قاتل: دو روز جسد پسر و عروس ام را اره ميکردم!
حوادث
بزرگنمايي:
چه خبر - قاتل: زودتر اعدامم کنيد تا از اين زندگي نکبت بارنجات پيدا کنم
اين بخشي ازاظهارات مرد 75 سالهاي است که پس ازقتل هولناک پسرخوانده وعروس اش، سرهاي آنها را بريده و درحوالي خيابان شيخ بهايي رهايشان کرده بود. ساعت 8:30 دقيقه 11 مرداد زماني که سرهاي زن و مرد جوان کنار بزرگراه شيخ بهايي کشف شد، شايد هيچکس تصورنميکرد که آنها قرباني جنايت خانوادگي شده باشند. با اين حال پس از کشف اجساد، تحقيقات کارآگاهان جنايي پايتخت و بازپرس منافي آذر بهطور ويژه آغازشد تا اينکه پس از 14 روز تلاش شبانه روزي، راز جنايتها فاش و متهم دستگير شد.
متهم به قتل ديروز پس از انتقال به دادسراي جنايي تهران جزييات تازهاي درباره جنايتهايش افشا کرد.
آنطورکه شنيدهايم شکارچي هم هستي. نخستين شکاري که کردي يادت هست؟
بله، 6 يا 7 ساله بودم که يک کبوتر را زدم و آخرين شکارم هم...
وقتي کبوتر را شکارکردي چه احساسي داشتي؟
هم دلم سوخت و هم خوشحال بودم.
چه چيزهايي شکار کردهاي؟
هر چه فکرش را بکنيد. من عاشق شکار بودم.
پس شکارچي ماهري بودي؟
خيلي. من براي خودم کسي بودم و الانم را نگاه نکنيد که اينجا هستم.
زماني که پسر و عروست را کشتي چه حسي داشتي؟
آن زمان جنون داشتم؛ مگر ميشود که آدم جگر گوشهاش را به قتل برساند. معلوم بود که آن زمان هيچ چيز دست خودم نبوده، و گرنه چنين کاري نميکردم.
چرا دست به اسلحه شدي؟
خستهام کرده بود. خانهام شده بود مثل ويرانه. تمام وسايل داخل خانهام را فروخته يا شکسته بود. ديگه چيزي داخل خانه نمانده بود. پسرخواندهام هر شب ساعت يک نيمه شب ميآمد و از من پول ميگرفت. ميگفتم شهرام من که گنج قارون ندارم؛ اين همه پول را از کجا بياورم. اما او توجه نميکرد و هر بار هم دعوا وجنجال راه ميانداخت. با اين حال دلم نميآمد و به او پول ميدادم.
خب شهرام معتاد بود همسرش را چراکشتي؟
او بدتر از شهرام بود. نيمي از رفتارهاي نامربوط شهرام به خاطر همسرش بود. همسرش معتاد بود، او اين سه سال آخر از خانه بيرون نيامد و خودش را داخل خانه حبس کرده بود. باورکنيد مغز هر دونفرشان به خاطرمصرف مواد مخدر و شيشه از کار افتاده بود.
بچه نداشتند؟
نه، 15 سال بود که زندگي ميکردند اما بچه دار نميشدند.
از قتلها بگو؟
وقتي آنها را با اسلحه کشتم، جسد پسرم را به داخل حمام بردم و با اره برقي به 9 قسمت تقسيماش کردم. اين کار تا ساعت 10 شب روز بعد طول کشيد. بعد از آن تکههاي بدن را در سطل زباله سمت خيابان گيشا رها کردم و سرش را به زمين بايري که کنار بزرگراه شيخ بهايي بود برده و رها کردم. بعد از آن به خانه رفتم و اين بار جسد همسرش را مثله کردم، اين کار هم تا ساعت 10 شب فرداي آن روز يعني 10 مرداد طول کشيد و اين بار هم يک شبانه روز وقت برد. من پيرم و توانم نميکشيد که اين کار را با سرعت انجام دهم.
چرا سر همسر شهرام را به همان محل انتقال دادي؟
جاي ديگهاي نداشتم.
بعد از آن به محل برنگشتي تا ببيني چه اتفاقي براي آنها افتاده است؟
مي ترسيدم. زماني که سر همسر شهرام را بريدم تا رها کنم يک لحظه چشمم به سر شهرام افتاد که حال بدي به من دست داد.
بعد از جنايتها چه حسي د اشتي؟
دلم آتش گرفته بود. شهرام فرزند خواندهام بود اما خودم بزرگش کرده بودم و مثل بچه خودم دوستش داشتم. وقتي اين کار را انجام ميدادم مدام گريه ميکردم.
عذاب وجدان نداشتي؟
مگر ميشود عذاب وجدان نداشته باشم. يک لحظه هم خوابم نبرد. به اين نتيجه رسيدم که هيچي را نبايد به زور از خدا خواست. من به زور از خدا بچه خواستم و نتيجهاش شهرام شد.
چرا خودت را معرفي نکردي؟
به خاطر همسرم؛ تمام نگرانيام به خاطر اوست.
فکر ميکردي دستگير شوي؟
هرگز، حتي يک درصد هم احتمال نميدادم. اگر ميدانستم ردي از من زده ميشود سرها را دفن ميکردم تا هرگز دستگير نشوم.
چرا بچهاي را براي سرپرستي نياوردي؟
اقدام کرديم اما هر چه فکر کرديم ديديم نميشود. اگر پسر ميآورديم به همسرم نامحرم ميشد و اگر دختر ميآورديم به من. شهرام بچه خواهر زنم بود و به هر دوي ما محرم ميشد.
شهرام با همسرش چطور آشنا شد؟
نمي دانم، همانطوري که خيلي ازخانمها با همسرانشان آشنا ميشوند.
شما مقيم انگلستان هستي و در سازمانهاي امنيتي رژيم سابق هم کار ميکردي؟زماني که در انگليس بودي کسي را به قتل نرساندي؟
پيرمرد سکوت ميکند و سرش را پايين مياندازد. اما اجازه سؤال بعدي را به خبرنگارما نميدهد. بعدهم راهي بازداشتگاه ميشود.
منبع: روزنامه ايران
-
يکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۹:۱۷:۵۲ AM
-
۱۵۲ بازدید
-
-
چه خبر