بزرگنمايي:
چه خبر - اعترافات مالباخته اي که شبانه وارد خانه رئيس يکي از شعبههاي مؤسسه مالي اعتباري آرمان شد
مرد مالباخته که شبانه وارد خانه رئيس يکي از شعبههاي مؤسسه مالي اعتباري آرمان در کرج شده و پس از مشاجره شديد، دست، پا و دهان مرد جوان را بسته و گريخته بود، صبح ديروز همراه دوستش در شعبه يکم دادگاه کيفري استان البرز به اتهام قتل پاي ميز محاکمه ايستاد.
رسيدگي به اين پرونده از بيستم ارديبهشت سال 96 در پي مرگ رئيس جوان يکي از شعب مؤسسه مالي و اعتباري آرمان در شهر کرج شروع شد. کارآگاهان جنايي وقتي در صحنه جنايت حضور يافتند با جسد مرد 30 ساله روبهرو شدند که دستها و پاهايش بسته شده و دهانش را با يک چسب شيشهاي بسته بودند. پس از انتقال جسد به پزشکي قانوني مشخص شد وي در اثر خفگي جان باخته است.
دادستان کرج نيز درباره اين جنايت گفته بود: «ضارب يا ضاربان پس از ورود به خانه مقتول و بستن دست و پايش مرد جوان را کشته و متواري شدهاند. احتمال اينکه مشتريان يا افراد ديگري با دلايل مختلفي در اين ماجرا دست داشته باشند نيز وجود دارد.»
سرانجام کارآگاهان پس از تحقيقات گسترده دريافتند فردي به نام ايرج 37 ساله که از سپردهگذاران مؤسسه بوده چند ماه قبل با مقتول درگير شده و او تنها مظنون به شمار ميآيد، بنابراين ايرج تحت بازجويي قرار گرفت و در همان مراحل نخستين راز جنايت را فاش کرد و ديگر همدستش را لو داد اما ادعا کرد همدستش نقشي در اين قتل نداشته است.
صبح ديروز عامل اصلي جنايت، همراه همدستش مجيد از زندان بهشعبه يکم دادگاه کيفري استان البرز که به رياست قاضي هدايت رنجبر و با حضور قاضي يزدانپور - مستشار دادگاه - تشکيل جلسه داده بود منتقل شدند و پاي ميز محاکمه ايستادند. در آغاز محاکمه، نماينده دادستان متن کيفرخواست را خواند و سپس اولياي دم، قصاص عاملان قتل پسرشان را خواستند. آنگاه متهم رديف اول برابر دادرسان ايستاد و در حالي که اشک ميريخت، گفت: من قبول دارم که باعث قتل شدهام اما به هيچ عنوان قصد کشتن او را نداشتم.
ايرج گفت: من توليدکننده کفش هستم که يک کارگاه کوچک داشتم. به خاطر مشکلاتي که براي کارگاه پيش آمده بود بايد سرمايهام را از مؤسسه ميگرفتم. من حدود 400 ميليون تومان پول در صندوق مؤسسه آرمان داشتم اما وقتي براي پس گرفتن پولم مراجعه کردم متوجه شدم اين مؤسسه ورشکست شده است. باورکنيد حال خوبي نداشتم و شوکه شده بودم. سرانجام رئيس مؤسسه را در سرپرستي کرج پيدا کردم و با هم حرف زديم. بعد قرار شد فرداي همان روز تکليف مرا روشن کند. صبح فردا مراجعه کردم اما خبري از او نشد. چند روز گذشته بود و ايام سال نو نزديک بود. من ديگر قيد پولم را زده بودم که با خانوادهام به يزد رفتيم. چند هفته گذشته بود که وقتي همسرم را به بيمارستان برده بودم به طور اتفاقي رئيس مؤسسه را ديدم که سوار خودرو بود. همان موقع دنبالش رفتم و آدرس خانهاش را پيدا کردم. بعد از آن سراغ يکي از دوستانم که کفشفروشي داشت رفتم. به او گفتم تو سر و زبان بهتري داري، بيا تا با هم برويم سراغ کسي که پولم را نميدهد. حدود ساعت 9 و نيم شب بود که رفتيم به خيابان چهارصد دستگاه و زنگ در خانهاش را زديم. خودش در را باز کرد و با تعارف خواست وارد خانه شوم. من براي حرف زدن داخل شدم و دوستم ميثم بيرون ايستاده بود. آقاي کرمي شروع به صحبت کرد و باز هم براي فردا قول داد. من به او گفتم که مثل دفعه قبل فرار نکني که او عصباني شد و صدايش را بالا برد و شروع به فحاشي کرد. بعد با هم دست به يقه شديم که دوستم وارد منزل شد. از او دستبند پلاستيکي خواستم و دست مرحوم را بستم و نوار چسب به دهانش چسباندم. او را بلند کرديم و روي کاناپه نشانديم. از دوستم خواستم سوئيچ خودرويم را بدهد و برود بيرون. چند دقيقه بعد چسب دهانش را باز کردم و با هم حرف زديم. حتي برايش يک ليوان آب بردم که بعد او تهديدم کرد و گفت آثار انگشتانم همه جا هست. من که ترسيده بودم و نميدانستم چکار کنم دوباره به ميثم زنگ زدم و گفتم برايم دستکش بياورد. من همه آثار انگشت را پاک کردم. بعد دوباره با چسب دهانش را بستم و زدم بيرون. در حالي که نميدانستم او خفه شده است.
قاضي رنجبر از متهم پرسيد: آيا پولت را به مقتول سپرده بودي يا به بانک که سراغ او رفتي؟
متهم پاسخ داد: من آنقدر نگران بودم که نميدانستم چکار ميکنم. اين پول را با بدبختي و رنج بسيار بهدست آورده بودم و تمام زندگيام همين پول بود. نميتوانستم تحمل کنم و ببينم حاصل تمام کارکردم به باد رفته است و کسي هم جواب درستي به من نميدهد.
پس از اظهارات متهم، وکيل او در جايگاه ايستاد و از موکلش دفاع کرد. سپس متهم ديگر پاي ميز محاکمه ايستاد اما از وقوع قتل اظهار بياطلاعي کرد و گفت: «هيچ نقشهاي براي قتل نداشتيم و من فقط براي کمک به دوستم براي گرفتن پولش به آنجا رفته بودم. من الان 36 سال سن و يک فرزند دارم. شغلم کفشفروشي است و هيچ سابقه کيفري هم ندارم. من کاملا بيگناهم.»
پس از اظهارات دو متهم و پايان جلسه، قضات وارد شور شدند تا رأي خود را صادر کنند.
منبع:روزنامه ايران