بزرگنمايي:
چه خبر - گزارش ميداني از جلوه هاي نوظهور نوکيسگي
گوي بزرگ طلايي نگينکاريشده سوار بر کالسکهاي طلايي با چرخهاي مارپيچ پر از نگين پشت شيشه بلند فروشگاهي حوالي خياباني در مرکز پايتخت خودنمايي ميکند. روي شيشه با رنگ قرمز و درشت زير پاپيوني بزرگ نوشته است «طلاي کودک». مغازه بزرگي که همسايههايش ميگويند 3،4 ماهي ميشود افتتاح شده. در ويترين کوچکي که متقارن با گوي طلايياش چيده شده انواع زيورآلات از جنس طلا موجود است، اما چيزي که بيشتر از همه توي چشم ميآيد پستانکهاي طلاست.
نگاهي به گويهاي متوسط طلايي آويزان از سقف بلندش ميکنم و بهعنوان خريداري که خواهرش پابهماه است وارد فروشگاه ميشوم. سمت راست ورودي راهپلهاي مارپيچ است که تنها محل رفتوآمد فروشندههاست.
سمت ديگر ويترينهايي در ديوار تعبيه شده و اجناسي در آنها چيدهاند که پستانکهاي قبلي در مقابلشان اشيايي سادهاند؛ شيشهشيرهاي طلايي. چهار فروشنده پشت پيشخوانها ايستادهاند، دو دختر و دو پسر. جوياي همان پستانکهاي ساده که تنها حلقه طلا داشتند ميشوم و فروشنده چندين نمونه را برايم ميآورد: «هم گرم پايين دارد و هم گرم بالا، دخترانه و پسرانه هم دارد، طلاي ترکيه است». فروشنده مدعي است از اين مدل حداقل ماهي 50،60 تا فروش دارند، پستانکهاي ساده 2.5 تا 5 گرمي از 500هزار تومان تا يک ميليون.
در حال ورانداز اين اشياي «تازه به بازار رسيده» هستم که زن و شوهري وارد فروشگاه ميشوند. مرد دزدگير ماشينِ دوبل پارک شدهاش را چک ميکند. آمدهاند تا براي زايمان يکي از آشناها هديهاي خاص و گرانبها بخرند و به قول خودشان دهان فاميل را از تعجب باز نگه دارند. فروشنده از نمايش همان پستانکهاي گرم پايين آغاز ميکند و به پستانکي تمام طلا ميرسد، نگاهي هم به من مياندازد و ميگويد: «اين يکي سپرش هم طلاست، طلاي 18عيار ايتاليايي». 15،16 گرم وزن دارد و حدود 3.5ميليون تومان قيمتش ميشود.
فروشنده ديگري در پاسخ به سکوت خريداران ميگويد: «اين پدر و مادرها هستند که با اين چيزها بيشتر کيف ميکنند وگرنه براي بچه که پستانک طلا فرقي با انگشت شستي که ما ميخورديم ندارد».
مرد جوان ميپرسد: «بچه که ارزش اينها را نميداند، اگر از دهانش بيفتد و گم شود چه؟» فروشنده خانوم با خنده جواب ميدهد: «يک زنجير طلا هم احتياج دارد که ديگر بايد خود پدر و مادرش بخرند، درضمن، اين پستانک را فقط در مهمانيها و جمعهاي خاص استفاده ميکنند، بالاخره طلا هميشه جلوه داشته و اين يکي که ديگر درخشان و تک است.» به آدمهايي که هرازگاهي پشت ويترين فروشگاه مکثي ميکنند و رد ميشوند نگاه ميکنم.
زن و شوهر در شک و ترديد هستند و فروشنده مدام آنها را ترغيب به خريد مدل تمام طلا ميکند: «اين يکي ارزشش بيشتر است و نماي بيشتري هم دارد، شايد فاميل و اطرافيان آن يکي مدل ساده را با اجناس تقلبي اشتباه بگيرند، اما اين يکي حرفي باقي نميگذارد و يادگاري خيلي باارزشتري است». عکس نوزادي را در صفحه اينستاگرام فروشگاه نشان ميدهد که مانند تمام نوزادان دنيا خوابيده با اين تفاوت که پستانک تمام طلا در دهان دارد و خود فروشنده به شوخي ميگويد: «ببينيد چقدر راحت خوابيده، تأثير اين پستانک است.»
فروشندهاي ديگر پيشنهاد جديدي را بخاطر توجه نکردن اين دو خريدار جوان به ويترينهاي داخل مغازه رو ميکند، همان شيشهشيرهاي تمامطلا.
آن دو هيجانزده ميشوند و فروشنده ميگويد: «ما قدم به قدم شما را سورپرايز ميکنيم، البته تنها آدمهاي خيلي خاص از اين شيشهشير ميبرند.» زن و شوهر جوان که دنبال هديهاي محيرالعقول هستند وسوسه شدهاند گرانترين هديه را بخرند، انگار همين هديه 124گرمي 25ميليون توماني را پسنديدهاند.
فروشنده با افتخار يادآور ميشود که چنين اجناس لوکس و آنتيکي در هيچ طلافروشي ديگري در تهران و ساير شهرها پيدا نميشود، زن جوان ميگويد: «آدم اين وسيلهها را ميبيند دلش ميخواهد زودتر بچهدار شود.»
بيرون ميزنم، ياد شعري از پابلو نرودا ميافتم که ميگفت: «پاي کودک هنوز نميداند يک پاست/ ميخواهد يک پروانه باشد يا سيب.»بلافاصله به اينستاگرام فروشگاه سري ميزنم و کامنتهاي پاي عکس آن نوزاد خوابيده با پستانک تمام طلا را ميخوانم: «کاش بدل هم داشت.»
فقدانها جامعه را محاصره کردهاند
محمدامين قانعيراد/جامعهشناس
وارد شدن اجناسي چون پستانک و شيشهشيرهاي طلا به بازار را ميتوان «کالايي شدن محبت» نام گذاشت. عشق، دوستي، محبت و علاقه انواع مختلفي دارند، علاقه به معشوق، علاقه به دوست، علاقه به والدين و عشق پدر و مادر به فرزندان. اين علاقهها طي تاريخ فرهنگي بشر در تقابل با مسائل مالي ارزشيابي ميشدند و همواره در مورد معنويت و ماديت به عنوان دو حوزه جداگانه صحبت شده است.
عشق هميشه مقولهاي غيرمعنوي و غيرکالايي بوده که هيچ چيزي نميتوانسته جايگزين آن شود و نبودش را جبران کند و اگر در مناسبت عشق و دوستي پاي مقولات مادي به ميان ميآمد در حد هديهاي کوچک بوده که بيشتر جنبه نمادين داشته است، مثل يک شاخه گل، زيرا عمق عشق و علاقه آنقدر زياد بوده که ماديات توان بازنمايي آن را نداشتهاند.منتها ما در زمانهاي قرار گرفتهايم که اين علاقه و دوستيها عمق خود را از دست داده و سطحي شدهاند.
تمامي مناسبات انساني حتي رابطه والدين با فرزند در حال رنگ باختن و آن حس انساني در اين ميان در حال مفقود شدن است. براي همين پول و ماديات به ميدان آمدهاند تا به اين علاقههاي سطحي وزن دهند. ما به طور ناخودآگاه ميخواهيم خودمان را گول بزنيم و به اين رابطههاي از شکلافتاده وجهه دهيم تا اين خلأ و فقدان را پر کنيم. اما اين موضوع مغفول ميماند که اگر حس شما نسبت به فرزندتان عميق و غني باشد حتي خريد چنين اجناسي به ذهنتان خطور نميکند.
از سوي ديگر نيز يک خلأ ديگر ديده ميشود و آن فقدان هويت است. همه مناسبات اجتماعي ما مادي شده و مصرف نمايشي و تظاهري در همه عرصهها درحال شکلگيري است. جامعه ما سعي ميکند در هرموقعيتي مصرفي نمايشي از خود ارائه دهد تا هويت خود و خلأ وجودياش را بازيابي کند. در حالي که افراد داراي هويت، رضايت نفس و خودِ سرشار و غني نيازي به مصرف نمايشي براي ارائه خود پيدا نميکنند.نوزادي که تا چشم باز ميکند و اين ابزارهاي طلايي را اطراف خود ميبيند با افزايش سن صاحب ابزار پيشرفتهتري مثل ساعت طلا يا دوچرخهاي با دستههاي طلا خواهد شد و متأسفانه همين مفاهيم سطحي به او منتقل ميشوند. وقتي بچهها با اين مفاهيم آشنا شوند، نگرش شان به يک نوع سطحينگري و رويکردي ساده هدايت شده و آماده ميشوند که در آينده از مفاهيمي مثل دوست داشتن که فينفسه اهميت دارند و مشحون از معنا و نماد هستند محروم و به دنيايي مادي پرت شوند.
تربيت با ماديات اول از همه ظلم در حق همان کودک است چرا که او در آينده نميتواند مفاهيم عاطفي و نماديني که ما انسانها براي زندگيمان به آنها نياز داريم را درک کند و مطمئناً روابطش را به جاي عاطفه، احساس و شور و شوق از طريق شيء و کالا تنظيم ميکند و آرامآرام ميانجي روابط انساني به مادياتي چون طلا و پول و امثالهم تبديل ميشود.
منبع: روزنامه ايران