9 نکته دربارۀ شوخي جنجالي قاضيزاده هاشمي
اجتماعي
بزرگنمايي:
چه خبر - حالا موجي از هشتگهاي «بمال، بمال» به سبک «بگم، بگم» به راه افتاده
ما ايرانيها خُلقيات جالبي داريم. يکي از اين خُلقياتمان اين است که دوست داريم فردي را به عرش برسانيم و بعد هم او را به فرش بياوريم و بر زمين بکوبيم و از اين قدرت به خود بباليم! اين که ميگويم ما ايرانيها البته به اين معني نيست که همۀ ما چنين هستيم يا همۀ ممالک را مطالعه کرده و به اين نتيجه رسيدهايم ولي نمونههاي متعدد ميتوان به دست داد و شايد يکي از لذتهاي ما هم باشد.
منحصر به عوامالناس و مردمان عادي هم نيست. در ميان اقشار باسواد و اهل مطالعه هم رايج است. مثلا در روزگاري که علي حاتمي فيلمهاي ماندگاري در سينماي ايران ميساخت، برخي او را به استهزا ميگرفتند که بيشتر سمسار و عتيقهباز است تا فيلمساز؛ حال آن که سينما، فضاسازي و شخصيتپردازي است و درک علي حاتمي از فضاسازي گرد هم آوردن اشياي کهنه و عتيقه است و شخصيتهاي او ساختگياند و حتي براي زندهياد عزتالله انتظامي هم که با گويش خاص خود شناخته ميشد، در «هزاردستان» صدا گذاشت تا مدل خاصي حرف بزند. اما همين علي حاتمي تا ناگهان از ميان ما رفت، شد سعديِ سينماي ايران و تمام نقدها متوقف شد و زبانها و قلمها به ستايش او چرخيد.
اين مقدمه به بهانۀ حاشيههايي است که براي وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشکي به خاطر يک شوخي با يک همميهن ساده ايجاد شده است.
ممکن است برخي بگويند اين شوخي، ساده نبوده و اتفاقا عجيب است اما باز در همين تعبير هم اصل شوخي بودن و جدي نبودن قضيه پذيرفته شده است.
چکيدۀ ماجرا اين است که شهروندي مشکلات فيزيوتراپي و هزينههاي درمان را با وزير در ميان ميگذارد و او با خنده پاسخ ميدهد: «خودت فيزيوتراپي کن! کاري ندارد که! فقط بايد بمالي!»
حالا موجي از هشتگهاي «بمال، بمال» به سبک «بگم، بگم» به راه افتاده و اعتراضهايي درگرفته است.
روشن است که اين ادبيات، بهداشتي نيست و از هر که سر بزند، از وزير بهداشت، نبايد سر بزند که يک مقام دانشگاهي هم به حساب ميآيد اما در اين قضاوتها و ملامتها چند نکته در نظر گرفته نشده است:
اول: اين که آيا دکتر قاضيزاده هاشمي اين صحبت را در يک نشست و کنفرانس رسمي و خبري و در پاسخ به پرسش نمايندۀ يک رسانه بيان کرده يا در حاشيه و در کنار شوخيهاي ديگر و در گفتوگو با مردم؟ چگونه است که ما حق داريم با او شوخي کنيم، کاريکاتورش را بکشيم و او حق ندارد با هيچ کس شوخي کند و تازه مگر مخاطب خاص و مشخص او رنجيده که ما کاسۀ داغتر از آش شدهايم؟
دوم: در ميان انبوه مديران نشسته که حاضر به ترک دفتر کار خود هم نيستند، وزيري پيدا شده که به جاي اين که اوقات خود را در ساختمان وزارتخانه در شهرک غرب سپري کند، به متن جامعه ميرود و مدام در سفر است و اصطلاحا به مديريت ايستاده، باور دارد نه نشسته. طبيعي است که مثل خيلي از ما و متناسب با فضاهاي متفاوت و متنوع، حرفهاي مختلفي هم ميزند. حالا بياييم به مدد فناوريهاي حيرتآور يک جمله را به اصطلاح ما رسانهاي ها بُلد (برجسته) کنيم و روي آن مانور بدهيم و بگوييم: «آي توهين شد؟»
سوم: جامعۀ ايران به قدر کافي امور مقدس دارد و فيزيوتراپي و شاخههاي مختلف پزشکي را نميتوان در زمره مقدسات احصا کرد تا نياز باشد فيزيوتراپهاي محترم احساس کنند مقدسات آنها زير سؤال رفته است. اگر شوخي وزير عجيب باشد، عجيبتر اما اين است که در عمل جراحي زانو که يکي از بهترين جراحان زانوي ايران تنها سه ميليون تومان ميگيرد (در مجموع بدون بيمه تکميلي البته 20 ميليون آب ميخورد ولي هزينههاي ديگر مربوط به لوازم و وسايل وبيمارستان است) اما پس از عمل يک فيزيوتراپ 10 جلسه و بابت هر جلسه 150 هزار تومان و مجموعا يک و نيم ميليون دريافت کند و در مجموع نصف جراح!
چهارم: قبول کنيم که بعد از خروج ترامپ از برجام و بلبشو شدن اوضاع، فشار روي مديران ارشد و اجرايي که بايد کار کنند و فقط حرف نميزنند بسيار زياد شده و با شوخي و طعنه فشار را از روي خود برميدارند. شک ندارم دو سال پيش بعيد بود چنين جملهاي را از دکتر هاشمي بشنويم.
واقعيت عيان و عريان اين است که محاسبات به هم خورده و وزير به جد نگران کمبود داروست و نزديکان او ميدانند که چقدر نگران است و از روي لوطيگري در منصب وزارت باقي مانده وگرنه اگر به کلينيک خود بازگردد، اين همه دغدغه نخواهد داشت. همچنين بعيد است با اين اوضاع طرح تحول سلامت را بتواند با اين کيفيت ادامه دهد. از اين رو چارهاي ندارد تا اين گونه بگويد. همان طور که خود ما به شوخي و در مقابل تنگناهاي به وجود آمده شبيه اين تعابير را به کار ميبريم.
وقتي افسر راهنمايي و رانندگي متوقف و جريمهمان ميکند، ابتدا اعتراض ميکنيم ولي کار که از کار گذشت و در حال نوشتن جريمه شد لبخند ميزنيم و شوخي ميکنيم. منتها جنس اين شوخيها متفاوت است و بيشتر تخليه خشم و نارضايتي است.
وقتي جواد ظريف که با ادبيات ديپلماتيک شناخته ميشود، در برنامه تلويزيوني در پاسخ به اين پرسش که چرا کشورهاي ديگر اين همه در سياست خارجي اصطکاک و مشکل ندارند، پاسخ ميدهد «ما خودمان انتخاب کرديم که جور ديگري زندگي کنيم» وزير بهداشت هم طعنه را به شکل ديگري بيان ميکند.
پنجم: اين گونه مته به خشخاش گذاشتنها و مچگيريها و افشاگريها سبب ميشود مقامات ترجيح دهند همان قالبهاي کليشهاي را تکرار کنند؛ کمااينکه همه ميتوانند حدس بزنند، سخنگوي وزارت خارجه چه موضعي ميگيرد. هر انتقاد حقوق بشري را تکذيب ميکند و هر اقدام خلاف مصالح را محکوم و آن قدر عبارات تکراري به کار ميبرد که جذابيت خود را از دست داده. شايد گفته شود سخنان دکتر قاضيزاده هاشمي از جنس صراحت نيست از سنخ اهانت است. در اهانت اما عنصر تحقير نهفته و بايد ديد آيا مخاطب اصلي و آن شهروند تحقير شده يا نه. شايد گفته شود اما فيزيوتراپها احساس تحقير کردند. در اين فقره هم انجمن خودشان موضع گرفته و ميگيرد و نيازي نيست رسانهها فيزيوتراپي کنند!
ششم: اگر قاضيزاده هاشمي در پاسخ ميگفت: «همه تلاش خود را به کار ميبنديم تا مشکلات شما را مرتفع کنيم و من به رييس دفتر خود دستور ميدهم مورد خاص شما را پيگيري و نتيجه را به من منتقل کند» همه احسنت ميگفتند و هورا ميکشيدند؛ حتي اگر در عمل اتفاقي رخ نميداد! اما حالا که به صراحت گفته «بمال، کاري ندارد» صداها برخاسته است؛ در حالي که منظور او روشن است. ميخواهد بگويد با تشديد تحريمها ناچاريم به سنتهاي خودمان بازگرديم و فانتزي کاري شدني نيست. او هم شوخي ميکند و هم واقعيت عريان وضعيت بهداشت و درمان در فرداي کاهش درآمدهاي نفتي را ترسيم ميکند. با انگشت دارد ماه را نشان ميدهد و همه دارند به انگشت او نگاه ميکنند نه به ماه!
اگر وزيري سال تا سال لام تا کام حرف نزند، هيچکس انتقاد نميکند اما تا کسي حرف ميزند، همه شروع ميکنند به عيب جويي و اين عادت ماست.
هفتم: از حرف وزير دفاع نميکنيم. از اصل علاقه و انگيزه او به سفر به نقاط مختلف اما ميتوان دفاع کرد، زيرا به او تنها به چشم وزير بهداشت نگاه نميکنند. به عنوان نماينده دولت ديگر مطالبات را هم با او در ميان ميگذارند. ضمن اين که پزشک هم هست. به عبارت ديگر گاه در مقام فرستاده دولت صحبت ميکند و گاه يک پزشک.
هشتم: قاضيزادۀ هاشميزاده و باليدۀ خراسان است و خراسانيها اهل حرف زدناند تا سکوت. مشهورترين سخنوران ايران هم خراساني بودهاند. چهرههاي سياسي و فرهنگي مختلف با گرايشهاي متفاوت. در ايران خراسانيها و مازندرانيها بيشترين تعداد کلمات را در گفتارهاي خود به کار ميبرند و طبعا هر که بيشتر سخن بگويد، احتمال سرزدن اشتباه هم بيشتر است. اصطلاحا ميگويند ديکته ننوشته غلط ندارد!
مرحوم حسن حبيبي که سال 58 سخنگوي شوراي انقلاب بود و بعد کانديداي انتخابات رياستجمهوري هم شد، وقتي با همۀ حمايتها يکدهم بنيصدر هم رأي نياورد به لاک سکوت رفت و ديگر کمتر حرف ميزد. اتفاقا مردم ما مقامات حرف بزن را بيشتر دوست دارند و مهمترين انتقاد به روحاني هم اين بود که چرا حرف نميزند؟ حالا البته چه بگويد. در اين اوضاع که نميتواند بگويد چه خبر است!
جان کلام اين است. با اين حجم از هجوم به وزير بهداشت چهار اتفاق ممکن است رخ دهد. يکي اين که عطاي وزارت را به لقاي آن ببخشد و به حرفه خود بازگردد. دوم اين که دور سفر را قلم قرمز بکشد و مثل خيليهاي ديگر اوقات خود را به جلسات و کميسيونها بگذراند. سوم اين که از ملاقاتهاي عمومي بپرهيزد و چهارم هم اين که حرفهاي ديپلماتيک بزند. هيچ يک از اينها اما به نفع مردم نيست.
نهم: شگفتآور اين است که ما سابق بر اين اين همه نازکنارنجي و عيبجو نبوديم. يک ماه بعد از انقلاب، مهندس بازرگان، نخستوزير دولت موقت در پيام تلويزيوني گفت: «آقا! شما هم ما را کلافه کردهايد با اين آب و برق مجاني.» هيچکس اما حمل بر جسارت به رهبر فقيد انقلاب نکرد. بعد از استعفا در آذر 1358 هم وقتي از او پرسيدند آيا براي ملاقات با آمريکاييها از امام اجازه گرفته بوديد، پاسخ داد: «نخستوزيري که بخواهد براي ملاقات سياسي در چارچوب منافع ملي و احقاق حقوق مردم خود اجازه بگيرد، به درد لاي جرز ميخورد. ضمن اين که نه امام خداي ناکرده شاه است و نه من هويدا که نياز به کسب اجازه باشد.» هيچکس ننوشت که اي واي اهانت و جسارت.
شايد گفته شود اما همان بازرگان در گفتوگو با شهروندان عادي فروتن بود و احترام ميگذاشت و اگر همين وزير بهداشت در مواجهه با صاحبان قدرت، صراحت به خرج ميداد و طعنه ميزد، حرفي نبود اما به يک شهروند دردمند و گرفتار طعنه زده. بله، اما اگر خيلي سخت بگيريم او را به دفتر خود در وزارتخانه بازميگردانيم و از سفر به اقصي نقاط ايران و صراحت، بازميداريم.
سالها پيش در آمريکا فردي در حاشيۀ کنفرانسي خود را به احمد شاملو رساند که داشت از آبخوري آب مينوشيد و از او پرسيد: نظر شما دربارۀ موسيقي ايراني چيست؟ شاملو موقعيت را براي پاسخ مناسب ندانست ولي سؤالکننده اصرار کرد و گفت: شخصي است و شاملوي خسته و صريح اللهجه پاسخ داد: رِنگ است و وَنگ! اين صوت اما پخش شد و جنجالي به پا کرد. هر چه شاعر ميگفت، به طعنه پاسخ داده و حوصله نداشته اما به خرج منتقدان نرفت که نرفت و کار به جايي رسيد که محمدرضا لطفي نقد بلندبالايي در مجلۀ آدينه نوشت. حاصل چه شد؟ شاملو هم قلم برداشت و مقاله مشهور «موسيقي سياه» را نوشت و موسيقي ايراني را متهم کرد که در ماتمزدگي ايرانيان نقش دارد.
حالا هم اگر منتقدان دست از سر دکتر قاضيزاده برندارند، شايد او به جاي اين که بگويد شوخي بوده و جدي نبوده موضع بگيرد و فيزيوتراپها را بنوازد. همين را ميخواهند؟»
منبع: asriran.com
-
سه شنبه ۳ مهر ۱۳۹۷ - ۷:۱۹:۰۲ PM
-
۱۶۵ بازدید
-
-
چه خبر