بزرگنمايي:
چه خبر - غرضي:بنيصدر هنوز در پي کشتن من است!
نامزد ناکام و درعينحال متفاوت انتخابات رياستجمهوري 92 در 77 سالگي همچنان روي خط اخبار است. تاجاييکه وقتي از چرايي ناتواني ارتش در جلوگيري از توقف حمله عراق در منطقه صفر مرزي در روز 31 شهريور 59 پرسش ميشود، انگشت اتهام نظاميان بعد از 38 سال به سمت محمد غرضي نشانه ميرود.
حسنيسعدي جانشين فرماندهي ستاد مرکزي خاتمالانبيا در واكنش به اين گزاره كه «بعضيها ميگويند چرا ارتش در صفر مرزي عراق را متوقف نکرد»، گفته است: «همين غرضي که استاندار وقت خوزستان بود، چهها با لشکر92 نکرد. اين فرد بيشترين صدمه را به ارتش وارد کرد. خود ظهيرنژاد که فرمانده نزاجا بود، در خط مقدم بود و فرماندهي ميکرد. در سوسنگرد و مناطق ديگر ارتش عراق متوقف شد ولي ارتش عراق دستبردار از خرمشهر و آبادان نبود تا اروندرود را از آن خود کند».
اگرچه سعدي توضيح بيشتري نداده است كه صدمات غرضي به ارتش چه بوده است، بااينحال پيش از سعدي، ناخدا هوشنگ صمدي هم چندي قبل در برنامه تاريخ شفاهي خشت خام ادعايي مشابه و بلكه تندتري عليه غرضي مطرح كرده و گفته بود: «45 روز قبل از جنگ، سيدمحمد غرضي که آن دوره استاندار خوزستان بود، 19 افسر ارشد را در ميدان صبحگاه لشکر 92 زرهي اهواز اعدام کرد». اين اتهامي است كه البته گويا هيچ وقت پروندهاي بابت آن براي محمد غرضي درست نشد و در حد يك بگومگوي رسانهاي باقي ماند.
من اختيار اعدام نداشتم
محمد غرضي، استاندار وقت خوزستان به «شرق» ميگويد: «الان چون كسي را نميتوانند پيدا كنند، يقه غرضي را ميگيرند. از آقايان صمدي و سعدي كه من هيچكدام را نميشناسم، سؤال كنيد كه من در حق ارتش چه كردهام؟ يعني بودجهشان را كم كردم يا توهيني كردم؟ چه اتفاقي افتاد؟ اسناد و مداركي اگر داريد، بياوريد. ارتش در ابتداي انقلاب دچار گرفتاريهاي داخلي بود و بعد دچار گرفتاري كودتا هم شد. در خوزستان هم دچار فروپاشي شده بود. نيروي دريايي، زميني و هوايي در خوزستان دچار مشكل شده و افسرانش فرار كرده بودند. من هم استاندار بودم و سه نفر را فرستادم سراغ اين نيروها. مثلا اقاي آوايي را فرستادم به نيروي هوايي، گفتم برو مراقب باش گرفتاري پيدا نشود. اقاي شمخاني را فرستادم نيروي زميني. اينطور نبود كه بخواهم فرمانده انتخاب كنم. اصلا انتخاب فرمانده در اختيار من نبود. آنها بهعنوان نماينده استاندار رفته بودند.
اين درحالي است كه غرضي در گفتوگويي با تاريخ ايراني برعكس آنچه به «شرق» گفته تأييد ميكند كه با هدف تغيير فرماندهان به خوزستان رفته بود. او گفته است: «چهارشنبهظهري بود که بههمراه آيتالله موسويجزايري به يکي از پادگانها رفتم و براي نظاميها سخنراني کردم. متوجه شدم برخي از نظاميها از من فرار ميکنند و حرکتهاي عجيبي دارند. پس از پادگان به استانداري برگشتم. چند لحظهاي نگذشته بود که به دفتر آمدند و گفتند غرضي چرا نشستهاي؟ لشکر 92 که مأمور بود در مرز بستان بماند، به داخل پادگان برگشته است و تانکهايشان هم رو به سوي استانداري است. من بلافاصله شمخاني، آوايي و جهانآرا را بهعنوان فرمانده نيروي زميني، هوايي و دريايي ارتش منصوب کردم و همه چيز به هم خورد».
غرضي در پاسخ به اين سؤال كه درحاليكه فرماندهي كل قوا با بنيصدر بوده او چه اختياري براي تعويض فرماندهان داشته، گفته است: «نيازي به اختيار نبود». او درباره نقشش در جنگ گفته بود: «بنيصدر ميخواست سياست به خرج بدهد و از طريق ارتش، جنگ را فرماندهي و قدرت سياسي خود را تثبيت کند و به آمريکاييها و اروپاييها بگويد که من جنگ را تمام ميکنم؛ چون قدرت سياسي دارم. اما مانعش ميشديم و نميگذاشتيم اين کار را بکند. بنيصدر يکبار به دزفول آمد و بحثش اين بود که من در مسائل نظامي دخالت ميکنم. من گفتم نظاميها نميتوانند بجنگند اما ما ميتوانيم بجنگيم. بنيصدر شروع به دادوقال کرد. گفتم: بنيصدر، از خوزستان ميروي و ديگر برنميگردي. او رفت و ديگر نيامد».
غرضي همچنان مدعي شده بود كه: «بنيصدر هنوز در پي کشتن من است. او ميخواست هدايت جنگ به سمت ارتش برود اما ما ميخواستيم جنگ را مردم مديريت کنند».
منبع: sharghdaily.ir