بزرگنمايي:
چه خبر - فرار هاليوودي عروس ايراني از سوئد
دختر ايراني که هنگام خريد دربازارهاي پرزرق وبرق شهر استانبول با يک جوان خوشپوش و قدبلند ترکيهاي آشنا شده وبه او دل بسته بود، نميدانست پس ازازدواج با اين مرد شياد و سفر به سوئد، چه سرنوشت شومي درانتظارش است.
دختر نگونبخت مدتي پس ازسفربه اروپا، پي برد همسرش ازتبهکاران حرفهاي است. اما به محض اطلاع ازاين راز، توسط شوهرش درخانهاي روستايي زنداني شد. «ارغوان» که مدت يک ماه دراسارتگاه زيرزميني محبوس بود، سرانجام به فکر فرار افتاد و طي چنــــــــد شبانه روز موفق به کندن يک تونل زيرزميني شد و پس از نجات از راه اين تونل باريک به کمک روستاييان خود را به سفارت جمهوري اسلامي ايران در سوئد رساند و تقاضاي کمک کرد.
زن 24 ساله که پس ازشرح ماجراي زندگي هولناکش باکمک مسئولان سفارت راهي ايران شده بود به محض ورود راهي دادگاه خانواده شد تا با پاک کردن شناسنامهاش از نام مردي که همه رؤياها و آرزوهايش را به تاراج برده بود، به کابوس دو سال زندگي پر از شکنجهاش پايان دهد.
ارغوان با چهرهاي پژمرده، چشمهايي کم فروغ و گودافتاده روي نيمکت راهروي دادگاه نشسته و بيآنکه حواسش باشد، به گوشهاي زُل زده بود. انگار نميدانست براي دادخواست «طلاق غيابي» به آنجا آمده است. درست چهار سال پيش بود که با «سينان» جوان اهل ترکيه آشنا شد. جواني به گفته او قد بلند و خوش تيپ که در بازار معروف «اوت ليت» استانبول پرسه ميزد. ارغوان و مادرش براي خريد پوشاک به آن بازار رفته بودند و بهانه آشنايي ارغوان با پسر ترک تبارپيداکردن يک مغازه پوشاک براي خريد مناسب بود تا لباسها را براي فروش به تهران ببرند.
در آن چند روز «سينان» با چرب زباني به مادر و دختر کمک کرد تا اجناس مناسبي پيدا کنند و به همين دليل ارتباط آنها در سفرهاي بعدي هم ادامه پيدا کرد تا آنکه بعد از دو سال ارغوان احساس کرد دلباخته سينان شده است. از نگاه ارغوان او پسري مؤدب و تحصيلکرده بود که ميتوانست خوشبختش کند. همزمان سينان هم به ارغوان علاقهمند شده بود و در يکي از سفرها مادر و دختر را به خانهاش دعوت کرد و همانجا بود که حرف خواستگاري پيش کشيده شد. با اين حال مادر ارغوان با اين ازدواج مخالفت کرد و گفت که ترجيح ميدهد دخترش با يک پسر ايراني ازدواج کند.
اما ارغوان به مادرش اعلام کرد که با سينان قرار گذاشتهاند بزودي اقامت سوئد بگيرند و در آنجا به زندگي مشترکشان ادامه دهند. نداشتن پدر هم به ارغوان اين امکان را ميداد که خودش تصميمگيري کند و سرانجام درپاسخ به خواستگاري پسر ترکيهاي، به او «بله» گفت. مراسم ازدواج آنها با حضور چند نفر از افراد فاميل ارغوان و جمع کوچکي از بستگان سينان در يک تالار در شهر استانبول برگزار شد. اما از همان روزها اشک ارغوان جاري شد چرا که رسوم و آداب جشن عروسي در ترکيه با فرهنگ ايراني ارغوان و خانوادهاش هماهنگي نداشت و همين تفاوتهاي فرهنگي مثل پوشيدن اجباري لباس صورتي به جاي لباس سفيد عروسي، عوض کردن نام خانوادگي زن به نام خانوادگي شوهر بعد از ازدواج و مسائل ديگر اختلافهاي زيادي ميان عروس و داماد پيش آورد. اما با تمام اين شرايط، عروس ايراني سعي کرد تحمل کند تا پايش به سوئد برسد.
سرانجام چندي بعد کارهاي سفرغيرقانوني انجام شد و زن و شوهر به سوئد رسيدند. اما همراه شدن مادر سينان مشکل بزرگي براي ارغوان بود که نميتوانست با آن کنار بيايد. چرا که مادرشوهرش انتظارات زيادي از او داشت و به اختلاف ميان ارغوان و شوهرش دامن ميزد. چند هفته بعد از زندگي دراردوگاه، دولت سوئد آنها را به روستاي دور افتادهاي در شمال کشور فرستاد و از همان جا مشکلات ارغوان آغاز شد. آن روزها بود که ارغوان خبردارشد شوهرش نه تنها تحصيلکرده نيست، بلکه دوره تحصيلات ابتدايي را هم به پايان نرسانده است. از طرف ديگر مبلغ پرداختي ماهيانه دولت سوئد کفاف هزينههايشان را نميداد و همين موضوع سينان را عصبي و پرخاشگر کرده بود. مدتي بعد سينان به فروش مواد مخدر رو آورد وبه همين خاطرازترس دستگيري چند ماه يکبار به خانه ميآمد. هر بار هم که به خانه ميرسيد با شنيدن اعتراض ارغوان او را زير مشت و لگد ميگرفت.
در نبود سينان هم مادرشوهرش او را تحت فشار قرار ميداد که در خانههاي مردم کار کند. ارغوان هم ناچار بود تحمل کند تا با گذشت زمان بتواند مجوز اقامت سوئد را بگيرد. در سال دوم زندگي ارغوان در آن روستاي دورافتاده شمال سوئد، ارغوان به بيماري تب مالت دچار شد و نتوانست در خانههاي مردم کار کند. همين موضوع باعث شد تا مادرشوهرش تمام اندوخته و طلاهاي او را بدزدد و خرج کند. در يکي از روزهاي سرد زمستان بود که درد دندان ارغوان را رنج ميداد اما نه سينان کنارش بود که کمکش کند و نه مادرشوهرش به او اعتنا ميکرد براي همين ناچار شد خودش با انبردست دندانش را بکشد. اما اين همه ماجرا نبود، بلکه او در سال دوم نه تنها پولي در بساط نداشت بلکه حقوق ناچيزماهيانه دولت سوئد را هم شوهر و مادرشوهرش ميگرفتند و با او مثل يک کلفت برخورد ميکردند.
سوء تغذيه و بيماري باعث شده بود موهاي ارغوان بريزد و روز به روز لاغرتر شود. براي همين تصميم گرفت به پليس نامهاي بنويسد تا از شوهر و مادرشوهرش شکايت کند. اما نامهاش به دست مادرشوهرافتاد و سينان که حالا خلافکار مشهوري در منطقه شده بود او را در انباري خانه حبس کرد. يک ماه بعد ارغوان از همه توان باقي ماندهاش استفاده کرد و با حفر زمين، از کلبه روستايي فرار کرد و با کمک همسايگان خود را به پليس رساند. پليس هم ضمن تحقيق درباره پرونده، او را به سفارت ايران معرفي کرد و سرانجام به کمک مسئولان سفارت جمهوري اسلامي ايران موفق شد به تهران بازگردد و بعد از دو سال زندگي دراسارت، مادرش را در آغوش بکشد.حالا مدتي از بازگشت ارغوان به ايران گذشته و او بعد ازشروع درمان افسردگي ناشي از زندگي در شرايط سخت درتلاش براي دريافت حکم طلاق است. وقتي ارغوان وارد شعبه 273 دادگاه خانواده شد، قاضي «محمدرضا نيک صفت» از او خواست بنشيند. سپس پرونده دادخواست طلاق او را ورق زد و گفت:«با توجه به مجهول المکان بودن همسرتان، روال قانوني طي شده و شما هم که با نشر آگهي در روزنامه موضوع دادخواست را به شوهرتان يا افراد ذينفع اطلاع دادهايد...» ارغوان حرف قاضي را قطع کرد و گفت: «بله هيچ اثري از شوهرم در دست نيست.
حتي پليس سوئد هم نتوانسته او را دستگير کند. فقط مادرش را به ترکيه برگرداندهاند.» قاضي دوباره گفت: «به هر حال طبق روال قانوني بايد کارها پيش برود. حالا فقط بايد با معرفي داور نظر او را هم به پرونده اضافه کنيد تا در آينده نزديک رأي طلاق شما صادر شود.»ارغوان توضيحاتي به قاضي داد و پس از ثبت اظهاراتش زير برگهها را امضا کرد. قبل از اينکه زن جوان اتاق دادگاه را ترک کند، قاضي پرسيد: «ناراحت نباشيد. انشاءالله همه چيز درست ميشود. خوشحالم که از چند ماه پيش حالتان خيلي بهتر شده است.»ارغوان هم گفت: «کاش چهار سال پيش به حرف مادرم گوش کرده بودم... به خودم قول دادهام از اين به بعد من مراقب مادرم باشم، اميدوارم بتوانم اشتباهاتم را جبران کنم و...»
منبع: روزنامه ايران