آخرین اخبار

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند شادکامي و موفقيت

  بزرگنمايي:

چه خبر - ماهنامه دانشمند - سپيده شعرباف: «مردم جهان اعضاي يک خانواده اند و دنيا متعلق به همين خانواده است؛ همه متفاوت و همه خويشاوند.» اين پيامي بود که عيسي و عبدالله اميدوار تلاش کردند تا گوش همه دنيا برسانند. اين دو برادر سال 1333 سفري با موتور سيکلت به دور دنيا آغاز کردند تا بيشتر از هر انساني ببينند و بدانند و تجربه کنند و دنياي خود را وسعت دهند.

آنها در طول سفر خود با نوشتن مقالات، عکس برداري و تهيه مستند، برگزاري نمايشگاه و اجراهاي راديويي علاوه بر تامين هزينه سفرف شعار خويشاوند را به دورترين و بدوي ترين سرزمين هاي جهان رساندند. چنين سفري با فناوري امروز هم براي ما بسيار دشوار است و گذشت 60 سال از اين سفر پژوهشي و ماجراجويانه، برزرگي اين تلاش را دوچندان در نظرمان مي آورد. عيسي اميدوار در يک روز زمستاني با ظاهري سراسر آراسته و با سرزندگي بي بديل براي گفت و گو به دفتر ماهنامه دانشمند آمد. او که متولد 1308 است، موقع عکاسي از او بر پشت بام ساختمان دانشمند، ترجيح داد روي صندلي بايستد تا که بر آن بنشيند!

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

چطور شد که انگيزه کاوش در شما ايجاد شد و به فکر سفر به دور دنيا افتاديد؟

شروع همه ماجراهاي ما بر مي گردد به گذشته هاي دور، به خانواده و نوجواني ما. اسباب بازي ها براي بچه ها سرنوشت ساز هستند. يک بار که با مادرم به شاه عبدالعظيم رفتيم، در راه نزديک حرم، اسباب بازي هاي حلبي مي فروختند و من آرزو داشتم يکي از آنها را داشته باشم و مادرم برايم خريد. بعد از آن خودم در خانه گاهي چيزهايي درست مي کردم.

خانواده خيلي در تربيت فرزندان راهگشا است. مادرم يک بار دست من و برادرم را که بچه هاي آخر بوديم گرفت. به زيارت امام رضا (ع) در مشهد برد. در جاده هاي خاکي و کوره راه هاي جاده هاي قديم که راه سخت و پر از چاله هاي عميق بود. مادرم براي ما از شهرهايي که در مسير بودند و بناهاي به جا مانده و ديدني هاي شهرها و همه اطلاعاتي که مي دانست، صحبت مي کرد و ما خيلي چيزها ياد مي گرفتيم.

بعدها با برادرم وارد باشگاهي در خيابان جمهوري شديم. من و دوستانم تقاضا کرديم دفتري آنجا در اختيار ما بگذارند. و موسس سازمان کوهنوردي آنجا شديم. از حدود شانزده سالگي با برادر و دوستانم خيلي از قله هاي ايران را فتح کرديم و غارهاي زيادي را کشف کرديم. داخل اين غارها بسياري از اشياي مربوط به گذشته هاي دور و انسان هاي قديم به جاي مانده بود؛ ابزارهايي مثل چراغ پيه سوز، شمشير و حتي جمجمه انسان. اينها براي ما خيلي سوال برانگيز بود که چرا، چرا، چرا؟ ما رفتيم تا جواب اين چراها را پيدا کنيم.

اين انگيزه سفر که از جست و جو در غارها شکل گرفت، پاي شما را در ايران به کجا باز کرد؟

هدف ما از ابتدا و زماني که در غارها جمجمه هاي انسان را پيدا مي کرديم (مثل غار زالن گاه/ ظالمگاه در طالقان) شکل گرفت. اينها براي ما انگيزه به وجود مي آورد که ببينيم چرا انسان ها اينجا زندگي مي کردند. چرا انسان هاي بدوي وجود داشتند و چگونه زندگي انسان ها بدوي وجود داشتند و چگونه زندگي انسان ها به اين صورت (امروزي) شکل گرفته است. انگيزه ما از ابتدا تحقيق روي انسان هاي بدوي جهان و نحوه مهاجرت آنها بود.

در ايران خيلي با عشاير سفر مي کرديم تا زندگي آنها را از نزديک ببينيم. کار ما يک دفعه و با يک جرقه شروع نشد. اين حس کنجکاوي براي ما فقط از جنبه مردم شناسي نبود؛ گاهي هم جنبه تاريخي پيدا مي کرد.

هنگام ييلاق و قشلاق عشاير، يک هفته تا بيست روز با آن ها سفر مي کرديم و زندگيشان را بررسي مي کرديم. آن زمان مجله اطلاعات هفتگي مقالات ما را منتشر مي کرد. بعد از آن به فکر سفر به دور دنيا و ديدن انسان هاي بدوي و نحوه مهاجرت آنها افتاديم.

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

در طول سفرها شهرها و مسيرهاي خود را روي چه حسابي انتخاب مي کرديد؟

ما صرفا براي جهانگردي و گردشگري نرفته بوديم؛ کار ما يک کار پژوهشي و علمي بود. ما راجع به پيدايش اسکيموها بحث، گفت و گو و تحقيق مي کرديم. وقتي در ارتفاعات آند با اينکاها ديدار کرديم، بررسي کرديم که از کجا آمده اند. در آمازون راجع به آنها بحث و گفت و گو داشتيم. اينکاها از آمازون به سمت شمال رفته بودند. به اقيانوس کبير (اقيانوس آرام) رفتيم و اين کاري بود که اينکاها انجام داده بودند و درواقع آنها به دنبال خورشيد رفته بودند.

ما همان مسير را رفتيم. اينکاها در سواحل پرو هم بودند. آنها قرن ها قبل براي پيدا کردن جايگاه خورشيد مهاجرت کرده بودند و به اقيانوس کبير رفتند و نتيجه اين شد که دريافتيم اقوامي که در جزاير پلونزي بودند تا تاييتي و نزديک استراليا و جنوب زلاند نو (نيوزلند) مي رود؛ آنجا بومي هايي به نام مائوري ها حضور دارند که همان اينکاها هستند و يا ريشه مشترک با اينکاها دارند. چندين هزار سال طول کشيده تا پراکندگي آنها به وجود آمده است. نيوکالادوينا، تاييتي، جزايري از شيلي، ايتسر آيلند و چندين جزيره ديگر مثل گالاپاگوس مسير مهاجرت اين قوم بود که ما چندين ماه بين آنها زندگي و اين قوم را ريشه يابي کرديم.

به طور کلي در استراليا و کانادا تا 40 هزار سال قبل انساني وجود نداشته است. نئاندرتال ها کم کم به شمال آفريقا و بعد اروپا راه پيدا کردند. داخل غار زندگي مي کردند و از سايش سنگ آتش به وجود مي آوردند.

زماني اين قاره ها به هم وصل بوده است. فيل عظيم الجثه اي که در آفريقا بوده در آلاسکا هم بوده که همان به ماموت تبديل شد. جنوب اروپا و اطراف نيس در جنوب فرانسه يا جنوب ايتاليا فيل وجود داشته. بعدها روي بدن فيل ها پشم و زير پوست بدنشان چربي به وجود آمد تا بتوانم از آنها در برابر سرما دفاع کند و درواقع فيل ها خودشان را با منطقه محيط زيستشان تطبيق داده اند.
هر انسان يا هر موجودي با محيط زيستش وقتي پيدا کرده است. خرس هاي قطب شمال سفيدند، اما خرس هاي جنوب آلاسکا قهوه اي يا سياه هستند. روباه ها و پرنده ها در شمال همه سفيد و تابع محيط زيست خودشان هستند.

انسان ها در نقاط مختلف دنيا ويژگي هاي خاص منطقه جغرافيايي خود را دارند به طور مثال، سياه پوستي و سفيدپوستي داخل ژن انسان هاست. يا مثال هاي ديگر، پيگمه ها در کنگوي مرکزي در قلب آفريق که جنگل خيلي پرپشتي بوده است، کمتر آفتاب مي ديدند و مواد غذايي شان فرق داشته و قدشان خيلي کوتاه و حدود 125 سانتي متر است؛ در صورتي که افراد در قبيله ديگري در شرق آفريقا قدشان حدود دو متر است. اين بستگي به منطقه زندگي دارد. آفتاب، آب هاي سطحي، مواد غذايي و... تاثير مي گذارد.

قبل از دوران يخبندان، آلاسکا منطقه استوايي بوده. آن زمان جا به جايي هاي زمين زياد و جنوب قاره آمريکا به قطب جنوب وصل بوده است. هنوز هم قاره آمريکا و آفريقا از هم فاصله مي گيرند. در کتاب نتوانستيم خيلي به مسايل علمي سفرمان بپردازيم. در طول سفرهايمان که يک سفر هفت سال و ديگري سه سال به طول انجاميد به دنبال اين تغييرات و نحوه زندگي انسان هاي بدوي بوديم.

هدف ما از اول بررسي زندگي اقوام بدوي جهان بود، به همين دليل بين بدوي ترين اقوام و قبايل مخلتف در دورافتاده ترين نقاط دنيا رفتيم و زندگي روزمره، داستان ها و افسانه هايشان را بررسي کرديم.

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

چطور با آنها ارتباط برقرار مي کرديد؟

هم ديداري و هم با اشاره. زبان زياد مهم نبود و در آن قبايل بعد از دو ماه زبانشان را ياد مي گرفتيم، چون واژه هاي آنها محدود بود و ما با آنها زندگي مي کرديم و به راحتي زبانشان را مي آموختيم. ما به جز زبان، راه و رسم زندگي آنها را مي ديديم اين که چطور الياف گياهي را تاب مي دهند و ننو مي سازند.

از بخش هاي علمي و پژوهشي سفر بيشتر بگوييد؛ مثل راهپيمايي هاي عملي در شمالگان يا جنوبگان (قاره قطب جنوب).

من نتوانستم به قطب جنوب بروم. سفر ما که به شيلي رسيد خيلي سر و صدا داشت. نيروي دريايي شيلي ما را خوب مي شناخت. پس از پايان سفرمان دوباره به شيلي رفتيم تا به قطب جنوب برويم. قطب جنوب جايي نيست که بتوان راحت با يک کوله به آنجا رفت. مي خواستيم با يک گروه علمي از شيلي به قطب جنوب برويم، اما آنها فقط يک نفر را مي توانستند همراه خود ببرند و برادرم (عبدالله) با آنها رفت و نود روز آنجا بود.

ما سال 1337 و 1338، به مدت 6 ماه در قطب شمال در شرايط اقليمي خيلي سخت بوديم. زمستان آنجا بوديم که يکي دو ساعت روز بود و بيشتر شب بود. تابستان را در آلاسکا بوديم. از جزيره هوکايدو شمال ژاپن با يک قايل ماهيگيري به قاره آمريکا و از آنجا به آلاسکا و سپس به قطب شمال رفتيم.

تابستان را در آلاسکا بوديم و زمستان را به منطقه قطبي ايالات متحده اطراف جز يره هودسن رفتيم. ما با اسکيموها داخل ايگلو زندگي مي کرديم و با آنها سفر مي کرديم. اسکيموها يک ايگلو رادر يک ساعت مي ساختند. آنها ايگلو را مي سازند و کنارش يک ورودي (Porch) مي سازند که دالان است تا هم باد و بوران مستقيم به داخل ايگلو نيايد و هم شکارهاي منجمد آنجا بماند. ايگلو يک پنجره هم دارد که شيشه آن يخ شفاف رودخانه است. در يک ايگلو تقريبا يک ساعت بلوک هاي برف را کنار هم مي چينند و بعد يک اسکيمو روي سقف مي رفت و سوراخ ها را مي گرفت و آن را محکم مي کرد. داخل يک ايگلو گاهي دو يا سه خانواده هم زندگي مي کردند.

داخل ايگلو نمي توانستند چراغ پيه سوز روشن کنند يا حرارتي ايجاد کنند، چون ديواره ها آب مي شد. يک سکو درست مي کردند و روي آن پوست کاريبو پهن و از پوست آن کيسه خواب درست مي کردند. براي آب شدن برف، برف را در دهان مي گذاشتند تا آب شود به عنوان آب براي تميز کردن پوست استفاده کنند.

آنها چوب يا علف براي روشن کردن آتش نداشتند. فقط گاهي اوقات با حرکت آب اقيانوس چوب هايي از سمت جنوب به سمت آنها مي آمد که براي اسکيوها خيلي باارزش بود و از آن قايق درست مي کردند. قايق هايي مثل کاياک يا امياک را با استخوان و پوست نهنگ هاي دريايي مي ساختند. براي اسکيموها مسئله اصلي تنوع ژنتيکي بود. همين نبودن تنوع ژنتيکي باعث شده خيلي از قبيله هاي بدوي آمازون وقتي در برابر مردم خارجي قرار گرفتند، ميکروب ها به بدنشان آسيب بزند و آنها را منتقرض کند.

اسکيموها و انسان هاي بومي قاره آمريکا از اول آنجا نبوده اند و تا پيش از بيست هزار سال قبل انساني آنجا سکونت نداشته است. انسان از آسيا به آن مناطق رفته است. همراه با حيوانات روي زمين مهاجرت کردند، زيرا تغذيه آنها از مين راه بوده است. ناحيه اي بين سيبري و آلاسکا بود که انسان ها از آنجا از روي يخ ها عبور کردند و وارد سرزميني شدند که ما امروز به آن قاره آمريکا مي گوييم.

هر استخواني از انسان يا حوياني که پيدا کنيد مي توانيد قدمت آن را مشخص کنيد. زماني که ما استخوان ها را بررسي مي کرديم دانشمندان هنوز هيچ استخواني را پيدا نکرده بودند که قدمتي بيشتر از بيست هزار سال داشته باشد. عده اي از اسکيموها براي پيدا کردن غذا يا محل اقامت بهتر به پايين کوچ کردند تا به آمريکاي مرکزي رسيدند. آزتک ها بودند که فرهنگ پيشرفته اي را آنجا به وجود آوردند و نزديک گواتمالا ماياها بودند که فرهنگ مايا را به وجود آوردند و پيشرفته تر از همه اينکاها بودند که ابتدا در خود آمازون بودند. پس از هزاران سال انسان ها به جنوبي ترين سرزمين هاي قطب جنوب و پاتاگونيا و نزديک قطب جنوب رسيدند.

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

هيچ وقت شده بود که در جايي از سفر براي نجات مجبور شويد خودتان خلاقيت به خرج دهيد يا اينکه ديگر راهي براي نجات نمانده باشد؟

در قطب شمال و در دماي 60 تا 65 درجه زير صفر اوضاع خيلي سخت بود. اسکيموها به هيچ عنوان چوب براي سزواندن يا ساختن خانه ندارند. در منطقه اصلا درختي وجود ندارد. منطقه اي بسيار وسيع شايد به اندازه مساحت کل ايران زير پوشش برف قرار داشت. هميه هفت تا 9 نفر در سورتمه بودند و سورتمه با سرعت 20 کيلومتر در ساعت مي رفت. يک بار دستکشم از دستم افتاد و رفتم دنبال آن، به فاصله بيست متر به خاطر بوران، ديگر سورتمه را نمي ديدم.

چون مه غليظي بود و از آنجايي که صدا در برف و بوران در جهت هاي مختلف پخش مي شد به خوبي منعکس نمي شد و صداي من هم به آنها نمي رسيد. تصميم گرفتم همان جا بايستم، چون مي دانستم اسکيموها مسير دقيقي دارند و پس از نيم ساعت آنها همان مسير را برگشتند. اما از نظر روحي وضع سختي بود و اگر يک ساعت دير مي کردند شايد من مرده بودم.

ارزش مستندات شما به اين است که پس از حدود شصت سال که به آن نگاه مي کنيد به خاطر تغييراتي که بشر روي سرزمينش به وجود آورده، ديگر وجود ندارد. زمين در حال از بين رفتن است و بسياري از قسمت هاي قطب شما که شما رفته ايد به خاطر گرمايش زمين ديگر وجود ندارند. فرهنگ بشر يک دست شده و خيلي از خرده فرهنگ ها از بين رفته اند. نگاه شما که جوينده بوده ايد به حفظ اين فرهنگ ها چيست؟

انسان بدون هويت قومي و فرهنگي بي رنگ و روح و تهي است. تقريبا همه اقوام بدوي جهان از بين رفته اند، آمازون به کلي از بين رفته است. هر انساني ذاتا مي خواهد پيش برود و وقتي مي بيند با يک قايق هرچه پارو مي زند به جايي نمي رسد، به فکر ساخت و استفاده از موتور قايق مي افتد که به کمک آن مي تواند تا شصت کيلومتر در ساعت روي آب جلو برود.

مسئله ما حفظ محيط زيست است، اما ديگر کسي به اين حرف ها اهميت نمي دهد. ما بايد فرهنگ استفاده صحيح از منابع طبيعي را ياد بگيريم. زماني با اينکه امکانات کمتر بود، فرهنگ ها بهتر حفظ مي شد؛ چون انسان ها خودشان را ملزم به رعايت اصول مي دانستند.

حالا که محيط زيست دستکاري شده است و نظم جنگل و بيابان و شهر و همه محيط ها به هم ريخته است ديدتان نسبت به آينده چيست؟

انسان ها ميليون ها سال در ميحطي آماده زندگي کرده اند. محيط زيست محيطي نيست که در آن درخت بکاريد و زود رشد کند و محيط زيست ترميم شود. شرق آفريقا از سودان تا کيا و تانزانيا به کلي از بين رفته است. در کنيا درخت و گياه بسيار کم شده است. حيوانات هم الان مشکل دارند و خيلي زود از بين مي روند. انسان نمي تواند براي حيوانات تغذيه درست کند. وقتي طبيعت و درخت از بين رفت، ريشه اش هم از بين مي رود و ريشه که از بين رفت آب کم مي شود. الان در دنيا با کم آبي مواجه هستيم و چند سالي است که گرمايش زمين هم اوج گرفته است. هرچه جلو مي رويم بدتر مي شود و خيلي دير است که کاري انجام دهيم.

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

الان که مي گوييد کم آبي... شما در جاهايي مثل آمازون يا صحراي آفريقايي روزهايي که در راه بوديد چگونه آب تهيه مي کرديد؟

در آفريقا رود نيل است و انشعابات زيادي داشته است که مي رفت تا جنوب آفريقا. در آمريکاي جنوبي هم در کرديرا و کوه هاي آند هستند با ارتفاع بيش از 6 هزار متر (قله آکاکائوا مرتفع ترين قله آمريکايي جنوبي). در زمان سفر ما رودخانه هاي زيادي از اين کوه ها و انشعابات رود نيل جاري بود و در زمستان هم بارش ها به پرآب شدن اين رودخانه هاي فصلي خيلي کم شده اند. چشمه ها سرازير بود، اما الان ديگر نيست. در قطب شمال و جنوب هم يخ ها در حال آب شدن و جاري شدن در رودخانه هاي عظيم و اقيانوس ها هستند و به دنبال آن سطح آب اقيانوس ها بالا مي آيد. 6 ماه قبل من پاريس بودم و سطح آب رود سن بالا آمده است. در منطقه ونيز هم آب بالا آمده است و الان دچار مشکل شده اند.

به نظر شما الان انسان يا ديگر موجودات زنده مي توانند خود را با وضع جديد وفق دهند و به زندگي ادامه دهند؟

اين مشکلات محيط زيستي از صد سال پيش شروع شده است. قوتي فناوري وارد کشورها و هر خانه اي شد، ضمن اينکه رفاه براي هر خانواده اي آورد، منطقه و محيط زيست را از بين مي برد. اتومبيل دارد شهر ما را ويران مي کند. همين فناوري به هر جايي نفوذ مي کند، از هر جايي مواد را استخراج مي کند و روي زمين مي آورد و به فضا مي فرستد. نفت را از زير زمين استخراج مي کنند و براي انفجارها استفاده مي کند و فضا و محيط را ويران مي کند. بايد خطرناک ترين فاجعه، يعني انفجار جمعتي جهان، را دريابيم تا انسان ها به رشد سالم تر روحي، جسمي و معنوي برسند.

از بين رفتن منابع طبيعي نه تنها در کشور ما و آسيا بلکه در تمام قاره هاي جهان و کره خاکي ما ويرانگر هستند. اين تازه ترين انقراض در کره زمين است. پيش از آن، دايناسورها در 64 ميليون سال قبل بوده است. فناوري هاي روز که به وجود آمد تا مدتي خيلي خوب بود، اما با گذشت زمان براي محيط زيست مخرب شد. اين تخريب ها تنها از بين رفتن گياه و درخت نيست؛ جنگ هايي که به وجود مي آيد بالاترين ميزان تخريب را براي زمين دارد. در روز چند هزار هواپيما و کشتي حرکت مي کنند و چقدر فضا را مسموم مي کنند. الان هر روز تخريب بيشتري به همراه دارد.

شما در جايي از کتابتان راجع به نخستين سازندگان فلز هم نوشته بوديد. از آنها بگوييد.

انسان ها وقتي هوشمند شدند، شروع به استفاده از معادن کردند و مثلا توانستند مس را استخراج و از آن استفاده کنند. وقتي سنگ را ديدند، از آنها ظروف ساختند. از مس ابزار ساختند، نوک نيزه آنها فلزي شد و براي جنگيدن از آن استفاده کردند. بعد رقابت به وجود آمد و مثلا ديدند سنگي را از شيشه زيبايي ساختند و تصميم گرفتند نمونه زيباتري بسازند. به اين ترتيب به تدريج به معادن و مخازن زيرزميني دست پيدا کردند.

داستان دو برادر ايراني که دور دنيا را گشتند

هيچ وقت دوست نداشتيد به فضا و خارج از زمين برويد؟

(با خنده) نه، منتظريم وقتي چند نفر رفتند، ما هم برويم. هدف ما بررسي زندگي انسان هاي ابتدايي بوده است. تا جايي که مي دانيم در سياره هاي ديگر و خارج از زمين انساني وجود ندارد و چرا ما بايد به آنجا برويم؟!

بسياري تصور مي کنند سفر رفتن و رها کردن زندگي عادي کاري غيرمنطقي است، شما به آنها چه مي گوييد؟

خيلي فکر کوتاهي است. شما چرا غذا مي خوريد؟ سفر براي زنده ماندن است. هرچه بيشتر سفر کنيد گسترش مطالعات و ديدتان بيشتر مي شود و در تمام مدت زندگي تان، فضاي بازتري مي توانيد ببينيد. زندگي را مي توانيد احساس کنيد و هيچ چيز بهتر از اين نيست که انسان با خاطراتش زندگي کند. به آزادي زندگي ديگران کاري نداشته باشد. من در فضايي که يک عمر با آن در تماس بودم زندگي مي کنم. من در طول روز مي خوانم يا مي نويسم. کارهاي کتاب ها و موزه و سخنراني ها را انجام مي دهم. الان که دارم با شما صحبت مي کنم به همان دوران باز مي گردم و رد حال هواي همان سفرها هستم. وقتي از آمازون يا قط شمال صحبت مي کنم يعني پرواز کردم و رفتم آنجا. يک جا نشستن و در شهر ماندن و در بستر بي غمي ها ماندن مردن است.

شهر زنداني دودآلود است. من عظمت اسرارآميز جنگل را دوست دارم. من اين لحظه را مثل لحظه پيش نمي خواهم. نگاهم را مي دوزم به آنچه اينجا نيست. انسان از حادثه تغذيه مي کند، البته همه اينها بايد با پيش انديشي و برنامه ريزي باشد. درختي هست در يک کوير، تک درخت خميده شده به يک سمت چون باد از غرب به شرق مي آيد؛ اما ايستاده و ريشه دوانده به قلب زمين. انسان هم اگر مقاومت کند ريشه مي دواند و قوي مي شود.



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

5 توصيه براي جذاب شدن در 3 دقيقه

عادت هاي بدي که شادي شما را به تاراج مي برد!!

تقويت اعتماد به نفس با چند تغيير ساده!!

5 فرد موفقي که بعد از اخراج شان موفق شدند!!

مديتيشن را چگونه در خانه تمرين کنيم؟

بگوييد چگونه مي خنديد تا شخصيت تان را به شما بگوييم!!

11 قانون اصلي فنگ شويي براي جذب عشق و پول

دوست خوب و واقعي چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟

آداب هديه دادن گل را بياموزيد

استفاده از كلمات قدرتمند – 101 كلمه ي قدرتمند

شخص دروغگو را با اين 8 مورد شناسايي کنيد

استرس شب امتحان را با اين روشها از بين ببريد

زبان بدن فروشنده حرفه اي چگونه است؟

کاهش استرس و اضطراب با چند روش خوراکي

اصول زبان بدن براي تشخيص کلاهبرداران در ازدواج

زندگينامه مريم ميرزاخاني، نابغه ايراني رياضي در جهان

مي خواهم شاد باشم و شاد زندگي کنم!!

مريم ميرزاخاني در ليست 5 زن نخبه رياضي دنيا

مادلين وسترهات، دستيار 26 ساله ترامپ چقدر درآمد دارد؟

5 اصل روانشناسي براي يک زندگي راحت

انسان هاي سمي اطرافتان را با اين روشها از زندگي تان دور کنيد

10 عادتي که براي شاد بودن بايد ترک شان کنيد!!

چگونه در مقابل خواسته هاي ديگران نه بگوييم؟

راه هاي کنترل خشم، چگونه خشم را کنترل کنيم؟

اين نشانه ها مي گويد بايد به دوستي تان پايان دهيد!!

در جمعه هاي دلگير چگونه حال مان را خوب کنيم؟

با همسر بهاره رهنما بيشتر آشنا شويد

دوست واقعي شما اين نشانه ها را دارد!!

اين 3 خصوصيت را هرگز نبايد داشته باشيد!!

فقط سه گام تا داشتن احساس خوشبختي فاصله داريد!

زبان بدن و 10 نکته که بايد بدانيد

روشهاي عالي براي مقابله با احساسات منفي

تحليل زبان بدن مسي و رونالدو در مراسم بهترينهاي سال فوتبال 2017

چرا ما ايراني ها عادت به عذرخواهي نداريم؟؟؟

اعتياد به تلفن همراه و دنياي مجازي را چگونه از بين ببريم؟

چگونه به کسي که قصد خودکشي دارد کمک کنيم؟/به بهانه خودکشي هاي اخير

گفتن اين جملات پس از 40 سالگي، ممنوع!

با غم و اضطراب بعد از زلزله چه کنيم؟

چگونه دقيقه نودي نباشيم؟!!

هنگام وقوع زلزله بهترين کار چيست؟

زبان بدن چيست و 12 نکته که در مورد آن بايد بدانيد

چگونه مانند آهنربا ديگران را جذب کنيم؟

تحليل جالب زبان بدن کي روش بعد از قرار گرفتن ايران در گروه مرگ

تاثير باورنکردني اسم افراد بر سرنوشت و وضعيت روحي آنها

روشهاي شاد بودن در زندگي هاي سخت امروزي!!

نکته هايي براي سحر خيزي در صبحهاي سرد زمستان

مردي 40 ساله ام و بيشتر فکرم مشغول زنان است؟

مثبت انديشي با 7 روش ساده

تست روانشناسي : چقدر اعتماد به نفس داريد؟

5 جمله اي که هرگز نبايد به خودتان بگوييد