رويه از بدبختي حرف زدن و دوربين را به ميان مردم فقير و معتاد و ...بردن
سينما
بزرگنمايي:
چه خبر - تحليل فيلم نگار
همين رويهي از بدبختي حرف زدن و دوربين را به ميان مردمِ (فقير و بيچاره و دربهدر و معتاد و بدهکار و …) بردن، آفت سينماي ما شده. نه اينکه کلاً نبايد به اين سوژه ها پرداخت. امّا اوّلاً به اندازهي کافي از اين فيلمها داريم. ثانياً، اگر هم ميسازيد، دستکم در اين فضا طرحي نو دراندازيد لطفاً.
خوشبختانه کارگردان خوشفکر «نگار» از اين فضا فاصله گرفته، خيلي هم فاصله گرفته؛ فيلم با صحنهي بازسازي خودکشي پدر نگار توسّط پليس آغاز ميشود. امّا نگار که خودکشي پدر را باور ندارد، جسورانه راه ميافتد که پرده از راز اين ماجرا بردارد. و در اين راه از هرگونه دعوا و درگيري و بزن و بزن و تعقيب و گريز و چاقوکشي و تيراندازي و هرآنچه که از يک فيلم اکشن انتظار داريد، ابايي ندارد. تا همينجاي کار، که با يک فيلم جنايي-اکشن روبرو هستيم که قهرمانش يک دختر ريزنقش است، منحصربهفرد بودن «نگار» در سينماي ايران محرز و مشخّص است. امّا خاص بودن فيلم در همين نکته خلاصه نميشود.
قصّهي فيلم بر اساس اين معمّا شکل گرفته است که آيا پدر نگار واقعاً خودکشي کرده؟ اگر بله چرا؟ و اگر نه پس واقعاً چه بلايي سرش آمده است؟ امّا نگار، معمّاي فيلم را نه با پيگيريها و ذکاوت خودش (به سبک فيلمهاي پليسي) بلکه به روشي سوررئال و متافيزيک حل ميکند. مسئلهاي که اگر بخواهيد منطقي به آن نگاه کنيد باعث ميشود که اصلاً نتوانيد با فيلم ارتباط برقرار کنيد. «نگار» را بايد با منطق جهان خود فيلم نگاه کرد و از ان لذّت برد.
آخرين ساختهي رامبد جوان از منظر کارگرداني دستاوردي بزرگ در سينماي ايران به شمار ميرود. «نگار» در چارچوب سينماي ما، فيلمي نوآورانه و جسورانه است. ضرباهنگ تندي دارد. هيجان بالايي دارد. صحنههاي اکشنش عالي از کار درآمده. موسيقي فوقالعادهي کريستف رضاعي دقيقاً با تصاوير و تم فيلم همخواني کامل دارد و به ايجاد تعليق و هيجان و گاه فضاي سوررئال و ماليخوليايي فيلم کمک شاياني ميکند. فيلمبرداري بهرام بدخشاني و تدوين بهرام دهقان هم هرکدام در جاي خود قابل تحسيناند. شايد کمتر کسي از لحاظ تکنيکي بخواهد به فيلم نقدي وارد سازد. آنچه ميماند فيلمنامه است که ميتواند شديداً محل اختلاف باشد.
ميتوان به فيلم خرده گرفت که چرا همهچيز را به صورت متافيزيک حل کرده و در واقع قهرمان قصّه، فقط مجري است نه مغز متفکّر. ميتوان ايراد گرفت که چرا مادر نگار اينقدر کمرنگ است. يا حتّي ايرادهاي بنياسرائيلي گرفت که نگار چطور اسلحهفروش را پيدا ميکند و چطور ياد ميگيرد با آن تيراندازي کند و چطور با آن جثهي کوچکش بزن بزن ميکند و… امّا اگر وارد جهان فيلم شويم و آن را همينطور که هست بپذيريم و نخواهيم همهچيز را با منطق رئال (که عادت کرديم در فيلمهاي ايراني ببينيم) بسنجيم، ميتوانيم با «نگار» لذّت تماشاي يک فيلم «سينمايي» ايراني پرهيجان و جذّاب را تجربه کنيم. تجربهاي که اين روزها کم پيش ميآيد.
راستي، رامبد جوان مشخصا «نگار» را براي نگار جواهريان ساخته. همهچيز متکّي به اوست. و کارگردان اعتماد کامل به او دارد. نگار جواهريان هم در متفاوتترين نفش دوران بازيگرياش (عليرغم شباهت گريمش به اعترافات ذهن خطرناک من)، کارگردان را نااميد نکرده است. نگار جواهريان از پس اين نقش سخت، عالي برآمده و حقيقتاً در اين فيلم نمايش درخشاني از خود به جا گذاشته است.
منبع: cinemacinema.ir
-
پنجشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۸:۰۰ PM
-
۱۵۶ بازدید
-
-
چه خبر