حال و هواي خانواده ستايش پس از اعدام امير حسين چگونه است؟
اجتماعي
بزرگنمايي:
چه خبر - حال و هواي خانواده ستايش پس از اعدام اميرحسين
نيايش، اميد جديد خانواده قريشي است. نوزادي که 5،6 ماه بعد از نبودن ستايش همدرد تلخيهاي مادرش شد و 16ام بهمن به دنيا آمد. کودکي که 9 ماه با استرس، ترس، نااميدي و غم بزرگ شد و حالا شده اميد. اميدي براي صفيه، نفيسه، منير احمد، الياس و پدرش. دختربچهاي که حال و هواي خانه را تغيير داده و خنده را مهمان دائمي لبهاي صفيه کرده است: «از وقتي نيايش بهدنيا اومده، الياس خيلي خوشحاله. ديگه غر نميزنه و بداخلاقي نميکنه. نفيسه هم که دائم مراقبشه و دلش نمياد ازش جدا شه. حال هممون خوبه.»
حالا آرام و قنداقپيچ شده کنار صفيه خوابيده است. «وقتي بيدار ميشه که گشنهش بشه. سير که باشه همش خوابه.»
چشمهايش را سرمه کشيدهاند و بالاي سرش هم دعا گذاشتهاند. فضاي خانه، فضاي مراقبت و پرستاري است؛ مراقبت از صفيه که تازه زايمان کرده و درد زيادي دارد، مراقبت از نيايش و مراقبت از منيراحمد. «ديروز سر ساختمون که بوده پاش ليز ميخوره و از دو طبقه ميافته زمين. دستش شکسته و پهلو و پاهاش هم زخمي شده. تا صبح از درد ناله ميکرد و خوابش نميبرد.»
خواهر صفيه از خيرآباد آمده و هوايشان را دارد. بيشتر از يک ماه است که صفيه با همسر و بچهها به تهران آمدهاند و خيرآباد را با خاطره تلخش فراموش کردهاند. «اينجا خوبه ولي با بهدنيا اومدن نيايش، نگرانيهاي من بيشتر شده.» مهرِ نبودن ستايش، بر دل صفيه مانده و نگرانيهايش را به نيايش منتقل کرده است. «الان که 10 روزش بيشتر نيست و همهش تو بغل خودمه، نگران اينم که يک وقت طوري نشه. دائم ضربان قبلش رو چک ميکنم و وقتي ميبينم بيشتر از قبل خوابيده ترس برم ميداره. بزرگتر که بشه نميدونم بايد چيکار کنم؛ نذارم هيچجا بره؟ همهجا باهاش برم؟ دائم کنترلش کنم؟ نميشه که. ولي ميترسم.»
يک نگاهش به نيايش است و نگاه ديگرش به منيراحمد. «ميخواي قنداقش رو باز کنم ببينيش؟ تو رو هم حتما قنداق ميکردن.» آرام و با وسواس پارچههاي پيچيده دور نيايش را باز ميکند و به پاهايش دست ميکشد. «به دنيا که اومد 3 کيلو بود. موقع زايمان هيچ بيمارستاني قبول نميکرد. ميگفتن تو 9 ماهت نيست و بچه به محض زايمان بايد بره تو دستگاه. شکمم اصلا بزرگ نشده بود و خودم تا 5 ماهگي نميدونستم باردارم. نيايش رو خدا نگه داشت. با اونهمه استرس و ناراحتي و غم، چجوري اين بچه تو شکم من رشد کرد؟ همش خواست خدا بود.»
چند هفتهاي ميشود که خانواده ستايش تحت درمان هستند تا راحتتر با ماجراي تلخ دخترشان کنار بيايند. در طول اين يکسال اما تنها بودند و کسي سراغي ازشان نگرفت ولي از زمان ابلاغ حکم اعدام اميرحسين تا اجراي حکم، گروهي همراهشان شدند و درست يا غلط، با هدف يا بدون هدف ادعاي حمايت کردند و بعد از اعدام اميرحسين آنها هم رفتند. انگار که با اعدام اميرحسين همه چيز حل شد و خانواده ستايش هم به رويه سابقش بازگشت. «بعد از اينکه اميرحسين اعدام شد ديگه هيچخبري از هيچکس نشد. ما فکر ميکرديم با اعدام اميرحسين آروم ميشيم؛ اما روز اعدام براي ما مثل همون روزي بود که فهميديم ستايش به اون شکل مرده و ديگه نيست. حال هممون بد بود و حتي ذرهاي هم آروم نشديم. شايد اگر به عقب برميگشتيم و ميدونستيم که با اعدامشدن اميرحسين چيزي درست نميشه، ميبخشيديمش و اعدام نميشد. همون يک بار که اعدام اميرحسين عقب افتاد کلي به ما تهمت زدن که جون ستايش رو با پول خريدين.»
خواهر صفيه از کمدي داخل اتاق کيسهاي را بيرون ميآورد و لباسها را روي زمين به ترتيب ميچيند. «اينارو مادرم براي نيايش دوخته و از افغانستان فرستاده. انقدر دوست دارن نيايش رو ببينن ولي نميتونن. ما خيرآباد زندگي ميکنيم و خونمون نزديک خونه صفيه بود. حالا که اومدن تهران از هم دور شديم؛ ولي بهخاطر نيايش هم که شده ميام و حواسم بيشتر از قبل بهشون هست.» وسط حرفهاي صفيه درباره اعدام تکرار ميکند که تهمتهاي زيادي به خواهرم و شوهرش زدند. «روزي که اميرحسين اعدام شد من خيرآباد بودم، مراسمش تو همين امامزاده خيرآباد بود. باور ميکني جز خانواده خودشون هيچکس نيومده بود؟ بيسروصدا خاکش کردن. ديگه هيچکس حتي جواب سلامشون رو هم نميده. درسته اميرحسين با ما بد کرد ولي نبايد با خانوادشون بد باشن که. غريب شدن تو اون محله.»
روي ديگر نگرانيهاي صفيه اينجا بروز دارد. «از مادر و پدرش خبر داري؟ حالشون خوبه؟ کاش بهش ميگفتي روز اعدام، مادرش نره. حرف ميزني باهاشون چيا ميگن؟ حتما از ما متنفرن، آره؟ مادرش آروم شده؟ پدرش چي؟ هر چيزي ازشون ميدوني به من بگو. ما نميتونيم به خونوادههايي که شرايط مشابه ما رو دارن بگيم چيکار کنن ولي ميتونيم بگيم که اعدام اميرحسين حال ما رو خوب نکرد و چيزي رو هم تغيير نداد؛ فقط جون اميرحسين هم گرفته شد.»
منبع: isna.ir
-
يکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۷:۴۲:۰۴ AM
-
۵۷۵ بازدید
-
-
چه خبر