بزرگنمايي:
چه خبر - گفتگوي بهمن کيارستمي با پروفسور بريس گايه درباره خطا يا اشتباهات صورت گرفته در عمل هاي جراحي عباس کيارستمي در ايران
توضيحات بهمن کيارستمي درباره گفتوگو با پزشک فرانسوي عباس کيارستمي:
اين گفتوگو در تاريخ 7 جولاي(17 تير) با پروفسور بريس گايه، فوق تخصص جراحي گوارش و پزشک معالج پدرم در بيمارستان Institut Mutualiste Montsouris پاريس، انجام شد. فايل صوتي اين گفتوگو را در اختيار دکتر پايدار، نماينده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکي در کميسيون ويژه بررسي پرونده پزشکي عباس کيارستمي قرار دادهام. از تاريخ فوت پدرم بارها از دکتر احمد مير، جراح و پزشک معالج عباس کيارستمي در بيمارستان جم تهران درخواست گفتوگو کردم که ايشان تا امروز با اين درخواست موافقت نکردهاند.
ماجراي پيچيده مرگ عباس کيارستمي تمامي ندارد. هر چقدر خودش آرام و بيحاشيه زندگي کرد، حواشي درگذشتش هنوز خبرساز و پرماجراست. بعد از بيماري و درماننشدن و دلخوريهاي خانواده، کيارستمي بنا بر خواست خود به فرانسه سفر کرد تا ادامه درمان در آنجا انجام شود؛ اما مرگ مهلتي براي ادامه درمان نداد. بهمن کيارستمي، فرزند کارگردان درگذشته که خطاي پزشکي را عامل مرگ پدر ميدانست، بررسي اين موضوع را به سازمان نظام پزشکي سپرد. حالا اما از گوشهوکنار شنيده ميشود مسئولان مربوطه ميخواهند مرگ را به گردن پزشکان فرانسوي بيندازند.
مسئلهاي که بهمن کيارستمي بارها تأکيد کرد که نبايد بر بررسي روند درمان در ايران تأثير بگذارد و نميخواهد سازمان نظامپزشکي وظيفه پزشکيقانوني را در پيداکردن علت مرگ برعهده بگيرد و ميخواهد عملکرد تيم پزشکي در ايران مورد بررسي سازمان نظام پزشکي باشد. بر همين اساس «شرق» به دنبال اين بود با پروفسور بريس گايه، پزشک معالج عباس کيارستمي در فرانسه، گفتوگويي انجام دهد تا جزئيات بيشتري از وضعيت جسماني اين کارگردان پيش از شروع درمان در فرانسه و همچنين دلايلي را که منجر به فوت کيارستمي شد مستقيما از خود او جويا شود؛ اما ازآنجاکه براساس قوانين جهاني پزشکي، اطلاعات پزشکي بيمار تنها به وابستگان درجه يک آنها داده ميشود، ما اين موضوع را با بهمن کيارستمي، فرزند عباس کيارستمي، درميان گذاشتيم. با طرح اين پيشنهاد بهمن به ما اطلاع داد خود او زماني که براي انتقال جسد پدر به فرانسه رفته بود، با هدف کمک به روند بررسي پرونده پزشکي پدرش، با «بريس گايه» گفتوگويي انجام داده است که صداي آن را ميتواند در اختيار ما قرار دهد. پرسش و پاسخهاي مطرحشده در اين گفتوگو، ابعاد و زواياي مهمي از فرايند درمان و وضعيت جسماني کارگردان فقيد را بازگو ميکند. آنچه در ادامه ميخوانيد مشروح اين گفتوگو است.
اولين سؤال من مربوط به تصميم ما براي ادامه روند درمان در پاريس است. به نظر شما اين تصميم اشتباه بود؟
در ابتدا بايد بگويم که نبايد از خودتان بپرسيد که آيا فرستادن او به فرانسه کار درستي بود يا خير؟ من فکر ميکنم در اين ماجرا، نميتوان علت مرگ را بدون ارتباط با آسيبشناسي روند درمان او بررسي کرد. اين بيمار مسئله انعقادخون داشت و بهدليل خطر آمبولي، به او داروي ضدانعقادخون داده شده بود. او در حقيقت نه يک بار، بلکه دو بار دچار هماتوم (جمعشدن خون در بخشي از بدن) در مغز شده بود. بار نخست که دقيقا مشخص نيست در چه زماني اتفاق افتاده بود، عواقب خطرناکي نداشته. اين هماتوم را ما پيش از وقوع هماتوم دوم در سيتياسکن ديده بوديم؛ اما دليل فوت او هماتوم دوم در نيمه ديگر مغز بود.
يعني او دو هماتوم داشت و ادامه حيات با اين دو هماتوم امکانپذير نبود. گرچه بعضي از هماتومها به سادگي درمان ميشوند، در اين مورد بهترين اتفاقي که ميتوانست براي بيمار بيافتد، اين بود که او تا سالها زندگي نباتي کند؛ اما وقتي که ما با متخصصين مغز و اعصاب در بيمارستان Sainte Anne پاريس مشاوره کرديم، پاسخ شنيديم که جراحي نکنيد، هيچ کاري نکنيد، تمام است. ما وقتي ساعت شش صبح او را ديديم تقريبا مرده بود. چشمانش کاملا باز بود، وضعيتي که ما به آن mydriase ميگوييم. (بزرگ شدن اندازه قرنيه و سياهي چشم) اين به معناي مرگ مغزي است، يعني او نه دردي کشيده نه حس ديگري داشته و مرگ در يک لحظه اتفاق افتاده است. عجيب اين که او قرار بود روز بعد از بيمارستان مرخص شود و ما تا روز فوت او تقريبا توانسته بوديم همهچيز را کنترل کنيم.
درباره چهار عمل جراحي انجامشده چه نظري داريد؟ آيا روند درمان درست آغاز شد؟
تاريخچه بيماري او با يک پوليپ آغاز شده بود. يک پوليپ خوشخيم و نه بدخيم. البته اين اطلاعات را براساس آنچه پزشکان ايراني در اختيار ما گذاشته بودند، کسب کرده بوديم و فکر ميکنم آنها صادقانه آنچه را که رخ داده بود، شرح داده بودند؛ گرچه آنها نگفته بودند «ما اشتباهات زيادي کردهايم» و گفته بودند «بعد از عمل با عواقب فراواني روبهرو شديم». عواقبي که يکي دو مورد نبودند، عواقبي که بسيار غيرمعمول هستند. من درحالحاضر نميتوانم بگويم آنها خطايي انجام دادهاند، چون با نوع جراحيهايي که در کشور شما انجام ميشود آشنا نيستم؛ اما مشخصا خطر جراحي روده، عفونت است.
او به Peritonitis دچار شده بود و اين اتفاق گاهي رخ ميدهد، حدودا يک تا دو درصد. درعينحال آنها حالب را هم قطع کرده بودند که اين در چنين عمل جراحي اتفاقي بسيار نادر است و ما شايد هر ١٠ سال يک بار با چنين موردي مواجه ميشويم. همينطور مسئله خونريزي داخلي؛ يعني او بعد از عمل، در آن واحد، درگير سه مشکل شده بود که اين خود مورد نادري است. من واقعا نميتوانم بگويم که آنها خطا کردهاند يا دچار پيچيدگياي شدهاند که نتوانستند از پسش بربيايند؛ من يا بايد خودم سر عمل ميبودم يا ويدئوي آن را ميديدم تا جواب درستي داشته باشم. اما آنچه مشخص است، مداوايي که بعد از آن انجام شد، بهترين مداواي ممکن نبوده است؛ گرچه باز يادآوري ميکنم من با سيستم درمان در کشور شما آشنا نيستم؛ براي مثال تعبيه نفروستومي و دبل جي کار درستي بود. اما نميدانم چرا آنها را خارج کردند؟ واقعا نميدانم. ميگويند چون ظاهرا حالب طبيعي و ترميم شده به نظر ميرسيد. خب تا هنگامي که خطر عفونت بود بايد دبل جي را نگه ميداشتند.
تشخيص اوليه نوع پوليپ را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
مسئله ديگري که تنها عادت ايرانيها نيست و در عربستان سعودي، آفريقاي شمالي، يونان و ايتاليا هم مرسوم است، استفاده ديوانهوار از آنتيبيوتيک است. آمريکاييها هم اين کار را ميکنند، با اين تفاوت که بيمارانشان را به اينجا نميفرستند، اما ما با بيماراني از بقيه کشورهايي که نام بردم مواجه ميشويم. بيماراني که بدترين نوع ميکروبها را دارند و گاهي براي مقابله با اين ميکروبها، از آنتيبيوتيکهايي استفاده شده که براي درمان حيوانات استفاده ميشود. بيمار ما هم دچار سه نوع از بدترين ميکروبها شده بود، اما بههرحال آنها کنترل شده بودند و سپسيس (عفونت خون) او هم برطرف شده بود. او هنوز آبسه داشت، اما آنها هم تخليه شده بودند. ما دوباره نفروستومي و دبل جي را گذاشتيم. کليهاش هم پر از عفونت بود که آن هم تخليه شد.
براي همين صلاح ديديم که او زودتر از بيمارستان مرخص شود تا در معرض عفونتهاي بيمارستاني نباشد. برنامه ما اين بود که بعد از پنج يا شش ماه استراحت در منزل عمل نهايي انجام شود تا بهبودي کامل حاصل شود. اما او فوت کرد و مرگ او بهروشني، نتيجه عملهاي جراحي ابتدايي بوده است. من نميتوانم بگويم که عمل جراحي بهدرستي انجام شده يا با خطا همراه بوده يا صرفا اين موردي پيچيده بوده. تنها ميتوانم بگويم که او به سه مورد از بدترين عواقبي که ممکن است بعد از يک عمل جراحي پيش بيايند، دچار شد و عفونت بعد از عمل هم بهدرستي کنترل نشد؛ گرچه من با امکانات موجود در ايران آشنا نيستم و شرايط در کشورهاي گوناگون متفاوت است.
مسئلهاي که بعد از دومين عمل جراحي به دليل خونريزي داخلي مطرح شد، مسئله انعقاد خون بود. چقدر احتمال ميدهيد که خونريزي بعد از اولين عمل جراحي، به دليل استفاده از داروهاي رقيقکننده خون مثل پلاويکس باشد؟
مسئله خونريزي داخلي او هم مسئله بسيار پيچيدهاي بوده و من تا به حال با موردي مثل چيزي که در گزارش خواندم مواجه نشده بودم. به نظر ميرسد دليل آن استفاده از داروي ضدانعقاد بوده است، ظاهرا عمل جراحي تقريبا همزمان با استفاده از داروي پلاويکس انجام شده و تنها سه يا چهار روز پيش از عمل دارو را قطع کرده بودند. خب مشخص است اين زمان کوتاه است و بايد دستکم هشت روز زودتر آن را قطع ميکردند. نميدانم، واقعا نميتوانم بفهمم که چطور ممکن است بيماري از همهجا خونريزي کند، اين تقريبا غيرممکن است. احتمالا اولين هماتوم در همين زمان رخ داده است و او باز هم آماده خونريزي بوده و اين اتفاقي است که افتاده. جراحي روده بههيچوجه نميتواند منجر يه خونريزي در سينه شود. در معده ممکن است خونريزي اتفاق بيفتد، آن هم با حالبي که قطع شده بود، اما خونريزي در سينه...؟ وقتي در گزارش خواندم که در سينه و معده خونريزي اتفاق افتاده، حدس زدم که هماتوم اول در همان زمان رخ داده است.
نظرتان درباره مراقبتهاي بعد از عمل و ادامه روند درمان در تهران چيست؟
بههرحال ميتوانم بگويم بدترين اتفاقي که براي او افتاده همان Peritonitis (التهاب صفاق) بوده. همان نشتي که آنها در ابتدا آن را نديدند و بعدا متوجهش شدند، اين هم اشتباه بوده است. از آن گذشته محل برش روده هم جاي بحث دارد، اما چون من دقيقا نميدانم که پوليپ در کجاي روده بوده، نميتوانم دراينباره اظهارنظر کنم. فقط ميدانم در عمل بعدي يک کلستومي هم گذاشتند. واقعا اطلاعات من در حدي نيست که بتوانم نظر درستي بدهم و ارزيابي نحوه عملکرد جراح مستلزم دستيابي به اطلاعات مراحل پيش از عمل است که ما به آنها دسترسي نداريم و نميدانيم که پيش از عمل، جراح تصميم به برداشتن يک غده بدخيم گرفته بوده يا خوشخيم. بعد از عمل، پوليپ بهراحتي آسيبشناسي ميشود و ميتوانيم بفهميم خوشخيم بوده يا بدخيم، اما گاهي جراحي بدون اطلاعات کافي انجام ميشود، عملي را که براي برداشتن يک غده بدخيم ميکنند، براي يک غده خوشخيم انجام ميدهند و بعد به بيمار گفته ميشود، شانس آوردي که خوشخيم بود. اينجا ما اگر در تشخيص اوليه ترديد داشته باشيم، گاهي تا هفت بار نمونهبرداري ميکنيم.
او چهار روز در پاريس بود و وقتي من رسيدم، او رفته بود. آيا چيزي هست که فکر ميکنيد در آن چهار روز رخ داده و من بايد از آن مطلع باشم؟
آخرين نکتهاي که فکر ميکنم براي شما مهم است، اين است که وقتي پدرتان به اينجا رسيد، من با او صحبت کردم. او هنگام ورود کمي گيج بود؛ يعني کاملا گيج بود و ما او را به ICU منتقل کرديم. اما بعد بهتر شد و وقتي راجع به بيوبسي و نفروستومي به او توضيح دادم، او گفت: من خيالم راحت است و هيچ استرسي ندارم. ميخواهم بدانيد که اين نکته مهمي بود. گفت به شما اطمينان دارم، گرچه مرا نميشناخت. ميخواهم بدانيد که او خوشحال بود اينجاست. پدر خارقالعادهاي داشتيد؛ هنرمندي بزرگ.
منبع:روزنامه شرق