آخرین اخبار

داستان تلخ کاک‌حسين بر ويرانه‌هاي تپه‌رش اجتماعي

داستان تلخ کاک‌حسين بر ويرانه‌هاي تپه‌رش

  بزرگنمايي:

چه خبر - بوي تعفن در ميان ويرانه‌هاي خانه‌هاي روستايي

بوي تعفن چنان در فضا پيچيده که عملا نفس کشيدن را هم را غيرممکن کرده است. شالم را به دور دهان و بيني مي‌پيچيم و به دنبال بو راه مي‌افتم. هر لحظه بي‌درنگ احساس مي‌کنم دل و روده‌هايم به دهانم خواهد آمد. يک کيلومتري آن‌طرف‌تر بيل مکانيکي در حال کندن چاله‌اي است و مردان که لباس سبز نظامي‌ بر تن دارند، روي تپه‌اي با ماسکي بر دهان و بيني ايستاده و نظاره‌گر انجام عمليات هستند. باد که مي‌وزد جهت اصلي بو مشخص مي‌شود؛ سمت همان چاله‌اي که در حال حفرش هستند.
هفت روز از زلزله کرمانشاه مي‌گذرد. تا چشم کار مي‌کند ويرانه‌هاي خانه‌هاي روستايي بين دشتي وسيع از مزارع ديده مي‌شود. در گوشه‌اي تراکتوري نزديک چاله ايستاده که در قسمت باري پشتش تلي از زباله و خاک به چشم مي‌خورد. هرچه نزديک‌تر مي‌شوم بوي تعفن لاشه شديدتر مي‌شود. تا جايي که مي‌توانم شالم را باز با دستانم به سمت دهان و بيني فشرده‌تر مي‌کنم و تا بتوانم بو را تحمل کنم. بار تراکتور لاشه گوسفندهايي است که معلوم است تازه از زير آوار خارج کرده‌اند. تعداد زيادي دقايقي قبل دفن شده و اين آخرين بار لاشه‌اي است که قرار است در زير خاک قرار بگيرد.
نمي‌توان بيشتر از اين بو را تحمل کرد. از راننده تراکتور مي‌پرسم اين همه گوسفند براي کيست؟ تنها يک اسم مي‌گويد: «کاک حسين».
مقصدم فرعي‌هاي «ازگله» است. مسيرهايي بسيار دورتر از جاده‌هاي اصلي را انتخاب راهم کرده‌ام تا شايد شناسايي آنها و نوشتن درباره‌ آبادي‌هاي زلزله زده دور از دسترس بتواند کمک حالي باشد در ارسال محموله‌هاي مورد نياز آسيب‌ديدگان در زلزله.
اسکله را به سمت بخش يا دهستان «يارويسي» و سپس گردنه مي‌پيچم و جلوتر مي‌روم، باز به فرعي ديگري مي‌خورم. بي‌نام و بدون تابلو. همان را داخل مي‌شوم و به راهم ادامه مي‌دهم. چند کيلومتري مي‌روم تا شدت بوي تعفن نگهم مي‌دارد. اينجا «تپه رش» است؛ نامي که روي هيچ تابلويي نديدمش.
گوسفنداني که مشخص است زماني مال و دارايي گله‌داري بوده‌اند در حال دفن شدن هستند؛ همان کاک حسين، اين مال‌دار کسي نيست جز پسر «کدخداکريم پالاني» که با گذر زمان و حالا نام فاميلش را تغيير داده است.
بلند مي‌پرسم دنبال کاک حسين مي‌گردم؛ مردي چهارشانه و نسبتا فربه با لباس محلي کردي که کتي قهوه‌اي رنگ به روي شلوار گشاد کردي‌اش بر تن دارد، برمي‌گردد و نگاهم مي‌کند: «حسين منم چکارم داري؟» فارسي را به راحتي صحبت مي‌کند، حدودا 65 ساله است. با مشخصه کلي مردان کرد، يعني موها و ابرواني سياه و چشماني قهوه‌اي و براق. روي ويرانه‌اي عظيم ايستاده و نظاره‌گر بيل مکانيکي است که حالا به سمت خانه‌اش آمده تا بقاياي بلوک‌ها و سنگ‌هايي را که تا 7 روز پيش طويله دام‌هايش و انبار غلاتش بوده جابه‌جا کند.
کمي خودماني‌تر مي‌شوم «عمو حسين حيوان‌ها براي شما بود؟
«بود دخترم. ديگر هيچ برايم نمانده.»
همانند همه کردها فارسي را به قول خودمان کتابي صحبت مي‌کند. ماموري که کاوري با آرم اداره دامپزشکي بر تن دارد، روي ويرانه‌هاي طويله بالا و پايين مي‌رود. چرا بعد از هفت روز لاشه‌ها را در آوردند. منطقه را بو برداشته؛ «خانم جان نمي‌شود، اينجا انبار جو بود، اگر دست مي‌زدند جوها نابود مي‌شد. بايد اول آنها را در مي‌آورديم هرچند بار کاه هم که اينجا بود خراب شده»، «بيشتر از 100 حيوان داشتم که شايد 40 تا مانده باشد.»
آنچه باعث مي‌شود به ادامه گفت‌وگو با اين مرد که از ثروتمندان اين منطقه محسوب مي‌شود اما دارايي‌اش را حالا بر اثر زلزله از دست داده، ترغيب شوم، محکم صحبت کردن و قوي بودنش در برابر حادثه است.
حالا هر دو روي ويرانه‌هايي که حاصل 50 سال دسترنج کار کاک حسين است ايستاده‌ايم. ته سيگارش را روي ويرانه‌ها مي‌اندازد. «اينجايي که ايستادي، خانه‌ام بود. آنطرف هم انبار غلاتم و آن مرد هم چوپانم است.» دورتر را نشان مي‌دهد با دست: «آنجا را مي‌بيني؟ مسجدي بود که ساختم. خدا شاهد است که 500 ميليون تومان هزينه ساختش کردم اما ببين همه از بين رفته».
سمت ديگر را نشان مي‌دهد« آنجا هم طويله حيواناتم بود. پمپ بنزينم هم خسارت ديده و چند روزي است که تعطيل است. بيشتر از 100 راس گوسفند هم تلف شدند. هرچه داشتم خاک شد و آمد به زمين، اما خدا رو شکر زن و فرزندم سالم ماندند.»
به وسعت زميني که تا چندي پيش خانه و کاشانه و دارايي کاک حسين را در آغوش گرفته بود مي‌نگرم. حيرت زده‌ام مي‌کند. غرور مردانه‌اش حيرت زده‌ام مي‌کند. کاک حسين مثال کسي است که از اسب افتاده باشد اما هنوز از اصل نه! چنان محکم صحبت مي‌کند که صداي گرمش مرا نيز که نظاره‌گر آن همه ويراني هستم ، دلگرم مي‌کند.
مثل يک مرد واقعي ايستاده. از نحوه معاشرت و مکالمات تلفني‌اش به راحتي مي‌توان فهميد که فردي امين و از بزرگان منطقه است. هر رهگذري را دلداري مي‌دهد، اما ته نگاهش مي‌توان ماتم را ديد. چشمانش سرخ شده، وقتي مي‌گويد اينجا خانه و کاشانه من بود. مي‌بينيد از کجا تا کجاست؟ و حالا چه از آن همه مال مانده؟ خدا را شکر. دولت گفته 25 ميليون تومان وام 4 درصد و 5 ميليون تومان هم وام بلاعوض مي‌دهد.» با خنده‌اي تلخ و عصبي جمله آخر را مي‌گويد. آنجا را ببين. آن يخچال خانه‌ام بود که از بغداد 10 ميليون تومان خريده بودم. قسم مي‌خورم در ايران کسي لنگه‌اش را نداشت. ببين چه شده؟»
کاک حسين ميزان خسارت مالي وارد شده به خودش در زلزله را حدود 1.5 ميليارد تومان براورد مي‌کند. ادامه مي‌دهد: «از تمام مالم فقط لباس‌هاي تنم برايم ماند. ديگر هيچ ندارم. خدا را شاهد مي‌گيرم حتي چادر هم نرفتم بگيرم. با زن و بچه‌ام در ماشين مي‌خوابيم. حتي پتو هم نگرفته‌ام.»
بغض کاک حسين با جمله آخر مي‌ترکد. اشک جاري شده روي پهنه صورتش که حالا ته‌ريش آن را کمي سياه کرده، جمع‌و جور مي‌کند. از شکسته شدن ابهت اين مرد که به گفته اهالي از خيران منطقه و سرپرستي حداقل 10 خانوار را برعهده دارد، سر به زير مي‌گيرم. خواهر عروسش از راه مي‌رسد. از امدادگران هلال‌احمر است و کاور هلال بر تن دارد. رسم ادب را با بوسيدن دست کاک حسين به جاي مي‌آورد که در اين منطقه به عنوان احترام به بزرگان محسوب مي‌شود.
دخترک مي‌زند زير گريه تا کاک حسين را مي‌بيند. کاک حسين او را نيز دلداري مي‌دهد با گفتن: «خدا رو شکر که سالمي. مال دنيا که ارزش نداره، هزار بار خدا را شکر کن.»
مردي که چوپاني گله پسر کدخدا را برعهده دارد تکه‌اي از دوربين شکاري از بين ويرانه‌ها پيدا کرده و مي‌آورد. کاک حسين نشانم مي‌دهد. «ببين اين را، از آلمان آورده بودمش.»
دستانش را بر پشتش گرفته و حالا هر دو روي ويرانه‌ها قدم مي‌زنيم. مي‌پرسم کاک حسين در اين حوالي به چه نامي شما را مي‌شناسند، از خودت بگو؟ «معروف به حسينِ کدخداکريم هستم. زاييده همين تپه رش که زمان جنگ دست زن و بچه‌ام را گرفتم و رفتم جوانرود. خدا مي‌داند زماني که رفتم حتي 1000 تومان نداشتم نان بخرم تا زن و بچه‌ام بخورند. رفتم به کارگري. بعد از جنگ و سال 70، 72 آمدم اينجا. وقتي برگشتم هيچ‌کسي اينجا زندگي نمي‌کرد. آمدم خانه‌اي ساختم و با نصب تانکر آب کشاورزي کردم. بعد من کم کم مردم هم آمدند. اين همه دارايي را که مي‌بيني پوچ شده، همه را با 55 سال کار جمع کرده بودم.»
کاک حسين اينها را با افتخار و لحني محکم مي‌گويد از مالي که حاصل کار بازوانش است؛ «دورتا دور خانه‌ام دوربين مدار بسته نصب بود. بيشتر از 100 ميليون تومان فقط اسباب خانه داشتم. وقتي جمله آخر را مي‌گويد مي‌ايستد و به سقف خانه‌اش نگاه مي‌کند که با خاک يکسان شده و حالا روي آن راه مي‌رود. پسرم در استانبول استاد دانشگاه بود که برگشت ايران و الان در کرمانشاه کار مي‌کند. پسر کوچکم کمک حالم بود و کنارم زندگي مي‌کرد. دو دخترم هم در شهر هستند.»
پسرکدخدا از همراهي و همدلي مردم بسيار بسيار سپاسگزار است: «مردم کل ايران از روز اول براي امدادرساني آمدند. تا اعلام شد هوا سرد و حتي نايلون مي‌خواهيم، ماشين‌هايشان را بار زدند و پلاستيک هم آوردند. امروز از قرارگاه خاتم لودرها رسيده‌اند اينجا. خدا عمرشان دهد در حال شناسايي هستند و احتمالا آواربرداري اين روستا که صددرصد تخريب شده، احتمالا به زودي آغاز شود.»
آفتاب غروب کرده، آسمان تا کمتر از 10 دقيقه ديگر تاريک مي‌شود. مي‌خواهم جاده را جلوتر برم که کاک حسين اجازه نمي‌دهد و توصيه مي‌کند تا منطقه کاملا تاريک نشده، خودم را به جاده اصلي برسانم. لحن مردانه و پدرانه‌اش چنان سنگين است که جاي جوابي باقي نمي‌گذارد؛ «چشم عموحسين برمي‌گردم». پاسخش لبخندي به جوابم است.
در مسير برگشت و در روستاي «گردنو» پمپ بنزين کاک حسين را مي‌بينم که پمپ‌هايش حالا با برق اضطراري روشن شده و ماشين‌ها مي‌آيند تا به نوبت باکشان را پر کنند.


منبع: isna.ir



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

بارش‌ها تا سه روز آينده ادامه دارد

استان‌هايي که دماي آن‌ها به زير صفر مي‌رسد

سامانه بارشي فردا سراسر ايران را فرا مي‌گيرد

بازداشت زني که در مترو کشف حجاب کرد

کشف قرص‌هاي غيرمجاز جنسي

تعطيلي مدارس کشور در روز شنبه تکذيب شد

فرمانده ناجا: طرح «گشت ارشاد» ادامه مي‌يابد

اينستاگرام تعداد لايک‌ها را مخفي مي‌کند

برخورد بدون اغماض با رانندگان متخلف در نوروز

توزيع روزانه 126 تن گوشت قرمز در تهران

گوشت يخي در فست فود برج ميلاد!

شر چيني‌ها از سر خليج فارس کم شد

کلانتري: تحريم‌ها بيشتر از 10 ماه دوام ندارد

تکذيب وجود مخدر جديدي به نام توت‌فرنگي

شيطنت خبرنگاران در زمينه دريافت طرح ترافيک

هوا سردتر مي‌شود

وقوع سيل، برف و کولاک در 17 استان

اجاره ساعتي اتاق به معتادان در شوش و مولوي

فياض: ايراني‌ها براي فحشا به «پاتايا» مي‌روند

خواستگاري در ملأ عام جرم است؟

سازمان تبليغات: کم‌حجابي و بدحجابي جرم نيست

لزوم نامگذاري معابر با نام زنان

راه‌اندازي گشت ضدسرقت پليس و بسيج در نوروز

ميزان مرخصي زايمان 9 ماه مي‌شود

سامانه بارشي جديد پنجشنبه وارد کشور مي‌شود

خيلي نوبرانه؛ آجيل دزدي در کرج و مازندران!

جزئيات لايحه تعيين حداقل سن ازدواج

روز‌هاي کاري ميادين ميوه و تره‌بار در ايام نوروز

تمهيدات پليس براي پنج‌شنبه و جمعه آخر سال

کشف محموله گوشت الاغ در بندرعباس

بازنشستگي همسران شهدا با 25 سال سابقه

مصباح: خوردن گوشت هم مي‌تواند حرام باشد

پيشنهاد برگزاري امتحانات نهايي از ارديبهشت‌ماه

ادعاي من و تو؛ کمک کميته‌امداد به زنان عراقي

دفاتر خدمات الکترونيک در نوروز فعال هستند

مهلت يک هفته‌اي تا اتمام اعتبار کارت ملي قديمي

توقيف دو کشتي صيد ترال توسط سپاه

پاکسازي خيابان انقلاب از دستفروشان کتاب

گردش مالي 50 ميلياردي در چهارشنبه‌سوري

آغاز عرضه نوروزي سيب و پرتقال با نرخ دولتي

توزيع آب بسته‌بندي در شهر‌هاي بحراني

«سفر ارزان» در تهران کليد خورد

عاشقان شمال نشتابيد؛ مازندران را آب برد!

کارت تبريک نوروز 43؛ زماني که امام در زندان بود

چهارشنبه‌سوري تا ساعت 12 به موزه برويد

کشف 30 کاميون لباس قاچاق در کرج

برف و باران، کشور را غافلگير کرد

بارش برف و باران در جاده‌هاي 6 استان

تغيير ساعت رسمي کشور از فردا شب

نوروز در عراق تعطيل رسمي اعلام شد