بزرگنمايي:
چه خبر -
3 جمله که حق نداريد به همسرتان بگوييد
واکنش احتمالي به چنين جملههاي نسنجيدۀ نامناسبي در دامنهاي از رفتارهاي همراه با سکوت تا انفجار سرخوردگيها و ناکاميها در برابر ناتواني شما در همدردي و درک طرف مقابلتان قرار خواهد گرفت. چرا اين عباراتي که به شدت هم رايج هستند و عموما هم چندان بد دانسته نميشوند، امکان دارد اينقدر توهينآميز تلقي شوند؟ تجربه ميگويد، مردان بيشتر احتمال دارد به دليل بيان چنين عباراتي متهم دانسته شوند تا زنان. فکر ميکنم وقتي بيشتر توضيح بدهم، متوجه خواهيد شد که چرا دريافتکنندۀ اين جملهها (که شايد خود شما باشيد) احتمال دارد هر يک از آنها را بهعنوان بياناتي انتقادآميز، غيرهمدلانه و بياعتبار و چهبسا کاملا تحقــيرآميز احساس کند. توضيح خواهم داد که چرا اينگونه ميشود؛ و پاسخهاي جايگزيـني را به شما پيشنهاد خواهم کرد که به حلوفصل آن وضعيت پرتنش کمک کند، نه اينکه آن را شعلهور سازد.
نبايد اين طور احساس کني
همۀ «بايدها» توأم با قضاوت است. اغلب در استفاده از چنين عباراتي همسر خود را در حالت تدافعي قرار ميدهيد و غيرمستقيم به خاطر شيوهاي که واکنش نشان داده است به او حمله ميکنيد و بهصراحت ميگوييد که احساسات او اشتباه است يا دستکم توجيهي ندارد. بر اساس تاريخچۀ زندگي مشترک شما و اينکه همسر شما چگونه صحبتهايتان را تفسير ميکند، ممکن است پريشاني خود را کاملاً واقعي، منطقي و معقول بداند؛ بنابراين گفتن اينکه از حرف من چنين برداشتي نکن، ميتواند شبيه به تکان دادن پارچۀ قرمز در برابر گاو خشمگين در ميدان بازي باشد و باعث آزار و اذيت او شود و به او اين احساس را بدهد که مورد تمسخر قرار گرفته است.
البته ممکن است قصد شما اين نبوده باشد. با اينحال نکتۀ مهم در اينجا اين است که پاسخ عاطفي همسرتان صحت دارد. اين حالت احساسي شايسته و نيازمند همدلي است، پيش از اينکه بخواهد مورد سؤال قرار بگيرد؛ بنابراين اگر از واکنش همسرتان به خاطر اينکه (دستکم آگاهانه) با آنچه منظور شما بوده است همخواني ندارد به خود آمديد، آنچه لازم است انجام دهيد اين است که از او بپرسيد حرفي را که گفتهايد چگونه شنيده است. سعي کنيد بدون حالتي قضاوت گونه و با دلسوزي و مهرباني رفتار کنيد تا بتوانيد بهتر بفهميد و درک کنيد که چه چيزي باعث ناراحتي همسرتان شده است.
در چنين شرايط حساسي، هر انتقادي، از هر سو که باشد، ميتواند براي رابطه خطرناک باشد؛ بنابراين با دقت تلاش کنيد که از پيشآمدن چنين گفتوگوي ارزيابانهاي بپرهيزيد. بيان احساسات همسرتان، چه خشم باشد يا ناراحتي يا اضطراب يا شرمندگي و يا ترس، ممکن است موجب احساس ناخوشايندي شود. شايد هم باعث شود تصور کنيد که موجودي ناتوان، کودن، يا طرد شده هستيد. در نتيجه با حالتي تدافعي ممکن است احساس کنيد بايد با او دربارۀ احساساتش صحبت کنيد و توضيح بخواهيد؛ که معمولا کار خوبي نيست، دستکم بلافاصله اين حرف را پيش نکشيد.
خيلي حساس هستي
اين پاسخ دور از احساس و عاطفه نيز درخواستي را ميرساند: «اينقدر حساس نباش.» اگر دقيقتر نگاه کنيم، اين عبارت نيز يک «بايد» انتقادي ديگر را در خود جاي داده است؛ اما بهعنوان يک واقعيت، همۀ ما همانقدر حساس هستيم که هستيم. با توجه به برنامۀ بيولوژيک ويژۀ ما و تجربههاي گذشتهمان، حساسيت امروزمان بايد هميني باشد که هست. بنابراين واقعا اگر همسرتان را به خاطر اينکه شديدا به حرف شما واکنش نشان داده سرزنش کنيد، کار بهجايي نکردهايد. وقتي کسي به شدت به خاطر ناراحتياش مورد قضاوت قرار ميگيرد، ممکن است آن را حملهاي به هويتش احساس کند. افزون بر اين، اگر همسرتان را «بسيار حساس» خطاب کنيد، به اين معناست که به او بگوييد احساساتش اشتباه است و با توجه به زمينۀ ماجرا و تن صدايي که به کار ميبريد، ممکن است همسرتان از شنيدن آن کلمات، احساس ضعف يا نقصان کند.
اين را هم در نظر داشته باشيد که دليل واکنش منفي نسبت به احساسات همسرتان، اگرچه ناآگاهانه، اين است که اظهارات او دربارۀ حساس بودن باعث شده است احساس گناه بکنيد. اگر واکنش او را بهعنوان امري انتقادآميز و (اگرچه بهگونهاي غيرمستقيم) اظهار نگراني او را بهعنوان حمله تجربه کرده باشيد، ممکن است احساس کنيد که مشغول توجيه خود هستيد.
آنچه در چنين شرايطي ضرورت دارد اين است که تجربۀ عاطفي همسرتان را از نقطه نظر و نگاه او بفهميد (نه خودتان). من اغلب به افرادي که با آنها کار ميکنم ميگويم که در رويارويي با چنين شرايط دشوار و طاقتفرسايي، اولين کاري که بايد انجام بدهيد اين است که با مهرباني و دلسوزي سعي کنيد واقعيت ذهني همسرتان را بفهميد و اگر خود بهتنهايي نتوانستيد، از همسرتان بپرسيد که چه چيزي او را تا اين حد ناراحت کرده است. اين پرسش بايد با تن صدايي پرسيده شود که بهروشني منتقلکنندۀ توجه و نگراني شما به همسرتان باشد، نه اينکه حالت انتقادي داشته باشد.
گريه نکن
بسياري از ما وقتي همسر خود را در حال گريه کردن ميبينيم، واکنش نامطلوبي نشان ميدهيم. درست در زماني که او آنقدر غرق اندوه است که اشکش سرازير شده، ما ممکن است ابراز ناراحتي، شرمندگي، دلخوري، يا حتي خشم کنيم.
در نظر بگيريد که در فرهنگ رايج، اولا مردها ياد ميگيرند لطيف بودن و ابراز احساسات، آسيبپذير بودن و احساساتي که بيشتر زنانه تلقي ميشوند بايد سرکوب شوند و دوم اينکه از نظر ژنتيکي، از آنجا که مردان سطح تستسترون بالاتري نسبت به زنان دارند، احساساتشان را به شدتِ زنان احساس نميکنند؛ بنابراين نهتنها احتمال دارد مرد احساس کند که نتوانسته همسرش را درک کند و با کلمات و نيازهايش به او اينطور منتقل کرده است که کاري جز گريه کردن ندارد، بلکه معمولا احساس ميکند که کار وحشتناکي هم انجام داده که همسرش به اين حال افتاده است.
درست مانند ديگر پاسخهاي نامناسب (چهبسا ناخواسته يا ناآگاهانه)، با گفتن «گريه نکن» به همسرتان، براي متوقف کردن گريۀ او، اساسا چه با تُن صداي انتقادآميز و يا با تُن صداي مهربانانه، داريد اين پيام را به او منتقل ميکنيد که او (چه زن يا حتي شوهر) نبايد چنين احساسي را با چنين شدتي داشته باشد. با چنين اقدامي شما هم شخصيت همسرتان و هم احساس او را بياعتبار ميکنيد و ناديده ميگيريد؛ حتي اگر اين برخورد ناآگاهانه باشد. روشن است که تجربۀ چنين مخالفتي، براي رسيدن به توافق و هماهنگي، هيچ کمکي به شما دو نفر نخواهد کرد.
اگر در ابتدا همسرتان به دليل تحقير شدن، بدفهمي، يا عدم دريافت توجه کافي گريه ميکرد، بعد از واکنش شما به احساسات او، يعني تأييد نکردن و ناديده گرفتن آنها، اصطکاک و اختلاف بين شما بيشازپيش خواهد شد.
منبع : سپيده دانايي