بزرگنمايي:
چه خبر - رازهاي افراد هميشه شاد
خوشحالي يک انتخاب است و افرادِ واقعا خوشحال هر روز آن را انتخاب ميکنند! چيزي که شايد ندانيد اين است که اين آدمها درست مانند آدمهاي معمولي با سختي روبهرو ميشوند، اما با سلاحِ خنده و مثبت انديشي براي آن زندگياي که لايقش هستند، دائما مبارزه ميکنند.بنابراين اگر تا به حال از خودتان پرسيدهايد که «چرا آنها هميشه اينقدر خوشحالاند؟» با ما همراه شويد تا برخي از رازهاي اين افرادِ واقعا خوشحال را مرور کنيم.
نيازي به گفتن نيست که همهي زندگي لحظات خوش آن نيست و اغلب بارها و بارها به زانو در ميآييد، اما در همين لحظات است که آدمهاي خوشحال براي شاد بودن تلاش ميکنند. اگر به نظرتان ميرسد اين افراد همهي چيزهايي را که ميخواهند، دارند، احتمالا درست متوجه شدهايد، اما دليلش اين است که آنها راز خوشحاليِ واقعي را کشف کردهاند، چيزي که در درونِ خود آنهاست. در اين نوشته اين رازها را با شما در ميان ميگذاريم:
هميشه خوشحال نيستند
بياييد روراست باشيم، هيچکس هميشه خوشحال نيست، دليل خوبي هم براي آن وجود دارد. اين درّهها هستند که زيبايي قلهها را به ما نشان ميدهند. افراد واقعا خوشحال اين را ميدانند و به خودشان اجازه ميدهند که بهطور طبيعي احساس اندوه يا سرحال نبودن را تجربه کنند. تلاش براي خوشحاليِ تحميلي، خب، تحميلي است. پس آنها اندوه، اشک و موانع پيشِ رو را ميپذيرند و به خودشان اجازهي تجربه کردن اين لحظات را ميدهند. هر چه باشد آنها آدماند.
نه گفتن را آموختهاند
عجيب به نظر ميرسد، اما نه گفتن براي بعضي از آدمها کار راحتي نيست، به خصوص اگر از آن دسته از افرادي باشيد که عاشق خوشحال کردن ديگراناند؛ با اين حال، اگر در نتيجهي چنين کاري هميشه حالِ بدي را تجربه ميکنيد، بايد بدانيد افرادِ واقعا خوشحال، انرژيِ خود را وقفِ اين کار نميکنند. اين کار، بيبروبرگرد به استرس و اضطراب ختم ميشود و به نوعي هدفِ خوشحال بودن را به تمام معنا نابود ميکند. در عوض، آدمهاي خوشحال از حقِ خود براي نه گفتن استفاده ميکنند. آنها اين کار را به شيوهاي جسورانه انجام ميدهند، شيوهاي که نه به روابطشان آسيب ميزند و نه خوشحالي خودشان را از بين ميبرد.
زندگيِ بيدردسري نداشتهاند
هيچ يک از آدمهاي واقعا خوشحال به شما نخواهند گفت که زندگيشان راحت بوده است! شايد بارها زمين خورده باشند، اما هر بار برخاستهاند و نپذيرفتهاند که زمينگير بمانند! قدرت و انرژي فراواني که براي برخاستنِ مجدد و جنگيدن به کار بردهاند چيزي است که معناي خوشحالي واقعي را به آنها نشان داده است. اگر بتوانيد از درون سختيها با لبخندي بر لب عبور کنيد، برندهايد و چه کسي است که از اين موضوع خوشحال نشود!
از عرش به فرش آمدن را تجربه کردهاند
آنها بسيار بيشتر از آنچه بتوانند به شماره بياورند از عرش به فرش افتاده و دوباره برخاستهاند. براي اغلبِ موجوداتِ فاني، سقوط از عرش به فرش احتمالا يعني پايانِ راه، اما براي افرادِ واقعا خوشحال، اين وضع تنها يک موقعيت براي شروعِ دوباره و يک پيريزي مستحکمتر و بهتر است. اين افراد در مسيرِ صعود درسهاي زيادي آموختهاند و در مسيرِ هبوط درسهايي بسيار بيشتر. هيچ تجربهاي بيهوده نيست و آنها با علمِ به اين موضوع پيش ميروند!
نقصشان را دوست دارند
براي آدمهاي خوشحال نقص داشتن، همان بينقصي است! آنها با خودشان کنار آمدهاند و نقصها و عيب و ايرادهايشان را پذيرفتهاند. افرادِ واقعا خوشحال ميدانند همهي اين نقصها تنها بخشي از چيزي است که آنها را به انساني استثنايي تبديل ميکند و آنها عاشق اين موضوعاند! آدمهاي خوشحال درک کردهاند چيزي به نام بينقصي، وجود خارجي ندارد و نه تنها به دنبال آن نيستند، بلکه فهميدهاند که نقصها هم به همان اندازه عالياند!
در زندگيشان جايي براي استرس باز نميکنند
آدمهاي واقعا خوشحال چه از راه مديتيشن، چه با دور شدن از شرايط استرس زا يا به روشي خلاقانه مسير را براي خودشان هموار ميکنند تا از هر موقعيت استرسآورِ غيرضروري اجتناب کنند و به سرعت هر چه تمامتر از آنها فاصله بگيرند. اين کار به هيچ وجه طفره رفتن نيست، بلکه راهبردي براي تمرکز بر چيزهايي است که واقعا اهميت دارند و جلوي استرسهاي کوچک آزاردهنده را ميگيرد تا به مسئلهاي بسيار حادتر تبديل نشوند.
ورزش ميکنند
براي خوشحال شدن چه راهي بهتر از انجام کاري است که مواد شيميايي خوشحالکنندهي طبيعي را از درون در بدن آزاد ميکند؟ آدمهاي واقعا خوشحال از دنياي زندگي سالم و ورزش بهره ميبرند، نه فقط براي داشتن ظاهري خوب، بلکه چون به آنها احساسي حتي بهتر از حس کنوني ميدهد! چه در فضاي آزاد بدوند يا در باشگاه ورزش کنند، آدمهاي خوشحال از فوايد ورزش و ترشحِ اندروفين در بدن باخبرند.
ميدانند که کافي هستند
آنها به آخرين نسخههاي هرچيز و بهترينها احتياج ندارند و ارزش خودشان را به چيزهاي خارجي گره نميزنند. آدمهاي خوشحال آموختهاند که هيچ چيزِ به خصوصي نميتواند احساس خوشحالي يا رضايت را در آنها پديد بياورد. آنها در روابطشان از رويکرد «مرا همانطور که هستم بپذير» پيروي ميکنند. ممکن است در گذشته بر سر ارزشمنديشان نبردي را پشت سر گذاشته باشند، دنبال چيزهايي رفته باشند که گمان ميکردند از آنها آدمي بهتر ميسازد، اما حالا ميدانند درست به همان صورتي که هستند عالياند.
قضاوت نميکنند
آنها نياز يا تمايلي به قضاوت ديگران ندارند، زيرا دوست ندارند خودشان هم مورد قضاوت قرار بگيرند. ترجيحِ آدمهاي خوشحال اين است که بگذارند ديگران همانطور که دوست دارند زندگيشان را زندگي کنند. نگراني در اينباره که ديگران چه ميکنند يا نميکنند غيرضروري و زمانبر است و فقط به فردِ قضاوتکننده احساسِ کاذبِ برتري ميدهد. آدمِ خوشحال نيازي به اين کار ندارد و ترجيح ميدهد از زمانش به جاي تخريبِ ديگران، براي تعالي آنها استفاده کند.
ميتوانند توجهشان را تنظيم کنند
فارغ از نوع مشکلي که با آن روبهرو هستند، هميشه راه ديگري براي بررسي مسائل وجود دارد. آنها با تنظيم توجه ميتوانند به مشکلات سخت با نگاهي تازه بنگرند. تنظيم توجه، چشمانداز تازهاي به دست ميدهد و با چشماندازي جديد راهحلي تازه پديدار خواهد شد.
شور و نشاطِ روزهاي کودکي را از دست ندادهاند
آدمهاي خوشحال از درون کودکاند! آنها از سختيهاي زندگي متأثر نشدهاند، ميخندند و عشق ميورزند. سرزندگيِ آنها مسري است. همين رويکرد آنها به زندگي، کنجکاوي و خلاقيت را در آنها زنده نگه ميدارد و اين حقيقت را بايد بپذيريم که بودن در کنار آنها به همين دليل تا اين اندازه خوشايند است.
با ترس رودررو ميشوند
ترس در زندگي آدمهاي واقعا شاد جايي ندارد. آنها در جستوجوي خوشحالي پيروزند و خودشان را به سلاحِ شجاعت مجهز کردهاند و با زرهِ خوشحالي به جلو حرکت ميکنند. مواجهه با ترسها البته ترسناک است، اما خب اين هم بخشي از سازِ زندگي است که بايد با آن رقصيد. با رودررو شدن با ترسها اين آدمها کنترل زندگيشان را به دست ميگيرند و هيچ چيز اجازه پيدا نميکند بين آنها و خوشحالي فاصله بيندازد.
ريسک ميکنند
ريسکپذيرها آدمهاي خوشحالتري هستند! آنها ميدانند فراتر رفتن از کنجِ آسايش و پا گذاشتن به حيطههاي تازه نه فقط دلهرهآور بلکه يک راه مسلّم براي تجربهي چيزهاي نو و شگفتيآوري است که زندگي براي عرضه در اختيار دارد. آنچه آنها را وادار به حرکت ميکند، رشد و بيشتر دانستن دربارهي اين موضوع است که چه کسي هستند و ميتوانند به چه دست پيدا کنند. آنها ميدانند ممکن است اشتباه کنند يا شکست بخورند، اما براي آنها شکست فقط يک درسِ دوستداشتنيِ ديگر از زندگي است.
هيچ کينهاي به دل ندارند
آدمهاي خوشحال به عصبانيتها يا آزارهاي گذشته نميآويزند، در عوض ترجيح ميدهند به رنجها اجازه بدهند از وجودشان خارج شوند. هيچ راهي براي نابود کردن خوشحالي بهتر از به دوش کشيدن بار غمهاي قديمي که وبال گردنتان شده، وجود ندارد. آدمهاي واقعا خوشحال از اين موضوع باخبرند و بنابراين تجربهي آزار و رنجي را که متحمل شدهاند ميپذيرند، ميبخشند، خود را مجددا آماده ميکنند و خوشحالتر و سبکبارتر به پيش ميروند.
ديگران را تشويق ميکنند
ديدن خوشحالي ديگران و اينکه آنها حداکثر استفاده را از استعدادهاي دروني خود ببرند، چنين افرادي را واقعا خوشحال ميکند. ديدن تلاشِ سختِ ديگران آنها را به واقع خوشحال ميکند و بنابراين همهي آنچه در توان دارند در راستاي حمايت و تشويق افراد مهم و مورد علاقهي زندگيشان انجام ميدهند. همچنين آنها با موفقيت ديگران تشويق ميشوند، نه اينکه حسادت کنند؛ يعني يک برد دوطرفه!
عاشق خنديدن هستند
آدمهاي خوشحال جنبههاي شاد و مفرّح زندگي را ميبينند و هدفشان اين است که هميشه به سمتِ روشنِ زندگي نگاه کنند. وقتي ميخندند واقعا سرشار از لذتاند و ميتوانند بيروحترين آدمها را هم به خنده وادارند. آنها ميدانند در کنار گذر زمان، هيچ التيامدهندهاي بهتر از خنده وجود ندارد. خنديدن نه تنها آنها را خوشحال ميکند، بلکه به کنترل موقعيتهاي پر از استرس بسيار کمک ميکند.
در وهلهي اول با خودشان صادقاند
آنها ميتوانند هر دروغي که بخواهند به ديگران بگويند، اما همهي آدمهاي خوشحال به شدت مراقب آن نداي درونشان هستند که به آنها يادآوري ميکند، کاملا با خودشان صادق نيستند. شجاعتِ اعترافِ مسائل به خودمان اولين گام صادق و راحت بودن با خود است، پيش از آنکه بتوانيد با ديگران صادق باشيد. اين کار ترسناک است، اما بايد انجام شود. آدمهاي واقعا خوشحال ميدانند اگر قرار است خودِ واقعيشان باشند بايد با خود صادق باشند، زيرا هيچ چيز مانند عدم صداقت نميتواند قطبنماي شادي فرد را از کار بيندازد!
از ديگران درخواست کمک ميکنند
آنها ميدانند که درخواستِ کمک انسان را به موجودي ضعيف تبديل نميکند؛ بنابراين وقتي از کسي کمک ميخواهند دچار احساسِ ضعف يا احساسات منفي ديگر نميشوند. در عوض کمک خواستن را فرصتي براي گرفتن ديدگاه ديگري دربارهي ايده يا موقعيتشان يا تقسيم باري سنگين با ديگران ميبينند. آنها متوجهاند که ممکن است هميشه پاسخ يا توانايي لازم را در اختيار نداشته باشند که همهي کارها را به تنهايي انجام بدهند. پس از دستي که براي کمک به سويشان دراز شود يا توصيهاي دوستانه، مانند يک هديه استقبال ميکنند. آنها ميدانند کمک خواستن چيزي از آنها کم نميکند، بلکه تنها ميتواند به زندگي و تجريبات آنها چيزي بيفزايد.
از تفاوتها استقبال ميکنند
همهي آدمها در يک چيز با هم شباهت دارند: در تفاوت داشتن با هم! آدمهاي واقعا خوشحال از اين تفاوتها آگاهاند؛ چه اين تفاوتها دربارهي نژاد، مذهب، جنسيت، يا ديدگاهها باشد چه هر تفاوت ديگري که ما را از هم جدا ميکند. آنها سعي نميکنند تفاوتها را انکار کنند، بلکه آنها را ميپذيرند و گرامي ميدارند. براي آدمهاي واقعا خوشحال، اگر همه مثل هم بودند دنيا به جايي کاملا کسالتآور تبديل ميشد!
عاشق زندگي هستند
زندگي با همهي بالا و پايينها، زير و بمها و فراز و فرودهايي که در خود دارد، براي آدمهايي که خالصانه خوشحالاند يک ماجراجويي است که بهتر است همه قدردان آن باشيم. جاي زخمها و کبوديها باعث ميشوند از لبخندها و زيباييها، بيشتر لذت ببريم. آدمهاي به راستي خوشحال چون اين را ميدانند با زندگي نميجنگند، بلکه آن را به همين شکل ميپذيرند. آنها براي اينکه زندگيِ لذتبخش، پربار و ارزشمندي بسازند هرکاري لازم باشد انجام ميدهند؛ در عين حال ميدانند براي اين که بتوانند واقعا قدر اين سفر را بدانند، گاهي هم بايد بنشينند و از مسير لذت ببرند!
منبع : chetor.com