وقتي اشک هاي آيت الله سرازير مي شود
سياسي
بزرگنمايي:
چه خبر - اشک هاي آيت الله هاشميغلامعلي رجايي در شرق نوشت: سهشنبه هفته گذشته، قبل از ظهر در جلسهاي در مجمع، اتفاقي عجيب افتاد که مشاهده آن براي من که سالهاست روزانه و گاه در جلسات و ملاقاتهاي متعدد آيتالله هاشمي حضور دارم بسيار جالب بود. سهشنبه هفته گذشته بهمناسبت يکصدمين سالگرد قتل شهادتگونه مرحوم ميرزا تقيخان اميرکبير- رحمتالله و رضوانه عليه - اعضاي هيأت علمي پژوهشکده سازمان اسناد و کتابخانه ملي بههمراه مدير و اعضاي مدرسه دارالفنون با آيتالله هاشمي ديدار داشتند.اين ديدار با ساير ديدارهاي هاشمي تفاوتي جدي داشت. هاشمي در ديدارهايي که با اقشار مختلف دارد، تماما بر حافظه خود تکيه ميکند و از حرفهايي که ازسوي ميهمانها زده ميشود، هرگز يادداشتي برنميدارد تا در سخنانش به نکات گفتهشده آنها اشارتي داشته باشد. حتي گاه اسامي کساني را که بهترتيب حرف ميزنند به خاطر ميسپارد و در بياني که ميکند، از ناطق نام هم نميبرد. تفاوت اين ديدار با ساير ديدارها در اين بود که وقتي از در اتاقشان بيرون آمدند تا به محل ملاقات بروند که من و چند نفر از ميهمانها به رسم هميشگي ايشان را استقبال کرديم، ديدم کتابي را که به نام اميرکبير، قهرمان مبارزه با استعمار در٥٠ سال قبل نوشتهاند زير بغل دارند. هاشمي در ابتداي صحبت و بحث خود درباره مرحوم ميرزا تقيخان اميرکبير، کتاب را باز کرد و از صفحاتي که انتخاب کرده بود، چند صفحه را با تأني و به دقت خواند. بخشهايي که خواند مربوط بود به اعزام سفيري از سوي اميرکبير به اتريش تا معلماني را براي رشتههايي که قرار بود در مدرسه تدريس شوند انتخاب کند و با خود به تهران بياورد. علت انتخاب اتريش هم اين بود که اميرکبير نميخواست سايه استعمار بريتانيا بر سر اين مدرسه باشد. هاشمي در ادامه خواند که امير در آمدن معلمان اتريشي شتاب زيادي داشت و خواند که وقتي اين سفير قدري در کارش تعلل کرده بود، وي در نامههاي متعددي علت تأخير را سؤال كرده و از او خواسته بود بهسرعت کار انتخاب معلمها را تمام کند و به ايران برگردد.گروه معلمان اتريشي وقتي وارد تهران شد که اميرکبير به دست شاه ٢٠ ساله خام و جوان- ناصرالدين شاه- از کار برکنار شده بود و صدراعظم بعدي، ميرزا آقاخان که برخلاف اميرکبير دل در گرو حمايت انگليسيها از خود داشت، بر سر کار بود. در تهران با اين هيأت در اولين برخورد با سردي هرچه تمام رفتار و به آنها گفته شد کسي که شما را دعوت کرده ديگر بر سر کار نيست. هاشمي وقتي اين عبارت را خواند که «وقتي اين هيأت وارد تهران شد ديگر اميرکبير بر سر کار نبود و آن جمله را شنيد» بارها بغض کرد و با بغض سخنش را ادامه داد تا رسيد به اين عبارت که يکي از معلمان گفته بود بله اگر اميرکبير الان بر سر کار بود، با ما اينگونه رفتار نميشد. اين را که خواند، درست مثل کسي که بلاتشبيه روضه حضرت سيدالشهدا عليهالسلام را از روي متن مقتل بخواند و بگريد، گريست. چنان گريست که نتوانست جلو گريهاش را بگيرد. بنابراين يکي، دوبار دستمالهايي را از بشقاب جلوي ميزي که معمولا جلويش گذاشته ميشود برداشت و چندبار اشک گوشه دو چشم خود را با آنها پاک کرد و چون ميدانست جمع فرهيخته ديدارکننده لابد از اين اشک و رقت قلب وي در قرائت يک متن تاريخي متعجب شدهاند، با همان لحن بغضآلود درحاليکه اشکهايش را پاک ميکرد، گفت: نميتوانم جلو گريهام را بگيرم! وقتي هاشمي با لحني بغضآلود اشکهايش را مدام پاک ميکرد، به جمعيت حضار که با تعجب شاهد گريه و تأثر ايشان در مظلوميت جناب اميرکبير بودند، نگريستم، باورشان نميشد ايشان با يادآوري قطعهاي از تاريخ ايران که حتما موارد بسيار تکاندهندهتري از آن هم وجود دارد، چنين متأثر شوند. کاش روابطعمومي مجمع تشخيص مصلحت نظام سليقهاي به خرج دهد و اين فيلم استثنايي را منتشر کند.
منبع: شرق
-
سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۸:۳۸ AM
-
۲۴۴ بازدید
-
-
چه خبر