بزرگنمايي:
چه خبر -
به گزارش گروه سياسي خبرگزاري ميزان، سرلشکر «محمدباقري» رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح با ذکر خاطرهاي از شهيد «مهدي باکري»، اظهار داشت: تابستان سال 1362 برادر «محسن رضايي» به تعدادي از فرماندهان، ماموريت دادند تا در جبهه مريوان خطوط مقدم را بررسي کنند و اگر محوري مناسب عمليات بود به ايشان گزارش شود. ايشان تاکيد کردند، نبايد کسي شما را بشناسد. وي گفت: ما در آن چند روز به کسوت آقا مهدي باکري درآمديم. روزها اگر در شهر بوديم با اهل سنت نماز ميخوانديم و نميرفتيم در جايي که رزمندگان و سپاهيان ما را بشناسند. شبها در خانهاي که براي ما آماده کرده بودند و مربوط به عناصر اطلاعاتي بود، استراحت ميکرديم. شهيد خرازي با دست قطع شده از بيمارستان مرخص و به ما ملحق شد. شهيد زينالدين و برادر قرباني و تعداد ديگري از فرماندهان در اين تيم بودند. رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح ناشناخته ماندن را روش شهيد باکري دانست و افزود: تواضع و فروتني را ميشد کاملا در او ديد. آرامش و طمانينه و صبر، مشي دائمي ايشان بود. با وجود کمال غيظ نسبت به دشمن با خانواده، دوستان و همرزمان و برادران همرزم، بسيار مهربان و خوش خو و خوش خلق بود. سرلشکر باقري با ذکر خاطرهاي گفت: در يک سفر زيارتي خانوادگي توفيق همراهي با ايشان را داشتم. رفتار وي نسبت به خانواده را ديدم. با دوستان، همرزمان نمونه اخلاق، مدارا، مهرباني و صميميت بود. در خصوص کار مشترک با ارتش از جمله فرماندهاني بود زماني که امام (ره) فرمودند: «وحدت ارتش و سپاه را انتظار دارم.» ايشان از جمله فرماندهاني بود که با جان و دل اين کار را انجام داد. فرماندهان ارتش همواره براي ادغام با لشکر عاشورا از يکديگر پيشي ميگرفتند. وي بيان کرد: هيچگاه از مهدي باکري موعظه نشنيدم. هرچه بود، عمل بود. ما را با عمل خود هدايت ميکرد، نه با نصيحت و موعظه. ايشان اسوه ما بود و ما سعي ميکرديم حرکات ايشان را تمرين کنيم و ياد بگيريم. ما در جبهه تمرين ميکرديم، صحبت و گلايه نکنيم. سعي ميکرديم عملمان را بيشتر کنيم. رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح خاطرنشان کرد: جلسه و همايشي در سال 1361 در سپاه برگزار شد که در خلال آن همايش گفتند در يک کشور آفريقايي قحطي آمده است و نياز است به مردم آن کشور کمک شود. فرماندهان سپاه معمولاً زماني که براي ارائه گزارش يا حضور در جلسهي به تهران عزيمت ميکردند حقوق ماهيانه خود را دريافت ميکردند. سرلشکر باقري ادامه داد: حقوق آن زمان ما مبلغي حدود 2هزار و 600 تومان بود. اين رقم مبلغ زيادي نبود؛ اما، قانع بوديم. در اين همايش کنار شهيد مهدي باکري نشسته بودم و به صحبت سخنران گوش ميداديم. صندوقي را براي جمعآوري کمک به مردم آفريقا در بين جمعيت چرخاندند. آقا مهدي باکري دست در جيب بُرد و چيزي بيرون آورد و شروع به لوله کردن و تا کردن آن کرد. چشم انداختم، ديدم يک هزارتوماني است. آن را لوله کرد و داخل صندوق انداخت. نصف حقوقش را به کشوري کمک کرد که ما حتي اسم آن را هم نشنيده بوديم. نيمي از حقوقي که حتماً به آن احتياج داشت، چون آقازاده و خانزاده نبود را کمک کرد. هيچکس هم اين حرکت ايشان را نديد. منبع: ميزان