بزرگنمايي:
چه خبر - طلاق هاي عجيب در ايران
در اين بخش 4 مورد از عجيب ترين طلاق هاي اين روز هاي زوج هاي جوان را خواهيد خواند، طلاق هايي عجيب که به خاطر دلايلي عجيب تر به وقوع پيوسته است!
دوست ندارم شوهرم کارمند يک زن باشد
خسرو و نگين زندگي عاشقانهشان را درست از هشتماه پيش آغاز کردند. اوايل همه چيز در اين زندگي خوب پيش رفت. آنقدر خوب که اين زوج هردويشان تصور ميکردند آينده درخشاني کنار هم خواهند داشت. اما هيچکس فکرش را نميکرد زندگي عاشقانه اين زوج تنها بهخاطر شغل خسرو از هم بپاشد. خسرو، کارمند يک زن بود و نگين هم از اين وضعيت خوشش نميآمد. زندگي آنها به همين بهانه به دادگاه خانواده تهران ختم شد. مرد جوان در اين باره به قاضي گفت: همسرم بهخاطر يک موضوع ساده، زندگيمان را به جهنم تبديل کرد.
ما عاشق هم بوديم و روزي که با هم آشنا شديم تصور ميکرديم زندگي بدون اختلاف و پر از آرامشي کنار هم خواهيم داشت. سر هر موضوعي با هم تفاهم داشتيم و سعي ميکرديم به هم آرامش بدهيم. اما يکموضوع ساده، خوشبختي مان را نابود کرد. ماجرا از اين قرار بود که بعد از ازدواج من بالاخره توانستم در يک شرکت معتبر کاري با درآمد خوب پيدا کنم. اما همين شغل باعث بدبختي ما شد.
نگين تا متوجه شد مديرعامل من يک زن است، بهانهگيريهايش را شروع کرد. هر شب دعوا راه ميانداخت و ميگفت بايد از کارم استعفا بدهم. باورتان ميشود! تنها بهخاطر اينکه مديرعاملم يک زن بود بايد چشمم را روي کار و درآمد مناسبم ميبستم و بيکار ميشدم. هرچه سعي کردم نگين را قانع و با آرامش او را متوجه اشتباهش کنم، فايدهاي نداشت. الان پنج ماه است نگين هر شب قهر ميکند و دعوا به راه مياندازد تا من از کارم استعفا بدهم. ميگويد دوست ندارد من براي يک زن کار کنم. من هم وقتي ديدم حرفش غيرمنطقي است، قبول نکردم. زندگي ما در اين چند ماه از اين رو به آنرو شد. آنقدر که هردو تصميم به طلاق گرفتيم.
در ادامه، همسر اين مرد نيز به قاضي گفت: آقايقاضي من دوست ندارم شوهرم براي يک زن کار کند. از يک زن حقوق بگيرد و يک زن به او دستور بدهد. کار شوهرم جوري است که در شرکت ارتباط مستقيم با مديرعاملش دارد. براي همين هر روز بايد اين زن را ببيند و از او دستور بگيرد. اين موضوع مرا
آزار ميدهد.
براي همين از شوهرم خواهش کردم کارش را عوض کند. او براحتي ميتواند در يک شرکت ديگر کار مناسبي براي خودش پيدا کند، ولي نميدانم چرا حاضر نيست از اين شرکت دل بکند.
او حاضر است زندگي مشترکمان نابود شود، ولي کارش را از دست ندهد. چند ماه از او خواستم شغلش را عوض کند، ولي او اصلا به حرفم اهميتي نداد. براي همين من هم ديگر نميخواهم در کنار اين مرد خودخواه زندگي کنم.
در پايان قاضي سعي کرد با صحبتهايش اين زوج را از جدايي منصرف کند، ولي مرد جوان از طلاق منصرف نشد، براي همين قاضي دادگاه اين زوج را به مرکز مشاوره فرستاد تا شايد مشکلشان حل شود.
شوهرم نسبت به من تعصب ندارد
زن جوان وقتي ديد شوهرش روي او غيرتي نميشود و تعصب ندارد، تصميم گرفت بعد از يکسال و نيم، به زندگي مشترک خود براي هميشه پايان دهد. اين زن در اينباره به قاضي دادگاه خانواده گفت: 18 ماه است با فربد ازدواج کردهام. من عاشق شوهرم بودم و روزي که او را براي اولينبار ديدم، تصور ميکردم در کنارش خوشبخت خواهم شد.
فربد، ويژگيهاي اخلاقي خوبي داشت و مرد مهربان و مظلومي بود. خيلي متين و با شخصيت رفتار ميکرد. براي همين او را مرد آرزوهايم ديدم و به خواستگاري اش جواب مثبت دادم. اما چند ماهي که از زندگي مشترکمان گذشت، تازه پي به عيبها و نقصهايش بردم. فربد مردي غيرتي و تعصبي نيست.
اگر صبح تا شب هم با مردان غريبه صحبت کنم، اهميتي نميدهد. گاهي وقتها از روي عمد شبها تا نزديکهاي صبح با گوشي تلفن همراهم در گروههاي مختلف چت ميکنم، ولي فربد حتي اعتراض هم نميکند. کاري به پوشش و لباسم ندارد. اهميتي به اين که کجا ميروم و با چه کساني در ارتباط هستم نميدهد. اگر صبح تا شب هم در خانه نباشم برايش مهم نيست کجا هستم. فقط تماس ميگيرد و ميپرسد کي به خانه برميگردم. اين رفتارهايش باعث آزار من شده است. احساس ميکنم، فربد هيچ حسي نسبت به من ندارد و برايش مهم نيستم. ديگر تحمل رفتارهايش را ندارم. براي همين تصميم به جدايي گرفتم.
در ادامه، شوهر اين زن نيز به قاضي گفت: آقاي قاضي من اخلاقم همينطور است. دوست ندارم در مسائل خصوصي و شخصي همسرم دخالت کنم. احساس ميکنم با اينکار او را آزار ميدهم. در ضمن من به همسرم اعتماد کامل دارم و فکر ميکنم اگر کارهايش را چک کنم خلاف اين موضوع ثابت ميشود. جالب است همه زنها از بدبينيهاي همسرشان شکايت دارند، اما همسر من چون او را آزاد گذاشتهام شاکي است.
در پايان نيز قاضي دليل آنها براي جدايي را کافي ندانست.
طلاق بهخاطر هيکل ورزشکاري شوهر
مارال و کوروش زندگي عاشقانهشان را يکسال پيش با هم آغاز کردند. روزي که با هم آشنا شدند و تصميم به ازدواج گرفتند، هيچکس تصورش را هم نميکرد که آنها به يک دليل پوچ و بياهميت تصميم بگيرند مسير زندگيشان را از هم جدا کنند. هيکل ورزشکاري کوروش تنها دليلي بود که اين زوج پروندهاي جديد در دادگاه خانواده باز کردند و براي بررسي پرونده طلاقشان روبهروي قاضي نشستند.
وقتي قاضي پرونده آنها را بررسي کرد، علت درخواست طلاق را آن هم يک سال بعد از زندگي مشترک پرسيد. در اين ميان مرد جوان رشتهکلام را در دست گرفت و در اين باره به قاضي گفت: يک سال پيش با مارال ازدواج کردم. ما زندگيمان را عاشقانه آغاز کرديم، ولي فقط بهخاطر يک موضوع ساده و بچگانه همه چيز نابود شد.
درست چند ماه بعد از آغاز زندگي مشترکمان بهانههاي بچگانه مارال که هميشه هم به دعوايي بزرگ ختم ميشد، آغاز شد. از آنجا که من باشگاه ميروم و ورزش ميکنم، هيکلم هم ورزشکاري است. اما مارال از اين وضعيت ناراضي است و مرتب ميگويد بايد لاغر شوم. دوست ندارد هيکلم ورزشکاري باشد. مرتب غر ميزند و ايراد ميگيرد. هربار ميخواهم ورزش کنم دعوا به راه مياندازد. او بهخاطر اين موضوع ساده و بياهميت هردويمان را خسته کرده و زندگي را به ميدان جنگ تبديل کرده است. براي همين از دست بهانههايش خسته شدم و تصميم به جدايي گرفتم.
در ادامه همسر اين مرد نيز به قاضي گفت: آقاي قاضي من از همان روز اول هم به کوروش گفته بودم که دوست ندارم هيکلش بزرگ باشد. وقتي در کنارش راه ميروم خجالت ميکشم. براي همين بارها از او خواهش کردم دست از ورزشهاي مختلف بردارد تا هيکلش کمي طبيعي تر شود. ولي انگار با من لج ميکند. تصور ميکند ميخواهم او را اذيت کنم براي همين از هيکلش ايراد ميگيرم، در صورتيکه من هميشه از اين هيکلهاي بزرگ مردها خوشم نميآمد. کوروش حاضر نيست به خواسته من احترام بگذارد. حاضر نيست بهخاطرم گذشت کند. از وقتي نسبت به هيکلش به او اعتراض کردهام، بيشتر سراغ ورزش و باشگاه رفته است.
کوروش روزهاي اول خودش را يک عاشق واقعي نشان ميداد. وعدههاي زيادي به من داده بود، اما حتي يک خواسته کوچک و به قول خودش بياهميت مرا هم برآورده نميکند.
او اگر عاشق من بود اجازه نميداد که زندگيمان بعد از گذشت يک سال فقط بهخاطر اين موضوع بياهميت به اينجا کشيده شود. من ديگر حاضر نيستم با اين مرد زندگي کنم مگر اينکه تصميم بگيرد لاغر شود و اندام نرمالي داشته باشد.
در پايان اين جلسه قاضي سعي کرد اين زوج را با هم آشتي دهد، ولي هيچکدام حاضر نشدند از خواسته خود صرف نظر کنند. براي همين قاضي رسيدگي به اين پرونده را به جلسه آينده موکول کرد و از اين زوج خواست تا جلسه بعدي با يک مشاور خانواده نيز صحبت کنند.
به خوشتيپي شوهرم مشکوکم
لباسهاي شيک و مارکدار رضا به جنجال بزرگي در زندگي مشترکش ختم شد. پگاه که به خوشتيپ شدن شوهرش مشکوک شده بود، ديگر نتوانست در کنار او زندگي آرامي داشته باشد، براي همين تصميم به جدايي گرفت.
پگاه در اين درباره به قاضي دادگاه خانواده تهران گفت: چهار سال است با رضا ازدواج کردهام. او هميشه مرد سادهاي بود و ساده هم لباس ميپوشيد. آنقدر که من خودم به او اصرار ميکردم کمي لباس براي خودش بخرد و تيپ بهتري بزند. ولي هميشه مخالفت ميکرد و ميگفت با همين لباسها راحتتر است. من هم ديگر کاري به لباس پوشيدنش نداشتم. تا اينکه از چند وقت پيش رضا بهطور ناگهاني رفتارش عوض شد و ديگر لباسهاي ساده نميپوشيد.
مرتب به خريد ميرفت و لباسهاي شيک و مارکدار ميخريد. واقعا شوکه شده بودم. مدتي است رضا تيپ ميزند و از خانه بيرون ميرود. بهترين لباسها را ميپوشد و به خودش ميرسد. هرچه دليلش را ميپرسم، طفره ميرود. براي همين آرامشم در کنار او از بين رفته و ديگر به او اعتماد ندارم.
در ادامه شوهر اين زن نيز گفت: لباس شيک پوشيدن ايرادش چيست که همسرم زندگي را بهخاطرش جهنم کرده است. مدتي پيش تصميم گرفتم لباسهاي بهتري بپوشم و کمي به خودم برسم. اين چه ايرادي دارد. اما گويا پگاه زن شکاک و بدبيني است و من تازه متوجه اين اخلاقش شدهام. راستش من هم نميتوانم با چنين زن بدبيني زندگي کنم. او بهخاطر چند دست لباس چند ماه است که زندگيمان را جهنم کرده است.
در پايان اين جلسه قاضي سعي کرد اين زوج را با هم آشتي دهد، ولي هيچ کدام حاضر نشدند از خواسته خود صرف نظر کنند. براي همين قاضي رسيدگي به اين پرونده را به جلسه آينده موکول کرد.
منبع: parsine.com