بزرگنمايي:

چه خبر - بعد از جدا شدن از نامزدتان دور اين کارها را يک خط قرمز بکشيد

«همه آشنايي ها ابدي نيستند»، چه بد! اما بياييد، نيمه پر ليوان را ببينيم؛ خدا را شکر! چون نصف بيشتر آشنايي ها اصلا به رابطه خوبي نمي انجامد. حالا از هم جدا شده ايد، اولين قسمت سخت ماجرا را پشت سر گذاشته ايد، بدبختي به پايان رسيده است، اما بدبختي ديگري در راه است؛ شک و ترديد و اين پرسش که «آيا کارم درست بود؟» در اين مطلب به نکاتي اشاره مي کنيم که به شما مي گويد براي ادامه حياتتان چه کارهايي نبايد انجام دهيد.

اولين وسوسه اي که بايد در مقابلش مقاومت کنيد، سرزنش فرد يا چيزي است که آن را مقصر مي دانيد. هرگز نبايد فکر کنيد که اين جدايي لزوما تقصير کسي بوده است. در درازمدت واقعا اهميت ندارد که تقصير چه کسي بوده است.

وقتي رابطه اي به پايان مي رسد، «چطور» بيشتر از «چرا» اهميت دارد: چطور بايد از هم جدا شويم تا بتوانيم بدون زخم يا پشيماني به زندگيمان ادامه دهيم؟ اگر هر دوي شما دقيقا احساستان را بيان کنيد، متوجه مي شويد که مشکل کجا بوده است و احتمالا در آينده بايد چه تفاوت هايي در خودتان ايجاد کنيد. چرايي اين داستان ممکن است در طول زمان محو شده يا فقط موضوع خوبي براي درمانگران باشد.
پس بهتر است «چرا» را که متعلق به گذشته است، رها کرده و در حال زندگي کنيد. اين فرصت را به خود بدهيد که در خلوت، الگوي روابطتان براي انتخاب همسر را بررسي کنيد. آيا هميشه الگويي تکراري در رابطه داريد و افراد دور از دسترس را انتخاب مي کنيد و بعد وقتي در دسترس نيستند، احساس مي کنيد مورد بي توجهي قرار گرفته ايد؟ آيا نياز داريد که هميشه تحت کنترل باشيد؛ در غير اين صورت، مضطرب مي شويد؟
جستجوهاي الگوهاي تکراري واقعا برايتان مفيد است؛ زيرا بسياري از افراد، معمولا خيلي زود، بالاخره وارد يک آشنايي ديگر مي شوند. به احتمال زياد شما هم مي خواهيد وارد آشنايي جديدي شويد؛ پس دانستن الگوهاي تکراريتان مي تواند کمکتان کند تا از تکرار اشتباهات قبلي پرهيز کنيد.

در مسير شما تله هايي خطرناک وجود دارند که قلب يا رگ گردنتان را مستقيما نشانه مي روند و بخش هوشمند و رشديافته شما را کاملا ناديده مي گيرند. اگر شما دو نفر بيشتر از 10 دقيقه با هم بوده باشيد، احتمالا ترانه اي داريد که به اولين آشنايي، اولين نگاه، اولين دعوا و يا اولين آشتيتان مربوط باشد. بهتر است حداقل تا يک سال اين ترانه را در تنهايي گوش ندهيد. اگر مي خواهيد پيش هم برگرديد، اين کار را به دليلي جز موسيقي انجام دهيد! به اين فکر کنيد که چرا از هم جدا شديد و اينکه آيا چيزي تغيير کرده است يا قرار است تغيير کند؛ اما خودتان را در وضعيتي نامعلوم قرار ندهيد؛ همچنين، رفتن به رستوران، پارک يا مکان هاي خاطره انگيز را فراموش کنيد؛ البته شايد در آينده بتوانيد بدون نوستالژي يا دگرگوني حالتان به آنجا برويد.

«ديگر عشقي بين ما نيست... ولي بيا با هم دوست بمانيم.» جمله اي وسوسه انگيز است؛ زيرا براي شما اين عبارت، کورسويي از اميد است که شايد انتهاي آن، رابطه اي دوباره باشد؛ در حالي که اين، يک تله بزرگ و توجيهي براي فرار از تنهايي يا جداييتان است؛ پس آن را رها کنيد و دنبال دردسر نگرديد.
اين همه «دوست» در اين دنيا وجود دارند که مي توانيد به آنها تکيه کنيد. اين يک مورد را قلم بگيريد؛ اما اگر نتوانستيد، تنها راه انتقال از وضعيت طردشدگي به وضعيت دوستي اين است که اجازه دهيد زمان بگذرد تا جاذبه ها خنثي شده و اشتياقتان محو شود. دوست داشتن معمولي بسيار سخت تر از عاشق هم بودن است؛ زيرا دوست داشتن را با مغزمان انجام مي دهيم اما عشق کار قلب است و قلب هم راحت تر فريب مي خورد!

بسياري از ما انسان ها ظرفيت عظيمي براي تاسف خوردن به حال خود و غوطه ور شدن در بدبختي هايمان داريم. اگر يکي دو روز در احساس بيچارگي غوطه بخوريد، خودتان را به آب و آتش بزنيد، به پاتوق هاي قديمي برويد، به ترانه هاي خاطره انگيزتان گوش بدهيد، به عکس هايتان نگاه کنيد و... احتمالا خودتان خسته شده و بعد کم کم آرام مي شويد اما ديگران را در اين مراسم، شريک نکنيد؛ زيرا آن ها زودتر خسته مي شوند و عزاداري هاي شما ناتمام مي ماند. همچنين ممکن است توجه مدعوين به داغ هاي خودشان معطوف شود و سناريوي داغ «کي بدتر از همه است؟» شروع مي شود يا ممکن است دوستانتان بخواهند با صحبت کردن، شما را به حال عادي بازگردانند، چيزي که هرگز اتفاق نمي افتد.

اين روزها شبکه هاي مجازي اين کار را آسان تر کرده اند؛ طرفتان بدون شما چه کار مي کند؟ مشکلش حل شد يا نشد؟ و از همه مهم تر، با چه کسي در ارتباط است؟ اين تمايل در شما وجود دارد که به اصطلاح، زاغ سياه کسي را چوب بزنيد که زماني او را براي خود مي دانستيد امابدانيد جاسوسي در کارهاي کسي که ديگر با او رابطه اي نداريد، اهانت آميز و ويرانگر است؛ پس بيرون خانه اش کشيک ندهيد، به محل کارش زنگ نزنيد، صفحه مجازي اش را چک نکنيد، از دوستان در مورد او سوال نکنيد يا اينکه با او تماس نگيريد و قطع کنيد.

من حتي در اشاره کردن به اين موضوع ترديد دارم؛ زيرا به شدت اين عمل، رفتاري زننده است. اينکه وقتي دلتان شکسته است، احساس خشم شما و اينکه بخواهيد به اصطلاح، به کسي بپرسيد، غيرطبيعي نيست؛ اما نبايد اين کار را بکنيد؛ چرا که خشونت هم خطرناک است و هم غيرقانوني. اگر حالتان خيلي خراب است، يک نامه زهرآلود بنويسيد اما آن را نفرستيد. اصلا يک نقاشي بکشيد و يا خشمتان را در دفتر خاطرات روزانه تان خالي کنيد؛ اما خودتان را از شريک سابقتان و از هرگونه سلاح، چماق، نيزه، قرص، دارو و... دور نگه داريد.
خشونت هيچ فايده اي براي قلب شکسته تان ندارد و تنها بدبختيتان را بيشتر کرده و درد و رنجتان را طولاني تر مي کند. اگر احساس مي کنيد نمي توانيد در برابر وسوسه آسيب زدن به خودتان يا ديگري مقاومت کنيد، نزد درمانگر برويد.

اگر قرار بود طرف مقابلتان برگردد، از اول نمي رفت؛ البته اگر آقا هستيد، قضيه کمي متفاوت است؛ مي توانيد يکي دو بار از او خواهش کنيد که برگردد؛ زيرا در بسياري از مواقع، رفتن و قهر کردن، سياست خانم ها براي مطرح کردن يک درخواست جدي است؛ اما اگر مشاهده کرديد که اينطور نيست، بهتر است به اصطلاح، دور اين رابطه را خط بکشيد و بدانيد که التماس کردن بي فايده است. اين کار مثل اين مي ماند که از او بخواهيد بيشتر از اين قلبتان را خرد و خاکشير کند. يادتان باشد زندگي بدون او هم مي تواند جريان داشته باشد؛ فقط بايد کمي صبر کنيد تا ببينيد.

يکي از رايج ترين و البته خطرناک ترين اشتباهات افراد بعد از شکست در يک رابطه همين است. وقتي از کسي جدا مي شويم، خلا وحشتناکي زندگيمان را فرا مي گيرد و به همين دليل معمولا به سمت رابطه جديدي متمايل مي شويم و اگر از نفر قبل کينه داشته باشيم، اين بهترين راه براي ضربه زدن به اوست؛ اما مطمئنا هيچ کس اين را نمي خواهد؛ زيرا قبل از فرد مقابل، خود فرد است که از يک رابطه نسنجيده آسيب جدي مي بيند.
از اين گذشته، فرد پس از پايان تلخ يک رابطه به زمان نياز دارد تا با خود خلوت کند و با انجام مراحل سوگواري، به طور کامل از اين زخم رها شود. همچنين گذشت زمان، براي کنار رفتن احساسات سطحي و بررسي رابطه قبلي با درايت و درس گرفتن از اين تجربه برايش لازم است تا بتواند از اشتباهات و شکست هاي آينده جلوگيري کند.

بهترين کاري که مي توانيد انجام دهيد، حفظ شان و شخصيت خودتان است؛ سعي کنيد سرافراز از اين قضيه بگذريد. زماني مي رسد که ديگر صحبت کردن درباره اين شکست موردي ندارد. درست است که تجربه اي سخت بود اما هر چه بيشتر بر روي دل شکستگيتان تمرکز کنيد، بيشتر احساس نااميدي و بيچارگي کرده و با اين کار، خودتان را به عنوان يک آدم بيچاره به ديگران معرفي مي کنيد. اگر احساس مي کنيد به شما بسيار ظلم شده است، نزد مشاور برويد و دلتان را خالي کنيد؛ اما اين کار را براي هر کسي انجام ندهيد.

منبع : خانه بخت