دختر جوان: جدايي پدر و مادرم من را سارق کرد
حوادث
بزرگنمايي:
چه خبر - همه چيز از طلاق مادر و پدرم شروع شد
دختري که متهم به سرقت مسلحانه دو خودروست، در جلسه دادگاه ادعا کرد در زمان کودکي پدر و مادرش از يکديگر جدا شدند و شرايط بد زندگي او را به اين روز انداخته و يک سارق شده است. بهمنماه سال ٩٤ مرد جواني با ظاهري آشفته به اداره پليس مراجعه کرد و گفت: چند ساعت قبل دختر و پسر جواني که خود را مسافر معرفي کردند، سوار ماشينم شدند. کمي بعد دختر جوان گفت حالت تهوع دارد و حالش خوب نيست. پسر جواني که همراهش بود، از من خواست ماشين را نگه دارم. از ماشين پياده شدم تا از صندوق عقب ماشين کمي آب برايشان بياورم اما زماني که خواستم سوار ماشين شوم، آنها من را با اسلحه و چاقو تهديد کردند و ماشين را بردند.
مأموران با اطلاع از اين خبر تحقيقات خود را در اين زمينه آغاز کردند و پس از ٢٥ روز ماشين را در حالي کنار اتوبان کرج پيدا کردند که يک زن جوان با دستوپاي بسته درون آن بود. او که حال مساعدي نداشت و گريه ميکرد، به مأموران گفت: ساعت ٢:٣٠ شب در اتوبان کرج در حال رانندگي بودم که يک دستگاه پژوي آردي از پشت به ماشين من برخورد کرد، ماشين را نگه داشتم تا ببينم چه اتفاقي افتاده است. هنگامي که از ماشين پياده شدم، دختر و پسر جواني به طرف من حمله و با تهديد من را سوار ماشين خودشان کردند و دست و پايم را بستند و خودشان سوار ماشين من شدند و محل را ترک کردند.
با توجه به گفتههاي زن جوان، مأموران کار خود را براي دستگيري سارقان جوان آغاز کردند و پس از ٤٠ روز مأموران در عمليات پيچيده پليس يکي از آنها را که ليلا نام داشت، دستگير کردند. او که در زمان بازداشت ٢٠ سال داشت، همان ابتدا به جرم خود اعتراف کرد و به مأموران گفت: مدتي پيش با نادر آشنا شدم و قرار بود با يکديگر ازدواج کنيم. من و نادر دوست مشترکي به نام سحر داشتيم که گاهي به خانه او ميرفتيم. او چند سال است که از همسرش جدا شده و تنها زندگي ميکند. يک روز که به خانه سحر رفته بوديم، گفت به تازگي با مردي آشنا شده است که ميتواند براي خودروهاي سرقتي سند درست کند و به ما پيشنهاد داد براي اينکه بتوانيم زودتر با يکديگر ازدواج کنيم، ماشين بدزديم.
ما هم قبول کرديم و اين کار را انجام داديم. سپس مأموران نادر را شناسايي و دستگير کردند او نيز به جرم خود اعتراف کرد. بهاينترتيب با توجه به گفته متهمان و شکايت شاکيان و ساير مدارک موجود در پرونده، کيفرخواست عليه آنها صادر و به شعبه هشت دادگاه کيفري ارسال شد. ابتدا نماينده دادستان کيفرخواست را قرائت کرد؛ سپس شاکيان در جايگاه قرار گرفتند و شکايت خود را مطرح کردند. بعد از آن ليلا در مقابل قضات ايستاد و گفت: قبول دارم که سرقت انجام دادم اما در هيچيک از آنها اسلحه نداشتم.
ميدانم که اشتباه کردم و از کاري که انجام دادهام پشيمانم اما بايد بگويم شرايط بد زندگي باعث شد من دست به چنين کاري بزنم. هنگامي که کودک بودم، پدر و مادرم از يکديگر جدا شدند و هر چند ماه خانه يکي از والدينم بودم. تا اينکه هر دو آنها ازدواج کردند و من نيز به خانه مادربزرگم رفتم. نادر را دوست دارم و فکر ميکردم ميتوانم با او زندگي جديدي شروع کنم؛ براي همين هنگامي که به من پيشنهاد سرقت را دادند، قبول کردم. سپس نوبت به نادر رسيد؛ او پس از اينکه در جايگاه حاضر شد، گفت: قبول دارم که سرقت انجام دادهام اما از اين کار پشيمانم و از شما ميخواهم من را ببخشيد.
با پايان گفتههاي متهم، وکيل ليلا در جايگاه حاضر شد؛ او دفاعيات خود را از متهم انجام داد و گفت: با توجه به شرايط بد زندگي موکلم و اينکه او فرزند طلاق بوده و هنگام انجام جرم سن چنداني نداشته است؛ همچنين با توجه به اينکه موکل من به طور کامل با مأموران و دادگاه همکاري کرده است، از شما تقاضا دارم در دادن رأي به او تخفيف دهيد. سپس ختم جلسه از سوي رئيس دادگاه اعلام شد. با پايان جلسه رسيدگي، قضات براي صدور رأي دادگاه وارد شور شدند.
منبع: روزنامه شرق
-
شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۹:۳۵:۲۲ AM
-
۱۳۱ بازدید
-
-
چه خبر