آخرین اخبار

به من بينوا کمک کنيد ... اجتماعي

به من بينوا کمک کنيد ...

  بزرگنمايي:

چه خبر - تجربه يک روز گدايي يک خبرنگار آفتاب صبح زمستاني اسفند همه جاي شهر کرمان را گرفته بود، اهالي شهر در جستجوي معاشي حلال در حال تکاپو و رفت و آمد بودند، تصميم خودم را گرفته بودم، ماه ها بود که فکر نوشتن گزارشي ميداني در مورد تکدي گري، فکرم را مشغول خود کرده بود.

يقين دارم تمام لحظاتي که به اين گزارش فکر مي کردم، مصمم بودم اما زماني که با لباس گدايي و گريم در ميدان اصلي شهرمان از خودرو پيدا شدم، دلم ريخت، با خودم گفتم اين چه کاريه يعني نمي شد اين گزارش را ذهني بنويسي، حالا من بودم و دلهره و البته خجالت، در کمتر از چند لحظه به اهدافم براي نوشتن اين گزارش فکر کردم، من مصمم بودم چهره شهرم را با شفاف سازي از وجود متکديان پاک کنم، براي همين به خدا توکل کردم و براي اينکه خجالت را از خود دور کنم، خودم را يک گدا تصور کردم و با اين ديد چندي بعد خود را جلوي يک زن يافتم که از او کمک مي خواست، خانم کمک نمي کني؟
زن نگاهي به چهره رنجورم انداخت و دستش را به سمت کيفش برد و يک پانصد توماني را کف دستم گذاشت.
اينجا ميدان آزادي، اصلي ترين ميدان شهر کرمان است، ساعت حدود 9 صبح بود، ورود به ميدان، يک زن تبعه پاکستان با فرزند خردسالش نشسته بودند، کنارش رفتم و براي اينکه کمي از اوضاع و احوال کارش مطلع شوم از او خواستم کنارش بنشينم اما او اجازه نداد و گفت اگر از اينجا نروي مي گويم، کتکت بزنند و من فرار را به قرار ترجيح دادم.
آنطرف ميدان، زني ديگر از تبعه پاکستان با فرزندش نشسته بود، پسر بچه اي حدود يک ساله روي بغل زن، اين طرف و آنطرف مي رفت و گريه مي کرد و زن قادر به آرام کردنش نبود، خودم را به او رساندم و پرسيدم، مي تونم اينجا بنشينم؟ و زن با تکان دادن سر تاييد کرد.
گوشه پياده رو روي زمين نشستم؛ حس و حال عجيبي داشت از اين پايين دنيا طور ديگري بود، از او پرسيدم من تازه به اين شهر آمده ام، کجا براي کار کردن مناسب تر است؟ و او گفت همينجا خوبه، جلوي بيمارستان ها و سر چهارراه ها هم خوب ميشه کار کني.
به او گفتم اينجا بنشينم چه قدر در مي آورم؟ و او گفت تا شب حدود سي تا چهل هزار تومان اما اگر راه بروي و جلوي مردم دست دراز کني بيشتر هم مي شود.
از او پرسيدم پس چرا نشسته اي و او گفت اگر راه بيفتم ممکن است مرا دستگير و بچه ام را از من جدا کنند.
از کنار او که حالا با سختي بچه اش را مي خواباند، بلند شدم و به ضلع شمالي ميدان رفتم، دختر بچه اي هفت يا هشت ساله با چادر مشکي در حاشيه مسير نشسته بود، کنارش رفتم و از او پرسيدم، من هم مي تونم اينجا کنار تو کار کنم؟ و دخترک شانه هايش را به نشانه بي اعتنايي بالا انداخت، اين شروع و سوژه خوبي براي من بود.
کنارش رفتم و روي زمين کنار دخترک نشستم، دخترک چهره اي آفتاب سوخته و دستاني کثيف داشت از او پرسيدم، اسمت چيست؟ و او پاسخ داد `سکينه`، پرسيدم چند سالت است و او باز هم شانه هايش را بالا انداخت به او گفتم من تازه به اين شهر آمده ام، به من ياد مي دهي چگونه کار کنم و او بعد از کمي سکوت سرش را به علامت تاييد تکان داد.
او هم تبعه پاکستان بود اين را از ظاهرش مي شد فهميد، پرسيدم سکينه، بهتر نيست راه برويم و کار کنيم و سکينه در جواب گفت، الان نمي شود مي گيرنمان. گفتم پس من کمي راه مي روم و جلوي مردم را مي گيرم ببينم چه مي شود، قبل از آمدنم به ميدان با فرماندار کرمان براي انجام اين گزارش هماهنگ کرده بودم براي همين به راه افتادم، سکينه با چشم هاي کوچک و سياهش مرا نگاه مي کرد.
جلوي هر کسي که از آن مسير مي گذشت، دستم را دراز مي کردم و مي گفتم، خانم، آقا کمک نمي کنيد؟ و دوباره تکرار مي کردم، مردم با عکس العمل هاي مختلف از کنارم مي گذشتند، برخي هم که دل نازک تري داشتند، دست به جيب مي شدند.
حدود يک ساعت مي گذشت و من حالا بيشتر از پنج هزار تومان کار کردم بودم، سکينه از ديدن اين نوع کار کردن من ترغيب شد و او هم کمي آنطرف تر شروع به گدايي کرد.
آنچه توجهم را به خود جلب کرده بود، شنيدن اين جمله بود که بعد از کمک خواستن از مردم به شيوه هاي مختلف از زبان آنها شنيدم، `يکي نيست به خودم کمک کنه`، `من خودم محتاج کمکم` و ...
کم کم راه افتاده بودم، حالا با کمي روانشناسي مي شد تا حدودي حدس زد، دستم را جلوي چه کسي و با چه ادبياتي دراز کنم. کمي جلوتر پيرزني با چهره اي نوراني، آهسته آهسته عرض ميدان را به سمت ايستگاه اتوبوس ها مي گذشت، به سمتش رفتم و دستم را به طرفش دراز کردم و گفتم، خانم کمک نمي کني؟ و زن از کنارم گذشت؛ دوباره به سمتش رفتم و گفتم خانم کمک نمي کني؟ پيرزن نگاهي به من انداخت و گفت، من بيماري در بيمارستان شفا دارم از بيمارستان تا اينجا هفتصد تومان کرايه تاکسي داده ام، حالا سيصد تومان ديگر دارم به تو کمک کنم يا با اتوبوس به خانه بروم؟ تا براي فرزندم که بيمار است سوپ درست کنم، دلش پر از درد بود، اشک در چشمانش حلقه زد، نگاهم کرد و از کنارم دور شد.
دور و برم را نگاه کردم و به سمتش رفتم و يکي از هزار توماني هايي را که از مردم گرفته بودم در مشتش فرو کردم و بلافاصله از کنارش دور شدم.
فکرم را خيلي مشغول کرد، آن زن با اين همه احتياج و فقر حاضر نشده بود دستش را به سمت ديگران دازار کند.
کنار سکينه برگشتم، سرش را پايين انداخته بود، کمي که جلوتر رفتم او در حال صحبت کردن با موبايل بود، صحبتش که تمام شد از او پرسيدم با چه کسي حرف مي زدي و او گفت با پدرم، گفتم پدرت کجاست؟ گفت در خانه مي ماند، پرسيدم بيمار است؟ و او پاسخ داد، نه!
برايم جاي سئوال بود، چرا پدرش خود براي گدايي نمي آيد و فرزندش را مي فرستند و البته پاسخ اين سئوال بس روشن است، بارها مظلوم نمايي کودکانه اي خودم را که محکم بر اين اعتقادم نبايد به متکديان کمک کرد، تحت تاثير قرار داده بود.
نزديک ظهر بود، من و سکينه حالا با هم دوست شده بوديم دوباره گوشي تلفن سکينه زنگ خورد، پدرش بود، بعد از اينکه صحبتش تمام شد از او پرسيدم چه کسي بود و او گفت پدرم، گفتم چرا اينقدر به تو زنگ مي زند و او گفت، سراغ مادر، برادرها و خواهرم را مي گيرد، پرسيدم مگر آنها هم اينجا هستند و او پاسخ داد بله آنطرف ميدان.
جالب بود حالا براي اينکه با لباس مبدل به تهيه اين گزارش اقدام کرده بودم، مصمم تر بودم،
هنوز زماني از صحبت هاي من و سکينه نمي گذشت که 2 زن بچه بغل و يک پسر بچه کنار سکينه آمدند و با هم صحبت کردند و رفتند.
من از سکينه فاصله گرفتم و بعد از رفتن آنها از او پرسيدم آنها که بودند؟ و او پاسخ داد مادر، خواهر و 2 برادرم بودند، آنها هم اطراف همين ميدان کار مي کنند.
گفتم سکينه هر روز چقدر کار مي کني؟ و او گفت اگر سر چهار راه برويم حدود 100 هزار تومن و بيشتر و اگر بنشينيم خيلي کمتر.
با خودم حساب کردم، مادر، خواهر، 2 برادر و خود سکينه حتي اگر روزي 50 هزار تومان کار کنند ماهانه بيش از هفت ميليون خواهد بود حال آنکه خود اين افراد مي گويند بيشتر هم مي شود.
چهره مظلوم کودکان و متکديان را پيش چشمم مجسم کردم من هم بارها تحت تاثير رفتار و نگاه مظلومانه شان قرار گرفته بودم و به آنها کمک کرده بودم در واقع به افرادي که چندين برابر من و امثال من درآمد دارند.
صداي اذان ظهر بلند شد و من مات و مبهوت، ميدان آزادي را به مقصد خيابان شريعتي کرمان ترک کردم، کمي جلوتر کنار يک ديوار روي زمين نشستم تا کمي فکر کنم، نگاهم به شيار موزاييک پياده روها و کفش هاي عابران پياده که از جلويم مي گذشتند دوخته شده بود، مردم از کنارم با عجله رد مي شدند و برخي ته مانده کرايه تاکسي يا بيشتر از آن را روي چادرم مي گذاشتند.
برايم جالب بود، شهر من امروز در حال تغييرات زيربنايي و اصولي است که اگر اعتبارات خوبي به آن تزريق مي شد زودتر از زمان مقرر به پايان مي رسيد، اما همين مردم به اتباع بيگانه اي که اکثرا آنها بدون مجوز مهمان خوان و سفرهاي زندگي آنها هستند کمک مي کنند اما براي رونق شهر خود از پرداخت عوارض عاجزند.
حالا علاوه بر اينکه از رفتار مردم شهرم متعجب بودم، از اينکه مي توانستم با يافته هاي ميداني خود، دوستان و همشهري هايم را آگاه کنم احساس خرسندي مي کردم.
ساعت از سه بعدازظهر گذشته بود، کمي بعد با همسرم که هميشه در تهيه گزارش ها ياريم مي کند، قرار گذاشتم و در يکي از کوچه هاي اطراف بلوار جمهوري سوار خودرو او شدم.
با خودم حساب و کتابي کردم، با احتساب هزار توماني که به آن پيرزن داده بودم، مردم حدود چهل هزار تومان به من داده بودند.
همان شب در حاشيه بلوار، همسرم کنار رفتگري که حوالي منزل ما را جارو مي کرد، ايستاد و از من خواست پول ها را به او بدهم، اول فکر کردم شايد ناراحت شود اما زماني که پول ها گرفت برق شادي را در چشمانش ديدم.
من مي دانستم کارگران فضاي سبز و تنظيف شهرداري کرمان، چند ماه يک بار آنهم حدود هشتصد تومان حقوق مي گيرند، اما کمتر به آن توجه کرده بودم.
فرماندار کرمان نيز در اين زمينه از تکدي گري به عنوان معضل و بزه اجتماعي که گريبان گير جوامع بزرگ شهري شده است ياد کرد و افزود: نحوه صحيح و کارشناسي شده برخورد با اين ناهنجاري بايد مد نظر قرار گيرد.
محمدعلي توحيدي در گفت و گو با خبرنگار ايرنا تصريح کرد: بيشتر افرادي که به تکدي گري مي پردازند افراد حرفه اي و سود جو هستند که از عواطف پاک و احساسات مردم خير انديش سوء استفاده مي کنند.
وي ادامه داد: تعداد اندکي از متکديان نيازمند واقعي هستند که به وسيله نهادهاي حمايتي همچون کميته امداد امام خميني (ره) و بهزيستي شناسايي مي شوند و مورد حمايت قرار مي گيرند.
توحيدي اضافه کرد :متکديان سودجو به بهانه هاي مختلف و از روش هاي گوناگوني همچون پاک کردن شيشه اتومبيل ها، دست فروشي، فال گيري و ديگر روش هاي مرسوم اقدام به تکدي گري مي کنند.
وي افزود: برخورد عاطفي و دلسوزانه مردم که از نيت پاک آنها سرچشمه مي گيرد، موجب افزايش تکدي گري و فرصت طلبي اين سودجويان مي شود.
وي تکدي گري و معضل کودکان خياباني را عاملي در بروز بيماري هاي واگيردار، نازيبا شدن چهره شهر و حتي افزايش سرقت هاي خياباني دانست و تصريح کرد: رسيدگي به امور متکديان و جمع آوري آنها وظيفه شهرداري، اداره کل اتباع بيگانه، مهاجرين، کميته امداد، بهزيستي، سازمان هاي مردم نهاد و موسسات خيريه شناسنامه دار است.
فرماندار کرمان از مردم خواست به منظور کمک به افراد نيازمند به سازمان ها و نهادهايي همچون کميته امداد امام خميني (ره) و موسسات خيريه مراجعه کنند و از کمک کردن به متکديان و کودکان خياباني به طور قاطع پرهيز کنند.
همچنين مدير اجراييات و امور انتظامي شهرداري کرمان گفت: طي 10 ماهه گذشته 577 متکدي در شهر کرمان دستگير شده اند که حدود 298 نفر از اين تعداد تبعه پاکستان و افغانستان هستند.
علي کردي افزود: 182 و 98 نفر از متکديان شهر کرمان در 10 ماه گذشته به ترتيب مرد و زن ايراني هستند.
وي تاکيد کرد: 13 نفر از متکديان مرد دستگير شده در 10 ماه گذشته با دستور قضايي به کمپ ماده 16 معرفي و و سه نفر نيز با دستور قضايي زنداني و مابقي اخذ با تعهد و ضمانت آزاد شده اند.
کردي ادامه داد: 10 نفر از زنان متکدي شهر کرمان نيز در اين مدت طبق دستور قضايي وارد کمپ ماده 16 و سه نفر از افراد که داراي سابقه با دستور قضايي زنداني شدند.
وي گفت: متکديان غيرمجاز اتباع خارجي نيز تحويل امور اتباع شدند.
با آرزوي شهري بدون متکدي ...

منبع: ايرنا



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

بارش‌ها تا سه روز آينده ادامه دارد

استان‌هايي که دماي آن‌ها به زير صفر مي‌رسد

سامانه بارشي فردا سراسر ايران را فرا مي‌گيرد

بازداشت زني که در مترو کشف حجاب کرد

کشف قرص‌هاي غيرمجاز جنسي

تعطيلي مدارس کشور در روز شنبه تکذيب شد

فرمانده ناجا: طرح «گشت ارشاد» ادامه مي‌يابد

اينستاگرام تعداد لايک‌ها را مخفي مي‌کند

برخورد بدون اغماض با رانندگان متخلف در نوروز

توزيع روزانه 126 تن گوشت قرمز در تهران

گوشت يخي در فست فود برج ميلاد!

شر چيني‌ها از سر خليج فارس کم شد

کلانتري: تحريم‌ها بيشتر از 10 ماه دوام ندارد

تکذيب وجود مخدر جديدي به نام توت‌فرنگي

شيطنت خبرنگاران در زمينه دريافت طرح ترافيک

هوا سردتر مي‌شود

وقوع سيل، برف و کولاک در 17 استان

اجاره ساعتي اتاق به معتادان در شوش و مولوي

فياض: ايراني‌ها براي فحشا به «پاتايا» مي‌روند

خواستگاري در ملأ عام جرم است؟

سازمان تبليغات: کم‌حجابي و بدحجابي جرم نيست

لزوم نامگذاري معابر با نام زنان

راه‌اندازي گشت ضدسرقت پليس و بسيج در نوروز

ميزان مرخصي زايمان 9 ماه مي‌شود

سامانه بارشي جديد پنجشنبه وارد کشور مي‌شود

خيلي نوبرانه؛ آجيل دزدي در کرج و مازندران!

جزئيات لايحه تعيين حداقل سن ازدواج

روز‌هاي کاري ميادين ميوه و تره‌بار در ايام نوروز

تمهيدات پليس براي پنج‌شنبه و جمعه آخر سال

کشف محموله گوشت الاغ در بندرعباس

بازنشستگي همسران شهدا با 25 سال سابقه

مصباح: خوردن گوشت هم مي‌تواند حرام باشد

پيشنهاد برگزاري امتحانات نهايي از ارديبهشت‌ماه

ادعاي من و تو؛ کمک کميته‌امداد به زنان عراقي

دفاتر خدمات الکترونيک در نوروز فعال هستند

مهلت يک هفته‌اي تا اتمام اعتبار کارت ملي قديمي

توقيف دو کشتي صيد ترال توسط سپاه

پاکسازي خيابان انقلاب از دستفروشان کتاب

گردش مالي 50 ميلياردي در چهارشنبه‌سوري

آغاز عرضه نوروزي سيب و پرتقال با نرخ دولتي

توزيع آب بسته‌بندي در شهر‌هاي بحراني

«سفر ارزان» در تهران کليد خورد

عاشقان شمال نشتابيد؛ مازندران را آب برد!

کارت تبريک نوروز 43؛ زماني که امام در زندان بود

چهارشنبه‌سوري تا ساعت 12 به موزه برويد

کشف 30 کاميون لباس قاچاق در کرج

برف و باران، کشور را غافلگير کرد

بارش برف و باران در جاده‌هاي 6 استان

تغيير ساعت رسمي کشور از فردا شب

نوروز در عراق تعطيل رسمي اعلام شد