عاقبت ازدواج هاي مصلحتي
روابط عاطفي
بزرگنمايي:
چه خبر - مجله سيب سبز - آمنه فرخي، زهراسادات حسيني: اگر بيننده سريال شهرزاد، جديدترين ساخته حسن فتحي، باشيد حتما با داستان عاشقانه آن که در بستر تهران قديم روايت ميشود، آشناييد. يک ملودرام عشقي- جنايي خوشساخت با هنرنمايي سه نسل از هنرمندان خاطرهانگيز کشورمان که روايتي جذاب از ماجراي عشق دو جوان در سال1332 را به تصوير ميکشد.
عشق فرهاد و شهرزاد در بحبوحه درگيريها و زدوبندهاي کودتاي 28 مرداد از آن دست قصههاي عاشقانهاي است که به رسم تمام عشقهاي افلاطوني سرانجامي جز ناکامي ندارد. از آنجا که در تندباد حادثه همواره عشق قرباني ميشود، عشق فرهاد و شهرزاد هم در گرداب بگير و ببندهاي کودتا، سرگردان و متلاطم روي امواج رها ميشود تا جايي که شهرزاد براي حفظ جان معشوق دست به فداکاري ميزند و به ازدواج اجباري تن ميدهد.
شهرزاد فداکاري ميکند و به اين ترتيب قرباني اول و آخر قصه ميشود. اين دست فداکاريها در دنياي امروز ما اگرچه رنگ و بويي ديگر به خود گرفته اما همچنان ميتوان موقعيتهايي مشابه در جامعه را مثال زد که يک سوي رابطه بنا به هر دليل و مصلحتانديشي دست رد به سينه عشق ميزند و زندگي ديگري را تجربه ميکند بدون آنکه عواقب و پيشامدهاي بعدي اين انتخاب را موردنظر قرار دهد. پخش اين سريال از شبکه نمايش خانگي بهانهاي شد تا سراغ پروفسور حسين باهر برويم و ديدگاههاي اين جامعهشناس و بنيانگذار مکتب رفتارشناسي را درباره مصاديق واقعي شخصيتهاي سريال شهرزاد در جامعه مرور کنيم.
ازدواج فداکارانه شهرزاد با قباد اگر چه اين روزها سر و شکل ديگري به خود گرفته اما همچنان شاهد ازدواجهايي هستيم که بهجاي عشق و محبت و دوستي مصلحتانديشي در آن حرف اول را ميزند. چه سرانجامي در انتظار اين ازدواجهاست؟
ازدواج وصلت دو قلب است. وقتي از ازدواج صحبت ميکنيم يعني از نکاح سخن ميگويم و نکاح به معناي تناظر دو قلب است، بنابراين در چنين شرايطي ممکن است فردي بهخاطر مصلحتانديشي- هر چه که باشد- تن به ازدواج دهد اگرچه شرع بر او خرده نميگيرد چون صيغه ازدواج جاري شده است اما خداوند بر موضوع مودت تاکيد بسيار دارد. خداوند در قرآن ميفرمايد: ما بين شما مودت قرار دادهايم. پس اگر در موردي ديديم که مودت وجود ندارد آن ازدواج مصلحتي است. آنچه ما آن را ازدواج پايدار و موفق ميدانيم در سايه اين تصميمهاي مصلحتي به سرانجام نميرسد که نمونهاش در جامعه زياد است.
تصميم شهرزاد از جنس عشق و فداکاري بود اما مصلحتانديشيهاي امروزي از چه جنسي است و چه سرانجامي برايش متصور هستيد؟
مثالهاي زيادي است. بيشتر اين مصلحتانديشيها حول و حوش مسائل مالي است. ازدواج بهخاطر موقعيت مالي، ماشين شاسيبلند، خانه و ويلا و تجربه استقلال و خارج شدن از منزل نمونههاي آن است. بههمين دلايل است که اين روزها طلاق زياد شده، بچهها و افراد ناهنجار در جامعه زياد شده؛ چون وقتي ازدواجي براساس عشق صورت نگرفته باشد بچهاي که تشکيل شده هم براساس عشق نيست. وقتي بچه با تنفر و انزجار و با نوعي اکراه بهوجود آيد، نتيجهاش ميشود افراد ناهنجاري که گاهي در جامعه ميبينيم. اين افراد را وقتي بررسي ميکنيد، ميبينيد که حاصل ازدواجهاي منفورند.
اين روزها که در آستانه سال2016 ميلادي هستيم آيا ازدواج فداکارانه اتفاق ميافتد؟
اين اواخر راستش خيلي نمونهاي به ياد ندارم اما در زمان جنگ تحميلي و بعد از آن اتفاقهاي اينچنيني ميافتاد. آن زمان بعضي دخترخانمها و خانمها بودند که ازدواجهاي فداکارانه زيادي داشتند و تجربه کردند، اما شخصا در اين باره چيزي نديدم يا مراجعهکنندهاي در اين باب نداشتم.
گاهي ميشنوم دخترخانم يا آقاپسري سالهاست با يکديگر آشنا هستند اما يک سمت ماجرا به اين نتيجه ميرسد که طرف مقابلش فردي نيست که بتواند براي ازدواج روي او حساب کند. اما بهخاطر آشنايي طولانيمدتي که داشتند و اينکه طرف مقابلش آسيب نبيند تن به ازدواج ميدهد. آيا اين شکل از ازدواج اين روزها وجود ندارد؟ اين شکل ازدواج آيا فداکارانه نيست؟
بله، اين شکل از ازدواج وجود دارد، اما به اين ازدواج ما فداکارانه نميگوييم. اين ازدواجي است که محافظهکارانه صورت گرفته است. خيلي ازدواجها که با عشق شروع ميشود بعدها متوجه ميشويم که واقعا عاشقانه و عاقلانه نبوده اما بهخاطر آبرو و خانواده و بچه و مسائل اقتصادي دو نفر سالهاي سال با هم زندگي ميکنند. اين اتفاق ممکن است بعد از ازدواج هم شاهدش باشيم.
اين همان طلاق ذهني است. شرع ميگويد که اين مشکلي ندارد، اما موضوعي که شريعت گفته و افراد متشرع زياد به آن توجه نميکنند مسئله کفو است. کفو يعني همدل، اما ما ميگوييم هم شأن، يعني اگر يکي ليسانس است ديگري هم ليسانس باشد. درحالي که کفو يعني همدل و اين موضوعي است که کمتر به آن توجه شده است.
شهرزاد بعد از ازدواج فداکارانهاش از يک سو هنوز به فرهاد فکر ميکند و ازسوي ديگر در جريان زندگي با مردي مواجه است که دارد تلاش ميکند توجه او را بهدست آورد. او به مرور درگير يک مثلث عشقي ميشود. چطور ميتوان چنين وضعيتي را تحليل و مديريت کرد؟
يکي از مسائلي که ما آن را با عشق اشتباه ميکنيم انس است. عشقي که از آن سخن ميگويم و از ارکان ازدواج است اين است که دو نفر واقعا همه جوره يکديگر را قبول کنند براي آنکه پدر و مادر بچههاي مشترکي باشند و مسير زندگي را ادامه دهند و در برابر مشکلات با سعهصدر و بدون تنگنظري کنار هم باشند و با واقعيتها کنار بيايند. اين ميشود يک ازدواج دائمي موفق مثل ازدواج حضرت علي(ع) با حضرت زهرا(س) يا حضرت محمد(ص) با حضرت خديجه (س). اما به هر دليلي اگر بخواهيم ازدواج بدون عشق را توجيه کنيم اينگونه ميشود که با يک ازدواج رسمي طرفيم. يک نکاح رسمي داريم که زوجيت در آن دلي و قلبي نيست.
قرآن ميفرمايد: يکي از منتها و نشانههاي خدا اين است که از جنس ديگري همسر براي شما قرار داده است که زن در زندگي ايجاد آرامش کند و مرد ايجاد آسايش و بعد ميفرمايد که ما بين شما دو جنس مخالف مودت قرار داديم، يعني اگر مودت و دوستي واقعي يا قلبي نباشد ظاهرا ازدواج بهعنوان بيزينس است. اما اگر بخواهيم از بحث خارج نشويم و از مثلث عشقي بگوييم، بايد بگويم که عشق مثل خداست و در يک دل دو خدا نميگنجد و يک دل نميتواند جايگاه دو عشق باشد.
پس چطور ميشود اين همه سال درباره مثلثهاي عشقي حرف ميزنند و ماجراهاي مختلف از مثلث عشقي ميشنويم؟
اين مثلث عشقي ساخته بشر است. ما براي توجيه کارهايمان تئوري و فرمول ميسازيم، الگوريتم فراهم ميکنيم. ما چند مسئله مبنايي داريم. يکي دين است. ببينيم قرآن چه ميفرمايد. قرآن صريحا ميفرمايد شما نميتوانيد بين دو زن عدالت برقرار کنيد حتي اگر به آن مشتاق باشيد.
در موقعيتي که در سريال شهرزاد به تصوير کشيده موضوع عشق دو مرد به يک زن است. يکي عاشق شهرزاد است و ناکام در رسيدن به او و ديگري به مرور بعد از ازدواج به شهرزاد علاقهمند ميشود.
نهتنها در بينش اسلامي بلکه در عالم هستي اين مونث است که انتخاب ميکند. شيرهاي نر دوئل ميکنند و شير ماده از ميان آنها انتخاب ميکند. اين همه اسپرم ميرود سراغ تخمک و آن تخمک است که از ميان آنها يک اسپرم را انتخاب ميکند. اين نظام عالم هستي است. پس انتخاب اصلح با زن است. اگر زن هر کدام را انتخاب کند، انتخاب اصلح است. اما اگر او حسابگرانه انتخاب کند همان ميشود که انتخابش بر مبناي دل نيست، بر مبناي عقل است.
انتخاب بر مبناي دل را قبول داريد؟
بله به شرط آنکه عقل هم آن را توجيه کند. يعني دل انتخاب کند و عقل آن را کامل کند. اگر من بخواهم با شما همکاري کنم بايد از قيافه شما خوشم بيايد و بهطور همزمان ببينم آيا ميتوانيم همکاري خوبي داشته باشيم يا نه؟ ما يکي از اشکالهاي ازدواجهايمان يا عقل است يا دل. اين دو را در کنار هم قرار نميدهيم يا چرتکه مياندازيم که فلاني دختر حاجي است و ماشين و خانه به نامش است يا برعکس عاشق چشم و ابرو ميشويم و بعد با مسائلي مواجه ميشويم. عشق مثل نگين انگشتري است و عقل مثل رکاب آن. هم نگين خوب است و هم رکاب آن ولي موقعي مفيد و موثرند که رکاب، نگين را بهخوبي نگه دارد وگرنه، نه رکاب به تنهايي به کار ميآيد و نه نگين.
پس عشق و عقل دو روي يک سکه است. مسئله اين است که هم عشق بايد باشد هم دو نفر با هم جور در بيايند. يعني خرد جمعي هم آنها را کنار هم جور ببيند وگرنه که دوست داشتن فردي است. اما خرد جمعي و جامعه هم اگر بگويد که به هم ميآيد، خب وضعيت مناسبتري است. پس هر دو بايد باشد. اگر نباشد بسوز و بساز است که نتيجهاش طلاق ذهني است يا مشکل آنقدر بزرگ ميشود که طلاق اتفاق ميافتد يا گاهي کژتابيهايي صورت ميگيرد و منتهي به خيانت ميشود.
شهرزاد عشقي در دلش دارد که آن را سرکوب ميکند و وارد زندگي فردي ميشود که از روي مصلحت او را انتخاب کرده است. خب اين اتفاقها چه تاثيراتي بر روان او ميگذارد؟ شهرزادي که در مقايسه با زنان همدورهاياش تحصيل کرده، مستقل و کاملا بهروز است.
امثال اين افراد ميخواهند قواعد طبيعت را به صنعت و قواعد سنت را به مدرنيته تبديل کنند. يعني چيزي که کل طبيعت روال آن بوده. ازدواج امر طبيعي است و همه موجودات زنده آن را تجربه ميکنند. اگر اينچنين باشد و ما يک امر طبيعي را بياييم به يک امر مصنوعي تبديل کنيم همين ميشود که امروز دچارش هستيم. الان جهاني که داريم جهان دوقطبي است؛ يک قطب آن متمول و متجدد است و يک قطب محروم و حاصل اين جهان دو قطبي چه ميتواند باشد چيزي شبيه داعش.
داعش که زاييده آسمانها نيست، زاييده خود انسانهاست. تمام ناهنجاريها زاييده عملکرد خود بشر است. زلزله چطور ايجاد ميشود. وقتي از زمين بيشتر از اندازه استفاده کنيم، هوا را آلوده کنيم و از زمين سوءاستفاده کنيم و به قواعد طبيعت احترام نگذاريم با زلزله مواجه ميشويم و هستي عکسالعمل نشان ميدهد. ما قواعد را رعايت نميکنيم و انتظار داريم بهدنبالش دچار مشکلات و بحران نشويم.
در دنياي واقعي چقدر اين احتمال وجود دارد که فردي بعد از ازدواج مصلحتي بخواهد به عشق قديمياش برگردد؟ اتفاقي که هنوز نميدانيم براي شهرزاد قصه ما ميافتد يا نه؟!
اين احتمال خيلي زياد است. مراجعاني داشتم که عاشق فردي بودند و به هر دليلي نتوانستند با او ازدواج کنند پس با فرد ديگري ازدواج کردند و بعد از سالها زندگي حتي در شرايطي که بچه هم داشتند، طلاق گرفتند تا به عشق اولشان مراجعه کنند. در صورتي که اولي هم ازدواجي را تجربه کرده بود و آنها آنقدر تلاش کرده بودند تا بالاخره دو خانواده را بههم ريختند تا بههم برسند. بعد از اين هم خرابکاري تازه به مشاوره مراجعه کرده بودند.
مقصودتان اين است فردي که عاشق بوده و به عشقاش نرسيده اگر با فرد ديگري ازدواج کند، نميتواند عاشق او شود؟
بايد عشق را تعريف کنيم، يعني آن عشق اوليه عشق بوده هميشه ميماند. پس عشقي در ازدواج بعدي بهوجود نميآيد اما انس چرا. عشق فقط يکبار شکل ميگيرد. مثل عشق ما به خدا. مثل عشق ما به مادر. آيا ميتواني عشقي که به مادرت داري به فرد ديگري داشته باشي؟ حالا هرقدر هم که تحتتاثير محبت باشي. شدني نيست. مثال ساده زميني براي عشق پاک، مادر است.
پس ميشود اين فرمول را استخراج کرد که اگر دو نفر عاشق بودند و به هر دليلي موانعي سر راه ازدواجشان بود به هر شکلي موانع را برطرف کنند و زندگي در کنار يکديگر را انتخاب کنند؟
من بيشتر اين را توصيه ميکنم که اگر عشق دوسويه وجود داشت بين دو طرف بايد به آن ارج گذاشت و آن را گرامي داشت. نه عشق يکسويه و يکطرفه. عشقي که فداکاري و ايثار براي هم داشته باشد را بايد محترم دانست.
تا کجا ميشود براي حفظ يک عشق دو سويه مبارزه کرد؟
ببينيد اين فرهنگ درستي نيست که بچهها را مجبور کنيم باب ميل بزرگترها عمل کنند تا از سر ناچاري دست به کارهاي نادرست بزنند. تصور ميکنم بالا بردن سطح فرهنگ و مشورت گرفتن از مشاور مهم است. گاهي دختر و پسرهايي براي مشاوره ازدواج به من مراجعه ميکنند که يکديگر را دوست دارند اما ميگويند خانوادههايشان مخالفند. ما هميشه ميگوييم که نظر خانواده محترم است اما معتبر نيست.
هيچ انساني در غير از موضع خودش معتبر نيست. شما در رشته خودت معتبري اما در جاهاي ديگر محترم هستيد. به جاي اينکه خانوادهها بخواهند خودشان مسائل و اختلافنظرهاي اينچنيني را حلوفصل کنند بايد از کسي که متخصص کار است، کمک بگيرند.
از صحبتهاي شما اينطور برداشت کردم که اگر خانواده مخالف يک ازدواج بود اما مشاور موافق بود، ميتوان به آن ازدواج فکر کرد و آن را عملي کرد؟
بله ميتوانند ازدواج کنند.
حتي اگر مجبور شدند خانواده را کنار بگذارند؟
بله.
پس معتقديد که آنها نبايد وارد زندگي ديگري بدون عشق شوند؟
ببينيد اصلا مرد و زن بودن يک پسر و دختر را ما اينگونه ميسنجيم که يک مرد موقعي مردانگي دارد که بتواند منويات خودش را به خانوادهاش بقبولاند و مديريت کند و زن هم موقعي زنانگي دارد که موقعي بتواند بهطور منطقي جلوي خانوادهاش بايستد و آنها را قانع کند.
اگر اين اتفاق نيفتاد و خانواده، با منطق راضي به ازدواج نشد، چه؟
ببينيد يک پرنده که جوجهاش به دنيا ميآيد و دست به لانهاش بزني نوک ميزند و از جوجه محافظت ميکند وقتي جوجهاش پر در آورد او را از لانه بيرون ميکند تا او مستقل شود. اما ما ميبينيم که در ايران پسر 50ساله و دختر 40ساله مجرد هنوز توي خانه با پدر و مادرش زندگي ميکند. پدر و مادر مراقبت ميکنند و اجازه نميدهند بچه مستقل بار بيايد. استقلال فکري براي بچه ايجاد نميشود چون استقلال مالي هم فراهم نميشود.
اگر کسي دستش توي جيبش باشد احتياجي به اجازه ندارد با احترام به خانواده اطلاع ميدهد که قصد ازدواج دارد. ببينيد وقتي قرار است کسي را به زندگي متاهلي دعوت کنيم او قرار است بيايد با يک فرد مستقل زندگي کند. قرار نيست بيايد با يک فرد وابسته زندگي کند.
اگر کسي نتوانست با فردي که عاشقش است ازدواج کند و فرد ديگري را براي ازدواج انتخاب کرد و وارد زندگي شد، چه راهي پيش رو دارد؟
اگر ميتوانند بدون دغدغه ادامه دهند يک زندگي عاقلانه را ادامه ميدهند که عاشقانه نيست. اگر امکانش را ندارند بايد با هم صادقانه و رو راست صحبت کنند.مثلا بگويد که من نميخواهم به تو خيانت دروني هم بکنم. ذاتم با تو مقابله ميکند و موافقتي ندارد اجازه بده دوستانه از هم جدا شويم و من به عشقم برسم و تو هم به عشقت برسي و هر دو خوشبخت شويم.
براي همين توصيه ميکنيم که يکي، دو سال اول ازدواج بهتر است زوجها بچهدار نشوند تا ببينند، ميتوانند کنار يکديگر بمانند و بهخاطر بچه سر زندگي نمانند. چون يک شکاف کوچک در اول زندگي بعد از چند سال به مرور بيشتر و بيشتر ميشود و اين طاقتفرساست.
-
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۰:۵۳ AM
-
۷۰۷ بازدید
-
-
چه خبر