شعرخواني جنجالي ميثم مطيعي پيش از نماز عيد فطر
سياسي
بزرگنمايي:
چه خبر - مطيعي: اي نشسته صف اول! به عدالت برخيز
مراسم پرشکوه نماز عيد سعيد فطر از ساعاتي پيش در مصلي امام خميني (ره) در تهران آغاز شده است. پيش از شروع نماز و ايراد خطبه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي، ميثم مطيعي مداح اهل بيت(ع) به شعرخواني پرداخت. کليدواژه «صف اول» که سال گذشته موج واکنش هاي مختلفي شده بود بار ديگر در اين اشعار تکرار شد و بخشي از اين اشعار که خطاب به مسئولين و در زمينه مسائل اجتماعي و سياسي روز کشور ايراد شد مورد توجه خاص نمازگزاران قرار گرفت.
مطيعي: اي نشسته صف اول! به عدالت برخيز
متن اين اشعار:
آمدي و دل ما بردي و رفتي اي ماه!
با تو خوش بود سحرهاي «بِکَ يا الله» [1]
چه سحرها، چه سحرهاي خوشي بود و گذشت
چه خبرها، چه سفرهاي خوشي بود و گذشت
نظر لطف خدا بود که افتاد به ما
تشنگي، فرصت سيراب شدن داد به ما
ياد جوع و عطشِ روز قيامت کرديم
ياد ظهر عطشافروز قيامت کرديم[2]
گفته بودم دل من! ماه شو و روشن شو
رمضان است، ز مَنها بگُذر، ايمَن شو
به خدا چلّه عشق است همين سيروزه
ميتوان بار سفر بست همين سيروزه
گفته بودم که فقط چند سحر فرصت هست
چند بار اي دل من! بغض تو اين ماه شکست؟
روزيات شد سفري در دل شب، با مولا؟
سفري تا سحرِ «فُزْتُ وَ رَبّ» با مولا؟ [3]
تشنگي ذکر لب ما شده بود اين يکماه
روزه شد روضه لبهاي اباعبدالله
سوختيم آه به ياد لب عطشان حسين
ياد لبهاي ترکخورده طفلان حسين
اي خوشا آنکه سبکبار به عيد آمده است
آنکه با وعده ديدار به عيد آمده است
آنکه عيدانه ز لبخند امامش دارد
چشم بر آمدن ماه تمامش دارد
تو عزيز دوجهاني و فقيريم، فقير
يوسفا «أَوْفِ لَنَا الْکَيْلَ»، تو ما را بپذير[4]
نوبهارا! دل پرخون چمن را درياب
روزهداران فلسطين و يمن را درياب
طاقت امت جدّت به خدا طاق شده
آه خونينجگران، شعله آفاق شده
کاش آيينه دل، مات جمال تو شود
عيد ما رؤيت ابروي هلال تو شود
مادران شهدا! عيد مبارک باشد
اي خوشا صبر شما، عيد مبارک باشد
همسران شهدا! همسفران شهدا!
عيد شد، ميرسد از فاطمه عيدي به شما
موسم بندگي يار مبارک باشد
مردم اي مردم بيدار! مبارک باشد
عيد فطر آمده، باشيم به فکر فقرا
عيد فطرآمده، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا» [5]
مردم ما دلشان صبر زلالي دارد
سفره کوچکشان نان حلالي دارد
همه هستند اگر نوبت ايثار شود
پاي کارند اگر موسم پيکار شود
گلهمندند ولي حُجب و حيايي دارند
مردم ما چه گذشتي، چه وفايي دارند
اي نشسته صف اول! صف ايثار آنجاست
آن سوي «نرده»... ببين... لذت ديدار آنجاست
نکند «نرده» ميان تو و مردم باشد
دردِ دلها پسِ اين فاصلهها گُم باشد
دوستان! صدق و صفاي دهه شصت چه شد؟
راستي حال و هواي دهه شصت چه شد؟ [6]
آن مديران جواني که جهادي بودند
بيتکلّف، ز همين مردم عادي بودند
شور آن شعله مگوييد که خاموش شده
«اختلاس» آمده، «اخلاص» فراموش شده
اي نشسته صف اول! به عدالت برخيز
مانده بر شانه تو بار امانت برخيز
عَلم داد برافراز، که ملت هستند
دل به شاهينِ ترازوي عدالت بستند
همتت قطع يد دانهدُرشتان باشد
واي اگر دزدي از اين قافله آسان باشد
واي اگر توصيه و نامه پذيرد قاضي
داد و بيداد اگر رشوه بگيرد قاضي
شکر کن، اينهمه نعمت نرود از دستت
قدر دان، فرصت خدمت نرود از دستت
صف اول، صف خدمت، صف مردمداري
يک نفر نيست مخاطب، همه هستند آري
گر به يک نقد رود صبر و قرارت از دست
صف اول منشين، بين جماعت جا هست
سعي کن در سعه صدر شوي پيشقدم
رهبري گفت که من نيز صف اوليام[7]
گوش کن قصه پرغصه بيکاران را
شِکوه کارگران و کاميونداران را
چه شده ارز؟ که ماتاند همه تاجرها
نرخ مسکن چه شد؟ آه از دل مستأجرها
کاش آرام کنيم اين نگرانيها را
سعي ما سد کند اين موج گرانيها را
معدن رنج، دل کارگران است هنوز
چشم مردم به عدالت، نگران است هنوز
ميز را طعمه مکن اي که اميدي ست به تو
آن سوي ميزِ تو چشمان شهيدي ست به تو
گره ار وا نکني خود گره کار مباش
برنميداري اگر بار کسي، بار مباش
همنشين با فقرا باش، همين است بهشت
خانه کن در دل ايتام چنين است بهشت
عيد شد، آمدن عيد مبارک بادت
وان مواعيد که کردي، نرود از يادت[8]
عيد رسوا شدن دشمن پيمانشکن است
روز يکدل شدن و جشن خروش وطن است
شد عيان بر همه دنيا که چهل سال چرا
بود ورد لب ما، مرگ به تو آمريکا...
چند روزي به تو و عهد تو داديم زمان
چند روزي محک تجربه آمد به ميان
تا سيهروي شود هر که در او غش باشد
تا سيهروي شود هر که دُروغش باشد[9]
هان! مپندار که پيمانشکني آسان است
نقض اين عهد مينديش که بيتاوان است
پنجه در پنجه مشو روبهکا! با شيران
آن که با آن طرفي، جان جهان است: ايران
يکشبه بر طمع خام شما پايان داد
موشک ما که در آفاق شما جولان داد
پشت گوشت بنويس اين سخن، اين سيلي را
که يکي گر بزني، ميخوري از ما ده تا[10]
شريانهاي حياتي جهان در کف ماست
تنگه هرمز و درياي عمان در کف ماست
صبر کن روز پريشان شدنت نزديک است
لحظه سختپشيمان شدنت نزديک است
قفل تعليق به اميد خدا ميشکنيم
هرچه زنجير کشيدي همه را ميشکنيم
چرخه هستهاي از نو به تکاپو افتد
آب رفته همه باز آيد و در جو افتد
دست تو رو شد و شرّت کم و ننگت افزون
پنجه از دستکش مخمليات زد بيرون[11]
شرّ تو از سرمان کم شده حمداً لله
دشمنيهات مسلم شده حمداً لله
دولت ما شده هشيارتر، إنشاءالله
مجلس ما شده بيدارتر، إنشاءالله
دل به لبخند که بستيم؟ خدايا! توببخش
پاي عهد که نشستيم؟ خدايا! توببخش
حيف از آن سعي و از آن آمدن و رفتنها
که شده با لگد بوالهوسي باد هوا
دشمن است او، چه سگ زرد و چه روباه سياه
دشمن است او، چه دموکرات و چه جمهوريخواه
بايد اين تجربه در «مدرسه تدريس» شود
سند محکم بدعهدي ابليس شود[12]
دل به لبخند که بستيم، عدو غدار است
وقت اظهار «اَشداءُ علي الکُفار» است
پس اگر ذکر تبراي کسي گشته قضا
حال فرياد کند مرگ بر آمريکا را...
گفته بودند که امضاي فلان تضمين است
نه فلان ماند و نه امضاش، حقيقت اين است[13]
زان هياهو چه به جا مانده به غير از اسمش
جسدي مانده ز برجام و ز روح و جسمش
بوي فاسدشدنش نيز بلند است بلند
اُدکلنهاي اروپايي اگر بگذارند
اُدکلنهاي اروپايي بيخاصيتي
که ندارند به جز گيج شدن منفعتي
اين اروپا مگر آن نيست که در سعدآباد
بست پيمان و بلافاصله دادش بر باد؟
ترس و ترساندنِ از جنگ غلط بود غلط
ترس، دروازه به تحريم گشودهست فقط[14]
مشکلي نيست که با همّت ما حل نشود
کارها کاش به برجام معطّل نشود
آنچه باعث شده تحريم شود طاقتسوز
اقتصاديست که وابسته به نفت است هنوز
نفت ما جوهر امضا شدن تحريم است
نفت ما خونِ دمادم به تن تحريم است
تکيه بر همت خود کن که فرج خواهد شد
ما برآنيم که تحريم، فلج خواهد شد
پشت سر لشکر فرعون و مقابل، درياست
ذرهاي ترس به دل راه مده، حق با ماست
نيل اگر هست عصا در کف موسا هم هست
مژده «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي» آقا هم هست[15]
باتوام اي سند جعلي باران ديده!
موريانهزده! طومارِ به هم پيچيده!
اي به هر جنگ جهان، نحسي نام تو دليل
ننگ بادا به تو و مرگ به تو اسرائيل
اي که از عمر تو جز بيست خزان برجا نيست
حرص بيهوده نخور، نام تو در فردا نيست
از سوي کرب و بلا عازم راه قدسيم
روز پيکار همه عضو سپاه قدسيم
قدس اي قدس! پي ياري تو از همه سو
ميرسد لشکر پيروز "رِجالٌ صَدَقوا"
ميرسيم از ري و بلخ و نجف و شام و حجاز
صف به صف تا که بخوانيم به صحن تو نماز
مژده اي قدس که آيات رهايي با ماست
بزن اي قلب فلسطين که صدايت زيباست
رود، آن نيست که سنگي به رهش سد نشود
رود، آن است که در راه مردّد نشود
چشم اين رود چهلساله به درياست هنوز
يک جهان، نهر دعا پشت سر ماست هنوز
اولين بارقه صبح سپيد است اميد
نفس زخمي جانباز و شهيد است اميد
دشمناني که گرفتند شهيد از من و تو
واي از آن دم که بگيرند اميد از من و تو
دل ما مانده به پيروزي فردا روشن
دل ما روشن و راه حججيها روشن
-
جمعه ۱ تير ۱۳۹۷ - ۹:۱۹:۰۹ PM
-
۱۱۶ بازدید
-
-
چه خبر