بزرگنمايي:
چه خبر - گفت و گو با حميد حامي
حميد حامي از نسل خوانندههايي است که در ابتداي راه ظهور موسيقي پاپ بعد از انقلاب فعاليتش را آغاز کرد؛ اما در همان ابتدا به دليل همکاريهايش با بابک بيات و ملوديهايي که براي او نوشت، بيش از ديگران شناخته شد. حامي که خودش دستي بر ساز دارد، از کودکي با آواهاي مادرش به موسيقي و آواز علاقهمند شد و موسيقي کلاسيک و پاپ همپاي جنس صدايش باعث شد توجه مخاطبان را به خود جلب کند. جداي از اين، خوشسليقگياش در انتخاب آهنگسازهايي چون فريبرز لاچيني، فردين خلعتبري، ستار اورکي و ناصر چشمآذر دليل محکمتري شد تا شنوندگان بيشتري پيدا کند. اما روزهايي که در اوج بود، ناگهان از صحنه موسيقي غيب شد. نه خبري، نه آلبومي، نه قطعهاي... فقط هرازگاهي چهرهاش در صفحه تلويزيون ديده ميشد و گفتوگويي کوتاه ميکرد. روندي که چند سال به دليل بيمارياش به طول انجاميد و او را از صحنه موسيقي ايران و مخاطبان وفادارش دور کرد. حالا حامي بعد از گذر اين سالها بار ديگر باز گشته؛ پراميد و شاد. در آستانه بهار با او به گفتوگو نشستهايم.
با شنيدن نام «حامي» اولين سؤالي که به ذهن ميآيد، اين است که اين سالها کجا بوديد؟
اين سؤال را خيليها در سالهاي اخير از من پرسيدهاند. شروع ماجرا از يک بيماري بود که سال ٨٩ دچارش شدم. از سال ٨٨ صدايم افت کرد و در اسفند ٨٩ با اين که چند کار خواندم، ولي ديگر به نقطه نگرانکننده بيماري رسيده بودم. در يکي از کنسرتها با يکي از خبرنگاران صحبت و اين موضوع را مطرح کردم. ايشان هم آن را مطبوعاتي کردند. در آن سال يکي از بزرگترين ترسهاي زندگيام از دستدادن صدايم بود؛ بنابراين خيلي برايم ناراحتکننده بود که کسي متوجه اين مسئله بشود. آن موقع با آن خبرنگار دچار کشمکش شدم، ولي بعدا ديدم چهبسا بهتر بود از ابتدا خودم اين موضوع را مطرح ميکردم.
بيماريتان چه بود؟
گرفتگي عضلاني، اسپاسم که هم حاصل فشارهاي عصبي بود و هم نداشتنِ تمرين مناسب و گرمنکردن صدا قبل از استيج. آن موقع، جريانهاي مافيابازي موزيک باعث سرخوردگيام شده بود. کنسرتها مال ازمابهتران بود، آلبومها خيلي سخت مجوز ميگرفتند، خانهنشين بودم. درباره خوانندههاي خاصي بيقانونيهايي بود؛ مثل کنسرتهاي خارجي، پخش کليپهايشان از کانالهاي ماهواره که اگر ما اين کارها را ميکرديم، ممنوعالفعاليت ميشديم. خلاصه سال ٩٢ بود که کاملا نااميد شدم و نزديک بود افسرده شوم. مقالهاي خواندم درباره خوانندههايي که از لحاظ احساسي و رواني خيلي روي صدايشان تکيه ميکنند که اينها وقتي صدايشان را از دست ميدهند، غم و دردي، همپاي از دستدادن عزيزانشان را تحمل ميکنند. ارديبهشت ٩٤ بالاخره تصميم گرفتم که روي پايم بايستم و شروع به کار کنم. اتفاقاتي در زندگيام افتاد و خداوند کمکم کرد که بتوانم دوباره شروع کنم.
در حال درمان هم بوديد؟
سراغ خيلي از دکترهاي ايراني و خارجي رفته بودم، همه متفقالقول ميگفتند اين يک گرفتگي عضلاني است، اما خودم باور نميکردم. الان بعد از گذشت يک سال که اين همه روي استيج رفتهام، هنوز باور نميکنم اين من باشم که روي استيج ميروم؛ فکر ميکنم آن آدمي است که بيمار بود.
از ارديبهشت ٩٤ ميگفتيد.. .
بله. خداوند خواسته بود به آخر سياهي برسم و دوباره از نو متولد شوم. اين پنج سال، از غرورم کم کرد. رفقاي واقعيام را شناختم. از لحاظ احساس و پول، به ته خط رسيدم که باعث شد قدر عافيت را بدانم و همين طور معجزهاي که برايم اتفاق افتاد، باعث شد ايمان و اعتقادم به خداوند بيشتر شود. شروع به ورزش و تمرين آواز کردم تا اينکه به جشن «موسيقي ما» رسيديم. قبلش يک اجراي خياباني داشتم که خيلي مورد توجه قرار گرفت و تشويق شدم که شايد بتوانم بخوانم. با اين که آماده نبودم، جشن «موسيقي ما» را قبول کردم. صبح روز جشن يک ساعت پيادهروي روزانهام را رفتم، تمرينم را کردم، دو ساعت مانده به شروع جشن، گوشيام را خاموش کردم. کمي گريه کردم، از خدا خواستم که درست و غلط را نشانم بدهد. بعد تلفن کردم و گفتم نميآيم. خلاصه رفتم و با اين که حالم اصلا خوب نبود، با يک پيانو که در لابي تالار وحدت هست، کمي با آقاي تاجبخش تمرين کرديم. کمي خودم را محک زدم. با خودم فکر کردم در اين جشن که به عبارتي معتبرترين جشن موسيقي سالانه است که از ريزودرشت موسيقي حرفهاي و بازاري در آن هستند، چند دقيقه اجرايم ميتوانست آبروي چندسالهام را زير سؤال ببرد و از طرف ديگر ميتوانست خبر بدهد که دوباره به استيج برگشتهام. خوشبختانه دو کار خواندم، در گام اصلي هم خواندم و توانستم از پسِ آن بربيايم. اما خودم فکر ميکردم خوب نبودم و جرئت نداشتم فيلمش را تماشا کنم. بالاخره فيلم را ديدم و متوجه شدم که بد نبودم و اعتمادبهنفسم را به دست آوردم و در عين ناباوري قرارداد کنسرت بستم. بااينحال هنوز سر تمرينها ميترسيدم و جايي براي اين گذاشته بودم که انصراف بدهم. ١٠ روز مانده به کنسرت، بليتفروشي شروع شد و من که نگران بودم بعد از پنج سال بفروشد يا نه، ديدم بعد از يک ساعت بليتها تمام شد. براي اولينبار در تاريخ تالار وحدت اين اتفاق افتاد و همين خيلي تشويقم کرد. با اينکه روي استيج آدم پررويي هستم، باز هم ترسيده بودم. روي استيج سعي ميکنم اصلا چشم به کسي ندوزم با اين که نگاه ميکنم، ولي نميبينم. آن صداي طغيانگر و عصيانگر که هر کاري ميخواست ميتوانست بخواند، کمي کاستي داشت. هنوز هم بعد از يک سال و اندي که روي استيج ميروم، نقطهضعفهايي وجود دارد. اين برايم يک نقطه شروع تازه شد. باعث شد تهيهکنندههاي زيادي سراغم بيايند. حيف که قدر آن سکويي را که ساختم، ندانستم و با شرکتهايي قراردادهاي بدي بستم که تمام کاشتههايم را از بين بردند. يکي از اشخاصي که قرار بود کنسرت بعديام را برگزار کند، پول نداشت و کنار کشيد؛ بنابراين خودم با سرمايه شخصي، کنسرت اول ميلاد را برگزار کردم. کنسرت بعدي هم قرار بود بر عهده شرکتي باشد که آنها هم بعد از هفت، هشت ماه هيچ کاري نکردند و من هم عليرغم خسارت، قراردادم را فسخ کردم. همه اينها، اعتباري را که تمامشدن بليت در يک ساعت به من داده بود و تهيهکنندگان را مشتاق به همکاري کرده بود، زير سؤال برد. اما خدا را شکر ميکنم که با دوستان ديگري آشنا شدم که کمکم کردند. سال اول تمام کنسرتهايي را که برگزار کردم، هيچگونه سوددهي برايم نداشت.
سالهاست در مارکت موسيقي هستيد. در اين سالها با آدمهاي مختلفي کار کردهايد؛ مثل لاچيني، بابک بيات، چراغعلي، چشمآذر و... .
خيلي از همکاريهايم اصلا جزء سوابقم نيست، اما با تمام شاعران به نام کار کردهام. ساعد باقري، جبار کاکايي، سهيل محمودي، مسعود اميني و خيليهاي ديگر.
اين همه تنوع به خاطر يک روح ناآرام است؟
نه هر کسي کارش خوب باشد با او کار ميکنم. اين در اولويت نيست که اسم بزرگي داشته باشد. هر کسي که کارش خوب باشد، چه شاعر نامي باشد و چه گمنام، اگر کارش خوب باشد، با او همکاري ميکنم. خيليها اعتقاد دارند که در انتخاب همکارانم اصالتم را حفظ کردهام. آلبومهايم را با آهنگسازان خيلي زيادي کار نکردم، اما در تکآهنگهايي که در تلويزيون يا جاهاي ديگر پخش شده، با آهنگسازان مختلف کار کردم.
برنامههايي که در آينده داريد چيست؟ خبري از آلبوم هست؟
سعي ميکنم سال آينده دو آلبوم منتشر کنم. يکي ارديبهشت و ديگري پايان سال.
آهنگسازي آلبومها برعهده چه کسي خواهد بود؟
خيلي از آهنگها کار خودم خواهد بود؛ چون در اين سالها بالغ بر ٢٦٠ ملودي ساختهام. خيلي از قديميها را هم الان اجرا کردهام و منتشر شده مثل «فقط نگاه ميکنم»، «گلايه نميکنم»، «خداحافظ» و... . آهنگساز خوب زياد داريم، اما اگر بابک بيات زنده بود، آن موقع خودم کار نميکردم و آهنگهاي ايشان را ترجيح ميدادم. ولي وقتي ميبينم قالب بچههايي که آهنگ ميسازند، پشتوانه علمي ندارند و الگويشان موزيک يوناني و ترکي استانبولي است، رغبت ندارم به اين که از آهنگسازان ديگر کار بگيرم. آهنگسازان خوبي مثل بابک زرين، عليرضا قراييمنش، ماني رهنما، امين قباد، فردين خلعتبري و خيليهاي ديگر داريم، اما فعلا ميخواهم از ملوديهاي خودم استفاده کنم؛ چون جواب ميگيرم و ميبينم بسيار مورد توجه قرار گرفتهاند؛ مثل ترانه «ليلاي من کو».
دليل اينکه بعضي از کساني که با بابک بيات کار ميکردند، الان کمکار شدهاند و فقط شما هستيد که همچنان به کارتان ادامه ميدهيد، ميتواند اين باشد که آهنگسازي از جنس و سبک کار خودشان پيدا نکردند؟
اين گفته خيلي بجاست؛ چون اين حقيقت است. دليل اين که خيلي از بچههايي که با بابک بيات کار کردند و الان اسمي از آن ها نيست؛ يعني استارت خوبي زدند، ولي محو شدند، اين است که آهنگسازي جايگزين بابک بيات نداشتند. از طرفي شايد تحمل و صبر زجرکشيدن و پاي موزيک ايستادن را نداشتند. شايد دنبال شهرت بودند. شايد هم مسائل خانوادگي باعث شده با آهنگسازاني کار کردهاند که موزيک روز توليد کنند. رفتهاند از ريتمها و ملوديها و شعرهاي محاورهاي بهروز با ترجيعبندهاي کوچهبازاري استفاده کردهاند که سر زبان بيفتند و معروف شوند. همه اين دلايل ميتواند وجود داشته باشد. اما درباره خودم، هدايت شدم به سمت مسيري که احساسي بود و چون دلم نميخواست، نگذاشتم آلودگي وارد مسير موزيکم شود. آدم سختکوشي هستم و در زمينه موزيک سماجت زياد و پايبندي شديدي به اعتقاداتم دارم. شايد ماندگاري من دليلش اين است.
ميشود گفت انتخابهاي درستتري داشتهايد...
شايد نسبت به موسيقي درجهيک، انتخابهاي درخشاني نداشتم. اما نسبت به همسبکهاي خودم و همدورههايم، ٨٠ درصد انتخابهايم را تأييد ميکنم. پاي بقيه هم ايستادهام، اما شايد از ديد خودم که شديدا منتقد خودم هستم، ٢٠ درصد انتخابهايم اشتباه بوده. اما همانها هم باعث پيشرفتم شدهاند و حتي به کارهاي برجستهام تبديل شدهاند.
فکر ميکنيد مخاطبتان الان چه سني دارد؟
موزيکي از نوع موزيک من، سن نميشناسد. همان طور که الان کارهاي دهه ٤٠ و ٥٠ را گوش ميدهيم، يک بچه پنجساله تا مرد ٧٠، ٨٠ ساله، موزيکي را که پشتش آلودگي نباشد و آرامشبخش و خوب باشد، گوش ميدهد و لذت ميبرد. البته بچه پنجساله قدرت تميز دادن بين يک موزيک شاد که با آن لذت ميبرد با يک موسيقي متعهد را ندارد و تازه از سنين نوجواني است که ميشود خوب و بد را تشخيص داد. طرفدارانم از اين سنها تا سنين بالا هستند. اما بيشتر کساني که به کنسرت ميآيند جواناني بين ٢٠ تا ٣٥، ٣٦ سال هستند.
موسيقي شما بههرحال موسيقي تينايجري نيست و به نظر ميآيد خودتان هم به دنبال آن نيستيد...
دقيقا؛ چون وقتي خودم نوجوان بودم، موسيقي خوب گوش ميدادم، اما در ميانشان موسيقيهايي هم گوش ميدادم که الان قبولشان ندارم. حق ميدهم که جوانها هم بروند موسيقي بعضي از همکارانم را گوش کنند که فقط آمدهاند براي جوانها کار کنند. اجازه ميدهم که سنشان بالاتر برود و اميدوارم آن موقع موسيقيام را درک کنند.
فعاليتهاي مختلفي، ازجمله عکاسي و نقاشي و آهنگسازي و شاعري داريد. الان درگير کدام وجه حامي هستيد؟ دوست داريد اين فعاليتها را به صورت حرفهايتر دنبال کنيد؟
در اين پنج سال به اين نتيجه رسيدم که ما هيچيم. در يک اتفاق کوچک که در يکصدم ثانيه اتفاق ميافتد، ميشود فلج شويم، کنج خانه بنشينيم، بيناييمان را از دست بدهيم، يا صدايمان را؛ ميتوانيم به يک بيماري لاعلاج دچار شويم و از دنيا برويم؛ بنابراين روي تواناييام تأکيدي ندارم. تلاش ميکنم از نعمتي که خدا داده استفاده کنم، اما تأکيدي رويش ندارم. شعر چيزي نيست که احساس توانمندي در آن بکنم. روي آهنگسازي انرژي بيشتري ميگذارم. عکاسي هم کاري است که دوست دارم وقتم را صرف آن کنم. اما نمايشگاه عکسي که سال گذشته گذاشتم، تقريبا يک جور کلاهبرداري بود و کاري کرد که تا مدتي دوربين دستم نگيرم. در نمايشگاه چند نفر به ظاهر خيّر (يک نماينده مجلس، صاحب يک شرکت خودروسازي و يکي از آدمهاي مافياي فوتبال)، در حضور مطبوعات اعلام کردند تابلوهايي را با قيمت ميليوني خريدهاند و اين مسئله مطبوعاتي شد، اما حالا بعد از گذشت يکسالواندي، هنوز پشيزي دريافت نکردهام و متوجه شدم همهاش ظاهرسازي بود. ضمن اينکه مدير برگزاري نمايشگاه، بدون اطلاع من تابلوها را کپي کرده بود و به بازديدکنندهها ميفروخت و مبالغ به حساب شخصيشان پرداخت ميشد. بعد که متوجه شدم، پيگيري کردم، تابلوها را گرفتم، اما معلوم نيست چند تا کپي از آنها داشتهاند و فروختهاند يا نه. فهميدم که آنجا هم ميشود آلوده باشد؛ بنابراين ديگر چندان در اين مورد اعتماد نکردم. در نتيجه از آنجايي که آهنگسازي از همه اتفاقاتي که برايم ميافتد خوشايندتر است، ترجيح دادم که انرژيام را اينجا صرف کنم.
آدم خوششانسي نيستيد!
خوششانسم که دست اين آدمها برايم رو شد.
الان آهنگسازي که بيشتر از همه با او کار ميکنيد خودتان هستيد؟
بله؛ اما پيشنهادهاي بچهها را هم رد نميکنم.
در زمينه ترانه چطور؟
خودم به سمت ترانه نرفتم. اما خيلي دوست دارم با خيلي از دوستان، مثل آقاي کاکايي، گلرويي، محمودي، يداللهي، حسن عليشيري و... کار کنم. حالا هم با آقاي صحرايي همکاري ميکنيم. الان مجموعهاي را که در کنارم دارم خيلي دوست دارم و برايم کافي است. به پيشنهادها هم توجه ميکنم. يکسري ترانه هم از ترانهسراياني دارم که چندان نامآشنا نيستند؛ اما چون کارشان قابل اعتناست، حتما در آينده روي آنها هم کار خواهم کرد.
از خوانندههايي هستيد که به لباس توجه ويژهاي داريد؛ درحاليکه اين خصلت در ايران خيلي جا نيفتاده.. .
از همان سالهاي اول خيلي به لباس توجه ميکردم. شايد برميگردد به تربيت خانوادگيام. پدر و مادرم خيلي بيشتر از حد نرمال به شيکپوشي و خريدن لباس خوب براي ما توجه ميکردند. در ضمير ناخودآگاه من و برادرهايم حک شده که لباس شيک پوشيدن يک حُسن است. در دوره نوجواني هم به شکلي اغراقآميز به فکر شيکپوشي بودم؛ چون از سوم راهنمايي هم قدّم همين يک متر و ٩٠ سانتيمتر بود و برايم جالب بود که متفاوت باشم و ديده شوم. اوايل قدرت مالي نداشتم که لباس خوب بپوشم، اما تا جايي که ميتوانستم، سعي ميکردم اين کار را بکنم. اما بعدها همانطور که براي هر کنسرتي به موزيکم فکر ميکردم، به لباسم هم فکر ميکردم. با آدمهاي مختلف مشورت ميکردم و نظر ميپرسيدم. در يک سال اخير هم با طراحان مختلف لباس آشنا شدهام و با آنها همکاري ميکنم. از آنجايي که آنها هم به جنبه تجاري توجه دارند و هم جنبه هنري، فکر ميکنم که موفقيت زيادي در پيش داشته باشند و همکاري ادامهداري با هم داشته باشيم. همکاري ما با شرکتها متقابل است. آنها از اسم من استفاده ميکنند و من هم سعي ميکنم از لحاظ تبليغاتي ساپورتشان کنم. از معرفي روي استيج گرفته تا درج لوگويشان در بروشور و کاتالوگ و پوستر و همين طور معرفي در فضاي مجازي.»
گروه فرهنگ و هنر
منبع: سالنامه شرق