بزرگنمايي:
چه خبر - زهرا خوشنواز: اين بار با گريم جديد به استاديوم مي روم!
«زهرا خوشنواز» را شايد نه به اسم، اما حالا خيليها به عکس و تصوير ميشناسند. او همان دختري است که با گريم مردانه در روز بازي پرسپوليس و تراکتورسازي رفت و عکسهايش ساعتي بعد از بازي فضاي مجازي را پر کرد.
اوايل هفته در يک انجمن ادبي و برنامه شعرخواني او را ديدم اما نشناختمش. مجري برنامه او را معرفي کرد و من هم بعد برنامه با او قرار مصاحبه گذاشتم.
*چطور به سرتان زد که برويد استاديوم؟
از بچگي آرزو داشتم بروم. اما وقتي ديدم شبنم اين کار را کرد و موفق شد وارد استاديوم شود من هم تصميم گرفتم امتحان کنم.
*اين اولين تلاشتان براي رفتن به استاديوم بود؟
به سرم زده بود بروم. اما دوستانم مرا ميترساندند. ميگفتند امکان ندارد بتواني از گيت عبور کني. من هم ميترسيدم. اما عکسهاي شبنم را که ديدم تصميم قطعي را گرفتم.
*چطور رفتيد؟ در طول راه کسي متوجه نشد که شما خانم هستيد؟
مثل بقيه آمدم. گريمم خيلي طبيعي و مردانه بود. حتي در ورزشگاه که گاهي از خود بيخود ميشدم و ميايستادم، کسي که پشت سرم بود داد ميزد: «داداش بشين ديگه»!
*آن لحظه که تصميم گرفتيد به استاديوم برويد به اين فکر نکرديد که اگر شناسايي و دستگير شويد چه اتفاقي ميافتد؟
با خودم ميگفتم اگر دستگير شوم خانوادهام ميآيند و مرا ميبرند. همين!
*خانواده در جريان بودند که شما ميخواهيد چکار کنيد؟
نه. اگر منظورتان اين است که ميترسيدم يا نه، خب ترس داشتم اما ترس جلوي مرا نگرفت. اگر قرار باشد بترسيم که در زندگي عادي هم کاري از پيش نميبريم. گاهي بايد شجاعت به خرج داد.
*برويم داخل استاديوم. فضاي آنجا چطور بود؟ با تصوراتتان همخواني داشت؟
بي نظير بود. اولين بار که وارد تونلهاي منتهي به سکوها شدم گريهام گرفت. بعد که رفتم و نشستم بازيکنها براي گرم کردن وارد زمين شدند. آنجا هم گريه کردم. خارقالعاده بود. فوتبال را واقعا آنجا جور ديگري شناختم. وقتي از تلويزيون بازي را ميبيني آن چيزي را ميبيني که کارگردان نشان ميدهد. آن هم از دقيقه يک تا نود. ولي در استاديوم همه چيز شکل ديگري است. يک طور عجيب و غريب.
*آنجا هم کسي متوجه نشد که شما خانم هستيد؟
فکر کنم فقط يک يا دو نفر که پشت سرم نشسته بود متوجه شدند.
*پس همه فحشها را شنيديد ديگر؟
بله متاسفانه. اين يک بحثي است که همه ميدانيم اگر آقايان متوجه حضور خانمها شوند قطعا بيشتر مراعات ميکنند. اما در آن روز اتفاقي که افتاد اين بود که ابتدا طرفداران تراکتورسازي شعار دادند. بحث خليج ع.ر.ب.ي و اينها را مطرح کردند. طرفداران پرسپوليس هم آنطور جواب دادند.
*آنها که متوجه شما شدند چه کار ميکردند؟
آنها بيشتر ميخواستند اتفاقي نيفتد که ماموران مرا شناسايي کنند. براي همين هر بار که در سر دادن شعارها همراهي ميکردم به من تذکر ميدادند که شعار ندهم تا ماموران متوجه من نشوند.
*بعدش چه شد؟ عکسهايتان منتشر شد و ايسنتاگرامتان هم منفجر شد قاعدتا! فالوئرهايتان ناگهان زياد شدند.
بله. من داشتم از در استاديوم بيرون ميآمدم. از دو تا گيت عبور کردم و فقط يکي مانده بود. ناگهان موبايلم شروع کرد به زنگ خوردن که زهرا! کجا رفتي؟ چکار کردي؟ من گفتم يا ابوالفضل! شما از کجا فهميديد؟
*مگر خودتان عکس در اينستاگرامتان منتشر نکرديد؟
نه. من داخل استاديوم بودم و از ترسم هيچ کاري نمي کردم. اما از لحظهاي که راه افتادم به سمت استاديوم از خودم عکس ميگرفتم و براي دوستان نزديکم ميفرستادم. مثلا ميگفتم اينجا گيت اول است. اينجا تونل است. اينجا نشستم سر جايم. الان بازيکنها براي گرم کردن وارد زمين شدند. گزارش لحظه به لحظه ديگر! آنها بودند که عکس مرا منتشر کردند.
*با دختران ديگري که وارد استاديومها شدهاند ارتباطي داريد؟
بله. هم با شبنم و هم با ساغر. اينقدر با هم دوستيم که حد ندارد. من عاشقشان هستم.
*بعضي از دخترهايي که وارد استاديوم شدهاند بعدا توسط برخي آدمها تهديد شدهاند. اين اتفاق براي شما هم افتاده است؟
بله. متاسفانه. زياد تهديد شديم. پيامهاي تهديد آميز زياد دارم. اما توجهي نميکنم به اينها.
*واکنش خانواده چه بود؟
خيلي استقبال نکردند خب. ظاهرا که ناراحت بودند. اما باطنا علاقمند بودند انگار. کمي که گذشت خوشحاليشان را هم بروز دادند.
*خب حالا برنامه بعديتان چيست؟ باز هم ميخواهيد برويد؟ با اين گريم که قطعا نميشود. دستتان رو شده!
بله خب. قطعا ميروم. اما نه با اين گريم. مدتي است دارم روي يک گريم جديد کار ميکنم. اما فکر ديگري هم دارم.
چي؟
ميخواهم با لباس عادي زنانه بروم استاديوم!
اين که نميشود. نميگذارند برويد داخل.
اين مهم نيست. ميخواهم بروم و عکسهايم را با لباس عادي زنانه منتشر کنم. اين به نظرم تاثير بيشتري ميگذارد. من اولين بار که رفتم استاديوم فقط براي ديدن بازي بود. اما الان هدف بزرگتري دارم. ميخواهم راه را براي خانمها باز کنم. مطمئنم اين کار کمک زيادي ميکند. من در زندگي به هر چه ميخواستم رسيدهام. به اين يکي هم ميرسم.
*مطمئن هستيد؟ بگذاريد اين طور بپرسم. همين الان ته دلتان چه حسي داريد؟ همين الان. فکر ميکنيد اين را به همين زوديها باز ميشود؟
بله. صددرصد.
*خب تنهايي برايتان سخت نيست؟ يک تنه ميخواهيد بجنگيد؟
تنها نيستم. ماها که رفتيم استاديوم خيليها حمايتمان کردند. خيلي از ورزشکاران و هنرمندان. خود فوتباليستها ان شالله کمک ميکنند. خانم تهمينه ميلاني از اين کار حمايت کرده. مجتبي محرمي از من حمايت کرد. همسر حسين ماهيني هم همين طور. يا تکين حمزهلو (نويسنده و مترجم).
*ميدانيد که در اين خواسته تنها نيستيد؟ خيلي از آقايان هم در کنار شما هستند.
بله خدا را شکر. اصلا به نفع همه است. فضاي ورزشگاه را کاملا عوض ميکند.
*حالا اين علاقه به فوتبال در شما فقط به «تماشا» محدود است؟ دوست نداريد بازي کنيد؟
من خودم بازيکن فوتسال بودم. اما ديدم واقعا بي نتيجه است. با مربي حرفهاي کار ميکردم. در سطح باشگاهي.
*چه تيمي؟
در اين باره اگر صحبت نکنيم بهتر است. فقط در اين حد بگويم که به خاطر قد و فيزيکم دروازهبان بودم.
*اسم تيم را نميگوئيد؟
شايد بعضيها راضي نباشند که اسمشان را بياورم. بگذريم از اين قضيه.
*تيم مورد علاقهتان در ايران؟ و بازيکن؟
تيم که خب پرسپوليس. فقط قرمز. عاشق کل کل با استقلاليها هستم. يک تنه جواب همهشان را ميدهم. خيليهايشان واقعا ديگر حرفي براي گفتن ندارند اين سالها. بازيکن مورد علاقهام هم متاسفانه فوت کرده.
*کي؟
مهرداد اولادي. در حال حاضر هم بازي مهدي طارمي و فرشاد احمدزاده را دوست دارم.
*باشگاه خارجي هم لابد بارسلونا!
نه برعکس. طرفدار رئال مادريد هستم.
*و عاشق کريستيانو رونالدو؟
نه. کريس خيلي نوجوان پسند است. دوستش ندارم. من کمي قديمتر عاشق گتوزو بودم. خيلي خشن بازي ميکرد. کيف ميکردم.
*سر تمرين پرسپوليس هم رفتهايد ديگر!
نه متاسفانه. آروزيم است که بتوانم بروم سر تمرين و بازيکنها را ببينم.
*چرا تا حالا نرفتهايد؟ تمرين فضايش خيلي بسته نيست. ميتوانستيد زودتر برويد.
بله. ولي تا حالا اقدام نکردم براي رفتن به تمرينات. ميروم حتما.
*حرف آخر؟
بنويسيد ما اول آمديم فقط طرفدار يک تيم باشيم. اما به خودمان آمديم و ديديم پرسپوليس شده همه دنياي ما.
* موفق باشيد. راستي در آن انجمن ادبي چه ميکرديد؟
من شاعر هم هستم. غزل مينويسم. عکاسي هم ميکنم. سه تار هم ميزنم. اما بيشتر هوش و حواسم به فوتبال و پرسپوليس است ديگر.
منبع: خبرورزشي