کنم که از آنچه در واقع هستم، شايستهتر ميباشم.
3- من تا آنجا که امکان دارد از ارزشيابي دوري ميکنم و از اينکه مـورد ارزيـابي ديگران قرار گيرم، بيم دارم.
4- زماني که ديگران مرا به دليل انجام موفقيتآميز کاري تحسين ميکنند، از اين هراس دارم که مبادا نتوانم انتظارات آنها را در آينده، همچنان برآورده سازم.
5- من گاهي اوقـات احـساس ميکنم که سمت و مقام يا موفقيت کنوني خود را به اين دليل به دست آوردهام که به طور اتفاقي درست در همان مکان و زمان مدنظر قرار گرفته ام.
6- از اين هراس دارم که افرادي کـه بـرايم بـا اهميت هستند، دريابند که من آنچنان که آنها فکر ميکنند، شايسته نيستم.
7- من دوست دارم وقايعي را که در آن نهايت سعي خود را نـکردهام بـيشتر بـه خاطر بسپارم،تا مواقعي که نهايت تلاشم را نـمودهام.
8- مـن به ندرت پروژه يا کاري را انجام ميدهم که مطلوب و مدنظرم باشد و پس از انجام از آن راضي باشم.
9- گاهي اوقات حس ميکنم يا بـه ايـن بـاور ميرسم که موفقيتم در زندگي يا شغل در نتيجه وقوع خطا يـا اشتباهي بوده است.
10- پذيرفتن تحسينها و تمجيدهاي ديگران در مورد هوش يا موفقيتهايم برايم دشوار است.
11-گاهي اوقات بيم آن را دارم کـه ديـگران دريـابند که من تا چه حد کمبود دانش و توانايي دارم.
12-من گاهي اوقـات از مـوفقيتهايم نااميد ميشوم و فکر ميکنم که بايد موفقيتهاي بيشتر و بهتري حاصل کنم.
13-گاهي اوقات بيم آن را دارم که ديـگران دريـابند کـه من چه حد کمبود دانش دارم.
14-من اغلب بيم آن را دارم که ممکن اسـت در تـکاليف و تـعهدات جديدي که بر عهده دارم شکست بخورم، عليرغم اينکه در تلاشي که نمودم موفق شدهام.
15-زمـاني کـه در کـاري موفق شدهام و به دليل آن مورد قدرداني قرار گرفتهام مدام ترديد داشتم که آيا مـيتوانم آن مـوفقيتها را تکرار کنم يا نه.
16-اگر به دليل کاري که با موفقيت آن را انجام داده ام، مـورد تـحسين و قـدرداني رواني قرار بگيرم، اهميت آنچه را که انجام دادهام، ناديده ميشمارم.
17-من اغلب، توانايي خـود را بـا اطرافيانم مقايسه و فکر ميکنم که آنها نسبت به من باهوشتر هستند.
18-من اغـلب در مـورد انـجام موفقيتآميز يک پروژه يا يک آزمون ترديد داشتهام، عليرغم آنکه ديگران اعتماد قابل توجهي نسبت بـه تـوانايي من براي انجام موفقيتآميز آن داشتهاند.
19-اگر قرار باشد که در مقامي ارتقا يـابم و يـا بـه نحوي مورد قدرداني قرار بگيرم، در مورد گفتن آن به ديگران ترديد دارم، تا وقتي که ايـن مـطلب بـه صورت واقعيتي مسلم درآيد.
20-اگر در موقيعتهايي که مربوط به کسب موفقيتي هـستند، در مـيان ديگران، بهترين و يا حداقل بسيار منحصر به فرد و خاص نباشم، احساس بدي ميکنم و نااميد ميشوم.
اگر نمره کلي،40 يا کـمتر شـد،فرد مورد نظر آزمون، ويژگيهاي ايـمپاستر اندکي دارد؛ اگر نمره بـين 41 و 60 بـود،اين فرد تجارب مـتعادلي از اين سندرم را دارد؛نـمره بين 61 تا 80 بود،بدان معناست که او اغلب داراي احساسات ايمپاستر است؛و بالاخره نمره 80 به بالا معني داشتن احساس قوي از اين سندرم است.
منبع:1pezeshk.com