بزرگنمايي:
چه خبر - روزنامه شهروند - راضيه زرگري: روزمرگي شايد به نوعي مرگ تدريجي تلقي شود. تصور کنيد يک کارمند ٣٠سال تمام در يک اتاق بايگاني يک اداره کار کند. هر روز از خانه به اداره برود و مسير کلي زندگياش روند کاملا تکراري داشته باشد. اين آدم اگر براي خودش دلخوشي درست نکند، قبل از رسيدن به بازنشستگي ميميرد؛ منظور پايان زندگي نيست، دلش ميميرد.
زندگي ميکند ولي انگار صدسال است مرده. روزمرگي با اين تصور وحشتناک است؛ اما در دنياي صنعتي و ماشيني امروز که انسانها مشغلههاي معيشتي زيادي دارند و هر روز از خود بيگانهتر ميشوند، شايد روزمرگي اجتنابناپذير بهنظر برسد. اما اين آدمهاي عصر مدرن هستند که بايد براي فرار از اين تکرار و تکرار، هدف، برنامه و انگيزه داشتهباشند.
با کمي دقت ميتوانيم در اطرافمان تکاپوي انسانها براي فرار از روزمرگي را ببينيم. وقتي يک مرد ٤٥ساله هوس ادامهتحصيل ميکند و براي تحصيلات تکميلي اقدام ميکند، دنبال انگيزه و هدفي جديد در زندگي روزمرهاش است.
هرکسي به فراخور علاقه شخصي و شرايط زندگياش راه گريزي از روند تکراري زندگي پيدا ميکند. از يک قدم زدن ساده در فضاي سبز شهري گرفته تا سفرهاي گاهبهگاه که ميتواند حال آدم را حسابي خوب کند. «سعيد تواناشاد» راهنماي تور طبيعتگردي است.
ليسانس مترجمي انگليسي دارد و بهواسطه علاقه زيادي که به محيطزيست و گردشگري دارد، مدرک کارشناسيارشدش را در رشته برنامهريزي توريسم گرفته است. بهترين گزينه براي فرار از روزمرگي براي او سفرکردن است.
خودش ميگويد: با توجه به علاقه شخصي تعدادي کتاب و مقاله در رابطه با محيطزيست و گردشگري براي انجمنها و موسسات ترجمه کردهام. علاقه بسيارم به عکاسي هم باعث شد آرشيو خوبي از ديدنيهاي ايران جمع و در نمايشگاههاي گروهي عکس شرکت کنم.
«شغل اصلي و درواقع منبع کسب درآمدش در زمينه آموزش و خدمات مربوط به کامپيوتر است و مزيت خوبي که براي شغلش عنوان ميکند نداشتن چارچوب زماني خاص است.» تقريبا زمانبندي کارها دست خودش است و راحت براي سفر برنامهريزي ميکند.
همه ايران را که نه، ولي سعي کرده تا جايي که توان و امکاناتش را داشته گوشهگوشه اين سرزمين را از نزديک ببيند و با آداب و رسوم و ديدنيهاش آشنا شود. گفتوگوي خودماني با اين جوان ٣٠ساله که تقريبا ٥سال است بهطور جدي طبيعتگردي و فعاليتهاي محيطزيستياش را آغاز کرده، در ادامه ميخوانيد.
چي ميشه که آدمها دچار روزمرگي ميشن و زندگي براشون تکراري ميشه؟ و به نظرت اين احساس چقدر به آدمها آسيب ميزنه؟
شايد اولين چيزي که باعث ميشه آدمها دچار روزمرگي و تکرار بشن بيهدفي و نداشتن انگيزه باشه. وقتي انگيزه نداري صبح که از خواب بيدار ميشي فقط مشغول کارهاي روزانه خودت هستي، کارهايي که هر روز تکرار ميشه و در روند کلي زندگي هيچ تغييري در آنها ديده نميشه.
آدمي که بيانگيزه باشه هيچ شور و هيجاني در وجودش نيست! بهنظر من آدمها بايد هميشه براي خودشون يک يا چند هدف داشته باشن. برنامهريزيهاي کوتاهمدت و بلندمدت براي رسيدن به هدفهاي کوچک و بزرگ، باعث ميشه ديگه احساس کرختي و تکراريشدن زندگيرو نداشتهباشن.
هدف يعني براي رسيدن به يه چيزي نقشه بکشيم و براي رسيدن به آن تلاش کنيم. پس ميشه هر روزمان مثل ديروز نباشه و هر روز يک اتفاق جديد براي ما بيفته. از طرفي وقتي براي خودت هدفي تعيين ميکني هر لحظه که به هدفت نزديکتر ميشي حس لذتي تو وجودت شکل ميگيره که باعث ميشه از روزمرگي و تکرار دور باشي. يهجور شوق براي جلو رفتن و کاملشدن.
يه اصطلاحي در فرهنگ ما وجود داره که ميگه قبل از اينکه جسم مادي آدمها پير بشه دلامون ميتونه پير بشه و اين شايد يکي از آسيبهاي همين روزمرگي باشه. وقتي هيچ انگيزهاي براي روز، هفته، ماه يا سالت نداري يا هيچ شوقي براي رسيدن به آخر هفته نداري، اين تکرار و تکرار و تکرار باعث ميشه به يک آدم بيحوصله و بيروحيه تبديل بشي که نهتنها از چيزي لذت نميبره، بلکه اين حقرو از اطرفيان و خانوادهاش هم ميگيره.
زندگي براي اکثر آدمها چندان ساده نيست؛ همه به نوعي درگيري و مشغله تو زندگيشون دارن؛ بهنظرت آدم براي اينکه بتونه از روزمرگي که شايد تو دنياي امروز اجتنابناپذير هست، فرار کنه، بايد شاخ غول بشکنه؟ اصلا ميشه آدما تو همين روزمرگيهاشون يه لذتهايي براي فرار از تکرار بسازن مثلا با کمترين امکانات و هزينه ...
درسته، الان شرايط زندگي خيلي سخت شده و هرکسي به نوعي مشغول هست اما قرار نيست تو اين شرايط بمونه! بهنظر من انسان باانگيزه تا جايي که امکانش هست بايد موقعيتهارو تغييربده و شرايط مطلوبتري رو براي زندگياش فراهمکنه و البته جايي هم که از عهده آدم کاري برنمياد ميتونه نحوه نگرش خودشرو تغيير بده و با تغيير نگاهش به زندگي و شرايط، از اين روزمرگي دوري کنه! خيلي وقتها ميشه با کمترين امکانات بيشترين لذترو برد.
حتما به قول شما نياز نيست شاخ غول شکسته بشه و شرايط ايدهآلي فراهم بشه. نه. مشغلههاي زندگي که همه هم يهجورايي با آن سروکار دارن، يکطرف ماجراست! فقط هم براي من و شما نيست. ولي زندگي فقط همين يه جنبهرو نداره! من ميتونم باقي جنبههاي زندگيرو قشنگتر ببينم تا کمکم بتونم در همه جنبهها موفق باشم.
ايجاد تغيير هميشه همراه هست با ايجاد شور و هيجان در ذهن آدم؛ وقتي همه چي يکنواخت پيش ميره يک حرکت خاص و متفاوت ميتونه کلي حال آدمرو عوض کنه. مثلا يک تغيير ظاهري. خيلي ساده بهنظر مياد ولي يه تفاوت قشنگ در شکل و شمايل ايجاد ميکنه که خودش ميتونه ايجاد يه انگيزه جديد تو زندگي محسوب بشه. يا مثلا ثبتنام در يک کلاس جديد، يادگرفتن يه مهارت تازه که هميشه دوست داشتيم و همين روزمرگي ما رو از پيگيري آن باز ميداشته. حتما هم نبايد پول زياد و امکانات عالي داشته باشيم.
هرکاري که بتونه حال آدمرو عوض کنه... اين کار ميتونه آشپزي باشه يا پرورش گل و گياه، چيزايي که خيلي به آدم حس خوب ميدن. از طرف ديگه براي دوري از روزمرگي بهنظر من لازمه که از آدمهاي منفي دوريکنيم و با آدمهايي بگرديم که حس و هيجانرو ميشه تو وجودشون ديد. به گذشته هم خيلي فکر نکنيم بيشتر به فکر ساختن آينده باشيم.
خيليها پول و وقترو بهانه ميکنن تا از زندگي اونطور که بايد لذت نبرن؛ مثلا ميگن تفريح و سرگرمي پول و وقت آزاد ميخواد که ما نداريم؛ نظر تو چيه؟
پول خيلي مهمه هرکسي بگه نه، بهنظر من زياد قابل قبول نيست. ولي همه چيز هم پول نيست! لازم نيست شما خيلي پول داشتهباشي که بتوني بري سفر يا لازم نيست خيلي شرايط مالي خوبي داشته باشي تا با خودت يک قرار بزاري و کلي خوش بگذروني! پول مکمل هست ولي اصل خود آدمه!
الان که بهار داره ميرسه و طبيعت خيلي عاليتر از هميشه ميشه ميتونيم از اين فرصت استفاده کنيم و زمان بيشتري رو تو طبيعت باشيم. طبيعت هم لزوما جنگلهاي شمال نيست. پارک نزديک خونه يا طبيعت اطراف شهر و کوههاي نزديکمون بهترين جا براي جذب انرژي و ايجاد يک حال و هواي خوب هست.
خيليموقعها حتي قدمزدن در همين شهر و تماشاي آدمها، خريدن يه کادوي کوچيک براي خودت يا هرکسي که دوستش داري ميتونه لذتبخش باشه. اگه اهل ديدنيهاي تاريخي باشيم گوشهگوشه شهر موزه و عمارت و باغهاي تاريخي پيدا ميشه که هم ميتوني با کمترين هزينه به آنجا بري، يه نوشيدني سنتي بخوري و لحظهاي رو خوش بگذروني.
در همين اوقاتخوش و بهدور از روزمرگي ميتونيم به اون برنامههايي فکر کنيم که قراره انجام بديم. زمانرو هميشه بايد ايجاد کرد، خودش جور نميشه! همه ما هم با همه مشغوليتها حتما ميتونيم زمان آزاد براي خودمون فراهم کنيم. از طرفي قرار هم نيست تفريحات ما حتما لوکس باشه و گران! ميتونه خيلي سادهتر و لذتبخشتر باشه.
تو بهعنوان يه جوون تو اين جامعه که همه چالش و درگيري زيادي توش دارن، نگاهت به زندگي و فرار از روزمرگي چيه؟
هرکسي علايقي داره، براي فرار از تکرار و روزمرگي، هرکسي دنبال يک چيزي ميره. يکي دنبال موسيقي، ديگري فيلم و سينما و يکي هم مثل من سفر. به نظر من سفر بهترين گزينه هست عاليه! من سفر رو خيلي دوست دارم و واقعا تنها چيزي که حالمرو خوب ميکنه همينه! مثال خيلي سادهاي ميزنم، وقتي قرار هست آخر هفته يک برنامه سفر بچينم حالا چه تنها، چه با دوستان از اوايل هفته بايد اطلاعات مقصدرو پيدا کنم، هوارو چککنم، مسيرهارو انتخاب کنم و اگه لازمه با افراد محلي در تماس باشم، مجوزهاي لازم رو بگيرم و تجهيزات و وسايل لازمرو آماده کنم.
خب همه اينها کلي در من شور و اشتياق ايجاد ميکنه و هر روز که بيدار ميشم کلي شوق دارم که پيگير کارا باشم. به قول خيلي از دوستان که اهل سفرن شب قبل از شروع سفر هم که اصلا از ذوق خوابمون نميبره.
اون چند روزي هم که در سفر هستيم جزو بهترين روزهاست و وقتي دوباره به شهر و زندگي روزمره برميگردم کلي انرژي دارم، کلي خاطره خوب براي تعريفکردن و کلي عکس براي تماشاکردن و به اشتراک گذاشتن با دوستام. اينطوري هيچوقت هفته من تکراري نميشه تا خاطرات و عکساي سفر قبل بخواد تموم بشه، برنامهريزي سفر جديد شروعميشه و هميشه هيجان سفر قبل با شوق سفر بعدي پيوند ميخوره.
نکته مهم طبيعتگردي اين هست که فضاي باز و طبيعت همه انرژيهاي منفيرو از آدم ميگيره و فقط انرژي مثبت به شما ميده. وقتي از يک جاي تاريخي بازديد ميکني، وقتي به گذشته اونجا فکر ميکني، ذهنت وارد يه چالش قشنگ ميشه که مردم چه دوراني داشتند و چه اتفاقاتي اينجا رخ داده.
ديدن جاهاي جديد، تجربه اتفاقهاي جديد و ارتباط با انسانهاي جديد چقدر تو بينش و نگاهت به زندگي تأثير داشته؟
سفر تجربههاي خيلي خوبي براي شخص به ارمغان مياره ولي شايد خيليوقتها اينطوري نباشه که مستقيم بتونيم بگيم من از اين سفر اين تجربهرو کسب کردم. بعد مدتي که سفر ميري خودت متوجه ميشي که چقدر پختهتر شدي و چقدر طرز فکرت تغيير کرده! البته تجربيات مستقيمي هم هست که بشه از اون نامبرد مثل ياد گرفتن يه مهارت جديد يا پخت يه غذاي جديد.
از دوران نوجواني اهل طبيعت و کوه بودم و با توجه به اينکه خونه ما نزديک کوه بود، هميشه تفريح ما ميشد رفتن به کوه، حتي دوستام و اقوام هم خونه ما رو پاتوق ميکردن که آخر هفته بيان و جمعه صبح بريم کوه.
از همون موقع بود که ارتباطم با طبيعت خيلي خوب برقرار شد و مشتاق بودم براي سفر و روياهاي سفر که تو ذهن هر نوجواني هست! خيلي نگذشت که اين رويا شد واقعيت! وقتي دانشگاه رفتم دوستان بيشتر و همراهي پيدا کردم و از طرفي استقلال مالي هم پيدا کردم.
برنامههامون متنوعتر شد و جاهاي جديدتري ميرفتيم. کمکم ديدم سفر خيلي خوبه و همون چيزي هست که من براي فرار از روزمرگي دنبالش بودم. براي همين همه تفريح و سرگرميام شده سفر و طبيعت و کوه! اولين سفر طولاني با ماشين خودم به سمت اصفهان و شيراز بود که با يکي از دوستانم بودم.
وقتي ديدم اين سفر اينقدر جذاب و خوبه براي چندماه بعدش برنامه سفر به شمال غرب ايرانرو چيدم. وقتي دوستم همراه نشد و تنها رفتم، ديدم تجربههاي سفر به تنهايي هم خيلي خوب و منحصربهفرد هست. بعد از اون هم يک سفر تنها به سمت جنوب ايران رفتم و ديگه کمکم اعتياد به سفر و ديدن آدمهاي جديد و تجربيات متفاوت به اوج خودش رسيد.
هميشه سعي کردم تا فرصتي پيش مياد استفاده کنم سفر دور يا نزديکي برم؛ تنها يا با دوستان! طبيعت يا شهر! داخل يا خارج.
سفرکردن جدا از ايجاد شوق و انگيزه تو زندگي روزمره، باعث ميشه ديدت به زندگي گستردهتر بشه! وقتي آدمهاي متفاوترو با شرايط مختلف ميبيني قدر زندگي خودتو يک جورايي بيشتر ميدوني، وقتي عظمت اين دنيارو ميبيني خدارو خيلي بهتر درکميکني.
لمس طبيعت به نظرم ارتباط مستقيم داره با شناخت خدا و آفرينش، اينکه خيلي بهتر ميتوني هستي و آفرينشرو حس کني و خيلي هم خوب ميتوني با اصل خودت ارتباط برقرار کني. آرامش عجيبي داره وقتي تو طبيعت قدمميذاري. از طرف ديگه آشنايي با آدمهاي جديد و فرهنگهاي مختلف ديد وسيعتري بهت ميده و در شناخت مسائل شخصي و اجتماعي خيلي بهتر ميتوني عمل کني.
هزينه سفر بخش خيلي مهمي هست و خيليها سفر نميرن چون فکر ميکنن هزينههاي زيادي داره. بايد بگم يکسري هزينهها اجتنابناپذيره ولي خيلي چيزارو ميشه حل کرد. يه موضوعي هست به نام تفاهم مالي که چند روز پيش تو يه مقاله ميخوندم، اينکه فرض کنيم قراره بريم سفر، من ماشين ميارم يکي امکانات اقامترو در مقصد فراهم ميکنه و يکي هم خرج سفر رو ميده.
اينطوري وقتي کارها تقسيم ميشه فشار سنگيني هم به يک نفر وارد نميشه. خيلي نکات مهمي هست که ميشه سفررو کمهزينه کرد، مثلا استفاده از امکانات اقامتي روستايي يا هاستل در کشورهاي خارجي که در آنها شما يک اتاقرو با چند نفر ديگه شريکي استفاده ميکنين و خدمات کمتري از خدمات لوکس هتل ارايه ميديد و در عوض قيمت خيلي مناسبتري دارن.
يا سايتهايي مثل کوچ سرفينگ که شما ميتونين از امکانات اقامتي که ديگر اعضاي سايت در شهر خودشان فراهمکردن، استفاده کنين. نکته قابلتوجه اينه که در سفر قرار نيست حتما هتل گرونقيمت رفت يا در رستوران شيک غذا خورد. گاهي يه خونه روستايي يا يه غذاخوري محلي به مراتب لذت بيشتري داره، چون فرهنگ اون مردمرو از نزديک لمس ميکني.