بزرگنمايي:
چه خبر - اين روزهاي باربرهاي خيابان مولويمولوي نرسيده به ميدان اعدام، خيابان آنقدر شلوغ است که اتوبوسها از ترس برخورد با جمعيت عابرپيادهاي که وسط خيابان تردد ميکنند، با حداقل سرعت پيش ميروند. صداي بوق، فرياد کاسبها، حراجيها و دود سياه و غليظ خودروهاي سبک و سنگين کلافهات ميکند. دراين بلبشو صف نامنظم باربرها به سختي لابهلاي جمعيت ميپيچد. جمعيت تنه ميزند و موتور و بارش به زمين ميافتند و صداي خردشدن چيزي به گوش ميرسد. دو دستي به سرش ميکوبد و روي زمين مينشيند تا ببيند چه بلايي سرش آمده است. رفتوآمد آدمها و خودروها گره ميخورد و بوقهاي اعتراض بلند ميشود. يکي سرش را از شيشه خودرويش درميآورد و فحشهاي رکيک ميدهد. بقيه باربرها، گاريها و چرخدستيهاي خالي را رها ميکنند و به کمکش ميآيند. تازه نگاهم به چهره آفتابسوخته پسرجوان ميافتد که چشمانش خيس شده است. ميگويد، دستکم ٣٠ميليون تومان بار موبايل داشته است و نميداند به کارفرما چه بگويد؟ بقيه با سرعت بارش را باز ميکنند تا ببينند آسيب بار چقدر بوده است؟ يکي از باربرها فرياد ميزند: داداش حواست باشد دراين آب گلآلود بارت را دزد نزند! «اينجا نان درآوردن شکنجه است» اين جمله را پيرمرد ٦٠سالهاي ميگويد که خود را از قديميهاي بازار مولوي معرفي ميکند. يکي ديگرشان ميگويد؛ بعضيها تا روزي يک تن هم بار ميبرند اما براي او دست و کمر نمانده و ديگر نميتواند از پس اين رقابت سنگين باربري برآيد. مرد ميانسالي که از يکي از روستاهاي غربي آمده است، با غصه ميگويد: با بدبختي و از ٧ صبح تا ٨ شب نزديک به روزي ٣٠هزارتومان درميآوريم، اما همين را يکي ديگر در رستوراني شيک پيتزا ميخورد و ميرود! يکي ديگرشان از جنگ و کتککاري باربرهاي کهنهکار و جديد ميگويد. ميگويد يکبار دماغش شکسته و يکبار جلوي زنش سيلي خورده و غرورش شکسته است. دستمزدمان کم شده است درآمدشان متغير است؛ از ٥ و ١٠هزار تومان تا ٥٠هزار تومان. ميگويند، بازار اسفند در ظاهر شلوغ است. خيليها ميآيند تماشا ميکنند و نميخرند. بازار راکد باعث شده که کسبه و کارفرما هم مثل گذشته به آنها دستمزد ندهند. چند وقت است شهرداري چرخدستيهايشان را ساماندهي کرده و گاريهايشان پلاک دارد و شهرداري لباسهاي يک شکلي را به آنها داده که شماره پلاک چرخدستيشان پشت اين لباس هم خورده است. به سراغ يکي از آنها ميروم که دارد چرخ خود را جابهجا ميکند. ميگويد که اهل تهران است و ٥٥سال دارد و از وقتي ١٤سال داشته، درهمين بازار مولوي و در يک آش فروشي کار کرده تا الان که با باربري گذران زندگي ميکند و براي همسر و ٦ فرزندش نان ميبرد و کرايه خانهاش را ميدهد. او که خود را شربتي معرفي ميکند، ميگويد که کرايه بار معمولا توافقي است و بعضي بيشتر و بعضي کمتر ميدهند و هرچند باربري را کار خوبي نميداند، اما آن را از بيکاري بهتر ميداند و درغير از شب عيد هم ميتواند روزانه ٣٠هزار تومان درآمد داشته باشد. هرچند که بايد هرکدام از باربرها روزانه هزارتومان هم به شهرداري بدهند. آيندهاي نداريم «شب عيد و دراين يکماهه اسفند اگر يک گاريدار زرنگ باشد و از ساعت ٧ صبح بيايد و تا ساعت ٨ شب باشد، روزي ١٠٠هزار تومان درميآورد.» البته اين گفته شربتي درمورد تمام باربرها صادق نيست؛ چون بعضي از آنها سن و سال بالايي دارند و نميتوانند ساعات طولاني کار کنند. از باربرهاي افغاني دل خوشي ندارند. ميگويند قيمتشکني ميکنند و کار و کاسبي بقيه را به هم ميزنند. گرچه توضيح ميدهند که افغانها هم مجوز دارند و از شهرداري پلاک گرفتهاند. اينجا در بازار مولوي از پسرهاي خيلي جوان تا پيرمرد ٨٩ساله باربري ميکند، اما همه آنها به نوعي اعتقاد دارند که اين شغل آيندهاي ندارد و فقط خرج روزانهشان را درميآورند. ميگويند نه اتحاديه داريم و نه بيمه. فقط کار ميکنيم تا از پس حداقلهاي زندگيمان بياييم. جلوي زنم غرورم را شکستند پسرجواني که خود را رضا معرفي ميکند، از جنگ بر سر نان به «شهروند» توضيح ميدهد. ميگويد: قديميترها حداقل در روز با ٢٠نفر سر همين کار دعوا دارند و به کساني که جديد ميآيند، معترض ميشوند که درجاي هميشگي آنها نايستند، اما تازهکارها قبول نميکنند و ميگويند که چون عوارض ميدهند و پلاک دارند، حق دارند که هرکجا ميخواهند بايستند و کار کنند. او از روزهايي ميگويد که دعوايشان با تازهکارها بالا گرفته و حتي سه چهار باري کارشان به کلانتري کشيده است. از روزهايي ميگويد که کتک خورده و دماغش شکسته است يا جلوي زنش غرورش را خرد کردهاند و سيلي به گوشش زدهاند. پتوها در گلولاي افتاد اما کارفرما گذشت کرد ميپرسم که تا حالا بار گرانقيمت هم برده است و او بلافاصله يکشنبه هفته پيش را به خاطر ميآورد که يکبار کمربند به وزن يک تن و ١٠٠کيلو را برده و ٤٠هزار تومان گرفته است. او عجيبترين و شايد به نوعي سختترين بار را بارهاي سبک مثل پتو و پنبه ميداند! ميگويد: حمل اين دسته از کالاها حساسيت بيشتري ميطلبد و راحتتر خسارت ميبيند، به همين دليل است که سختترين بار از نظر او حمل منسوجات است. تلخترين خاطرهاي که اين باربر گاريچي دارد، مربوط به يکماه پيش و يک روز باراني است که ٥ بسته بار داشته و از آنجا که بارها را به خوبي نبسته، در گلولاي خيابان افتاده و بايد ٢٠٠هزار تومان خسارت ميداده، اما صاحب بار گذشت کرده و خسارتش را نگرفته، هرچند که خودش ميگويد، همه باگذشت نيستند. ضامن کارمند و ١٠ميليون تومان سفته گرفتهاند اما بعد از پايان صحبتمان، نگاهم به يکي ديگر از آنها ميافتد که کمي آنطرفتر ايستاده و حرفهاي ما را گوش ميدهد. ١٠سالي بيشتر از سن واقعياش نشان ميدهد و زماني که ميگويد، متولد ١٣٤٠ است و ٥٥سال دارد، از اين شکستگي و چروکيدگي عميق صورتش تعجب ميکنم. از يکي از روستاي اطراف تبريز آمده است؛ روستايي که به خاطر خشکسالي و کمبود آب از ٥٠ خانوار، ٢٠ خانوار درآن ماندهاند. دنيوي که از فرط ناچاري به اين کار رو آورده، از درآمد ١٥ تا ٢٠هزار توماني خود گلايهمند است. او که مستأجر است و مجبور است با همين درآمد هم کرايه خانه بدهد و هم زندگي همسر و سه فرزندش را تأمين کند، ميگويد: با اينکه چند روزي از اسفندماه گذشته، هنوز بازار شلوغ نيست و اميدوارم کمي بهتر شود و درآمد ما هم اضافه بشود. هرچند که او معتقد است؛ آنهايي که شناختهشدهتر هستند و باربرهاي جوان درآمد بيشتري دارند، چون ميتوانند مسير طولانيتر و بارهاي سنگينتري را ببرند. ميگويد؛ به دليل مشکل دست درد و کمردرد بيشتر از ٢٠٠کيلو بار را نميتواند ببرد. از زماني که شهرداري باربرهاي چرخدار را ساماندهي کرده، صاحب مغازهها به کسي که چرخ بيپلاک و لباس مخصوص نداشته باشد، بار نميدهند. البته شهرداري براي دادن اين پلاک و لباس مخصوص، ضمانت يک کارمند يا يک کاسب را از آنها گرفته و ١٠ميليون سفته هم گرفته تا اگر يک چرخي، بار کسي را دزديد يا اتفاق ديگري افتاد، از ضامن خسارت بگيرد. شب عيد پارسال ١٢٠هزار تومان درآمد داشتم اما باربري دربازار مولوي جنبه ديگري هم دارد و آن باربري با موتور است. موتوريها درآمدشان کمي بيشتر است، روزانه ٥٠ تا ١٠٠هزار تومان اما به همان نسبت هم گرفتاريهايشان بيشتر است. يکي از باربرهاي موتوري که خود را کريمي معرفي ميکند، ميگويد: حمل مسافر نسبت به بار کمدرآمدتر است، اما سختگيريهاي بيش ازحد پليس راهنمايي و رانندگي بيشتر درآمدمان را ميپراند. وي ادامه ميدهد: زماني که موتور توقيف ميشود، جريمه هم ميکنند و بعضي ازموتوريها تا يکميليون تومان جريمه ميدهند.
منبع: شهروند