بزرگنمايي:
چه خبر - چگونه متوجه شويم که شخصي به ما دروغ مي گويد؟
اگر به کودکان خود در کسب اعتمادبهنفس از طريق تواناييشان کمک نکنيم، آنها شخصيتي شکننده پيدا ميکنند و ممکن است براي جلب احترام و توجه ديگران دروغگويي يا لافزني کنند. همه ما در طول زندگيمان با افراد مختلفي از نظر تربيتي برخورد ميکنيم که شخصيتهاي متفاوتي دارند. يک گروه از اين افراد معمولا در تواناييهاي خود لاف ميزنند و بزرگنمايي زيادي دارند. با دکتر حامد محمديکنگراني، روانپزشک و عضو کميته رسانه انجمن روانپزشکان ايران، درباره تفاوتهاي بين دروغ گفتن و بلوف زدن و چگونگي برخورد با افراد بلوفزن گفتوگو کردهايم.
سئوال: آقاي دکتر! شما چه تعريف و تعبيري از دروغگويي و دروغگويان داريد؟
خب، دروغ انواع و تعاريف مختلفي ميتواند داشته باشد، اما واضحترين تعبيري که ميتوان به کاربرد، اين است که دروغ نوعي کتمان حقيقت است، يعني اينکه بنا به مصلحت خودمان و تعبيري که در ذهن داريم، موضوعي را تغيير دهيم و موضوع ديگري بگوييم.
سئوال: چرا بعضيها مدام دروغ ميگويند؟
دروغگويي انواع و دلايل مختلفي دارد. وقتي کودکان دروغ ميگويند، يا ميخواهند جلبتوجه کنند يا ميخواهند از مجازات والدين رهايي يابند، اما در بزرگسالان اين کار معمولا يا براي به دست آوردن حقي است که حق آنها نيست يا براي شانه خالي کردن از مسووليتي است که برعهده دارند. متاسفانه اين کار براي بعضيها به يک عادت تبديل شده که بدون آن نميتوانند زندگي کنند.
سئوال: تفاوت روانشناسانه لافزدن و دروغ گفتن از نظر شما چيست؟
اين دو خيلي به هم شباهت دارند زيرا در هر دوي آنها جملههايي گفته ميشود که واقعيت ندارد، اما بيشتر افرادي که دائم لاف ميزنند، ميخواهند خودشان را بزرگتر و قدرتمندتر از آنچه واقعا هستند، نشان دهند و در واقع، اين افراد، خودشان را پشت دروغها و لافهايشان پنهان ميکنند. به بيان روانشناسانه، آنها با اين کار اعتماد بهنفس نداشتهشان را به رخ ميکشند، مثلا ميگويند من ثروت و شهرت زياد دارم، در صورتي که واقعا ثروت و شهرتي ندارند، ولي با گفتن اين جملهها سعي ميکنند خودشان را نزد ديگران بزرگ و قدرتمند نشان دهند. معمولا افراد داراي شخصيت ضداجتماعي بيشتر لاف ميزنند زيرا از قانون نميترسند و نصيحت را هم نميپذيرند و بيشتر از همين راه، دست به کلاهبرداري ميزنند.
سئوال: آيا لافزنها اختلال رواني دارند؟
ببينيد، بعضي افراد به طور کلي عادت دارند در شرح مسايل خود داستانپردازي کنند. آنها ميتوانند از يک ماجراي پيشپاافتاده يک داستان طولاني و جذاب بسازند. اين افراد ناخودآگاه به اتفاقات ساده بال و پر ميدهند و به قول معروف از کاه کوه ميسازند. خاليبندها دچار اختلال رواني نيستند، بلکه بيشتر درگير يک وضعيتي هستند که از کمبود توجه ناشي ميشود. اين قبيل افراد از کمبود توجه رنج ميبرند و به اين دليل واقعيت را با غيرواقعيت در هم ميآميزند که نگاه و توجه ديگران را به سوي خود جلب کنند.
سئوال: با آنها چطور بايد رفتار کنيم؟
کمتر پيش ميآيد که دروغگويي و لافزني ديگران براي اطرافيانشان دردسر يا مشکلي ايجاد کند، اما اين حالت براي خيليها خوشايند نيست و سخت آن را تحمل ميکنند. اين يک مساله ارتباطي است که افراد خودشان دربارهاش تصميم ميگيرند. اگر نميخواهيد فرد خاليبند را برنجانيد يا احساساتش را جريحهدار کنيد، مساله را مستقيم مطرح نکنيد، ولي حتما درباره احساسات خودتان با او صحبت کنيد. بگوييد رابطهتان با او برايتان ارزشمند است و دلتان ميخواهد حس اعتماد بيشتري وجود داشته باشد. درباره موضوع خاصي که دربارهاش خالي بسته، سوال کنيد. بگوييد هميشه دوست داريد اصل ماجرا و واقعيت را بدون کم و زياد بشنويد. سعي کنيد او را قضاوت نکنيد.
سئوال: براي حل اين بيماري يا مشکل آنها چه بايد کرد؟
ببينيد، اين دروغگويي و لافزني معمولا مسالهاي نيست که از بزرگسالي شروع شده باشد. مشکل افرادي که در بيان واقعيت اغراق ميکنند، غالبا به کودکيشان برميگردد. به همين دليل درمان پيچيدهاي هم دارد که از عهده افراد عادي و غيرمتخصص برنميآيد، اما به طور کلي، هرچه مقاومت در برابر اين رفتار کمتر شود، امکان تلنگر و تاثيرگذاري بيشتر خواهد شد.
بيشتر اشخاص دروغگو و لافزن، از نظر رواني دچار مشکل حادي نيستند، اما بهدليل نداشتن مهارت، دست به نوعي انتخاب اشتباه ميزنند و از بين راست و دروغ، دروغ را انتخاب ميکنند تا بهزعم خودشان، شرايط را به نحو موثري مديريت کنند. دروغگوييهاي بيخطر يا کمخطر در بيشتر موارد، فقط ريشه در يک تنبلي ذهني دارند و به شکل يک عادت اشتباه در روان شخص دروغگو رسوخ ميکنند. بنابراين کسي که به دروغگويي عادت کرده، بهتر است اول از همه، ذهنيت خودش را تغيير بدهد تا بتواند راستگويي مهارتي را بياموزد و به کار ببندد.
سئوال: چه افرادي بيشتر لاف ميزنند و دروغ ميگويند؟
افرادي که نسبت به خود عدم پذيرش دارند و خودباوري ندارند. بعضي افراد از کودکي بيشتر با معيار ظاهري و بيروني تعريف ميشوند و با همين معيارها مورد ارزشيابي قرار ميگيرند. متاسفانه در جامعه ما سنجيدن افراد براساس ظاهري که دارند، بسيار شايع است. در چنين حالتي اگر ظواهر دستخوش تغيير شوند يا از بين بروند، فرد در خود فرو ميپاشد زيرا احساس ميکند ارزشهايش را از دست داده است.
افرادي که توان پذيرش خطاها و خويشتن آسيبديدهشان را ندارند، به ظاهرسازي يا همان دروغ گرايش پيدا ميکنند. اساسا پذيرش خود و ديگران زيربناي تمام مسائل روانشناختي است و عدم پذيرش، اگرچه خود اختلال محسوب نميشود، ولي ميتواند اختلالات اضطرابي و افسردگي ايجاد کند.
سئوال: رفتار والديني که دائم در حال بلوفزدن هستند، چه تاثيري بر تربيت و رفتار کودکانشان دارد؟
متاسفانه اين رفتار خيلي روي کودکان تاثير ميگذارد و آنها نيز بلوفزدن را ميآموزند و زماني که در جامعه يا مدرسه در مقابل ديگران بلوف ميزنند، ممکن است مورد تمسخر قرار بگيرند و در نتيجه سرخورده شوند بنابراين نبايد اجازه بدهيم کودکان ما هم وارد اين بازي شوند. بهتر است به آنها در کسب اعتماد بهنفس از طريق تواناييهايشان کمک کنيم، در غير اين صورت آنها شخصيتي شکننده پيدا ميکنند و نميتوانند ارتباط درستي با ديگران برقرار کنند و چهبسا براي جلب احترام و توجه ديگران متوسل به دروغگويي و لافزني بشوند.
سئوال: آيا از روي زبان بدن ميتوان اين گروه از افراد را تشخيص داد؟
بله، دروغگوها و لافزنها معمولا پشت تلفن يا در متن يک ايميل راحتتر دروغ ميگويند، زيرا کنترل بدن براي گفتن حقيقتي که وجود ندارد، سخت است. اگر يک نفر داستاني براي شما تعريف ميکند و به آن مشکوک هستيد، به حرکتهاي دست و بدنش دقت کنيد. اگر صداقت در زبانش نباشد، بدنش معمولا همراهي نميکند و دستوپايش بيربط به داستان تکان ميخورد و حرکات شانهاش غالبا مصنوعي است. به همين دليل خيلي از دروغگوها دستهايشان را به هم گره ميزنند و پايينتر از سطح ديد شما قرار ميدهند يا آنها را پشت سر خود مخفي ميکنند.
سئوال: اين افراد بيشتر در صحبتهايشان از چه واژههايي استفاده ميکنند؟
آنها معمولا از واژههاي صريح و مستقيم استفاده نميکنند، زيرا يک چراي ساده و ناگهاني شما ممکن است حسابي آنها را به دردسر بيندازد. جملات مبتني بر من هم کمتر استفاده ميکنند، چون ميخواهند در ناخودآگاه خود، شريف بمانند و نسبت ناروايي به خود الصاق نکنند.
منبع:salamat.ir