بزرگنمايي:
چه خبر - گفت و گو با نغمه ثميني و حسن فتحي
تجربه چندينساله ساخت سريال شهرزاد براي حسن فتحي و نغمه ثميني، فيلمنامهنويسان و کارگردان اين مجموعه، سرشار از فرازونشيبهايي است که شنيدن آن بعد از سالها از نخستين گامهاي حضور آنها در شبکه نمايش خانگي شنيدني است. چرايي حضور حسن فتحي در شبکه نمايش خانگي، حواشي متعدد اين سريال در آستانه آغاز فصل دو و چگونگي ادامه ساخت اين سريال، بخشي از گفتوگوي ما با آنهاست که شما را به خواندن آن دعوت ميکنيم.
سريال شهرزاد بهنوعي بسياري از معادلات و ذهنيتي را که در ارتباط با پخش در نمايش خانگي داشت؛ بههم زد و در واقع توانست سالهايي را به اسم خودش ثبت کند. اين موفقيت قطعا به شانس ارتباطي پيدا نميکند و بيش از هرچيز کنارهمچيدهشدن عوامل مؤثر ساخت يک سريال استاندارد از ابتدا اين مسير را مشخص کرد. نگاه شما به موفقيت اين سريال چگونه است؟
نغمه ثميني (فيلمنامهنويس): واقعيت اين است حدود پنج سال پيش، زماني که کار شروع شد هرگز فکر نميکردم قرار است چنين اتفاقي پيشِرو باشد، خصوصا در فصل يک فکر ميکردم که مخاطب هدف، مخاطب تحصيلکرده طبقه متوسط شهرنشين مرکز شهر است. اصلا فکر نميکردم جز اين مخاطب کسي ميتواند با داستاني که ما روي آن کار ميکنيم ارتباط برقرار کند. اما همهچيز شکل ديگري شد و سريال با طيف گستردهتري ارتباط برقرار کرد. مسيرهاي داستان راه خودش را در ذهن مخاطب ميپيمود، حتي مسيري بيرون از چيزي که ما تصور کرده بوديم. نکته دوم اين است که اين سريال نهتنها با مخاطب داخلي، بلکه با مخاطب خارج از ايران هم ارتباط خوبي برقرار کرد. در سفرهايي که به خارج از ايران داشتم، متوجه شدم مخاطب خارج از ايران چه ارتباط گستردهاي با اين سريال دارد حتي از جهاتي احساس ميکردم مخاطب خارج از ايران ارتباطش با «شهرزاد»، به همان ميزان عمق و اشتياقي است که مخاطب داخل ايران دارد.
حسن فتحي (فيلمنامهنويس و کارگردان): يک عامل تعيينکننده ديگر هم بود و آن همبستگي و هماهنگياي است که بين مجموعه گروه سازنده «شهرزاد» وجود داشت. هر قسمت قبل از اينکه جلوي دوربين برود همه علاقهمند بودند که بنشينند و آن قسمت را بخوانند. با مجموعه بازيگراني کار ميکرديم که جزء چهرههاي درخشان سينما و تلويزيون اين کشور هستند و با برخي از آنها از گذشته کار کرده بودم. خاطرم هست در فصل يک بهخصوص به دليل مشکلات مالي گاهي يک ماه، دو ماه دستمزدها عقب ميافتاد و همه با وجود مشکلات مالي با علاقه کار را دنبال ميکرديم. در فصل دوم با حواشياي که براي سريال ايجاد شد، هر کدام از آن مسائل ميتوانست يک گروه را از هم بپاشد و با وجود همه فشارها اين گروه از هم پاشيده نشد و کار بدون هيچگونه حاشيهاي ادامه داده شد. براي من که تجربه ساخت سريال داشتم، از اين جنبه کار جذاب بود که وقتي گروه کار را دوست دارد خودش را در کار شريک ميبيند. بنابراين نسبت به همهچيز حساسيت نشان ميدهد. فيلمنامه را ميخواند و نظر ميدهد و انصافا از نظرات و پيشنهادات بچههاي گروه هم خيلي استفاده کرديم، چه بازيگران و چه عوامل توليد و تهيه، هر کدام پيشنهاداتي ميدادند و هر کدام از اين پيشنهادها را که بهنفع مجموعه بود استفاده ميکرديم. نهايت بضاعت دموکراتيک کارمان بهعنوان نويسندگان سريال را انجام ميداديم. خوشبختانه در تمام اين سالها تجربه کار با نويسندگان خوب ديگري را داشتم، يکي از محسنات خانم ثميني حوصله، صبوري و انعطافشان است. گاه شده با نويسندگاني کار کردم که قلم خوبي داشتند و آدمهاي مطرحي بودند اما حوصله، صبوري و انعطافي را که در اين سالها در خانم ثميني ديدم کمتر در نويسندهاي تجربه کردم. با وسواسهايي که من در کار دارم، گاه شايد برخي از قسمتها به برداشت هفت، هشت ميرسيد.
ثميني: گاهي خاطرم هست بعضي از قسمتها به بازنويسي چندينباره ميرسيد، البته نه به اين معني که در بازنويسي يک يا دو خط تغيير کند، بلکه يک ايده جديد شکل ميگرفت. مثلا شخصيتهايي وجود داشتند که 10 قسمت با آنها پيش ميرفتيم اما متوجه ميشديم جواب نميدهند و دوباره از اول بدون آن شخصيتها مينوشتيم.
از دشواري نگارش فيلمنامه در فصل دوم گفتيد، اما انسجام خوبي بين فصلهاي سريال وجود داشت. در نهايت نگارش فيلمنامه مشترک براي هر دوي شما چطور بود؟
نغمه ثميني: «شهرزاد» نخستين تجربه مشترک نگارش فيلمنامه من و آقاي فتحي نبود. سالهاي سال به شکلهاي مختلف با هم کار کرديم. يک فيلم سينمايي بلند کار کرديم و يک سريال که تحقيقا هيچکدام به نتيجه نرسيد و حتي ما کمکم به اين نتيجه رسيديم که اگر با هم کار کنيم قطعا به نتيجه نميرسد. وقتي «شهرزاد» را شروع کرديم مطمئن بودم به نتيجه نميرسد! ولي بههرحال کمي با مدل نوشتن و ذهن همديگر آشنا شده بوديم. اينکه آقاي فتحي در نگارش قصه به من آزادي و امنيت ميداد، نکته مهمي است. نخستينبار است اين موضوع را مطرح ميکنم. نکته مهمي است که يک نويسنده احساس نکند هرچه مينويسد زير دست کارگرداني ميرود که جهاني را ميخواهد که نويسنده آن جهان را درک نميکند. اين تجربه را سالها پيش با کارگردانهايي داشتم که دنياي آنها را متوجه نميشدم. آقاي فتحي اين ويژگي را داشت که امنيتي را به من بهعنوان نويسنده منتقل ميکرد که اگر حس ميکني چيزي درست است، پس حتما همينطور است و در جايي اگر معتقد بود اتفاقي که بايد در مسير داستان رخ نداده، براي آن پيشنهاد داشت. يعني ما در ساعاتهاي طولاني گفتوگوهاي طولاني داشتيم و آقاي فتحي با ايدههاي خوب براي فيلمنامه حاضر ميشد. بسياري از اين ايدهها بسيار برانگيزاننده بود ولو اينکه به بازنويسي چندم ميرسيد و تماممدت کنار کار بود. چند دقيقه پيش از انعطاف در نوشتن صحبت شد، خواستم اشاره کنم اين انعطاف محصول يک تعامل است، شايد اگر با کارگردان ديگري کار کنم، نتوانم به اين ميزان در کارم منعطف باشم. اما وقتي ايدهاي مطرح ميشود که ميدانيد اين بهتر از چيزي است که به آن فکر کرديد، ولو اينکه مجبور باشيد از ابتدا دوباره بنويسيد، مگر ميتوانيد آن را نپذيريد؟ بهويژه اينکه آن کار با جان شما آغشته است و قصد داريد بهترين شکل خودتان را آنجا آشکار کنيد. بنابراين امنيت و دموکراسي بين ما حاکم بود و ما هميشه گفتوگو ميکرديم و به دنبال بهترين راه ميگشتيم. دليل ديگر براي شکلگيري اين تجربه موفق به اعتقاد من اين است که هر دو به سينماي داستاني معتقديم و فکر ميکنم اين بسيار مؤثر است. تجربه کارکردن با کارگردانهايي را داشتم که بسيار حرفهاي هستند، اما اعتقادي به داستان ندارند. اما من و آقاي فتحي هر دو به داستان معتقد بوديم. من در تئاتر و نمايشنامهها هم فکر ميکنم داستان خداي نمايشنامه است و نميتوانم کنارش بگذارم. فکر ميکنم تماشاگر اول داستان را ميبيند و در پس داستان اگر تواني وجود دارد، همهچيز لايهلايه درست ميشود. در يک شکلي مثل کاري است که شکسپير در آثارش انجام ميداد، اول خواننده را به داستاني پرهيجان فراميخواند و بعد در اعماقش اجازه ميدهد ايده ساخته شود. درباره «شهرزاد» قبل از هر چيز ميخواستيم داستانمان را در بهترين شکل تعريف کنيم.
آقاي فتحي، جايي از شما خواندم گفته بوديد «شب دهم» را با دلتان ساختيد، «ملاصدرا» را با عقل و «مدار صفردرجه» را با دل و عقل کار کرديد. «شهرزاد» براي شما چه حسي داشت؟
فتحي:شهرزاد را با دل و عقل و نغمه ثميني کار کردم.
ثميني: اما من فکر ميکنم با دل، عقل و پشتکارشان «شهرزاد» را ساختند و ممنونم از لطفي که به من داريد.
فتحي: اين کار براي ما حاوي تمام نکاتي است که خانم ثميني و شما به آن اشاره کرديد. بهاضافه اينکه براي اولينبار آمديم در شبکه نمايش خانگي يا به عبارتي در بخش خصوصي زورآزمايي کنيم. سؤالي که براي ما مطرح بود اينکه آيا ميتوانيم سريالي خارج از تلويزيون بسازيم و اطمينان داشته باشيم موفق ميشود با اين شرط که اينجا مردم پيگير ديدن سريال هستند و آن را خريداري ميکنند. براي خودم هم جالب بود در اين نسبت چقدر موفق هستيم. چيزي که بهعنوان پشتکار خانم ثميني به آن اشاره کرد، بخشي از آن به اين نکته برميگردد، چراکه در گذشته برخي از دوستان در تلويزيون فکر ميکردند ما چون از امکانات تلويزيون استفاده ميکرديم، کارهاي موفقي ساختيم و من هم نميدانستم اين حرف چقدر درست است؟ دوست داشتم در اين اتفاق پاسخ سؤال خودم را پيدا کنم. اينکه آيا ما ميتوانيم در بخش خصوصي سريال بسازيم و مردم با همان رويکردي که به يک فيلم خوب سينمايي دارند، سريال را خريداري کنند؟ زماني هم وارد شبکه نمايش خانگي شديم که ضريب ريسک سرمايهگذاري در اين بخش بسيار بالا بود؛ يعني بعد از يکي، دو کار موفقي که در شبکه نمايشخانگي ساخته شده بود مثل آثار آقايان مديري يا لطيفي که اين آثار در شکلگيري فرهنگ نمايش خانگي مؤثر بود و نبايد آنها را فراموش کرد و بايد همواره بهنيکي از آنها ياد کنيم. اما در ادامه اين حوزه دچار افتوخيزهايي شد.
خاطرم هست همان اوايل کار که با شما صحبت ميکردم، از آسيبديدن اين حوزه صحبت ميکرديد.
حسن فتحي: خانم ثميني و من در شروع کار فکر کرديم اين حوزه چرا آسيب خورده است. چطور شروع خوبي داشت، اما در ادامه دچار نوعي پسرفت شد و تا حد تعطيلي پيش رفت. هر دوي ما دراين تأمل و بررسي به اين نتيجه رسيديم که مشکل اول در بهسرانجامنرسيدن بسياري از پروژهها فيلمنامه است چراکه ديديم در برخي از اين کارها بازيگران خوبي حضور داشتند اما باز کار موفق نبود و اشکال را بيشتر در فيلمنامه ديديم. فراموش نکنيم ما در فرهنگ و جامعهاي زندگي ميکنيم که ذائقه نمايشي اکثريت مردم جامعه مبتني بر سينماي قصهگو است. اکثريت مردم جامعه ما سينماي قصهگو را دوست دارند. بعد وقتي به شبکه نمايش خانگي نگاه ميکنيد که همهچيز در بخش خصوصي تعريف ميشود در نتيجه در چنين وضعيتي به اين نتيجه رسيديم که همهچيز براي موفقيت با فيلمنامه شروع ميشود. به نظرم يک فيلمنامه خوب 50 درصد موفقيت يک فيلم سينمايي و يک سريال شبکه خانگي را تضمين ميکند و بارها ديديم فيلمنامههاي ضعيفي که با داشتن کلي سوپراستار موفق نبوده است. يا مثلا در سينما چقدر فيلم داريم که بازيگران بسيار مشهوري در آن فيلم شرکت کردند اما فروش خوبي نداشته و در شبکه نمايش خانگي هم همين اتفاق افتاده است. نميخواهم منکر تأثير مثبت بازيگران قدرتمند بر موفقيت يک اثر باشم. مقصودم اين است که تصور اينکه به صرف آوردن چند بازيگر مطرح ميشود يک فيلم يا سريال خوب به مردم ارائه داد، بسيار تصور غلط و نادرستي است. شروع خوب براي ساخت يک اثر يعني داشتن يک فيلمنامه خوب که بدون آن کار موفقي توليد نخواهد شد حتي اگر بازيگران مطرح و معروفي هم در اختيار داشته باشيد!
جالب است با اينکه همه اين موضوع را ميدانند، اما تابهحال موفقيت کمي در برطرفکردن مشکل پايينبودن دستمزد فيلمنامه نويس در مقايسه با دستمزد بالاي بازيگران وجود داشته…
فتحي: بله متأسفانه. هنوز اهل قلم در سينما و تلويزيون و شبکه خانگي جايگاهي را که از حيث مالي بايد داشته باشند، ندارند. گاه ميبينيد يک بازيگر نقش دو يا سه، دستمزدش از نويسنده يک اثر بيشتر است، اما بايد امنيت مالي براي نويسندگان ايجاد کنيم که براي رفع مشکل معيشتي مجبور نشوند همزمان روي پنج، شش فيلمنامه قرارداد ببندند و وقت بگذارند. هرچند کار آنها قابل درک است. زندگي آنها از اين طريق تأمين ميشود. انصافا ما در زمان نگارش فيلمنامه «شهرزاد» زجر کشيديم، متوجه شديم جمله ويليام فاکنر رماننويس چقدر جمله عميقي است وقتي ميگويد: «نوشتن عرقريزي روح است». بهجرئت ميگويم من به اندازهاي که در چالشهاي متني اذيت شدم که خانم ثميني حتما از من بيشتر اين رنج را تحمل کرد، در ساخت و کارگرداني اين اثر اذيت نشدم. قطعا اگر زمان زيادي براي فيلمنامه صرف نميشد، اين اتفاق خوب حاصل نميشد.
در مراحل بعدي انتخابهاي درست، همراهي و همدلي تهيهکننده، گروه خوبي از بازيگران باعث موفقيت اثر شد. مثلا از همان ابتدا اصرار داشتم که نقش «شهرزاد» را خانم عليدوستي بازي کند. وقتي با خانم ثميني اين ماجرا در ميان گذاشتم، ايشان هم استقبال کردند. اما در مقطعي بههرحال دوستان ديگر افراد ديگري را پيشنهاد ميکردند، اما وقتي فيلمنامهاي را شروع به نوشتن ميکنيد، ديگر بيشتر از خانواده با شخصيتهاي سريال زندگي ميکنيد و شخصيتهاي داستان دوروبرت زندگي ميکنند در نتيجه فکر ميکنم وقتي يک نويسنده ميگويد حين نوشتن بازيگري را براي شخصيت مناسب ميبيند، خيلي با جديت بايد به حرفش فکر کرد. اين اتفاق براي ما هم افتاد. واقعيتش کسي جز ترانه عليدوستي را براي «شهرزاد» نميديدم. اگر قرار باشد دوباره «شهرزاد» را از ابتدا بسازم، بازهم براي «شهرزاد» ترانه عليدوستي را انتخاب خواهيم کرد. بازيگرهاي ديگر هم همينطور؛ شهاب حسيني از «مدار صفردرجه» با هم کار کرده بوديم و يک خاطره مشترک خوبي داشتيم. با مصطفي زماني يک فيلم سينمايي خوب به نام «کيفر» را کار کرده بوديم، با استاد نصيريان عزيز «ميوه ممنوعه» و پستچي و روشنتر از خاموشي را کار کرديم همينطور با امير جعفري، مهدي سلطاني، هومن برقنورد و چند بازيگر ديگر و درنهايت مجموعهاي کنار هم جمع شدند که ترديدي ندارم با هنرنمايي خودشان به اين فيلمنامه و موفقيت اين اثر افزودند.
قطعا شخصيتپردازي چند لايه هر کدام از نقشها به جذابيت آنها افزوده است و اجازه نميدهد مخاطب فقط با سطح بيروني شخصيتها همراه شود، اما بسياري هنوز هم بخشي از افت کيفي فيلمنامهها را منوط به مميزيهاي رايج ميدانند و از اين جهت ميتوان بخشي از آثار شما در تلويزيون را از اين جهت ارزيابي کرد که سالها با قواعد و قوانين رسانه ملي کار کرديد و «شهرزاد» تا حد زيادي خارج از چارچوب معمول تلويزيون بود. اما در نهايت ميتوان سطح کيفي قابلقبولي را براي تمامي اين آثار تعريف کرد.
حسن فتحي: روزهاي اول با خانم ثميني فکر ميکرديم که اگر اين کار نتيجه خوبي داشته باشد، علاوه بر اينکه تماشاگر لذت زيباييشناختي آن را ميبرد، ميتواند نوعي کارآفريني در شبکه خانگي ايجاد کند. احساس ميکرديم اعتماد کساني که در حوزه شبکه نمايش خانگي سرمايه گذاشتهاند سست شده و دوباره بايد اين اعتماد را احيا کرد. هرچند بسياري از افرادي که بعد از ما کار در شبکه نمايش خانگي را آغاز کردند، هيچ اشارهاي نکردند به اينکه ساخت سريال «شهرزاد» چه نقشي در رونقگرفتن دوباره شبکه خانگي داشته است؛ مهم اين است که معاون وزارت ارشاد مدتي قبل اعلام کرد امسال بالاترين ميزان تقاضاي سريال در شبکه خانگي ارائه شده و چيزي بالغ بر 30 پروژه و پيشنهاد به نمايش خانگي آمده است. روزي که «شهرزاد» را شروع کرديم اصلا چنين شرايطي در اين حوزه نبود و خدا را شکر که شبکه نمايش خانگي مخاطبانش را پيدا کرده است.
نغمه ثميني يکي از نويسندگان شهرزاد: بله زماني که کار را شروع کرديم حوزه شبکه نمايش خانگي کموبيش صنعت خاموشي بود.
فتحي: صنعتي گرفتار رکود و در آستانه ورشستگي و تعطيلشدن بود. چيزي که هر دوي ما را خوشحال ميکند، اين است که «شهرزاد» علاوه بر اينکه مردم در ايران يا خارج از ايران را ترغيب به تماشايش کرد و با عشق و علاقه نشستند و آن را ديدند، اين مجموعه توانست کارآفريني ايجاد کند و موفق شد سرمايهگذاران زيادي را ترغيب کند که به اين حوزه وارد شوند. در حدي که امروز وقتي به بخش نمايش خانگي ارشاد رجوع ميکنيد، چيزي بالغ بر 30 تقاضاي پروانه آمده است. اين يعني اينکه يک بازار کار وسيع و خوب براي تعداد زيادي از هنرمندان ما فراهم ميشود و اين جنبه از پيامدهاي ساخت سريال «شهرزاد» هم ما را خوشحال ميکند.
ثميني: بههرحال بخشي از اتفاقي که در «شهرزاد» رخ داد، حاصل تجربه آقاي فتحي در نوشتن سريال بود چراکه من خيلي تجربه سريالنويسي قبل از «شهرزاد» نداشتم. گرچه «شهرزاد» براي من مثل يک ورکشاپ نگارش سريالنويسي بود؛ اينکه سريال چه تفاوتي با نمايشنامه يا فيلمنامه دارد و چه رسانه متفاوتي است و فکر ميکنم اين تجربه مهم بود براي اينکه متوجه شوم چطور ميشود تماشاگر را جذب کرد و چه حجم زيادي از تماشاگران ناگهان ميتوانند با نوشته ارتباط برقرار کنند که به نظر من، اين بخش خيلي باارزش است. من تجربه اين حجم از مخاطب با نوشتهاي از من ارتباط برقرار کند را نداشتم و حتي در کنار همه هجومهاي ناعادلانهاي که نسبت به«شهرزاد»وجود داشت، بخشي از آن هم به من برميگشت که تو نمايشنامهنويس هستي و حالا فيلمنامهنويس يا سريالنويس شدي؟!… و اين حرف خيلي آزاردهنده است چراکه برخي براي نمايشنامهنويس شأني قائل هستند که براي سريالنويس قائل نيستند. اما جواب من اين است که در هر رسانهاي بايد بلد باشي بهترين شکل آن رسانه را بنويسي. خب، البته براي من هميشه تئاتر آموزشگاه اول و جايي است که حد اعلاي لذت نوشتن را تجربه ميکنم و ميتوانم جنون را در ساختار و طرح و زبان به نهايت توان خودم برسانم… .
اما در هر شکلي از نوشتن براي يک نويسنده مهمترين موضوع اين است که درستترين ارتباط را با بيشترين مخاطب برقرار کند. فکر ميکنم با درنظرگرفتن اين دو محور نويسنده راضيتري خواهيد بود. اگر ما دائم شعار کار فرهنگي را ميدهيم و اگر فکر ميکنيم بايد با کار فرهنگي زيربناي فکري جامعه را به سمت آزادي، عدالت و باورکردن قدرت فکري زنان پيش برد، پس اتفاقا بايد راهي پيدا کنيم که بتواند با حجم زيادي از مخاطب در تمام ايران سخن بگويد و اتفاقا با مخاطبي سخن بگويد که معمولا تئاتربين و سينمارو نيست. تنها چند مؤلفه وجود دارد: اينکه به خودتان و مخاطب دروغ نگوييد، چيزي ننويسيد که به آن باور نداريد و درعينحال مخاطب را احمق فرض نکنيد. تجربه همکاري من و آقاي فتحي هم به همين شکل بود. بهويژه بعد از فصل اول که دانستيم مخاطبمان طيف گستردهاي دارد، هرگز نگفتيم چيزي را که نوشتيم مخاطب ميفهمد يا خير؟ هميشه فکر کرديم باهوشترين مخاطب را داريم و نترسيم از اينکه داستانها را پرپيچوخم کنيم. کمااينکه در واقع اين نکته مهمي براي ما بود، زماني که وارد داستان سروان قصه شديم داستان در خودش پيچيدهتر شد و تبديل شد به موقعيتي که خودمان به سختي توانستيم حلش کنيم اما هرگز فکر نميکرديم از حجم اين قصهگويي و پيچيدهگويي کم کنيم که مخاطب راحتتر با آن ارتباط برقرار کند. بنابراين اگر با مخاطب ارتباط درست داشته باشيد و راستش را بگوييد و بهعنوان نويسنده به بالاترين ميزان تعامل اين دو برسيد،بازي را بردهايد.
آقاي فتحي، بعد از اتمام پخش سريال توضيحاتي را در صفحه مجازيتان منتشر کرديد و تقريبا درباره تمام مسائل ريز و درشت سالهاي ساخت «شهرزاد» حرف زديد اما بخشي از اين مطلب مخاطبان سريال را در تعليق نگه داشته؛ اينکه فصل چهارم ساخته خواهد شد يا خير؟
فتحي: 12 قسمت از فصل چهارم آماده است، منتها اينکه بشود آن را ساخت يا نه مشخص نيست چراکه تنها تمايل من کافي نيست. اينکه همکار نويسندهام آمادگي نوشتن داشته باشد و مجموعه بازيگران که اساسا آدمهاي پرکاري هستند، وقت و شرايط انجام کار را داشته باشند يا خير. بستگي به پارامترهاي متفاوتي دارد. من وقتي اين ميزان علاقه و تقاضاهاي مردم را ميبينم، با وجود اينکه خيلي خستهام و اين خستگي بيشتر روحي است تا جسمي و شامل تمام تألماتي است که در اين چند سال متوجه من و گروه بود، طبيعتا ترجيح ميدهم فعلا فصل چهارم را آغاز نکنم، اما وقتي اين حجم از درخواست مردم را ميبينم، فکر ميکنم شايد بد نيست که شروع کنيم. قطعا نميتوان نسبت به اين مخاطبان پيگير بيتفاوت بود و نسبت به خواست آنها بياعتنا باشيم. من همه تلاشم را خواهم کرد که امکاني فراهم شود که در آينده نزديک فصل چهارم را توليد کنيم. قطعا يک فرم آن ميتواند سريال باشد و فرم ديگر آن ميتواند فيلمي سينمايي باشد. قطعا شکل سينمايي آن براي بازيگران راحتتر است و زمان کمتري خواهد برد. اما ميخواهم اين نکته را مطرح کنم که من و خانم ثميني تمام کامنتها را ميخوانيم. گاهي کامنتها فوقالعاده خوب و انرژيزاست و برخي کامنتها ممکن است انتقاد باشد که هيچ اشکالي ندارد. کسي که با اين تعداد از مردم گفتوگو ميکند، بايد اين انتظار را هم داشته باشد که بخشي از اين مردم اعتراض ميکنند و از لحن تلخ و تندي استفاده خواهند کرد. قرار معقول و منطقي دموکراتيک هم همين است که ما امکاني پيدا کنيم که بعد از ساخت آثارمان مردم و مخاطبانمان در مورد آن اظهار نظر کنند.
پيش از ساخت «شهرزاد» از فيلمنامههايي صحبت ميکرديد که امکان ساخت آنها در تلويزيون فراهم نشده بود و در اين مدت از چند طرح و پروژه صحبت کرديد که به ساخت آنها فکر ميکنيد، قطعيترين پروژهاي که در آينده از شما خواهيم ديد، چيست؟
فتحي: داستان از اين قرار است که يکسري طرح و قصه سريال من دارم و يکسري طرح و قصه خانم ثميني و تعدادي طرح تئاتر، فيلم و سريال هم مشترکا داريم…
نغمه ثميني: يکسري هم به ما پيشنهاد ميدهند.
فتحي: فکر ميکنم هر کدام بايد 200،300 سالي عمر کنيم تا اينها ساخته شود! واقعيت اين است که زمان در اختيار انسان نيست که آن را نگه دارد، اين زمان بيرحمانه جلو ميرود و از يک منظر ما هر روز به مرگمان نزديکتر ميشويم و کاملا طبيعي است، بنابراين با درنظرگرفتن اينکه عمر محدودي داريم و ساخت همه اين کارها در زمان عمر محدود من نميگنجد، بايد اولويتبندي کنيم. تمامي اين اتفاقات باعث وسواس بيشتر من هم ميشود. اينکه از ساخت بامداد خمار انصراف دادم، باور کنيد دليلش فقط همين بود؛ هنوز هم معتقدم ممکن است يک کارگردان ديگر با کمک نويسندهاي ديگر بتواند متن خوبي را از بامداد خمار کار کند اما وقتي ميبينم اين همه طرح و ايدههاي مشترک داريم که براي آنها بايد وقت بگذاريم، احساس ميکنم اولويت من اين طرح و ايدههايي است که برآمده از تجربه زيستي خود ماست و اگر فرصت پيدا کنيم بازتابهاي ادبي هنري تجربههاي زيستي خودمان را بسازيم، شايد اين شيوه درستتر باشد. به همين دليل است که خيلي سختگيرانه داريم فکر ميکنيم کار بعدي چيست؟ اگر «کنتس سلما» را مطرح کرديم، چون پروژهاي بود که شش سال از زماني که قرار بوده ساخته شود، ميگذرد و زندهياد علي معلم خيلي علاقه داشت اين کار ساخته شود چند بار خيز برداشتيم براي ساخت آن و هر بار به دليلي اتفاق نيفتاد و از اواخر فصل سه «شهرزاد» به فکر اين بوديم اگر سرمايه تأمين شود، «کنتس سلما» را بهعنوان اولين کار بعد از «شهرزاد» بنويسيم و توليد کنيم و فيلمي سينمايي خواهد شد.
به نظرم وقتي اثري را ميسازيد ابتدا بايد خودتان از آن لذت ببريد، وقتي در زمان ساخت «شهرزاد» روزهايي ١4 تا ١5 ساعت کار ميکرديم، خودمان به شوق ميآمديم. اينکه اول خودت به عنوان سازنده لذت ببري، در اين صورت حتما ميتواني مخاطبت را در لذتت سهيم کني. بنابراين مدل کار ما به مدل گروهي از اهالي سينما و تلويزيون که خط و ربط مؤلف دارد، نزديک است؛ يعني ما مؤلفههايي را ميتوانيم خوب کار کنيم که يک نسبت روحي و رواني با سرشت و باورهاي خودمان دارد. چراکه الان دو مدل فيلمساز وجود دارد؛ يک تعداد کارگردان- تکنيسين و نويسنده- تکنيسين داريم و تعدادي نويسنده- مؤلف يا کارگردان- مؤلف داريم و در هر دو گروه اتفاقات فوقالعاده خوبي افتاده است. در هر دو گروه آثار خوبي خلق شده است. خانم ثميني و من بيشتر در اين گروه هستيم که تأليفي به مسائل نگاه ميکنيم. اگر نمايشنامههاي خانم ثميني را خوانده باشيد، خط و ربط تأليفي در تمام آثارش ديده ميشود، طوري که انگار يک نخ تسبيح از همه آنها عبور کرده. قطعا چنين آدمي نميتواند هر چيزي که به او سفارش ميدهند را بنويسد. درعينحال که ما نويسندگان حرفهاي داريم که هر چيزي را ميتوانند مينويسند و بعضا خوب هم مينويسند. اين خودش يک توانايي است. حتي کارگردانهايي داريم که بين ساخت سريال، همزمان لوکيشنهاي فيلم بعدي را ميبينند و پيشتوليد کار بعدي همزمان با توليد کاري که مشغول انجامش هستند، شروع ميشود. اين الزاما ضعف نيست و ميتواند حاکي از توانايي باشد. بههرحال سرشت ما اينطور شکل گرفته که نميتوانيم تکنيسينوار کار کنيم. سعي ميکنيم حولوحوش مؤلفهها کار کنيم، به اين معني که بلافاصله نميتوانيم کار را شروع کنيم. ميبينيد که بين کارهاي من دو، سه سال فاصله افتاده در صورتي که در اين زمان دهها کار به من پيشنهاد شده اما اگر بپذيريم هنر خود زندگي است، دوست نداريم زندگي اجباري داشته باشيم و ترجيح ميدهيم همان زندگياي باشد که خودمان انتخاب کرديم. وقتي کاري تمام ميشود، قطعا بلافاصله کاري شروع نخواهد شد. درحالحاضر روي متن «کنتس سلما» کار ميکنيم و تا همين الان سه بار نوشته شده و بهزودي بازنويسي چهارم آغاز خواهد شد.
فکر ميکنم به اندازه پنج سال حرف براي گفتن وجود دارد، درعينحال حواشي سريال «شهرزاد» هم کم نبود، در آخر بد نيست از روزهايي که «شهرزاد» دچار حواشي متعدد مالي و اختلافات اينچنيني بود، صحبت کنيم، چراکه هنوز هم براي بسياري جاي سؤال است.
ثميني: فکر ميکنم ما در دورهاي از نوشتن و کارکردن سريال «شهرزاد» درمورد موضوع مهمي سکوت کرديم که کار پيش برود و در واقع با يک سکوت و صبر آن را پشت سر گذاشتيم. ولي آن هجوم غريبي که بعد از فصل اول در نيمههاي ساخت فصل دوم به همه ما وارد شد چيز سادهاي نبود. به نظر من به لحاظ جامعهشناسي يا روانشناسي جمعي يا حتي سياسي قابل تفسير است که چرا همواره خشم و اعتراض اجتماعي با هدايت نيروهايي که اغلب پنهاناند و مهرههاي خودشان را در ويترين گذاشتهاند، به سمت کساني ميرسد که حتي يک وکيل براي دفاع از خودشان ندارند. شکل بسيار بيخطر و امن اعتراض اجتماعي که به جاي آنکه منشأ و اصل را هدف قرار دهد، کساني را هدف قرار ميدهد که عملا نهتنها بيگناهاند بلکه اصلا روحشان از مسائل پشت پرده خبر ندارد. گروهي که مشغول ساخت سريالي هستند که فصل اول آن مورد استقبال واقع شده، چرا با اين جحم از حواشي روبهرو ميشود؟ چون سريال ديده شده؟ مسائل مربوط به تهيهکننده را ميشد با عقلانيت بيشتري پيگيري کرد و به حقيقت رسيد و فکر ميکنم عوامل اصلي هم همين را ميخواستند، اما تمام ماجرا شد حمله و استفاده از قدرت سرکوبگر فضاي مجازي و اعتراضهايي که نتيجهاي نداشت جز معروفکردن معترضان و شما نتيجه آن فضا را در فصل دوم ميبينيد. چون بههرحال ما که تکنيسين نوشتن يا کارگرداني يا بازيگري نيستيم، همه با جانمان کار ميکرديم و وقتي آن جان زخمي است چيزي جز چرک از آن بيرون نميآيد. کيفيت فصل دوم ميتوانست بهمراتب بهتر باشد و همه ما نتوانستيم، چون در شرايط روحي مناسبي نبوديم. دورهاي سخت براي همه ما بود و فقط بر ما آشکار شد که چقدر در جاي لغزاني ايستادهايم و چقدر فرهنگ جاي خطرناکي است، حتي يک وکيل نداشتيم از ما دفاع کند. آن زمان آقاي فتحي معتقد بود کار بايد ادامه پيدا کند و من معتقد بودم کار بايد قطع شود… اما به هر شکل با تصميم جمعي ادامه يافت.
حسن فتحي کارگردان شهرزاد: اين اتفاق باز هم ممکن است رخ بدهد، در اين وضعيت اقتصادي پرشبههاي که در جامعه ايران هست و اتفاقاتي که در طول روز ميافتد و خبرهاي ناگوار اقتصادي که ميشنويم، اعم از سوءاستفادههاي اقتصادي که ميشود و ماجراهايي که روزنامهها از آن بهتر خبر دارند و منعکس ميکنند. در چنين وضعيتي دوباره چنين اتفاقي ممکن است رخ بدهد، نهتنها براي ما، بلکه براي گروهي ديگر و چقدر خوب است اين ماجرا را يکبار بازخواني کنيم و از آن درس بگيريم که بار ديگر اين بلا سر کسان ديگري نيايد. واقعيت اين است که هنرمندان جامعه، بهخصوص هنرمندان جامعه ما بيپناهترين قشر فرهنگي اين کشور و همواره در معرض همهجور اتهام و سوءتفاهم هستند. تنها دلخوشي آنها به مردمي است که با آثارشان ارتباط برقرار ميکنند. واقعا اگر حمايتهاي مردم از فصل اول و شور و استقبال بيشائبه آنها نبود، شايد من هم ادامه نميدادم. تنها چيزي که به کمک شهرزاد آمد که روي پاي خودش بايستد و اگر زمين خورد زمين نماند و بلند شود، خود مردم بودند که موجب شدند ما از آن فضاي بهشدت آزاردهنده و مخاطرهآميز به سلامت عبور کنيم.
ثميني: سالهايي بود که همه شخصيتها با ما زندگي ميکردند، اتفاقا من با آنها بيشتر معاشرت داشتم تا اعضاي خانواده خودم.
فتحي: فکر کنيد همه آنها بهلحاظ ذهني با ما بودند و يکي از آنها «صابر عبدلي» بهلحاظ عيني هم کنار من بود. (با خنده)
نغمه ثميني: تجربهاي که براي من از ساخت اين پروژه باقي مانده اين است که سريالنوشتن چه مسيري را جلوي پاي نويسنده ميگذارد و نکته دوم اين است که شايد يکي از مسائلي که ميتواند شهرزاد را با اهميت کند، فارغ از همه اوجها و فرودهايش، اين است که بعد از سالها بالاخره به يک زبان مشترک با بسياري از افراد رسيديم. ايرانيهايي که با بياعتمادي خارج از ايران به محصولاتي که در ايران ساخته ميشود نگاه و فکر ميکنند اينها محصولات فرمايشي و سفارشي است. به نظرم نخستينباري بود که بعد از انقلاب در اين حجم مخاطبان بيرون از ايران با هر گرايش فکري به محصولي که در ايران ساخته ميشود اعتماد کردند، بنابراين هرجا که ميرفتم، «شهرزاد» واسطهاي بود که زبان مشترک ايجاد ميکرد و به نظرم اين چيزي است که بهعنوان ايراني خيلي به آن احتياج داريم؛ يعني پذيرش صداهاي مخالف در بستر گفتوگو بر سر موضوعي مشترک. براي من که همواره با تماشاگر محدود و معين تئاتر روبهرو بودم، اين کارکرد شهرزاد ميتواند به فشار سخت آن دوران بيرزد.
حسن فتحي: بههرحال ترديدي نيست که همه ما وطنمان را دوست داريم و طبيعي است به هموطنان خودمان دلبستگي داريم. لحظاتي داريم که در آن وراي تمام تفاوتهاي مذهبي، سياسي، قومي و نژادي، ايراني يکپارچه را ميبينيم. فوتبال براي من از اين جهت زيباست که وقتي تيم ايران پيروز ميشود، ديگر قوميت مهم نيست. همه با هم خوشحالي ميکنيم. در اين لحظات من ايران را عکس دستهجمعياي که همه ايرانيها در آن هستند ميبينم. آن عکس دستهجمعي را در شب يلدا ميبينم يا در لحظه تحويل سال. براي من «شهرزاد» از اين منظر لذتبخش بود که در سفرهاي من و خانم ثميني در ايران و خارج از ايران ميديديم همه ايرانيها اين مجموعه را دوست دارند و اين لذتبخش بود و استقبال از اين منظر که همه ايرانيها دوست دارند باعث شد خيلي از فشارها را تاب بياوريم. شايد تابهحال پيش از «شهرزاد» کارهايي ساختهام که مورد استقبال واقع شده و به اين فکر ميکردم در فضايي خارج از تلويزيون، در يک فضاي آزاد در بخش خصوصي بتوان کاري ساخت که شائبه دولتيبودن هم وجود نداشته باشد و همه مخاطبان با اعتماد و هيجان به تماشاي اين کار بنشينند. به نظرم در «شهرزاد» اين اتفاق افتاد. هرکجاي دنيا سفر ميکرديم مردم با علاقه درباره سريال شهرزاد با ما صحبت ميکردند و در خود ايران به هر شهري که ميرفتيم چنين واکنشهاي خوبي را داشتيم. چه لذتي براي هنرمندان و سازندگان اين اثر ميتواند بالاتر از اين باشد تا موجب شود هر سختي و خوندلي که در اين کار خورديم، به باد فراموشي بسپاريم!
منبع: روزنامه شرق