چه کسي پاي روحاني ميايستد؟
سياسي
بزرگنمايي:
چه خبر - اين انتخابِ آخر روحاني است
«تنشهاي دولت روحاني به دليل ناکارآمدي آن نيست. تنشهاي اين دولت از آنجا نشات ميگيرد که حافظ منافع طبقه مشخصي نيست و به لحاظ سياسي مخاطب مستقيم بين توده مردم ندارد. با اغماض ميتوان گفت حاميان دولت روحاني اصلاحطلبان و البته جمعيت سيالي هستند که به اقتضاي شرايط سياسي، منافع اقتصادي و قبض و بسطهاي اجتماعي به دولت روحاني دور يا نزديک ميشوند.
اين تلقيِ غريب و بديعي نيست که دولت يازدهم برخاسته از اين شرايط است. دولت روحاني زماني شکل گرفت که حتي اصولگرايان تواني جدي براي رقابت نداشتند و اگر نه همگي، تعداد کثيري از آنان از دولت احمدينژاد سرخورده و شرمنده بودند. اصلاحطلبان هم در اشتياق بازگشت به قوه مجريه بودند که در آن زمان آرزويي دوردست بود؛ دست آنها کوتاه و خرما بر نخيل. در مجموع روي کار آمدنِ دولت روحاني ماحصل وضعيتي استثنايي بود تا شايد از وضعيت استثنايي جديتري جلوگيري کند و آن وضعيت چيزي نبود جز سايه جنگ.
اينک با گذشت زمان، ترديدي اساسي در تئوري وضعيت استثنايي به وجود آمده است که از سوي اصلاحطلبان و اصولگرايانِ مخالف احمدينژاد تئوريزه ميشد. اعلام وضعيت استثنايي معمولا از سوي طبقه حاکم صورت ميگيرد نه از سوي طبقه سياسي. طبقه سياسي - که همان احزاب، نظريهپردازان، فعالان سياسي و رسانهاياند - موظفاند با نگاهي موشکافانه و انتقادي نگذارند تا به خاطرِ منافع سياسي و اقتصاديِ برخي و اوضاع سياسي جامعه، وضعيت استثنايي اعلام شود.
اکنون اين پرسش بنيادي در خرد جمعي مردم وجود دارد که اگر در گذشته وضعيتي استثنايي برقرار بود که رأي دادن به روحاني را توجيه ميکرد، امروزِ روز وضعيت چگونه است؟ سکوت و سرگشتگيِ طبقه سياسي، اصلاحطلبان و اصولگرايانِ معتدل از اينجا نشات ميگيرد که پاسخي در خور براي اين پرسش ندارند.
اگر بر طبل دشمني با آمريکا بکوبند که ناچار به اصولگرايان نزديک خواهند شد و اگر از مذاکره دَم بزنند، اطمينان جدي به آمريکا ندارند. از اين رو پَس نشستهاند تا اين بار ديگران تصميم بگيرند که وضعيت استثنايي اعلام کنند يا به سوي مذاکره قدم بردارند. اصلاحطلبان بيش از آن که به دنبالِ پاسخ جدي به مسائل سياسي کشور باشند، به نظريهپردازي روي آوردهاند و در پي احياي «اصلاحطلبي»اند.
مواجهه حجاريان با تاجيک، عبدي و ديگران و پروژه «نواصلاحطلبي» اگر چه در جاي خود مغتنم است اما مسئله کنوني مردم که اصلاحطلبي نيست؛ همانگونه که نواصولگرايي نبوده و نيست. دولت روحاني هم از اين قاعده مستثنا نيست؛ دولتي که در طول ساليان گذشته نتوانسته هيچ طبقه اجتماعي و سياسياي را به مدافعِ جدي خود بدل کند. اصلاحطلبان نگاه همدلانه با دولت دارند، چون تنهايي و غربت اينگونه زيست سياست را چشيدهاند.
اصولگرايان اما منفعتطلبانه به سوي دولت گام برميدارند. آنان در تشخيص منافع حزبي خود تبحر دارند. مردم در شرايطي نامتعادل هنوز از وفادارترين قشرها به دولت روحاني هستند. البته اين وفاداري از جنس وفاداري به دولت اصلاحات يا احمدينژاد نيست؛ نوعي درک همدلانه دولتي است که خودشان روي کار آورده و آن را به ميانه ميدان پرتاب کردهاند. اگر هنوز مردمي پاي کار ايستادهاند نه به خاطرِ دولت روحاني و نه به خاطر اصلاحطلبان است. آنان ايستادهاند چون تنها راه نجات را ديگر نه در تغييراتِ بنيادين و نه در مخاصمه با جهان ميدانند.
آنان پاي خودشان و کشورشان ايستادهاند و اين فرصت مغتنمي است که دولت روحاني خاصه اصلاحطلبان نبايد آن را از دست بدهند. دولت اصلاحات حافظِ منافع طبقه متوسط بود؛ طبقه متوسطي از روشنفکران و نخبگان که توان آن را داشتند تا ديگر طبقات جامعه از جمله فرودستان و تهيدستان را چند صباحي با دولت اصلاحات همراه کنند. دولت احمدينژاد هم با توانِ نيروهاي سنتي - مذهبي برخاسته از طبقه فرودست جامعه، تهيدستان و غالب طبقات سنتيِ اصولگرا را با خود همراه کرد و سرانجام تعارضات و اختلافات در منافع دولت احمدينژاد را از پاي درآورد.
دولت روحاني توان و شرايط آن را داشت که دولتي فراجناحي باشد اما نتوانست در اين مسير گام بردارد. نه اصلاحطلبان را جدي به کار گرفت و نه اصولگرايان را وارد کارزار کرد، نه تئوريسينهاي پاي کار داشت و نه وفاداران پا در ميدان. دولت فراجناحي دولتي پيشرو است که ميتواند با ايدهاي مرکزي همه را با تمامِ تعارضات و اختلافات منافع گرد يکديگر آورد. دولت روحاني شرايط اين کار را داشت اما ابزارش را نداشت و از اين رو نتوانست طبقهاي از طبقات جامعه را با خود همراه کند. حسن روحاني بسيار تلاش کرد تا خود مستقيم نه با واسطه طبقه سياسي با مردم روبهرو شود و آنان را مخاطب قرار دهد و مجاب سازد که نتوانست؛ زيرا از کاريزماي لازم براي اين کار برخوردار نبود.
او اگر چه در صحنه اجرايي کشور دستاوردهايي داشت. اين دستاوردها چندان نتيجه محسوسي در وضعيت معيشتي مردم نداشتند تا آنان را اميدوار کنند تمامقد پشت رئيسجمهورشان بايستند. آن گونه که سالياني پيشتر در بحران اقتصاديِ دولت مصدق ايستادند. آنان با خريدن اوراققرضه و آتشزدن آن جلوي خانه مصدق، نشان دادند مردمي وجود دارند که پاي عقايد سياسيشان ميايستند؛ حتي به بهاي ازدستدادنِ منافعشان.
اينک اما پرسش اساسي اين است که چه کسي پاي دولت روحاني ميايستد. آن چه اميدوارکننده است، اين است که هنوز مردمي وجود دارند و طبقهاي سياسي که دلش ميخواهد اوضاع بهبود بيابد. روحاني بايد از جايي شروع کند، حتي اگر اين آغاز براي خودش خسارتبار باشد. در اين شرايط ميانهروي معنايي جز فرصتطلبي آيندهنگرانه ندارد.
روحاني بايد افراد يا جريانهاي پاي کار را پيدا کند؛ چه کساني پاي کشور و دولت او ميايستند. تنها خودِ روحاني است که بايد براي اين انتخاب تصميم بگيرد و هزينهاش را هم بپردازد. عيان است که با ميانهروي محافظهکارانه خسارتهاي بيشتري به جامعه تحميل خواهد شد. روحاني يا بايد بين مردم و جناحهاي سياسي و نهادهاي رسمي کشور اجماعي ملي به وجود بياورد که کاري سخت و دشوار است، يا به سمتوسوي جريانها يا نهادهاي پرنفوذي برود که پاي او و دولتش بايستند؛ اين انتخابِ آخر روحاني است.»
منبع: sharghdaily.ir
-
يکشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۷ - ۴:۲۳:۳۳ PM
-
۶۲ بازدید
-
-
چه خبر