بزرگنمايي:
چه خبر - به افتخار پهلوان علي دايي
روزگاري كه به ياد جوانها نميآيد! از پهلواني تختي سخن گفته ميشود كه براي زلزلهزدگان بوئينزهرا، كشكول خود را در بازار ميچرخاند و مردم عاشقانه كمكهاي خود را به پهلوان تقديم ميداشتند.
باور اتفاقات 55 سال پيش براي جوانان الان سخت است. آنها كه از تريبونهاي رسمي و غيررسمي، ورزشكاران خصوصاً فوتباليها را آدمهاي لاابالي معرفي ميكنند. انسانهايي با سطح دانش و علم كم، از طبقه پايين جامعه و با درآمدي بالا و البته مفت.
تو گويي هيچكس زحمات چندين ساله آنها را در زمينهاي خاكي نميبيند و يا آشفتگيهايشان در بازيهاي حساس و شكست پاهايشان.
همه چيز البته نه سياه است و نه سفيد و در هر قشر و طبقه و جامعه به تناسب هم از سفيدها هست هم از سياهها.
در سالياني كه جامعه به شدت از بياعتمادي به همديگر رنج ميبرد، بهتر است كه روشنفكران و اهالي قلم بر طبل بياعتمادي نكوبند.
اساس اعتماد را نه روشنفكران، نه رسانههاي ملي و غيرملي و نه كتابهاي درسي به جامعه القا ميكنند و نه ميشود ديكته كرد. اعتماد از ذات انسانها ايجاد ميشود و بدون هيچ ضرب و زوري بر دلها مينشيند، درست مثل عنوان پهلوان.
اگر در روزگاران قديم در گودهاي زورخانه و ميدان كشتي پهلوانان را پيدا ميكرديم، اكنون ميتوان در پرده سينما، در مستطيل سبز فوتبال و يا ميدان بسكتبال و واليبال نيز پهلوان پيدا كرد. مهم آن است كه مردم بخواهند.
اين خواست صرفاً يك اراده ملي و از سر دل است، نه از ديكته و نه از سر ضرب و زور. زلزله غرب كشور، تلنگري ديگر بر اين خواستنها بود.
آنگاه كه علي دايي در يك فضاي مجازي شمارهاي و مكاني را براي جمعآوري كمكهاي مردمي اعلام كرد.
او در عصر جديد كشكول دستش نگرفت و از خيابان وليعصر به سمت شمال راه نيفتاد. او از ابزار جديد استفاده كرد. هيچ رسانه ملي پيام او را منتشر نكرد. مانند زلزله اهر و ورزقان خود را به ميان مردم رساند. خوب يادم هست آن موقع گفتند چون همشهريانش است رفته كه كمك كند. همين نيش سخن, او را از دعوت بسيج مردمي بازداشت.
اما اينجا مردمي بودند كه دايي براي صحبت با آنها به مترجم نياز داشت. براي كمك به انسان مگر زبان مهم است؟
اي بسا هندو و ترك همزبان.
دايي يك پيام به مردمي فرستاد كه با گلهاي او شاد شده بودند و او را آقاي گل جهان ميناميدند... او امتحانش را پس داده بود... او اكنون لايق عنوان «پهلواني» از سوي مردم است.
پهلوان علي دايي، كاري كرد كارستان.
اكنون نوبت مردم است. اي كاش براي اولين بار در اين سرزمين پر رمز و راز فقط براي اولين بار كه آغازي براي اولينهاي بعدي باشد، پهلوان زنده را عشق باشد.
منبع: هفتهنامه فوتباليستها