آخرین اخبار

کارگري شب عيد با مدرک ليسانس!! اجتماعي

کارگري شب عيد با مدرک ليسانس!!

  بزرگنمايي:

چه خبر -

يکي يکي از راه مي‌رسند. هر شب همين موقع‌ها پيدايشان مي‌شود؛ حدود 10 شب. گاهي کار، بيشتر هم طول مي‌کشد؛ معمولاً روزهاي آخر. آن وقت است که تن خسته‌شان را در آخرين ساعت‌هاي شب به خانه مي‌رسانند و سرشان به بالش نرسيده، به خواب مي‌روند. منظور از خانه، خوابگاهي است که شب عيد، آنها را دور هم جمع مي‌کند؛ به حکم اجبار. ماندنشان ماندگاري نيست. تلاشي است براي کسب درآمدي نه چندان چشمگير، اما بهتر از دست خالي ماندن در شب عيد.

در آهني کهنه به روي ساختمان سه طبقه باز مي‌شود. پله‌ها از همان ابتداي ورود شروع مي‌شود؛ پله‌هاي قديمي باريک که کوچه را بلافاصله به طبقه بالا وصل مي‌کند. در آنجا چند اتاق هست، در هر اتاق چند تخت. روي هر تخت يک مرد... نمي‌دانم چرا ياد شعر شاملو مي‌افتم. شايد به خاطر نماي تنگ و کم نور اتاق‌هاست که هنوز تمام ساکنانش بازنگشته‌اند. ساکنانش يعني محمد، اميد، صادق، مهدي و ديگران؛ کارگران خدماتي شب عيد.

مهدي پنجره را نيمه باز مي‌کند تا فضاي اتاق از دود سيگار سبک شود. زياد حوصله حرف زدن ندارد. خسته است، مثل بقيه. اواخر بهمن آمده. دهدشتي است، 26 ساله و دانشجوي فوق ليسانس. امسال نخستين سالي نيست که براي کار به تهران مي‌آيد. سال سوم است. هر سال با همين شرکت کار مي‌کند. اصلاً خودشان زنگ مي‌زنند و پيگير مي‌شوند که مي‌آيد يا نه؟ کارگر زياد است اما شرکت ترجيح مي‌دهد با شناس‌ها کار کند: «ساعت پنج و نيم، 6 صبح بيدار مي‌شويم تا 7 سر کار باشيم. آدرس‌ها را از روز قبل بهمان داده‌اند. ديگر شرکت نمي‌رويم. يعني وقت نمي‌شود. مستقيم مي‌رويم براي کار. معمولاً روزانه کار يک جا را انجام مي‌دهيم. گاهي هم پيش مي‌آيد دو جا را در يک روز برويم. قرارداد شرکت براي 8 ساعت کار در روز است اما اضافه کار مي‌مانيم چون هميشه بيشتر طول مي‌کشد. گاهي کار يک خانه دو سه روز هم زمان مي‌برد. اما حالا بيشتري‌ها مي‌خواهند يک روزه کارشان تمام شود. شستن ديوار، کف، شيشه، پرده و حمام و دستشويي. کارهاي خرده ريز را معمولاً خودشان انجام مي‌دهند يا کارگر زن مي‌گيرند.»

مهدي ريزجثه است. به قد و قواره‌اش نمي‌خورد بتواند از عهده کار مدام سنگين برآيد اما خودش مي‌گويد برايش سخت نيست و تا جوان است بايد کار کند. تازه اين کار برايش حکم کار موقت را دارد، گرچه اوضاع کار خوب نيست و برادرش بعد از مدت‌ها اين در و آن در زدن، به زور توانسته براي خودش در ياسوج کاري پيدا کند.
صادق، درشت اندام است. هم اتاقي مهدي در اتاق 6 نفره که هرکدام بابتش ماهي 180 هزار تومان کرايه مي‌دهند. اين اتاق از همه اتاق‌هاي خوابگاه بزرگتر است. سه تا تخت دو طبقه دارد که به ديوار چسبيده. يک بخاري برقي خاموش، حدفاصل دو تا از تخت‌ها قرار دارد که کنارش سيني استيل با استکان‌هاي چاي نيم خورده به چشم مي‌خورد. طبقه همکف دو تا گاز سه شعله براي آشپزي هست، گرچه کسي وقت اين کار را ندارد. معمولاً املت يا نيمرويي مي‌خورند و خيلي زود مي‌خوابند.

صادق 30 ساله است؛ اهل کرمانشاه. ليسانس دارد. در شهر خودشان بيکار است. اينجا کسي او را نمي‌شناسد. مي‌تواند بيايد چند ماه بماند و کار کند. البته دو ماه آخر سال بهتر است و صادق هم همين موقع‌ها مي‌آيد. پيش آمده که وقت ديگر سال هم آمده باشد. مثل بعضي‌هاي ديگر که کل سال را اينجا هستند. ميانگين، ماهي 2 و نيم ميليون تومان در مي‌آورند. البته شب عيد اين‌طور است: «کار نيست. مشکل ما هم همين است. شهرستان‌ها اين همه دانشگاه دارند، اين همه فارغ‌التحصيل مي‌شوند اما هيچ کاري نيست. بچه‌هاي دانشگاه خودمان آمده‌اند تهران دستفروشي مي‌کنند.» صادق اين را مي‌گويد، درحالي که به نقطه‌اي روي ديوار خيره شده است. کم حرف است. شايد کمي خجالتي، چون موقع حرف زدن توي صورت آدم نگاه نمي‌کند. صادق هم مثل مهدي مجرد است. تا وقتي کار نيست، چطور مي‌تواند ازدواج کند؟ مي‌گويد:«تعجب نکنيد از اينکه ما با مدرک ليسانس کارگري مي‌کنيم. اينجا کسي را داريم که دانشجوي دکتراست. اهل کردستان است. آن طرف‌ها اصلاً کار نيست. شما در همين شرکت‌هاي خدماتي نظافتي نمي‌توانيد يک کارگر يزدي يا اصفهاني پيدا کنيد چون آنجا امکانات هست.» صادق دست‌ها را به هم مي‌مالد. پوست دست‌ها قرمز و خشکند. هر روز هفته را کار مي‌کند، بدون تعطيلي. روزهاي تعطيل کارشان بيشتر هم هست.


اميد، ايلامي است؛ 27 ساله. بيشتر کارگرها در همين سن و سال هستند. زير 30 سال. آنهايي که شب عيد آمده‌اند، 20 نفري مي‌شوند در اين خوابگاه. باز هم هستند. بعضي‌ها خانه قوم و خويش‌شان مي‌مانند. آنها هزينه‌شان کمتر مي‌شود. اميد ازدواج کرده و يک دختر 2 ساله دارد. فوق ديپلم حسابداري است و کار اداري هم کرده. مدتي اما درآمدش خيلي کم بوده. خيال دارد ادامه تحصيل بدهد و ليسانس و فوق ليسانسش را هم بگيرد تا شايد جايي استخدام شود: «کار عيب نيست. در شهر ما کسي نمي‌داند اينجا کارگري مي‌کنيم. حتي به خانواده خانمم گفته‌ام آمده‌ام بازار، حسابداري مي‌کنم. راستش يک کار اين‌طوري هم پيدا شد اما پشيمان شدند. بازاري‌ها براي کارهاي حسابداري‌شان دنبال آشنا هستند. ما را اينجا کسي نمي‌شناسد.»


محمد، کشاورز است. اين وقت سال در روستاي خودشان کاري ندارد. اهل نهاوند است. همسر و دو فرزند دارد. از اول بهمن آمده تهران. پارسال زودتر آمده بود. اما بيشترِ کار همين دو ماه است: «خيلي‌ها هستند کشاورزي مي‌کنند و آخر سال براي کار به تهران مي‌آيند. توي شهرستان نمي‌شود اين‌طور کارها را کرد. طرف‌هاي ما خيلي رسم نيست کار خانه‌شان را بدهند کس ديگري بکند. خودشان خانه تکاني مي‌کنند. تهراني‌ها اما بيشترشان کارگر مي‌گيرند. تقاضا خيلي زياد است. هرکس از شهرستان بيايد بيکار نمي‌ماند.»


بيشتر کساني که شب عيد از شهرستان براي کارگري مي‌آيند تهران، مرد هستند اما استثنا هم وجود دارد؛ مثل دو دختري که مي‌گويند در شرکت کار مي‌کنند و هر دو تحصيلکرده‌اند و اينجا خانه خواهرشان مي‌مانند. آنجور که مي‌گويند 90 درصد کارگران خدماتي که براي کار شب عيد به تهران مي‌آيند، تحصيلکرده يا دانشجو هستند. چشم‌هاي خسته، مجال بيشتري براي صحبت باقي نمي‌گذارد. ياد خاطره‌اي نزديک مي‌افتم: پيرمرد ريز نقش که ساک سياه کوچکي را با دو دست به سينه فشرده، سوار تاکسي مي‌شود و خودش را کنار مرد درشت اندامي که کنار خانمي ميانسال نشسته، جا مي‌کند. سلام بلندش را راننده زير لب جواب مي‌دهد. جمله‌هاي بعدي را تقريباً به سلام وصل مي‌کند. «کارگر نمي‌خواين؟! کارم خيلي خوبه‌ها. تميز کار مي‌کنم.» انگار روي صحبتش با خانم باشد، چون زن جواب مي‌دهد:
- الان خونه نميرم. دارم ميرم جايي.
- خب هر وقت بگين ميام. کارم خوبه‌ها.
زن حرفي نمي‌زند. انگار اميدش به زن جلويي باشد که منم. دوباره همان حرف‌ها را تکرار مي‌کند. مي‌گويم:
- سر کار ميرم.
- اداره رو هم تميز مي‌کنم. تي مي‌کشم، گردگيري، پله مي‌شورم.
مي‌گويم که خودشان آدم دارند براي نظافت. دمغ مي‌شود: «از نيشابور اومدم. اومدم واسه کار.» تاکسي به مقصد مي‌رسد و حرفش نيمه تمام مي‌ماند.
پيرمرد ريزنقش نيشابوري هم يکي از صدها يا هزاران نفري است که اين روزها راهي تهران شده‌اند تا از سفره رنگارنگ کاسبي شب عيد پايتخت، سهمي به خانه برند.

منبع : روزنامه ايران



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

بارش‌ها تا سه روز آينده ادامه دارد

استان‌هايي که دماي آن‌ها به زير صفر مي‌رسد

سامانه بارشي فردا سراسر ايران را فرا مي‌گيرد

بازداشت زني که در مترو کشف حجاب کرد

کشف قرص‌هاي غيرمجاز جنسي

تعطيلي مدارس کشور در روز شنبه تکذيب شد

فرمانده ناجا: طرح «گشت ارشاد» ادامه مي‌يابد

اينستاگرام تعداد لايک‌ها را مخفي مي‌کند

برخورد بدون اغماض با رانندگان متخلف در نوروز

توزيع روزانه 126 تن گوشت قرمز در تهران

گوشت يخي در فست فود برج ميلاد!

شر چيني‌ها از سر خليج فارس کم شد

کلانتري: تحريم‌ها بيشتر از 10 ماه دوام ندارد

تکذيب وجود مخدر جديدي به نام توت‌فرنگي

شيطنت خبرنگاران در زمينه دريافت طرح ترافيک

هوا سردتر مي‌شود

وقوع سيل، برف و کولاک در 17 استان

اجاره ساعتي اتاق به معتادان در شوش و مولوي

فياض: ايراني‌ها براي فحشا به «پاتايا» مي‌روند

خواستگاري در ملأ عام جرم است؟

سازمان تبليغات: کم‌حجابي و بدحجابي جرم نيست

لزوم نامگذاري معابر با نام زنان

راه‌اندازي گشت ضدسرقت پليس و بسيج در نوروز

ميزان مرخصي زايمان 9 ماه مي‌شود

سامانه بارشي جديد پنجشنبه وارد کشور مي‌شود

خيلي نوبرانه؛ آجيل دزدي در کرج و مازندران!

جزئيات لايحه تعيين حداقل سن ازدواج

روز‌هاي کاري ميادين ميوه و تره‌بار در ايام نوروز

تمهيدات پليس براي پنج‌شنبه و جمعه آخر سال

کشف محموله گوشت الاغ در بندرعباس

بازنشستگي همسران شهدا با 25 سال سابقه

مصباح: خوردن گوشت هم مي‌تواند حرام باشد

پيشنهاد برگزاري امتحانات نهايي از ارديبهشت‌ماه

ادعاي من و تو؛ کمک کميته‌امداد به زنان عراقي

دفاتر خدمات الکترونيک در نوروز فعال هستند

مهلت يک هفته‌اي تا اتمام اعتبار کارت ملي قديمي

توقيف دو کشتي صيد ترال توسط سپاه

پاکسازي خيابان انقلاب از دستفروشان کتاب

گردش مالي 50 ميلياردي در چهارشنبه‌سوري

آغاز عرضه نوروزي سيب و پرتقال با نرخ دولتي

توزيع آب بسته‌بندي در شهر‌هاي بحراني

«سفر ارزان» در تهران کليد خورد

عاشقان شمال نشتابيد؛ مازندران را آب برد!

کارت تبريک نوروز 43؛ زماني که امام در زندان بود

چهارشنبه‌سوري تا ساعت 12 به موزه برويد

کشف 30 کاميون لباس قاچاق در کرج

برف و باران، کشور را غافلگير کرد

بارش برف و باران در جاده‌هاي 6 استان

تغيير ساعت رسمي کشور از فردا شب

نوروز در عراق تعطيل رسمي اعلام شد