آخرین اخبار

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع شادکامي و موفقيت

  بزرگنمايي:

چه خبر - ماهنامه انديشه پويا - يوريک کريم مسيحي: بديهي و بي نياز از استدلال و اثبات و اقناع مي دانم بحث در اين باره که از طرفين جنگ و شرکت کنندگان در جنگ، چه سربازان و نظاميان باشند و چه مردمان غيرنظامي، آناني که زنده مي مانند، جدا از لطمات و ضايعات جسماني، آسيب هاي رواني گاه همدوش مرگ نيز مي بينند. اما، آيا آسيب ديدگان رواني از جنگ تنها همين کسانند؟

مردمان با چهار نسبت مکاني با جنگ مواجه مي شوند و شدت آسيب هاي شان نيز معمولا متناسب با همين نسبت هاست. نزديک، دور، دورتر، جايي ديگر.

دسته اول شرکت کنندگان و شرکت داده شدگان در جنگ اند. دسته دوم شهروندان سرزمين جنگ اند و خانواده هاي طرفين جنگ، دسته سوم مردماني اند که تقاص تصميم هاي جنگ افروزانه دولتمردان و سياستمداران شان را پس مي دهند، وقتي دشمن دور از ميدان جنگ و در خيابان هاي امن وطن شان زير پاي شان بمب مي گذارد و يا رهگذران خيابان ها را به رگبار گلوله مي بندد.

مردمان دسته چهارم اما انگار ربطي به جنگ ندارند و جايي ديگر ايستاده اند و نظاره گر جنگ آناني اند که نه مي شناسندشان و نه جنگ افروخته شان تاثيري بر جسم و جان آنها و اقتصاد سرزمين شان مي گذارد. از طريق نگريستن به عکس و فيلم جنگ در اخبار رسمي، و در امکاناتي که فناوري امروز در فضاهاي مجازي در اختيار آنان قرار داده است. اين مردمان آيا چه لطمه و صدمه اي از جنگ مي بينند؟ خون از دماغ کسي شان آيا سرازير مي شود؟ يا آسيب رواني مانا يا گذرايي مي بينند؟

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
عکس شماره 1: «آلان کُردي» افتاده بر ساحلي که بنا بود گذرگاه او و خانواده اش به سرزمين امني باشد، 2015

والتر بنيامين در سال 1934 در موسسه مطالعات فاشيسم، در پاريس اعلام کرد: «عکاسي فقط مي تواند بگويد «چقدر زيباست!» ... عکاسي موفق شده نکبت فقر را، به کمک تکنيکي بي نقص و باب روز، به موضوع لذت تبديل کند.» (1)

هنوز تا آغاز جنگ بين الملل دوم پنج سال و تا پايان آن بيش از يک دهه مانده بود که با لو رفتن بايگاني عکس هاي نازي ها و با سقوط کشتارگاه هايي مثل برگن – بلزن دستي حرف بنيامين، در سويه اي تازه محکم تر بشود. اينک عکاسي داشت هولناکي تکان دهنده جنگ را نشان مي داد اما هولناکي زيباي جنگ را حيات آدمي هرگز بدون جنگ نگذشته است، چه جنگ جنگي طبيعي باشد (براي بقا، و جنگيدن بر سر خوراک و منابع طبيعي ضروري براي ادامه زندگي، چنان که ميان حيوانات است)، چه جنگي غيرطبيعي (براي کشورگشايي، براي دستيابي به خوراک و منابع طبيعي، براي ذخيره يا برقراري امنيت از راه حمله به دشمن فرضي يا واقعي، براي جلوگيري از پيشدستي او، چنان که ميان آدميان است).

اما با هر چه پيشرفت فني عکاسي و امکان ثبت وقايعي در جنگ، که پيش تر فقط شرکت کنندگان در جنگ امکان ديدنش را داشتند، اينک همگان مجال مي يافتند که خود را در ميدان جنگ ببينند و از موقعيت هولناکي که فرزندان شان و يا ناشناس ها در آن، هم مي کشتند و هم منتظر مرگ بودند، آگاه شوند. آگاه شدني که باهمه تلخ و سياه و دردناک و هولناک و حتي مشمئز کننده بودن عکس هاي اين وقايع مخاطبان چشم از آنها برنمي داشتند، و در همان حين ديدن شان با هم از غيرقابل تحمل بودن نگريستن به عکس ها سخن مي گفتند.

مخاطبان در همان حين انتقاد از وضعيتي که در عکس مشاهده مي کردند، از نگريستن به عکس ها لذت هم مي بردند، لذتي همراه با درد. اگر جز اين بود چرا به نگاه کردن ادامه مي دادند و در همان حال به گروهي از عکس ها حاضر نبودند نگاه کنند؟ خودآزاري؟ آن نيز همراه با لذت است. عکس هايي که کسي حاضر به ديدن شان نيست هنوز لذتي ندارند، و چه بسا مشمول همان صفتي اند که بيننده عکس در مورد عکس هاي در دستش مي گويد، يعني مشمئز کننده و غيرقابل ديدن.

عکس هايي که دوره به دوره از گروه غيرقابل ديدن به عرصه ديدني و لذت دادني پا مي گذارند. عکس هايي که جز اشمئزاز، روان و وجدان و اخلاق مخاطبش را نيز با پرسشي بي جواب روبرو مي کند: تو براي برانداختن وضعيت هولناکي که عکس نمايانگر آن است، چه مي کني؟ پرسشي که اغلب مخاطبان به آساني از آن مي گذرند و سعي مي کنند از روبرو شدن با وجدان و اخلاق شان شانه خالي کنند اما چه روي مي دهد که عکس هاي تا ديروز غيرقابل ديدن و مشمئز کننده اينک تماشايي اند و حتي با انکار بينندگانش لذت هم مي دهند؟

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
عکس شماره 2 (مالکم براون «Malcom Browne»): خودسوزي راهب بودايي تيچ کوان وو، ويتنام، 1963

عکس ها به واسطه رسانه هايي که نه تنها بنيامين نمي توانست ظهور آنها را در هشتاد سال قبل تصور کند، که سوزان سانتاگ نيز، به عنوان انديشمند و پژوهنده اي که بيش از هر کس در قلمرو عکس و عکاسي انديشيد و کار کرد و خيلي خوب ديد و خيلي خوب فهميد و درباره شيوه هاي بهتر ديدن و بهتر فهميدن عکس ها نيز بسيار نوشت، نمي توانست در يک دهه قبل «اين گونه» به چاه ابتذال افتادن آنها را پيش بيني کند. سانتاگ انديشمندي چند وجهي و بسيار باهوش بود. مُرادم از ناتواني او در عدم پيش بيني به اين روز افتادن عکاسي دست کم گرفتن فهم او نيست، بلکه سرعت سقوط به چاه ابتذال نجومي بوده است.

چند دهه قبل در هنگامه جنگ ويتنام تصميم گيران و سياست گذاران خبرگزاري آسوشيتدپرس براي چاپ کردن يا چاپ نکردن عکس راهب خودسوزي کرده (عکس شماره 2) بالا و پايين مي کردند و با دبيران عکس شان و کارشناسان رسانه اي شان شور مي کردند که چه بکنند. چنين وضعيتي نه تنها براي روزنامه ها بسيار پيش مي آمد که براي تلويزيون نيز، که مخاطبش نامحدود بود و هر لحظه هر بزرگساتل و خردسالي مي توانست بيننده اش باشد، نيز وجود داشت.

سانتاگ به نقل از منتقدان عکس در دهه 1970 مي گويد: «فلاکت هاي جنگ – به لطف تلويزيون – به ابتذالي شبانگاهي تنزل پيدا کرده اند. از بس که در تصاويري غرق شده ايم که زماني از ديدن شان جا مي خورديم و منزجر مي شديم، حالا ديگر قابليت مان را براي واکنش نشان دادن از دست داده ايم. چيزي از همدلي باقي نمانده و به سوي رخوت و بي حسي پيش مي رويم.» (2)

سختگيري در انتشار عکس هاي فجيع، اگرچه بارها آسان گيرتر از گذشته، هنوز وجود دارد و رسانه هاي رسمي و قابل ردگيري از انتشار عکس هاي هولناک و تکان دهنده خودداري مي کنند و يا منع مي شوند. (3) اين منع يا خودداري هيچ شباهتي به حتي يک دهه قبل ندار.

دهه اي که حتا، چنان که سانتاگ مثال مي آورد، مي توانست سه عکس پياپي فجيع و هولناک، تايلر هيکس (عکس شماره 4) از کشتن سرباز طالبان را در نيمه بالايي نخستين صفحه اخبار روزانه روزنامه نيويورک تايمز، در سيزدهم نوامبر 2001 منتشر کند، شايد چون به جاهايي جواب پس بدهند و يا حتي مخاطبان نشريات ممکن است آنان را سرزنش کنند.

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
عکس شماره 3 (عکس از فيلمي خبري، 2015): پسرک سيزده ساله فلسطيني – احمد صالح مناصره – گلوله خورده از سوي سربازي اسراييلي، در پياده رويي در اسراييل

اما اگر روزنامه ها همچنان از نشر چنين عکس هايي به اختيار يا به اجبار خودداري مي کنند، رسانه هاي مجازي يا غيرمجازي که امکان سين جيم کردن شان نيست و اغلب شان حتي مجبور نيستند مسئوليت کارشان را گردن بگيرند، اين خودداري را جبران و کار را آسان مي کنند و حتي کاربران سختکوش، مستعدانه و در سبقت از ديگران، هر چند اغلب با ديدي انتقادي، دست به انتشار عکس هايي تا آن حد خشن، خونين، منقلب کننده و تکان دهنده مي زنند که چشمان تشنه و گرسنه ديدن، از چنين خوراک و نوشاک رنگين سيراب شود اما چشم و دل سير شده هميشه سير نمي ماند. اينک چند دهه است، و در دهه اخير مشخص تر، به خاطر وضعيتي که جهان، و به ويژه خاور ميانه پيدا کرده است، نَه هر روز، که هر لحظه خوراکي خوش رنگ براي چنين چشمان مشتاق مهيا مي شود.

چه اين خوراک جسم بي جان طفلکي – آلان کُردي – باشد افتاده بر ساحلي که بنا بود گذرگاه او و خانواده اش به سرزمين امني باشد (عکس شماره 1)؛ چه تن خونين پسرک محتضر فلسطيني در خياباني در اسراييل (عکس شماره 3)، که رهگذر اسراييلي تا دندان متنفر از او دشنام هاي رکيک نثارش مي کند و مرگ زودتر او را مي خواهد؛ چه حمل جسد خونين نوجواني توسط مردي با چهره سنگ شده (عکس شماره 6) و چه تن پريده رنگ و بي جان شده دخترکي که بنا بود ساعتي بعد به خانه برسد. (4) امروز ديگر کسي از ديدن طفلک سوداني در حال مرگ از گرسنگي، که لاشخوري پرحوصله بالاي سرش به انتظار مرگ او نشسته است، خم به ابرو نمي آورد. (5)

بزرگسالاني که به تماشاي اعدام محکومي مي ايستند و فرزندان شان را همراه مي برند و آنان را پيش از موعد نسبت به زندگي ديگران بي حس مي کنند، از ديدن عکس ها و فيلم هاي فجيع پرشماري از قتل و مرگ انسان ها به ميدانگاه اعدام نيامدهاند، اما به آساني نتيجه مي گيريم که يکي از محکم ترين و مشخص ترين حلقه هاي زنجيره اي از کنش ها و ديدن ها و شدن ها که پاي آنان را به اختيار و اراده خودشان به ميدانگاه مرگ ديگري باز کرده، ديدن و بارها ديدن و با لذت ديدن به خون افتادن ديگران در بي شمار عکس و فيلم بوده است.

آناني که خيال مي کننده آه و ناله و فريادي که در بزنگاه خالي کردن زير پاي محکوم سر مي دهند و همزمان با نوازش فرزندشان اشک مي ريزند، آنها را نسبت به زندگي ديگران حساس نشان مي دهد؛ حساس نسبت به زندگي که پايانش را به تماشا ايستاده اند، تماشايي همراه با لذت.

کودکان از مشاهده آنچه در محيط زندگي شان مي گذرد شکل مي گيرند و هويت مي يابند. آنان الگو مي پذيرند و هميشه الگوي مورد نظر بزرگسالان را نمي پذيرند و الگوي دلپذير خودشان را نيز مي يابند. الگويي که شايد در نظر آنان جاي کشف و جستجو دارد. صفحه حوادث روزنامه ها بي شمار دفعات گزارش کرده اند از بازسازي رويدادهايي مهلک به دست کودکاني کنجکاو که آنان پيش تر اصلش را ديده اند و به نظرشان جالب يا دلپذير آمده است، از جمله خود يا ديگري را به دار کشيدن.

سانتاگ بجا نقل مي کند که رسانه ها کار را به ابتذال کشانده اند و رخوت و بي حسي به جان همه انداخته اند (گو اين که چندان موافق آن نيست). اما اگر او دهه اخير را نيز مي ديد به راحتي تشخيص مي داد که رسانه ها، با همکاري سختکوشانه کاربران فضاهاي مجازي، کار را از زيبا نشان دادن فقر، چنان که بنيامين مي گفت، نه تنها به ابتذال و عادي شدن تصاوير تکان دهنده کشانده اند، که اعتياد مخاطبان به کامجويي از مشاهده عکس هاي خشن و خونين و تکان دهنده را نيز بسيار بالاتر برده اند. چنان که امروز ديدن تن هاي پاره پاره و سرهاي متلاشي شده امري عادي است. (6) و اگر هنوز کسي قادر نيست عکس انساني به آتش کشيده شده و يا سربريده را ببيند باکي نيست، آن نيز به زودي ممکن، محقق و لذتبخش خواهد شد! (7)

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
* عکس شماره 4 (تاير هيکس «Tyler Hicks»): کشتن سرباز طالبان به دست سربازان ائتلاف شمال، نوامبر 2001

واقع بينانه نخواهد بود اگر جلوگيري از انتشار عکس ها را – که اصولا چنين کاري ممکن نيست – راه بازگشت حس و حساسيت به جان بي حس و بي تفاوت شده مان بدانم. مشکل نه عکس است و نه انتشار عکس. عکس ها بي گناهند و کار خودشان را مي کنند. انتشار عکس را مقصر دانستن، چشم بستن است بر جرم و گناه آفرينندگان جنايت ها و خشونت ها. امروزه خبري که همراه با عکس يا فيلمي نباشد بايد انتظار ديده و خوانده شدن نداشته باشد و در فضاهاي مجازي کسي هم براي نشر عکسي فجيع از کسي اجازه نمي گيرد. با همه اينها از راه انتشار همين عکس ها و فيلم هاست که جهانيان از وضعيت فج-يعي که جهان در آن مي زييد آگاه مي شود.

از نشر دَم به دَم عکس آلان کُردي بود که جهانيان از فاجعه آميز بودن وضعيت پناهجويان بيشتر و عميق تر آگاه شدند و کشورهاي سختگيري که يا گذرگاه پناهجويان بودند و يا مقصدشان، کمي نرم شدند در پذيرش و يا گذر آنان. هر چند چنين استفاده از از عکس عميقا دردناک و رنج آور طفلي فوت شده به نظر غيراخلاقي مي آيد اما در ميدان جنگي که ميدان جنگ نيست و ميدان آخرالزمان و واژگوني دنياست و سالخوردگان و کودکان در زير دست و پاي طرفين جنگ کشته مي شوند، محل اعتنا به اخلاق نيست. در چنين وضعيتي نتيجه گرايي توجيهي اخلاقي به نظر مي رسد و چشم بستن به عواقب دور و دراز چنين تکثير و استفاده يا سوءاستفاده اي شرط عقل به نظر مي آيد، هر چند بسياري از فجايع امروز ناشي از چنين چشم بستن هايي است.

عکاسان جنگ، با اين که در دل ميدان جنگ اند و با اين که کاري به کشتن ندارند و گاه و بي گه خود نيز در همان ميدان، و يا پس از آن در اسارت و گروگان، کشته مي شوند، و يا با رواني پريشان به خانه بازمي گردند، در هيچ يک از چهار گروه ياد شده، در آغاز اين جستار قرار نمي گيرند. آنان هيچ سوي جنگ نيستند و در دل خون و آتش دو کار مي کنند: زنده مي مانند و عکس مي گيرند.

عکسي که متعهدند ماهيت، کيفيت و گويايي اش گزارش واقعي بدهد از وضعيت ميدان جنگ، واقعيت دهشت و مرگ. آنان مي دانند که در ميداني که انسان ها گران بهاترين داشته شان را در دست گرفته اند و هم براي بخشش آن و هم براي حفظ آن به ميدان کشتن و کشته شدن آمده اند، جاي آفريدن عکس هنري نيست. در چنين ميداني به فکر آفرينش عکس هنري بودن کاري غيراخلاقي است، چنان که دور از ميدان جنگ زيبا و هنري ديدن چنين عکس هايي نيز دور از اخلاق است.

آنان نمي توانند در هنگام جنگ دم به دم بسنجند که اين يا آن عکس را بگيرند يا نه. آنان از هر کُنش و رويدادي، از هر حمله و دفاعي، از هر شليک و کشتن و کشته شدني، عکس مي گيرند. عکسي با استانداردهايي که به دور از ميدان جنگ آموخته اند و در هنگامه خون و آتش فرصتي براي مرورشان نيست و به طور خودکار عمل مي کند.

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
عکس شماره 5: جسد سربُريده عکاس مطبوعاتي آمريکايي «جيمز فولي»

عکاسان جنگ مردمان استثنايي آمده از جهاني ديگر نيستند و آنان نيز دوره به دوره بي حسي هاي خود را داشته اند. آنها اما از يک سو به دليل تجربه کار در ميدان جنگ نسبت به تن هاي تکه پاره و سرهاي متلاشي شده کمتر حساس اند و از سوي ديگر از ديدن دائمي همان صحنه ها، و لوليدن بين کشته ها و مجروحان و جستن احتمالي از مهلکه گلوله و انفجار، در ديدن چنين صحنه ها و حتي عکس آنها، بارها حساس تر و شکننده تر از ديگران مي شوند. با همه اينها عکس هاي فجيع جنگ از دوربين عکاسان به چهار گوشه دنيا مي رود. آنان چه موافق انتشار عکس ارسال شده به خبرگزاري باشند، چه مخالف آن، اين خبرگزاري هايند که در داغي حادثه و خبر براي انتشار يا عدم انتشار عکس ها تصميم مي گيرند، تصميمي معمولا بسيار گشاده دستانه.

با همه اينها «آلان» فوت شده و شش دختر مدرسه اي غرق شده اند، و جيمز فولي سر بُريده شده (8) (عکس شماره 5)، و راهب بودايي خاکستر شده و ... آيا چنين عکس هايي را بايد منتشر کرد يا نکرد؟ آيا انتشار عکس آنها کمک به دادخواهي و خونخواهي شان نمي کند؟ آيا انتشار عکس آنها کمک به پيشگيري از تکرار آن وقايع نمي کند؟

آيا انتشار عکس آنها کمک به عادي شدن شان نيست؟ آيا خودداري از انتشار چنين عکس هايي کمک به فراموش شدن شان نيست؟ آيا پيشگيري از انتشار آنها پيشگيري از خبررساني و زير پا گذاردن حق مردم براي دانش نيست؟ آيا انتشار عکس هاي تايلر هيکس از سرباز طالبان نيز کمک به دادخواهي است؟ آيا به دليل تروريست بودن او بايد از خير عدالت براي او گذشت؟ آيا اصلا هدف از انتشار چنين عکس هايي به راه عدالت خواهي رفتن است؟

هدف هر چه باشد نخست بايد از وقوع چنين وقايعي باخبر باشيم، آن گاه نقشه ادامه راه ترسيم مي شود، راهي که يکي نيست و هر که، بسته به منافع يا گرايش و ايدئولوژي اش، کنجکاوي و پيگيري اش، به راه خود مي رود.

هدف نخست، و براي بسياري تنها هدف، حقيقت گويي، خبررساني و آگاهي بخشي است. تا پيش از فروپاشي شوروي تنها از راه «نوشته»هاي ساميزدات (9) از وجود گولاگ خبر داشتيم، چرا که هيچ عکسي از اين اردوگاه منتشر نشده بود. «مجمع الجزاير گولاگ» و «يک روز از زندگي ايوان دنيسوويچ»، هر دو اثر سولزنتسين، و «در دادگاه تاريخ» (با نام اصلي «بگذار تاريخ داوري کند») اثر روي مدودف، «اميد عليه اميد ماندالشتام»، و اندک آثاري ديگر، چه به صورت شعر و داستان، و چه به صورت اسناد مکتوب و روايت هاي شفاهي از چيستي و چگونگي گولاگ خبر مي دادند، ليکن تنها وقتي عکس هاي تکان دهنده و فجيع گولاگ به دست آمد و منتشر شد، «تصور» همگان «تصوير»ي واقعي شد و حقيقت گولاگ تکان دهنده تر و فجيع تر (هر چند اکنون، با بيرون افتادن حقيقت گولاگ هاي ديگر و اردوگاه هاي ديگر و کشتارگاه هاي ديگر، و بي حس شدن همگاني، معلوم نيست تا چه اندازه بتوان آنها را «فجيع» توصيف کرد).

راه حل چيست؟ آيا وضعيت را اصلا بايد مسئله اي به شمار بياوريم که در پي راه حل آن باشيم؟ به نظر من نه تنها مسئله که مسئله اي بزرگ است. چرا که قادر است به دليل بي اعتنا کردن انسان ها نسبت به يکديگر آنان را مسخ کند، و مسئله بودنش نيز در محدوده و مقياس خود نمي ماند و از سوي همگان به عنوان کُنشي فردي و اجتماعي راه به محدوده هاي ديگر مي بَرَد، محدوده هايي بيرون از فعل عکس ديدن و با خبر شدن. حال، با مسئله دانستن آن به چه راه حلي مي توانيم بينديشيم؟ راست اين است که من راه حلي نمي شناسم.

نمي توانم تعريفي ارائه کنم از چيستي عکس خشن و فجيع و انتشار دسته اي عکس ها را درست و دسته اي ديگر را نادرست بدانم. چنين تعريفي وجود ندارد چرا که تعريف خشونت و عدم خشونت در عکس ها، عکس به عکس و مخاطب به مخاطب تغيير مي کند، و نه تنها تعريف ها با چنين نسبتي عوض مي شوند، که عکسي که امروز در نظر کسي خشن است شايد در روزي ديگر و ساعتي ديگر عکسي آرام باشد (حتي محتمل است کساني توصيف هاي من از چند عکس فجيع را نيز خشونت بينگارند).

در واقع به نظرم راه حل برون رفت از مخمصه انتشار يا عدم انتشار عکس هاي هولناک را بايد خارج از موضوع عکس و انتشار آن بيابيم. مسئله به کنش فردي و همگاني مربوط است، به اشتياق من براي مشارکت دادن ديگران براي مشاهده عکسي که گمان مي کنم ارزش نگاه ديگران را نيز دارد. حال اگر عکس عکسي فجيع و هولناک است، چرا مشتاقم که آن را ديگران هم ببينند؟ در حالي که از بازنشر عکس سر بر سينه جيمز فولي، که خود نيز قادر به ديدنش نيستم، خودداري مي کنم. آيا دانسته يا ندانسته مي خواهم در لذتي که مي برم و منکر آنم، ديگران را هم سهيم کنم؟ آيا خيال مي کنم حتي در آفريده شدن چنين عکسي خود نيز سهيم ام و با انتشار آن روانم سهم مشارکت در آفرينندگي اش را دريافت مي کند؟

اشتياق همگاني براي ديدن عکس هاي فجيع
عکس شماره 6 (کارلوس باريا «Carlos Barria»): پسرک کشته شده بر اثر انفجار اتومبيل بمب گذاري شده، همراه با 54 تن ديگر، بغداد، عراق، هجدهم فوريه 2007

بد نيست اگر به اين جنبه از واقعيت نيز بينديشيم که هر يک از ما در حقيقتي که سانتاگ نقل مي کند، حقيقت بي حس و بي تفاوت شدن مان از وفور عکس هاي خشن و فزوني نشر و بازنشر آنها، تا چه ميزان موثر و در واقع مقصريم.

در منتشر کردن و ديدن عکس هاي خشن اگر از لذت بردن خود آگاه نيستيم اما از نوميد شدن مان مي توانيم آگاه باشيم. عکس هاي فجيع نوميد کننده اند و نوميدي غيراخلاقي است. نوميدي راه به تاريکي مي برد و انگيزه ساختن و برخاستن را از ما مي گيرد. هر يک از ما براي بهتر شدن زندگي مان ناچار به تغيير آنيم، و نوميدي مانع از تغيير مي شود. اميد داشتن اما اخلاقي است، يا چنان که مشخص ترين چهره در تاريخ انديشه و فلسفه که نامش با موضوع اميد گره خورده است، يعني ارنست بلوخ (10) مي گويد، اميد داشتن کُنشي اخلاقي است. اميد اميدبخش است و برانگيزاننده. اميد ما را به همياري ديگران فرا مي خواند. عکس هاي سياه، عکس هاي فجيع و خونين اما ما را از نجات ديگري و از رهگذر آن نجات روح خودمان نوميدمان مي کنند.

اخلاق در کنار بي اخلاقي معنا مي يابد و اميد در جوار نوميدي بي اخلاقي و نوميدي واقعيت هاي جدي و موثر زندگي اجتماعي مايند و حضورشان مسلط تر از آن دوست.

دليل وجود و فراگيري شرارت هاي افسارگسيخته دنياي امروز را فقط بي اخلاقي دانستن، کوته بيني خواهد بود اما مگر در کدام يک از لايه ها و سويه هاي شرارت هاي اين دنيا بي اخلاقي غايب است؟ بنابراين راه نوميدي را بستن، سنگ انداختن در راه شرارت ها خواهد بود.

يادداشت ها:

1- «درباره عکاسي»، سوئزان سانتاگ، ترجمه نگين شيدوَش، تهران، حرفه نويسنده، 1389، ص 236.

2- «نظر به درد ديگران»، سوزان سانتاگ، ترجمه احسان کياني خواه، تهران، نشر گمان، 1392، ص 137.

3- همان، ص 28.

4- در چهاردهم ارديبهشت 1381، طي حادثه اي در استخر «پارک شهر» تهران، قايق تفريحي کوچکي پر از دختران مدرسه «طاها» همراه با قايقران غرق شد که غرق شدن شش تن از دختران و قايقران را در پي داشت. وقتي در اخبار شامگاهي تلويزيون کساني دختران را از کف گلين استخر بيرون مي کشيدند تا با قايقي به خشکي ببرند و در يک مورد وقتي کسي پاي جوراب پوش يکي از دختران مغروق را که واژگون بود از آب بيرون کشيد، کمتر کسي از ديدن آن نلرزيد.

5- در سال 1993 حساسيت مردمان هنوز چندان بود که پس از انتشار عکس دخترک قحطي زده سوداني در نزديکي محل دريافت غذا و در کنار يک کرکس که جايزه پوليتزر شدن براي کوين کارتر (1994-1960) آورد، حمله ها از سوي مردمان آغاز شد و شدت گرفت و بي رحم و بي وجدان و لاشخور دوم خواندنش، کار او را شانزده ماه بعد به خودکشي کشاند.

6- کريستوفرلي (2015-1922) به عنوان مشهورترين و پرکارترين دراکولاي تاريخ سينما در گفتگويي در پاسخ به پرسش «آيا فيلم هاي دراکولايي در زمان خودشان خيلي ترسناک بودند و مردم را مي ترساندند؟» گفت: «آن زمان بله، خيلي، اما آن فيلم ها در برابر فيلم هايي که امروزه در اخبار تلويزيون مي بينيم سيندرلايي بيش نيستند!».

7- اغلب عکس هايي که از «کشتار نانجينگ» (260 هزار تا 300 هزار کشته چيني به دست ارتش ژاپن در مدت شش هفته در سال 1937) بر جاي مانده «هنوز» قابل ديدن نيست اما انگار براي عده اي همچون گنج مکشوفه اي است و دارد پابرچين به فضاهاي مجازي راه مي يابد.

8- خبرنگار آمريکايي، متولد 1973، در نوزدهم اوت 2014 به دست داعش در سوريه سر بريده شد.

9- Samizdat؛ انتشار غيرقانوني و زيرزميني کتاب هاي غيرمجاز.

10- Ernst Bloch (1887-1977)؛ بحث فلسفي او به طور مشخص استوار بر موضوع «اميد» بر پايه مسيحيت بود. کتاب سه جلدي او «اصل اميد» «The Principle of Hope (Das Prinzip Huffnung)»، مهم ترين و مفصل ترين متن در قلمرو فکري و فلسفي در موضوع اميد است.



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

5 توصيه براي جذاب شدن در 3 دقيقه

عادت هاي بدي که شادي شما را به تاراج مي برد!!

تقويت اعتماد به نفس با چند تغيير ساده!!

5 فرد موفقي که بعد از اخراج شان موفق شدند!!

مديتيشن را چگونه در خانه تمرين کنيم؟

بگوييد چگونه مي خنديد تا شخصيت تان را به شما بگوييم!!

11 قانون اصلي فنگ شويي براي جذب عشق و پول

دوست خوب و واقعي چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟

آداب هديه دادن گل را بياموزيد

استفاده از كلمات قدرتمند – 101 كلمه ي قدرتمند

شخص دروغگو را با اين 8 مورد شناسايي کنيد

استرس شب امتحان را با اين روشها از بين ببريد

زبان بدن فروشنده حرفه اي چگونه است؟

کاهش استرس و اضطراب با چند روش خوراکي

اصول زبان بدن براي تشخيص کلاهبرداران در ازدواج

زندگينامه مريم ميرزاخاني، نابغه ايراني رياضي در جهان

مي خواهم شاد باشم و شاد زندگي کنم!!

مريم ميرزاخاني در ليست 5 زن نخبه رياضي دنيا

مادلين وسترهات، دستيار 26 ساله ترامپ چقدر درآمد دارد؟

5 اصل روانشناسي براي يک زندگي راحت

انسان هاي سمي اطرافتان را با اين روشها از زندگي تان دور کنيد

10 عادتي که براي شاد بودن بايد ترک شان کنيد!!

چگونه در مقابل خواسته هاي ديگران نه بگوييم؟

راه هاي کنترل خشم، چگونه خشم را کنترل کنيم؟

اين نشانه ها مي گويد بايد به دوستي تان پايان دهيد!!

در جمعه هاي دلگير چگونه حال مان را خوب کنيم؟

با همسر بهاره رهنما بيشتر آشنا شويد

دوست واقعي شما اين نشانه ها را دارد!!

اين 3 خصوصيت را هرگز نبايد داشته باشيد!!

فقط سه گام تا داشتن احساس خوشبختي فاصله داريد!

زبان بدن و 10 نکته که بايد بدانيد

روشهاي عالي براي مقابله با احساسات منفي

تحليل زبان بدن مسي و رونالدو در مراسم بهترينهاي سال فوتبال 2017

چرا ما ايراني ها عادت به عذرخواهي نداريم؟؟؟

اعتياد به تلفن همراه و دنياي مجازي را چگونه از بين ببريم؟

چگونه به کسي که قصد خودکشي دارد کمک کنيم؟/به بهانه خودکشي هاي اخير

گفتن اين جملات پس از 40 سالگي، ممنوع!

با غم و اضطراب بعد از زلزله چه کنيم؟

چگونه دقيقه نودي نباشيم؟!!

هنگام وقوع زلزله بهترين کار چيست؟

زبان بدن چيست و 12 نکته که در مورد آن بايد بدانيد

چگونه مانند آهنربا ديگران را جذب کنيم؟

تحليل جالب زبان بدن کي روش بعد از قرار گرفتن ايران در گروه مرگ

تاثير باورنکردني اسم افراد بر سرنوشت و وضعيت روحي آنها

روشهاي شاد بودن در زندگي هاي سخت امروزي!!

نکته هايي براي سحر خيزي در صبحهاي سرد زمستان

مردي 40 ساله ام و بيشتر فکرم مشغول زنان است؟

مثبت انديشي با 7 روش ساده

تست روانشناسي : چقدر اعتماد به نفس داريد؟

5 جمله اي که هرگز نبايد به خودتان بگوييد