آخرین اخبار

جهان ايراني چيست؟ شادکامي و موفقيت

  بزرگنمايي:

چه خبر - مجله رو به رو - مقاله اي از دکتر جواد مجابي: غالب معاصران، وقتي صحبت از فرهنگ ايراني مي شود، بي اختيار نقشه فعلي ايران را در نظر مي آورند و فرهنگ ايراني را بر آن منطبق مي کنند، اما اهل تحقيق، در ذهن خود نقشه هاي متعدد عهد هخامنشي و ساساني يا امپراتوري اسلامي را مجسم مي کنند و آن همه دستاوردهاي شگرف- از فتوحات و پيمان ها گرفته تا علم و هنر و ادبيات و رويدادهاي اجتماعي و فرهنگي- را به خود گرفته است. عموما در بحث هاي ادبي و فرهنگي، حتي مقوله هاي رسمي، ما ساکنان ايران، خود را وارث انحصاري شاهاني چون کوروش و محمود غزنوي و شاعراني چون رودکي و فردوسي و حافظ و مولوي و دانشمنداني چون بوعلي سينا و بيروني مي دانيم و محض منحصر کردن مواريث تاريخي به خويش، با ديگران به جدال مي پردازيم.

افتخار به نياکان عيب نيست، اما به ياد داشته باشيم که امروزه، رودکي درواقع شاعر ازبکي است و محمود غزنوي و بوعلي سينا افغاني اند. همان طور که فردوسي و حافظ در جغرافياي ايران قرار دارند. سر مولوي دعوا شديدتر است؛ اهالي ايران او را از خود مي دانند و افغان ها هم و البته ترک ها بيشتر او را از خود مي شمرند. افغاني مي گويد جلال الدين محمد اينجا در شهري از افغانستان کنوني متولد شده، ترک مي گويد در قونيه عمر به سر برده و فعلا ما از بقعه اش درآمد توريستي داريم، ما مي گوييم يک وقتي بلخ مال ما بوده و از طرفي او به فارسي شعر گفته پس متعلق به ماست.

جهان ايراني چيست؟

اگرچه مولوي منحصر به کشوري نيست و متعلق به دنياي شعر است، اما به صرف فارسي نوشتن، نمي توان او را ايراني دانست؛ اولا که در زادگاه او، افغانستان؛ هم به فارسي سخن مي گويند؛ ثانيا، بسياري از دانشمندان و اهل ادب ايران در قرون گذشته، آثارشان را به عربي نوشته اند، آيا اين دليل مي شود که اهالي حجاز آن نوشته ها را از خود بدانند که متاسفانه مي دانند. اعراب ثروتمند، اين اواخر کوشيده اند در کرسي هاي عرب شناسي دانشگاه ها و موزه هاي معتبر دنيا به ضرب درهم و دلار، هر عربي نويسي از ترک و تاجيک و غيره را جزء فرهنگ خودشان معرفي کنند.

از اوان مشروطيت که نظم عمودي «سلطان/ رعيت» به سوي نظام «دولت/ ملت» حرکت کرد، تعابير جديد «وطن» و «ملت» در رسالات و مطبوعات مرسوم شد، «رعيت» ها که به صورت «اقوام و قبايل مرتبط» مي زيستند، متوجه شدند که زادگاه آن ها تمامي وطنشان نيست؛ وطن به معناي کشور، گستره سياسي خاصي است که شهرها و مردمان وابسته به آن زير يک پرچم و يک هويت ملي، متحدند. رعيت پيشين درک مبهمي از تاريخ و جغرافيا و فرهنگي داشت، وطن را شهر و نواحي دور و بر آن مي دانست و روش ملوک الطوايفي، به اين تصور قوام و دوام مي داد. در فرهنگ مردمي رايج، که بيشتر شفاهي و آييني بود، انوشيروان عادل و تيمور لنگ و خضر نبي و سليمان پادشاه و شاه عباس و رستم و ائمه اطهار در يک دايره معرفتي کنار هم و گاهي همزمان، حضور داشتند و رعيت با افسانه هاي بي زمان و لامکان آن ها دلخوش بود و زندگي مي کرد.

وقتي وطن و مليت و تاريخ و جغرافيا در معناي علمي اش، برمبناي اسناد مکتبو و پژوهش هاي باستان شناسي براي عموم مطرح شد، رعيت که حالا مردم و سپس ملت ناميده مي شدند، با شناخت حدود جغرافياي کشور و اهميت زبان و پرچم و سرود ملي و افتخارات تاريخي، به بازشناسي خويش پرداختند. حکومت و از سويي روشنفکران از سوي ديگر در دوره پهلوي کوشيدند مبناي اين بازشناسي ملي را براساس هويت فرهنگي ايرانيان استوار کنند. اين پرسش مطرح شد که هويت ما مبتني بر چيست؟ ميانگين باورها اين شد که بخشي از گذشته و اکنون جاري در چشم انداز آينده، زيربناي هويت جمعي هر ملتي را مي سازد.

روشنفکراني چون بهار، هدايت، دهخدا، پيرنيا، فروغي و ديگران به جست و جوي چيستي ما ايرانيان، گذشته را کاويدند. پاره اي کسان ايران قبل از اسلام را اساس هويت ملي ما دانستند. شگفتا دولتيان بر همان عناصري تکيه مي کردند که مخالفان روشنفکر آنان. رضاشاه همان قدر افتخارات نياکاني را براي تثبيت قدرت خود لازم مي شمرد که اديبان وطن پرست و آزاديخواه ما شيفته آن روزگاران طلايي و آرزويي بودند. از همان زمان کساني ايران بعد از اسلام را پايه بازشناسي ملت ايران قرار دادند. از آغاز، دو برداشت هويت ملي و هويت ديني به موازات هم پديد آمدند که سياست فرهنگي رژيم ها گاهي اين و گاهي آن را قوت و اصالت بخشيده است.

جهان ايراني چيست؟

گذشته گرا و آينده ستا

گذشته گرايي خاص ايران در سده اخير نبوده است. در بسياري از کشورها مسلک سياسي/ عقيدتي حاکم بر کشور، براساس پيشينه افتخارآميز گذشته پايه ريزي مي شد که بتواند وحدت ملي (درواقع افکار عمومي يا توده هاي شکل پذير) را مغرور از گذشته و مطمئن به آينده، از چالش هاي گوناگون اکنون عبور دهد. در حقيقت حاکمان کشور، تثبيت قدرت خود و سلطه بر توده هاي مفتخر را در گروي آوازه قديم و آرمان رفاه جويي آينده مي ديدند. ملي گرايي پيشينه جو در فرانسه و انگليس شکلي نسبتا معدل داشت؛ گاه ميهن پرستي در ايتاليا و آلمان در قالب فاشيسم و نازيسم هياتي افراطي به خود مي گرفت.

در مقابل گذشته ستايي سياسي، بعضي کشورهاي اروپايي حکومت شوروي آينده ستايي سوسياليستي را باب کرد که همه چيز را در آينده اي آخرالزماني (همچون رستاخيز اديان حوزه کويري) محقق مي دانست. در اين آينده ستايي آمريکا از رقيب خود عقب نماند؛ به موازات سوسياليستم کوشيد آينده نگري تکنولوژيک را اساس رشد صنعتي و مدني خود و ساير جوامع معرفي کند.

دوست داشتن وطن به معناي زادگاه و بعد زادبوم، امري طبيعي است، عشق به محدود زيستي در حيوانات هم غريزي و زيستانگي است، اما مبالغه در ميهن پرستي (شوونيسم)، خود را برتر از ديگران دانستن و انکار ارزش هاي ديگران، نوعي ناهنجاري سياسي و فرهنگي است. در اين مبالغه هاي نژادي و اقليمي، اروپاييان متمدن همان قدر مقصرند که پاره اي از اقوام وحشي خودشيفته.

جهان ايراني چيست؟

در تاريخ، تيمور و آتيلا همان قدر خود را نماينده قدرت فراطبيعي براي هدايت اقوام فروتر مي دانستند که هيتلر و استالين با هجوم و فتح کشورها و استقرار شيوه حکومتي خود در آنجاها، مي خواستند آن مغلوبان بي پناه را به زور خوشبخت کنند.

انصاف دموکراتيک

با اين مقدمه کوتاه برگرديم به بحث جهان ايراني و اين که چرا نگاه به جهان ايراني، بينشي منصفانه و دموکراتيک است؟

در صد سال اخير و بيشتر در عهد پهلوي، شناخت ملي گرايي با اغراق هاي سياسي و فرهنگي تبليغ شده است؛ هم سياست فرهنگي حکومت اقتصاد مي کرده که اين مرز پرگهر را وارث تمامي افتخارات تاريخي آن امپراتوري باستاني بشمارد و اين رجزخواني را سپري در برابر مطامع بيگانگان استعمارگر بپندارد، هم روشنفکران سياسي و فرهنگي، براي رهايي از مذلت خفت بار کنوني به دامان گذشته اي رويايي پناه مي بردند.

بخشي از آنان ساده انديشانه به آينده اي عادلانه و آزادانه دل خوش کرده بودند که به زودي فرا مي رسيد؛ حکومت و نخبگان مخالفش هم در رفتار با يکديگر، خود را پيشرو و پرچمدار مي دانستند و توده را دنباله رويي ناگزير تصور مي کردند و در اين ميان ساز و کار رشد طبيعي مردم و اصالت حرکت خلاق و مستقل مردم مغفول مانده بود. هم دولت و هم روشنفکران آرزو مي کردند اين همه آرمان را در وطني ناتوان و پرگزند به معجزه اي (که انواعي از انقلاب بود) محقق کنند.

جهان ايراني چيست؟

توهم انحصار افتخارات

براي شناخت واقعي خود نخست بايد بدانيم که «چه بوده ايم و تا حالا چه کرده ايم؟» تا اين بينش واقع گرا، ياري مان کند. «از اين پس چه مي توانيم کرد؟» در اينکه خود را در محور عالم معنوي بدانيم و ساکنان اين نقشه کوچک جغرافي را وارث انحصاري امپراتوري ايراني و امپراتوري اسلامي بشناسيم، ما را دچار خودشيفتگي مبالغه آميزي مي کند که به ساده لوحي جمعي پهلو مي زند.

در آن دو امپراتوري گاهي ادغام شده و زماني مجزا و متفاوت، ملت هاي گوناگوني مي زيسته اند که اگر دوره اي زيرمجموعه يک حاکميت بوده اند، اکنون کشورهايي جدا و مستقل اند که هر يک به توهمي تاريخي، خود را وارث آن گذشته تابناک مي پندارند. درست اين است که ايراني ساکن اين نقشه، فروتنانه خود را يکي از اجزاي آن امپراتوري بداند، نه صاحب کل آن چون با شناخت محققانه اجزاي ديگر در جغرافياي امروز، به شناخت بيشتر خود کمک خواهدکرد.

با توجه به اين اصل که فرهنگ ها ناب و يک سويه نيستند، بلکه در رابطه بده بستان آزادانه مي شکوفند، به داده ها و ستانده ها بايد بازنگريست. به تصديق کارشناسان فرهنگي چين، نگاره هاي ايراني توسط مانويان از اين امپراتوري به چين رفته است. به شهادت «الاَغاني» موسيقي گسترده دامن ساساني از اين سلسله از هم گسسته به بغداد نوکيسه خلفاي عباسي رفته و از آنجا از سوي اعراب فاتح تا اسپانيا دامن گسترده و رشحاني در موسيقي رنسانس به جا گذاشته است.

معمار ايراني (باستاني مان در امپراتوري ملل نابغه) هم «تاج محل» را در هند ساخته است، هم «مزار تيمور» را در سمرقند و هم رد هنرش در «الحمرا» نمايان است. براي شناختن هرچه بيشتر مينياتور و موسيقي و معماري خودمان، بايد تمامي اين قطعات منفصل و جداافتاده پازل را شناخت و کنار هم قرار داد تا به درک بيشتر و دقيق تري از آنچه براي ما مانده، برسيم و بدانيم با آنچه داريم و مي شناسيم، چه بايد کرد. اين اجزاي پراکنده نه فقط در هنر و ادبيات و علوم قابل بازيابي و بازنگري است، بلکه در مقولات مدني و بينش تاريخي و اقتصادي نيز ياريگر ماست و داوري نهايي ما را درباره اين فرهنگ که يکي از فرهنگ هاي مهم جهان است، تسهيل و تعديل خواهدکرد.

از اين رو که شناخت جهان ايراني که معناي موسعي از فرهنگ تاريخي و فراتاريخي ايران دارد، براي نسل جوياي حقيقت ضرورتي مبرم است؛ به شرط آنکه خود را اصل و ديگران را فرع نشماريم، با روحيه اي دموکراتيک و منصفانه، همه را در بنياد اين جهان ايراني سهيم بدانيم و تلاش ما بر درک اجزاي پراکنده اين فرهنگ به سوي دريافت نقشه کامل آن باشد که براي هر يک از ملل سهيم در آن جهت خودشناسي و و همکاري جهاني، مفيد خواهدبود.

جهان ايراني چيست؟

اين واقعيت را نبايد فراموش کرد که هيچ فرهنگي برتر يا فروتر از فرهنگ ديگر نيست و حضور جهان ايراني و شناخت هرچه بيشتر آن، ما را در درک جهان عربي، جهان اسلاوي، جهان آنگلوساکسون توانا مي کند و تفاهم بين فرهنگ ها بدون شناخت دقيق از فرهنگ خودمان چندان استوار و پايدار نخواهدبود. عنوان «جهان ايراني» را با مقالات و گفته هاي دکتر شهريار عدل به ياد مي آورم، اگرچه پيش از آن پژوهشگران ايراني و خارجي از گستره «فرهنگ ايراني» که تقريبا همسنگ آناست، بارها سخن به ميان آورده بودند. من اما عنوان «جهان ايراني» را بيشتر مي پسندم؛ چرا که در مواردي از مقوله فرهنگي اش فراتر مي رود. مقصود از جهان ايراني دقيقا چيست؟ شهريار عدل توضيح مي دهد:

«ايران در چهارچوب مرزهاي فعلي يک چيز است و ايران در بعد فرهنگي يعني «جهان ايراني» و تمدن و استمرارش در تاريخ موضوع ديگر است که لزوما قابل انطباق نيستند. اين جهان ايراني لزوما قابل انطباق با ايران «درون مرزي» و «برون مرزي» که بعد سياسي هم دارد، نيست. ايران کنوني يک بخشي از «ايران فرهنگي» است. اين امر بايد به ايراني هاي درون مرزي که عادت ندارند به اين مسائل فکر کنند، تفهيم شود. ايراني هاي بخصوص تهراني ها فکر مي کنند که ايران کنوني ناف دنياست و تهران ايران است. اين ديد درست نيست. نه تنها تهران ايران نيست بلکه در ماوراي اين ايران، ايران فرهنگي هست.

مرزهاي فعلي ايران صد سال دارند. ايران فرهنگي به آن معنايي که براي ما دارد، مجموعه اي است که در طول زمان مي تواند بزرگ و کوچک شود. ممکن است جهان ايراني در محيطي باشد که به طور خاص ايراني نباشد؛ مثلا هند در قرن 16 ميلادي- قرن 10 هجري- يکي از مرکز جهان ايراني به حساب مي آيد ولي بخشي از ايران نيست... تاجيکستان کنوني از ارکان جهان ايراني است. پادشاهان ازبک هم که خود را بيشتر از ديگران در راس جهان ايراني- و البته توراني- مي ديدند. به طوري که سلاطين شيباني، چه خود شيبک خان و چه عبدالله خان، به نخستين پادشاهان صفويه مي گفتند که اصلا شما چه کاره ايد؟ چه کار مي کنيد و آنجا- ايران- به شما مربوط نيست.

توجه داشته باشيد که ايران هخامنشي يک حکومت سياسي است که محدوده آن حکومت سياسي لزوما با حوزه فرهنگي جفت نمي شود؛ حکومت ايران در مصر يک حکومت سياسي است ولي مصر بخشي از جهان فرهنگي ايران نيست ولي جزو مرزهاي سياسي شاهنشاهي ايران است. همچنين آن بخش هايي از يونان که از امپراتوري هخامنشي هستند، از نظر سياسي با ايران هستند ولي از نظر فرهنگي نيستند. برعکس هند، که يکي از بزرگترين تمدن هاي جهان است، در عين اينکه از بالاترين تمدن هاي دنياست در عين حال در يک دوره از زمان، بخشي از جهان فرهنگي ايران نيز مي باشد؛ مثل زمان امپراتوري مغول ها- تيموريان در هند.» (گفت و گو با سهلعلي مددي/ بخارا/ 107)

گسترده ديدن فرهنگ ايراني و جست و جو در نقشه جهان متاثر از اين بينش خاص، به ما به عنوان ايراني ساکن اين جغرافيا و به سمرقندي ساکن ازبکستان و محقق فارسي زبان لاهوري و آن هراتي جست و جوگر و محقق اهل دوشنبه و... کمک مي کند که پاره اي از قطعات گم شده تاريخ خود را علاوه بر ميهن فعلي، در جايي ديگر نيز بيابيم تا به شناخت بيشتري از يک سقف مشترک برسيم که پناهگاه انديشه هاي ديروز ما و محلي براي همکاري هاي فرهنگي امروز ماست. اين ما را به درک مشترکي از جهان موجود اما کمتر شناخته مي رساند.

مردم چاره گر

ايران فعلي در کمرکش يک جهان کويري قرار دارد که از مغولستان تا آفريقا گسترده است، در مصايب کويرزدگي، آسياي ميانه نيز وضعي مشابه خاورميانه دارد. در اين کوير سرتاسري آب کمياب است، بنابراين تقديس آب ضرورت مي يابد. آب مي تواند در دل کوير باغ بيافريند؛ باغ سازي در دل کوير، نشانه اي از مبارزه هوش و غيرت انسان با خشکسالي و بي برگ و نوايي است.

جهان ايراني چيست؟

در دشوارترين مناطق کويري آب را از کاريزهاي درازآهنگ بيرون مي آورند و بهشتي چون باغ فين و باغ شازده مي آفرينند و اين باغ منعکس مي شود در قالي و کاشي و مينياتور ما؛ و باورهاي آئيني بهشت و دوزخ را پديد مي آورد و شعر ما را به گل و سرو و بلبل مي آرايد و حسرت اين فردوس آرزوي موسيقي ما را مويه گر طراوت هاي مفقود مي کند. در اين فضا، نبودن حيات شاداب اصل مي شود و بودن ما اتفاقي نادر در اين برهوت با وسوسه تلخ و آرزوي شيرين. در جغرافياي تاريخي کوير آب نعمت است، بايد حفظش کرد. بنا به باور مزدايي، درياچه اروميه (چچست) زادگاه زرتشت و درياچه هامون در مشرق ايران مظهر سوشيانت هاست. براي آب کمياب، نگهبان و ايزدبانو مي سازيم: ناهيد (اردويسور آناهيت) و فرشته مذکري به نام «اپام نپات».

وقتي اسلام مي آيد، شايد آناهيتاي مقدس ديگر کارکردي عام نداشته باشد، مردم حديثي را باور دارند که آب مهريه حضرت فاطمه زهرا (ع) است. يک حامي والا براي مردم شيعي. جدا از جاهايي چون چشمه علي و چکچکو و مانند آن، کمتر چشمه اي و رودي در کشور مي بيني که در آبادي دور و برش امامزاده اي تقدس آب را نگهبان نباشد. در سمرقند و بخارا و تاشکند عين اين رفتار را در بخش ديگر جهان ايراني ديدم. بالاي چشمه اي، قبر دانيال قرار داشت و چشمه به نام اين پيغمبر متبرک و مصون بود. جاي ديگر ايوب پيغمبر نگهبان چشمه ديگر شده بود. در بسيار جاهاي ازبکستان و تاجيکستان، مقدسان معتبر، حاميان آب در جغرافياي اقاليم خشک بودند. حتي چاه هاي آب غالبا با نام هاي افسانگي محبوب حفاظت مي شد.

اگر پژوهنده اي عنصر «آب» در اقليم خشک کام جهان ايراني را پي بگيرد، از باورهاي اساطيري و افسانگي و ادبيات و هنرهاي قديمي ملهم از اين نعمت کمياب آگاه و از انعکاس اين محروميت در فرهنگ شفاهي ملل جغرافياي کويري مطلع شود، با اين پيشينه به فضاي امروز مي رسد و خواهدديد که هنوز هم ادبيات و هنر مدرن ما دانسته يا نادانسته در برابر اين واقعيت جغرافيايي/ فرهنگي واکنش هاي خلاقانه اي بروز مي دهد که در هر کشور شکل خاص آنجا را يافته است، اما در باطن فرهنگي اش بازتابي يکپارچه دارد. شناخت جهان ايراني ما را از خودمحوري و ذهنيت انحصارپيشگي مي رهاند. چه بسا فرزانگان اين قلمرو را به گفت و شنفتي فرهنگي بين انسان هايي که جست و جوگر چيستي و چگونگي ماناترند، رهنمون شود.



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

5 توصيه براي جذاب شدن در 3 دقيقه

عادت هاي بدي که شادي شما را به تاراج مي برد!!

تقويت اعتماد به نفس با چند تغيير ساده!!

5 فرد موفقي که بعد از اخراج شان موفق شدند!!

مديتيشن را چگونه در خانه تمرين کنيم؟

بگوييد چگونه مي خنديد تا شخصيت تان را به شما بگوييم!!

11 قانون اصلي فنگ شويي براي جذب عشق و پول

دوست خوب و واقعي چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟

آداب هديه دادن گل را بياموزيد

استفاده از كلمات قدرتمند – 101 كلمه ي قدرتمند

شخص دروغگو را با اين 8 مورد شناسايي کنيد

استرس شب امتحان را با اين روشها از بين ببريد

زبان بدن فروشنده حرفه اي چگونه است؟

کاهش استرس و اضطراب با چند روش خوراکي

اصول زبان بدن براي تشخيص کلاهبرداران در ازدواج

زندگينامه مريم ميرزاخاني، نابغه ايراني رياضي در جهان

مي خواهم شاد باشم و شاد زندگي کنم!!

مريم ميرزاخاني در ليست 5 زن نخبه رياضي دنيا

مادلين وسترهات، دستيار 26 ساله ترامپ چقدر درآمد دارد؟

5 اصل روانشناسي براي يک زندگي راحت

انسان هاي سمي اطرافتان را با اين روشها از زندگي تان دور کنيد

10 عادتي که براي شاد بودن بايد ترک شان کنيد!!

چگونه در مقابل خواسته هاي ديگران نه بگوييم؟

راه هاي کنترل خشم، چگونه خشم را کنترل کنيم؟

اين نشانه ها مي گويد بايد به دوستي تان پايان دهيد!!

در جمعه هاي دلگير چگونه حال مان را خوب کنيم؟

با همسر بهاره رهنما بيشتر آشنا شويد

دوست واقعي شما اين نشانه ها را دارد!!

اين 3 خصوصيت را هرگز نبايد داشته باشيد!!

فقط سه گام تا داشتن احساس خوشبختي فاصله داريد!

زبان بدن و 10 نکته که بايد بدانيد

روشهاي عالي براي مقابله با احساسات منفي

تحليل زبان بدن مسي و رونالدو در مراسم بهترينهاي سال فوتبال 2017

چرا ما ايراني ها عادت به عذرخواهي نداريم؟؟؟

اعتياد به تلفن همراه و دنياي مجازي را چگونه از بين ببريم؟

چگونه به کسي که قصد خودکشي دارد کمک کنيم؟/به بهانه خودکشي هاي اخير

گفتن اين جملات پس از 40 سالگي، ممنوع!

با غم و اضطراب بعد از زلزله چه کنيم؟

چگونه دقيقه نودي نباشيم؟!!

هنگام وقوع زلزله بهترين کار چيست؟

زبان بدن چيست و 12 نکته که در مورد آن بايد بدانيد

چگونه مانند آهنربا ديگران را جذب کنيم؟

تحليل جالب زبان بدن کي روش بعد از قرار گرفتن ايران در گروه مرگ

تاثير باورنکردني اسم افراد بر سرنوشت و وضعيت روحي آنها

روشهاي شاد بودن در زندگي هاي سخت امروزي!!

نکته هايي براي سحر خيزي در صبحهاي سرد زمستان

مردي 40 ساله ام و بيشتر فکرم مشغول زنان است؟

مثبت انديشي با 7 روش ساده

تست روانشناسي : چقدر اعتماد به نفس داريد؟

5 جمله اي که هرگز نبايد به خودتان بگوييد