پزشکي که بهترين داستان کوتاههاي قرن را نوشت
هنر و سلامت
بزرگنمايي:
چه خبر - «سامرست موام somerset maugham در سال ١٨٧4 ديده به جهان گشود. تا ده سالگي در پاريس زندگي کرد و بعد از مرگ پدر و مادرش، به علت نداشتن سرپناهي مناسب براي زندگي، به نزد عموي کشيش خود در وايت استيلکنت فرستاده شد. او پسريگوشهگير، خجـالتي و اغلب مريض بود و در خانه کشـيش دلش براي فضاي محبتآميز زندگي درکنار والدينش تنگ مـيشد. در مدرسه کينگ کـانتربوري هـم وضعيت بهتري نداشت. اما يک سال در دانشگاه هيدلبرگ همراه با سفرهاي کوتاه به ايتاليا و سوئيس برايش لذتبخـشتر بود و به او حسي از آزادي و عشق به سفر داد که تـا آخـر عـمر همراهش بـود. در آن زمان بود که به طور جدي تصميم به نويسندگي گرفت.
حـرفه نويسندگي زياد به مذاق عموي او، کـه دوست داشت سـامرست پزشکي بخواند، خوش نيامد. در بيمارستان سنت توماس دانشجوي هجده ساله، بيشتر از آنکه به فکر درسهاي پزشکي خود باشد، مشغول نوشتن بود و دفترهاي خود را با مضمونهاي مختلف براي داستانها و نـمايشنامهها پـر ميکرد. کار در بخـش بيماران سرپايي و همچنين محلات فقيرنشين لامپت برابش جالبتر بود، احسـاس مـيکـرد کـه حـالا آنچه را کـه دوست دارد از نزديک و با چشمهاي خود ميبيند. يعني زندگي به شکل خام خود. و اين به او دانش بيشتري از طبيعت بشري ميداد. در آن سـالها خودش ميگـويد: من شاهد تمام احساساتي بودم که طبيعت بشري ظرفيت آن را دارد. اين غريزه نويسندگي را در وجـود من بـيدار مـيکرد و نـويسنده درونم را بـه هيجان ميآورد.
نخستين رمان او به نـام ليزاي لامـبـتي که در سالهاي آخـر دانشکده يزشکي منتشر شد منعکسکننده بخشي از اين تجارب است. اگرچه پول زيادي از آنکسب نکرد، در عوض تصميم به ترک حرفه پزشکي گرفت، و بعد از سرگرداني در ايتاليا و اسپانيا، براي دنبال کردن حـرفه نـويسندگي، همراه تعداد ديگري از هنرمندان در پاريس مستقر شد.
بيمارستان سنت توماس لندن، جايي که موام دوره آموزش پزشکي خود را طي کرد
با درک اينکه استعداد زيادي براي نوشتههاي يرتکلف و يا ظـرافتهاي شـاعرانـه نـدارد و قـصههاي خـيالبـافانه در حـوزه نـوشتاري او نـميگنجد، تصميم گرفت که واضح، ساده و خوشساخت بنويسد. قدرت بسيار او براي مشاهده و درک زباني و مهمتر از همه اينها استعداد ذاتياش براي نوشتن، بسيار به دردش خورد. او توانست با نيـمنگاهي به افکار عمومي و در عـين حال موفقيـت داستانهايش سود بسيـاري از اين طريق کسـب کند.
در زندگي حرفهاياش که شش دهـه طـول کشــيد، تـوانست بـه عـنوان رماننويس، نمايشنامهنويس، مقالهنويس، مـنتقد و سـفرنامهنويس شـهرت بسياري کسب کند. او به يکي از موفقترين نـمايشـنامهنويسان انگـليس در صحنة تئـاتر لندن و همچـنين معروفترين داستان کوتاهنويس قرن تبديل شد. موضوعيکه اينجا به آن ميپردازيم.
تعداد بسيار مجلات پرفروش که اغلب آنـها تا به امـروز از چـرخـه نشر خارج شدهاند، موقعيت را براي نوبسنده دوران سبک ادواري پا استـعدادي چون موام امکانپذير ساخت که از شکل و شيوه داستانکوتاه استفاده کند. راديو، سينما و تلويزيون تعداد مخاطبان او را به ميليونها رساندند.
از يکي از بهترين داستانهاي موام در ايـن مـجموعه با نـام «بـادبادک» فيلمي بسيار موفق و تأثـيرگذار سـاخته شد. مـطالعه خـانوادهاي مـتوسط پايين و از هم پاشيدگـي يک ازدواج، در بيان احساسات و همچنين ادراک دقيق از کارکرد ذهن نوآوري بسيار دارد-زمان اغلب داستانها به فاصله بين دو جنگ جهاني برميگردد. و اشاره موام به قبل از جنگ مربوط به سالهاي قبل از ١٩١4 تا ١٩١٨ است. دورهاي در طي جنگ جهاني اول او به عنوان مامور مخفي در سازمان اطلاعات کارکـرد. قسمت عمده کار برايش بسـيار يکــنواخت وکســالتآور بود و مطالبي کـه بـتوانـند الهامبخش او بـاشند درهـمريخته و بيربط بودند اما او توانست با منسجم و باورپذيرترکـردن و هيجان بخشيدن به آنها در مجـموعه شش داسـتان اشـندن از آنـها سـود بــبرد. وطـنفروش تــوصيفي دقـيق و تکـاندهنده از بـه دام افـتادن يک جاسوس آلماني، نمونههاي بسيـار قوي از اين مجـموعه است، اين داستان در مقايسه با ديگر داستانهاي جاسوسي آن دوره بسيار بيطـرفانه است، و هيچ تاييدي بر اين نيست که جاسوسان آلمـاني خيانتکارتر از جـاسوسان انگليسي هستند.
خيانت بهکشور عمل پستي است و فرقـي نميکند که شما درکدام طرف باشيد. چه عاملي مرد سرزنده و مهـربان و نهچندان جاهطلب عاشق هـمـسرش را بـه يک خائن تـبديل مـيکند. عـلاقه اصلي نـويسنده، معطوف به انگيزههاي جاسوس و همچنين رابطه او با زني بيروح و خشـک ولي فداکار – يعني همسرش – شده است. او داستان را بدون قهرمانسازي و با رونديکند ولي با هيجاني مهارشده تعريف ميکند که خـوانـنده را تا پايان با خود ميکشاند.
تسلط بر عناصر داستاني و انسجام، ويـژگي مشـترک تـمام داسـتانهاي موام است. اعم از اينکه بلند يا کوتاه، خشن، تراژيک، با طنزآمـيز و سـاده باشند. همـه داراي ساخـتار منظمي هستند. شروع، ميانه و پايان دارند و از عنصر اعجاب اسـتفاده مداومي مـيکند. خواننده کـنجکاو مـيشود که در داستان «مردي که جـاي زخـمي بـر چــهره دارد»، چگونه ايـن جـاي زخـم وحشتناک بر صورت او نشسته است. پاراگراف ابتدايي پاسخ روشني ارائـه ميکند ولي براي دانستن واقعيت بايد تا پايان منتظر بمانيم. در اين گزينه، به جز يک داستان، بقيه هـمه داراي اول شـخص هسـتند، بـعنـي سـبک و سياقي که به اندازه طبيعت قدمت دارد. به عقـيده موام هـدف ايـن سـبک قــديمي داسـتاننويسي رســيدن بـه بــاورپذيري است چـون وقـتي کسـي داستاني را که براي خودش اتفاق افتاده تـعريف مـيکند امکـانپذيرياش خيلي بيشتر از آن زماني استکه رخدادي را کـه برايکس ديگـري روي داده بازگوکند. آن اول شـخصي کـه داسـتان را تـعربف مـيکند، تـصويري عيني از خود نويسنده نيست. ممکن است قهرمان، ناظر خارجي يا شخصي مورد اعتماد باشد، اما درست مثل شخصيتهاي ديگر داستان جزئي از آن است.
توجه موام بيشتر معطوف به انسانها است. بيشتر آنها افـراد معمولي و محترمي نيستند که زندگي معمول يکنواختي داشته باشند. بلکه ويژگيهاي خاص اخلاقـي يا شـخصيتي دارنـد. لنـدني بـيسوادي کــه درکـار تـجارت صاحب ثروت بسيار شد، تاجري کـه به ظاهر نـميتوانـد بـه مـورچهاي آزار برساند، و در عين حـال رفـتاري آنچنان بـيرحمانه دارد. مـردي کـه روز ازدواجش از دست زني که شش هزار مـايل بـراي ازدواج بـا او راه پـيموده بود، فرارکرد. در داستان «سالواتوره» او به هدف بزرگ و سخـت نويسندگي دست مييابد، داسـتاني تکـاندهنده و بـاورکردني دربـاره انسـاني بسـيار ازخودگذشته. محل وقوع داسـتان ميتوانـد ژاپـن، سـوئيس، شـرق دور و هرجاي ديگري باشدکه مـوام بـه آنـجا سـفرکـرده است. او بسـيار سـفر را دوست داشت و مدت طولاني در هيچ جايي اقامت نکرد، مگر براي ايـنکه موضوعي براي يک يا دو داستان خـود پـيدا کـند. ايـن مـعناي واقـعيت بـا مهارت داسستاننويسي جــالب و لذتـبخش مـيشود و داستانها را ايـنگونه باورپذير ميسازد.
همانند ديگر نويسندگان برجسته، موام هـم در معرض انتقادات بسياري بوده است.گاهي مواقـع از سادگي و قـابليت فـهم داسـتانهايش بـر عـليه او اسـتفاده شـده است. امـا ايـن او را نـااميد نکـرد، چـون مـوام ديـدگـاهي متواضعانه از تواناييـهاي حود داشت. هر قضاوتيکه بــتوان در مـورد مـوام کرد، تاکنون چندين نسل از خوانندگان در سرتاسر جهان استقبالگرمي از داستانهاي اوکردهاند و همچـنان بسيار ديگر مشتاقکتابهاي او هستند. سامرست مــوام در سـال ١٩65 در خـانة خـود، در جـنوب فـرانسـه، درگذشت.»
جستجويي در سايت IMDB، هم در مورد موام نشان ميدهد که شمار زيادي از آثار وي تبديل به فيلم و سريال شدهاند. از فيلم هاي مشهور و نامآشناي سالهاي اخير که برگردان نوشتههاي موام هستند، ميتوان به اينها اشاره کرد:
The Painted Veil، Being Julia و Up at the Villa.
منبع:1pezeshk.com
مطالب پيشنهادي:عفيفه: «زمانه» نقد ازدواج مخفيانه است، نه هنجارشکني روابط
لبخند موناليزا در ماه!درخواست اسکورسيزي براي تماشاي «پله آخر» علي مصفا
جديدترين فيلم اصغر فرهادي در ميان بهترين فيلم هاي 2013
چهرههاي جديد شهاب حسيني و نگار جواهريان در «حوض نقاشي»
-
يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱:۰۹:۰۱ AM
-
۷۸۵ بازدید
-
-
چه خبر