بزرگنمايي:

چه خبر - فيلم دردناک

هيچگاه نبايد قدرت فيلم را در القاي يک احساس خاص به مخاطب ناديده گرفت. تماشاي يک فيلم خاص مي تواند نوري باشد که شما را از تاريکي نجات مي دهد و يا شايد شما را در تاريکي و آشفتگي فرو ببرند. با تماشاي يک فيلم دردناک مي توانيد عشق را در درون خود حس کنيد و يا حتي به ياد از دست رفتن عزيزانتان افتاده و در درون خود سوگواري کنيد. حتي ممکن است يک فيلم شما را ضربه فني کرده و به کلي نابودتان سازد. فيلم هايي در ذهن شما باقي مي مانند که زخمي عميق را در درون شما ايجاد مي کنند، زخمي که شايد هيچگاه التيام نيابد.
شايد دوست نداشته باشيد بيش از يک بار اين فيلم ها را نگاه کنيد اما براي چنين فيلم هايي که نقشي ويرانگر بر روي شما دارند احترام خاصي قايل خواهيد بود. گاهي اوقات تنها يک صحنه خاص در اين فيلم ها وجود دارد که به کلي دنياي شما را تغيير داده و از لحاظ رواني و عاطفي ضربه اي شديد به شما وارد مي سازد. در ادامه اين مطلب قصد داريم شما را با فيلم هاي دردناک و تاثيرگذاري آشنا کنيم که با تماشاي آن ها صداي شکستن چيزي را در درون خود خواهيد شنيد.

بيشتر بدانيد : فيلم هاي عاشقانه دردناک که شما را از درون تکان مي دهد + عکس (قسمت1)

وقتي که به فيلم هايي فکر مي کنيد که مي توانند سوراخي به اندازه يک گلوله در قلب شما ايجاد کنند فکر مي کنيد، فيلم هايي که باعث مي شوند به تاريکي پناه برده و به زندگي خود فکر کنيد، انتهاي داستان فيلم است که معمولاً شما را به اين حال و روز مي اندازد يا دستکم احساسي که در طول تماشاي فيلم بارها و بارها در شما به وجود مي آيد. در اين ميان اما انيميشن «آپ» (Up) که ظاهراً براي کودکان ساخته شده و داستان پيوسته عشق دوست داشتني و شيرين کارل و الي را روايت مي کند، از لحاط عاطفي بسيار تاثيرگذارتر، تلخ تر و البته ويرانگرتر از بسياري از فيلم هاي سينمايي مخصوص بزرگسالان است که در تمام طول دو ساعته خود شما را زير رگباري از پيام ها و القائات دردناک قرار مي دهد.

آپ Up

اين انيميشن با داستان دلگرم کننده عاشق شدن، به اشتراک گذاشتن روياها و پير شدن در کنار هم آغاز مي شود که در نهايت به داستان غم انگيزي در مورد از دست دادن عزيزان و تنهايي ختم مي گردد. اگر چه شروع رمانتيک و زيباي فيلم شما را به گريه مي اندازد، انتهاي داستان نيز به نحوي کاملاً متفاوت و به دليلي تماماً عکس مورد اول دست شما را به سمت جعبه دستمال کاغذي خواهد برد.

اگر اين روزها از فرانچايزهاي بلاک باستري که ازرا ميلر بخشي از آن است لذت مي بريد، بايد از لني رمزي و اقتباس بي نقص او از رمان «بايد درباره کوين حرف بزنيم» (We Need To Talk About Kevin) تشکر کنيد که او را به عنوان يک بازيگر با استعداد به همه شناساند. وي در اين فيلم نقش کوين را بازي مي کند، يک نوجوان داراي اختلالات رواني که اگر چه در ابتدا شخصيتي بسيار ساده به نظر مي رسد اما بعد از کشتاري که در مدرسه به راه مي اندازد به عمق شخصيت پيچيده او پي مي بريم. رفتارها و روابط پرتنش کوين، به ويژه روابطش با مادر خود، که رفته رفته باعث شکل گرفتن يک شخصيت رواني و شيطاني در درون او مي شود بيشتر به يک فيلم ترسناک شبيه است.

بايد درباره کوين حرف بزنيم

نقطه قوت و هوشمندانه داستان اورجينال فيلم اين است که مخاطب همه چيز را از نگاه مادر شخصيت کوين مي بيند که اگر چه رفتار پرتنشي و پر از برخوردي با پسر خود دارد و عليرغم اين که مي داند او حيوان خانگي خواهرش را کشته و به دليل حسادت او را کور کرده، اما هنوز پسر خود را دوست دارد. سرانجام در اوج فيلم -که شما را حيرت زده مي کند- مشخص مي شود که کوين نه تنها تعدادي از همکلاسي هايش را با تير و کمان کشته بلکه پدر و خواهر کوچکترش را نيز قبلاً به قتل رسانده است. تماشاي داستاني به اين هولناکي بسيار دشوار است و براي مدت ها با شما همراه خواهد بود.

فيلم هاي موزيکال معمولاً داستاني عاشقانه داشته و حال شما را خوب مي کنند، فيلم هايي که پر از آواز، رقص و شادي هاي بي پايان هستند. فيلم موزيکال «لا لا لند» (La La Land) نيز تا حدودي حسي مشابه را در شما ايجاد مي کند به خصوص زماني که رابطه عاشقانه مايا و سباستين در اوج خود قرار دارد. اما در شرايطي که فکر مي کنيد همه چيز آنطور که شما انتظار داريد پيش مي رود ناگهان ديمين شزل زير شما را خالي کرده و هنگام برخورد با کف زمين دردي سخت را در قلب خود احساس خواهيد کرد زيرا متوجه مي شويد که مايا و سباستين کنار هم باقي نخواهند ماند.

لا لا لند

حقه ساختن چنين موقعيتي با اين تاثير عميق اين است که آن ها يک بار از هم جدا شده اند. از اين رو شما فکر مي کنيد که رابطه آن ها ديگر براي هميشه ادامه خواهد داشت. همه چيز خوب پيش مي رود، عشق و ساحل و آسمان آفتابي و عصر طلايي هاليوود و ناگهان بووووم. ناگهان خود را روي کف اتاق مي بينيد و صورتتان مانند صورت رمزي بولتون و بعد از شکست در مقابل جان اسنو در نبرد حرامزاده ها مي شود، گويي با يک کاميون تصادف کرده ايد. تمام زيبايي ها و عشقي که تاکنون از آن لذت مي برديد به يکباره به غمي دردناک منتهي مي شود که درون شما را مي سوزاند. با نگاه و سر تکان دادن رايان گاسلينگ قلب شما مي خواهد از سينه بيرون بزند اما چاره اي جز تقبل اين واقعيت دردناک نداريد.

بدون شک فيلم «زاخاري عزيز: نامه اي به يک پسر در مورد پدرش» (Dear Zachary: A Letter To A Son About His Father) يکي از شخصي ترين فيلم هايي است که تاکنون ساخته شده است. کرت کوين به عنوان کارگردان فيلم هر نقشي در پشت دوربين که فکر کنيد را بر عهده گرفته تا بتواند فيلم خود را بسازد؛ نويسنده، تدوينگر و حتي سازنده موسيقي فيلم. اين همه وسواس و تلاش بدين دليل است که بخش زيادي از اين فيلم مستند در مورد بهترين دوستش اندرو باگبي است که توسط نامزد سابقش شرلي جين تمپل در سال 2001 به قتل رسيد.

زاخاري عزيز: نامه اي به يک پسر در مورد پدرش

ابتدا قرار بود که اين فيلم دردناک تنها يک فيلم خانگي براي زاخاري، پسر اندرو، باشد اما با شروع داستان، تمرکز کارگران تغيير کرده و با باز شدن داستان هاي مختلف با يکي از بهترين، جذاب ترين و تراژيک ترين فيلم هايي که تاکنون در مورد يک قتل واقعي ساخته شده روبرو مي شويم. در حالي که اتفاقاتي که در دنياي واقعي رخ داده اند به اندازه خود هولناک هستند، تاثير اين اتفاقات بر ديگر اعضاي خانواده باگبي است که بيش از همه انسان را در حيرت فرو برده و دل او را به درد مي آورد. به نظر مي رسد که غم و سختي هاي ناشي از مرگ او پاياني ندارد و تا سال ها بعد نيز دست از سر خانواده بر نمي دارد به طوري که اين خانواده و به خصوص والدين او همواره از ترسي به ترس ديگر مي رسند.
درک اتفاقات اين فيلم بسيار دشوار است و گاهي حتي مخاطب نيز همراه با شخصيت هاي داستان احساس درماندگي مي کند اما در آخر به گريه خواهيد افتاد زيرا در ميان اين همه ترس و غم و نااميدي ناگهان کور سويي از اميد پيدا مي شود که مي توان به اين درد و رنج پايان دهد. اين کور سوي اميد همانا انعطاف پذيري روح انسان و مثبت انديشي انسان هاي خوب و مهرباني است که به صورت شاخ به شاخ با نهايت شرارت و خشونت مواجه شده اند.

انسان ها هميشه کسي که دوست دارند را آزار مي دهند. فيلم «ولنتاين غمگين» (Blue Valentine) همين موضوع را در قالب پيامي تلخ به بيننده القا مي کند. داستان فيلم که در دو زمان متفاوت رخ مي دهد، داستان يک زوج جوان را از همان ابتداي عشقشان به تصوير مي کشد و سپس در زماني ديگر به سراغ رابطه آن ها در انتهاي ازدواجشان مي پردازد. با بازي هاي خيره کننده و بي نقش رايان گاسلينگ و ميشل ويليامز، فيلم دردناک «ولنتاين غمگين» همزمان هم دل شما را به درد آورده و هم مي شکند و از يک داستان عاشقانه زيبا و سرگرم کننده به يک دعواي حال به هم زن و غيرقابل باور در رابطه شخصيت هاي اصلي داستان منتهي مي شود.

ولنتاين غمگين

نکته تراژيک و دردناک فيلم اين است که شخصيت هاي دين و سيندي نمي توانند دست از دوست داشتن و عشق به يکديگر بردارند اما همزمان نيز نمي توانند مانع آزار دادن يکديگر شوند و اين در حالي است که دختر آن ها اين بين گرفتار مانده و راه فراري ندارد. عشق است و نفرت، نياز به دست کشيدن از عشق است و همزمان چنگ زدن به آن. در انتها اما پس از اين همه کش و قوس، درست مانند شخصيت هاي داستان، شما نيز با پايان يافتن ماجرا خيالتان آسوده مي شود و از اين که در نهايت همه چيز خاتمه يافته براي هميشه خرسند خواهيد بود.

بيشتر بدانيد : عاشقانه ترين فيلم هاي تاريخ سينما + تصاوير

بيشتر بدانيد : 10 صحنه دردناک از جدايي و دل‌شکستگي در فيلم‌هاي هاليوود!!

بيشتر بدانيد : 8 فيلم عاشقانه اي که حتما بايد ببينيم!

منبع : rooziato.com