بزرگنمايي:
چه خبر - آمارهاي غير واقعي در مهاجرت دانشجويان
همچنان اگر کسي طلبه علم باشد و واجد شايستگيهاي لازم، ميتواند از مرزهايي که دستخوش سياست شده اند و صعب العبور؛ بي قيد و شرط عبور کند و دورترين راه ها را با هواپيماهاي سريعالسير بپيمايد. ديگر همچون گذشته، غم غربت پرزور به جان آدميزاد ايراني نمي افتد که از پا درش آورد. توي خانهاش در هزاران کيلومتر دورتر از وطن، با کشک و زعفران ايراني غذا مي پزد و پاي تبلتش بطور آنلاين، پدر و مادر و عزيزانش را مي بيند و موسيقي ايراني تازه به بازارآمده گوش مي دهد و کتابهاي جديدالانتشار فارسي را از اينترنت دانلود مي کند. ميتواند همانطور که در کتابخانه دانشگاهش در کاليفرنيا نشسته، آنلاين و از طريق دنياي مجازي به صحن و سراي بارگاه ملکوتي حضرت رضا (ع) وارد شود و عرض ارادت کند و خلاصه اينکه جز حضور فيزيکي هيچگونه فاصلهاي بين او و ميهن و اهل و عيال و اعتقاداتش نمي افتد و تمام و کمال ايراني مي ماند. در عين حال نزد بهترين اساتيد و دانشمندان در بهترين دانشگاههاي جهان تلمذ مي کند و حتي در بهترين شرکتهاي چندمليتي دنيا مشغول به کار مي شود و هزار راه نرفتهاش را مي آزمايد و سرانجام يک روز دوباره به ميهنش بازميگردد، البته که شايد هم بازنگردد.
اگر بازگردد که براي ما شيريني مکرر است و اگر هم بازنگردد تجربه زيسته همگي ما و بخصوص تجربه سالهاي اخير خدمت من در بنياد ملي نخبگان و آشنايي بيشتر با اين جوانان مستعد نشان ميدهد که آنان همچنان سفير فرهنگي سرزمينشان باقي ميمانند و افتخارشان افتخار ما است. همه جا خود را ايراني معرفي ميکنند و به ايراني بودنشان ميبالند و هر لحظهاي که امکان خدمت به مام ميهن برايشان فراهم باشد آن خدمت را ولو از راه دور هم انجام ميدهند.
اما زمان گذشته، درس ها و تجربه هاي گرانبهايي براي ما به جا مي گذارد. با نگاهي به تاريخ کشورمان، اين نکته را به يادمان مي آورد که سابقه هجرت علم آموزان سرزمين ما در طلب دانشهاي ساير ملل به پيش از ظهور اسلام بازميگردد؛ ميگويند انوشيروان عدهاي از محصلان و استادان جندي شاپور را به هند فرستاد تا علوم مکتسبه دانشمندان آن ديار را بياموزند. نوشتهاند که از جمله آنها برزويه طبيب بود که با تني چند از دانشمندان و کتب هندي به ايران بازگشت. با اين حال، ظهور اسلام و ورودش به ايران صفحه درخشان ممتازي را در تاريخ علم و دانش ايران رقم زد. اينکه پيامبر اعظم فرموده بود: «اطلبوا العلم ولو بالصين»، علم را بياموزيد اگر چه لازم باشد براي آموختنش به دورترين نقطه عالم سفر کنيد و اينکه اميرمومنان که خود دروازه علم است، فرموده بود: «حکمت را فراگيريد اگر چه از مشرکين باشد»، به ايرانيان تشنه اسلام آموخت که تحصيل علم در نظام اعتقادي اين آيين يک ضرورت مطلق است و هيچ قيد و شرطي ندارد؛ اعم از قيد زمان و قيد مکان.
همين امر سبب شد که مهاجرت به قصد تحصيل براي دانشآموزان و جويندگان دانش در فرهنگ ايراني، نه تنها امري مضموم که انجام آن؛ فريضه اي ممدوح محسوب شود. اين شيوه اگر چه در دوره افول تمدن اسلامي در سرزمين ما به فراموشي رفت اما نخستين احياگر آن سردار دلاور ايراني عباس ميرزا بود که دريافت آنچه سبب عقب افتادگي ايرانيان و شکستهاي پياپي آنان شده، دور ماندن آنها از علوم و فنون روز است و به همين سبب نخستين گروه از محصلان ايراني را براي تحصيل علوم به خارج از کشور فرستاد.
چه بسا که مرد درد آشنايي همچون اميرکبير هم به پيروي از همان انديشه به تاسيس دارالفنون همت گماشت و اين سنت اعزام محصل به خارج از کشور براي تربيت استاد و وارد کردن علوم جديد به کشور پس از مرگ او هم ادامه يافت. در طول تاريخ همواره و مراکز علمي و شهرهايي در اقصي نقاط دنيا وجود داشته است که هرکدام، طالبان علوم بخصوصي را به خود جذب ميکرد. همچنان که در علوم اسلامي نيز چنين بوده و هست که طالبان براي آموختن آن به نجف اشرف هجرت ميکردند يا به قم و خراسان مي آيند.
آنچه تا اينجا گفتيم همه مربوط به گذشته است و دوراني که طالبان علم بايد دوري راه و سختي جانکاه مسيرهاي خطرناک را متحمل ميشدند و بستگانشان براي گرفتن خبري از انها يا رسيدن دست خطي از ايشان بايد ماهها چشم به راه ميماندند و اين مهاجران جوياي دانش نيز چه بسا بسياري از ايام را به سختي و مشقت در غربت ميگذراندند تا مثلا کمک خرجي که خانواده برايشان ميفرستادند بعد از چندين ماه به دستشان برسد. ميخواهم بگويم علم آموزي آنقدر اهميت داشته است که طالبانش نه تنها مشقت غربت و مهاجرت و بيخبري از عزيزانشان را به جان ميخريدند بلکه با خطرات مالي و جاني هولناکي نيز روبهرو ميشدند، اما هيچکدام از اينهمه مشقت، آنها را از رفتن راهي که عاشقش بودند و سلوکش را فريضه ميدانستند باز نمينشستند.
در طول سالهاي اخير کم نبودهاند جواناني که به دليل شايستگيهايشان موفق به اخذ پذيرش از بهترين دانشگاههاي آمريکا و اروپا شدهاند و بسياري از آنها پس از بالندگي و کسب تجربه هاي گرانبها، به ايران بازگشتهاند و با راهاندازي استارتآپها و تاسيس شرکتهاي دانشبنيان خدمت بينظيري به گردش چرخهاي اقتصاد غير نفتي و دانش بنيان ما انجام دادهاند. در همين لحظه که مشغول نوشتن اين سطورم بسياري از اسامي شرکتهاي بزرگي که همه مخاطبان اعم از متخصص و عامي با نام و حوزه فعاليتشان آشنا هستند و چه بسا از خدماتشان بهرهمند نيز ميشوند، به ذهنم ميرسد که براي پرهيز از تبليغاتي شدن اين يادداشت عجالتا نامشان را نميبرم.
اما در همين شرايط عدهاي نيز هستند که با استفاده از امکاني که يک تريبون يا يک رسانه در اختيارشان گذارده است فرياد وااسفا سر ميدهند و به آمارهاي غلط و غير واقعي استناد ميکنند و با نگرش بعضا سياسي ادعا ميکنند که جوانان مستعد و نخبگان ما صيد صيادان ابرقدرت و دشمنان جمهوري اسلامي ايران شدهاند. حتي جايي ديدم که کسي آماري را به نقل از صندوق بين المللي پول (IMF) آورده بود که به ادعاي آن صندوق درسال ٢٠٠٩؛ ايران از بين ٩٢ کشور مورد مطالعه، رتبه اول فرارمغزها داشته است. در صورتي که اين گزارش کذب محض هست. اصلا IMF چنين گزارشي درسال ٢٠٠٩ منتشر نکرده و اين شارلاتانيزم ژورناليستي باارائه آمار عجيب و غريب و غيرواقعي سعي در بالا نشان دادن آمار تعداد نخبگان جلاي وطن کرده را با اهداف سياسي دارد. حال آنکه شما خواننده محترم براي دريافتن صحت اين ادعا ميتوانيد يک جستجوي ساده در اينترنت انجام دهيد و خود به حقيقت و کذب آن واقف شويد.
بد نيست عزيزاني را که مشتاق دانستن آمارها و اعداد و ارقام واقعي هستند دعوت کنم به خواندن ادامه اين يادداشت؛ در طليعه پيروزي انقلاب اسلامي، در سال 1357 تعداد کل دانشجويان ايران ٢70 هزار نفر بود که از اين تعداد 100هزار نفر در دانشگاههاي خارج از کشور تحصيل مي کردند. از اين تعداد، 57 هزار نفر در ايالات متحده آمريکا تحصيل مي کردند که از اين حيث ايران بزرگترين کلوني دانشجويان (عمدتا بورسيه) غيرآمريکايي و مقام اول را در اين کشور از آن خود کرده بود. اما در سال 1396 جمعيت دانشجويان ايراني 4/7 ميليون نفر را شامل ميشود که فقط ٤٨هزارنفر معادل يک درصد از کل دانشجويان ايراني در خارج از کشورند که از اين ميان تنها دوازده هزار نفر در دانشگاههاي ايالت متحده مشغول به تحصيل ( غيربورسيه) هستند. اين اعداد و ارقام نشان ميدهد که نه تنها تعداد دانشجويان مستعد که براي تحصيل مهاجرت کردهاند افزون نشده بلکه به شکل چشمگيري کاهش داشته است. تعداد دانشجويان عربستاني در امريکا 5 برابر دانشجويان ايراني است و ايران از اين نظر پس از چين، عربستان و کره جنوبي و... و همانند ترکيه مقام سيزدهم را در ميان کشورها را دارد.
مهمتر از اين اعداد و ارقام اما اتفاق ميموني است که در سالهاي اخير با آن روبهرو بودهايم و آن پديده مهاجرت معکوس است. آمارها در اين زمينه نشان ميدهد که هشتصد نفر از بهترين استعدادهاي ايراني که فارغالتحصيل دانشگاههاي درجه يک در دنيا هستند در طول همين سالها از 100 دانشگاه اول دنيا با برنامه و حمايت بنياد ملي نخبگان به کشور بازگشته اند و در حوزههاي تخصصي خودشان مشغول به فعاليت و خدمت به جمهوري اسلامي ايران هستند. اين اتفاق را ميتوان تحقق فرمايش رهبر فرزانه انقلاب دانست که در ديدار با دانشجويان و استعدادهاي برتر علمي کشور در مهرماه سال نود و چهار فرمودند که: «اين نخبگي را از برکت انقلاب اسلامي نيز بدانيد زيرا انقلاب به جوانان ايران شخصيت، هويت و جرأت داد تا نيرو و استعداد دروني خود را بکار اندازند.» و جوانان ما در سراسر دنيا نشان دادهاند که به اين باور رسيدهاند و به آن عمل ميکنند.
با همه اين اوصاف، مهاجرت تحصيلي دانشجويان و استعدادها آيا نشانه بد بودن اوضاع است؟ آيا بايد بابت رفتن هر دانشجوي ممتازي که به ينگه دنيا سفر مي کند، چنگ بر سينه زنيم و موهاي سرمان را دانه به دانه با سوز و تاب، بر کَنيم؟ آيا اين يک تهديد براي هويت اجتماعي ما محسوب مي شود؟ گذشته به ما آموخته که اگر فرزندان مان را به نيکويي بياموزانيم که خدمت به ميهن، افتخاري ابدي است و دانه هاي حب ميهن را در دل هايشان به نيکويي بکاريم، آنان هيچ گاه برخلاف مصالح مملکت تان، رفتار نخواهند کرد. ايرانيان در دنيا به داشتن غم غربت، معروف و مشهورند. هيچ ملتي را نمي شناسيم که به اندازه ما، لحظه لحظه زندگي اش در ايران را با خود همچون گنجي گرانبها، تا دورترين نقاط دنيا حمل کرده باشد. آمار هم که نشان مي دهند آنهايي که رفته اند؛ يا بازگشته اند به کشورشان يا از آن سو، دغدغه خدمت به ميهن را با صداي بلند اعلام کرده اند.
اينکه مهاجرت دانشجويان و نخبگان را طوري تعبير کنيم که امري مضموم و ناپسند است، آگاهانه يا ناخودآگاهانه، باري بر دوش مهاجران مي گذاريم که بازگشتشان را کندتر و سخت تر مي کند. سبب مي شود آنان در چشم خود و ديگران، به نامهرباني و پشت کننده به ميهن متهم شوند. در حالي که اين گونه نيست و به توصيه بزرگان دين و سرآمدان روزگار، براي آموختن دورترين مکان ها و مشرک ترين آدم ها، جلودار طالبان علم نخواهند شد. پس لازم است که اين موضوع را در عصر شکوفندگي علم و فناوري، جور ديگري ببينيم و آنچه صلاح ميهن و اهالي آن است در نظر داشته باشيم. درخت شتاب علمي و اقتصاد دانش بنيان به همت همه ايرانيان از جمله هجرت کنندگان، ميوه هاي شيرين تري به دست ما خواهد داد.
منبع: isna.ir