آخرین اخبار

آزاده نامداري از همسر جديدش و ماجراي روبان صورتي گفت! هنر و سلامت

آزاده نامداري از همسر جديدش و ماجراي روبان صورتي گفت!

  بزرگنمايي:

گفتگو با آزاده نامداري درباره سرطان پستان

در نگاه اول به نظر مي رسد حضور چهره ها در فعاليت هاي خيريه يک بازي برد-برد است؛ از چنين تلاش هايي همه منتفع مي شوند. کار خير است و پاي رفاه و سلامت و زندگي جامعه در ميان است.

از آن طرف هم چهره هاي جز ثواب شخصي مي توانند محبوبيت بيشتري پيدا کنند اما اين نگاه وجهي از داستان را از قلم مي اندازد؛ بسياري از مردم براي مقابله با هر حرکت تازه اي آماده اند و اگر پاي کار خير وسط باشد به طرفه العيني مي توانند آن را به شهرت طلبي و رياکاري مشاهير مرتبط کنند و پنبه اش را بزنند.

اتفاقي که در جامعه ما پررنگ تر است و البته دلايل خود را هم دارد. همه اينها- متاسفانه- ترس بزرگي را پديد مي آورد تا خيلي از افراد مشهور قيد حضور در کارهاي نيکوکارانه را بزنند و عطايش را به لقايش ببخشند. يا اينکه در نهايت کارهاي مثبتشان را بي سر و صدا انجام دهند که البته تاثير اجتماعي اش را هم از دست خواهد داد.

اين خبر که آزاده نامداري به کمپين مبارزه با سرطان پستان پيوسته و به عنوان سفير اين جمعيت انتخاب شده، در همين روزهاي اخير منتشر شد. با او که تماس گرفتيم تا در اين باره صحبت کنيم خيلي استقبال کرد. موافق بود که اين مصاحبه فرصت مناسبي براي طرح اين فعاليت و مشکلاتي است که او را براي اين حرکت ترغيب کرده است.

آزاده نامداري در اين گفت و گو تلاش کرد از اهميت توجه به سرطان بسيار شايع زنان بگويد و اينکه چنين کمپين هايي تا چه اندازه مي توانند باري کمک به کاهش مشکلات جامعه در جنبه هاي مختلف کمک کنند.

709760_412.jpg709760_412.jpg

اينکه مجري شناخته شده تلويزيون تحصيلات روان شناسي را در کارنامه اش دارد دغدغه هاي او را در اين زمينه و بحران هاي شخصي و خانوادگي ناشي از سرطان بيشتر کرده که در اين گفت و گو مي بينيد. نامداري دلش مي خواهد اين آغاز يک حرکت باشد که مردم بيشتر از سرطان پستان بدانند و با پيوستن به کمپين و انجام هر کاري که از دستشان بر مي آيد او و دوستانش را در شروع اين حرکت انساني همراهي کنند.

شما مدتي است سفير روبان صورتي يا سرطان پستان شده ايد. چه شد که جذب اين ماجرا شديد؟

من با دوستي آشنا شدم که کمپيني را تشکيل داده بودند و دومين سال فعاليتشان بود. سال قبل اين فعاليت ها کمرنگ تر بود و سفير يا نماينده اي نداشتند. دوستاني که من با آنها آشناشدم از من خواستند نمايندگي اين کمپين را بر عهده بگيرم. اضافه کنم که کمپين روبان صورتي در تمام دنيا وجود دارد و برنامه ها و سمينارهايي را در سراسر جهان برگزار مي کند و شنيده ام تنها کشوري که در اين سمينارها شرکت نمي کند و نماينده اي ندارد، ايران است.

يکي از اهدافي که روبان صورتي در اين سال دوم به دنبالش است، همين است که به اين جنبش جهاني وصل شود و از مزايايي که آنها دارند بهره مند شود. تنها خواسته ما اين است که از آنها دانش، اطلاعات و آگاهي بگيريم. در همه جاي دنيا سرطان سينه مهم ترين نوع سرطان در زنان است و اهميت زيادي دارد. بسياري در ايران به اين سرطان مبتلا هستند و سالي حدود 10 هزار نفر هم به اين رقم اضافه مي شود. مي خواهم بگويم قضيه جدي است و بيماري ساده اي هم نيست. کارشناس ها مي گويند ايران با لاترين رقم رشد ابتلا به اين سرطان را دارد.

چندي پيش آماري منتشر شد که رشد سرطان درايران رتبه يک دنيا را دارد.

اين مساله دلايل ريشه اي و متعددي دارد. دليل اصلي اين است که ما دچار ناآگاهي هستيم. شما پايتخت را نبينيد. در شهرستان هاي مختلف و روستاها اطلاع رساني ضعيف است و فرد ممکن است نداند دچار اين بيماري است و آنقدر دير مراجعه کند که کار از کار گذشته باشد.

در مورد سرطان پستان اين مساله به دليل موضوعات اخلاقي حادتر هم هست.

دقيقا. اينکه الان در همين گفت و گو ما مشکل داريم و شما مي گوييد سرطان پستان و مي گويم سرطان سينه نشان دهنده اين است که از لحاظ فرهنگي و پايه اي يک مقدار سختمان است و حيا اجازه نمي دهد واژه درست را به کار ببريم ولي از نظر علمي سينه بخش وسيع تري است که پستان را هم در بر مي گيرد و سرطان پستان واژه درست تري است.

خطر ابتلا به اين نوعت سرطان بين 45 تا 55 سالگي يعني در سنيني که خانم ها يائسه مي شوند بيشتر است، ولي متاسفانه در کشور ما بايد 10 سال عقب تر بياييم چون خطر ابتلا به سرطان از سن پايين تري شروع مي شود. ماه اکتبر که از 9 مهر آغاز مي شود در سراسر دنيا ماه سرطان پستان است، يعني چه سازمان هاي مردم نهاد و چه کساني که بهبود پيدا کرده اند و تمام کساني که در اين زمينه فعاليت مي کنند، ماه اکتبر را به تلاش بيشتر در اين زمينه اختصاص داده اند، اما متاسفانه در ايران چنين خبري نيست. در حال حاضر ما يک مقدار جزئي تر از همه دنيا شروع کرده ايم و هدف اصلي اين است که در مردم ايجاد سوال کنيم و کاري کنيم که از ما سوال کنند تا برايشان توضيح بدهيم که اصلا موضوع چيست؟

نکته ديگر اين است که برخي از افرادي که دچار اين سرطان هستند تصور مي کنند ديگر همه چيز تمام شده و سرطان مساوي با مرگ است به خصوص سرطان پستان بدخيم اما من با گروهي به اسم بهبوديافته ها مواجه شدم که بعد از درمان هاي مختلف بهبود پيدا کرده اند. اين طور هم نبود که مثلا سرطان خوش خيم داشته يا زود تشخيص داده باشند. اتفاقا کساني هستند که خيلي هم سختي کشيده اما درمان شده اند. اگر کسي خيلي روحيه اش بد است، مي تواند بيايد با اين گروه صحبت و گفت و گو کند و اين انرژي را از آنها بگيرد که دچار سرطان پستان شدن مساوي با مرگ نيست.

اين گروه هم در زمان بيماري و درمان با فرد همراهي مي کنند و هم در دوره نقاهت و فاصله گرفتن از بيماري؟

بله، در همين کمپين افراد مختلفي عضو هستند. ما مربي يوگا داريم که به افزايش روحيه مبتلايان کمک مي کند. مربي بهداشت، روانپزشک، مربي تغذيه و ورزش و... هم داريم. يعني براي کسي که دچار اين بيماري است تلاش مي شود خدمات در حد امکان ارائه شود و اگر به اين کمپين مراجعه کند تا اندازه زيادي به او کمک مي کنند. اين يک سازمان مردم نهاد کاملا غيردولتي است و از لحاظ مالي هم کسي به اين گروه کمک نمي کند، ولي فکر همه جا را کرده اند و از لحظه اي که دچار بيماري شويد تا زماني که سلامتتان را به دست آوريد، حمايت مي شويد اما حرف من اين است که وظيفه اصلي افرادي که اينجا کار مي کنند و اول خود من، آگاهي بخشي است.

من در حال حاضر در تهران کار و گفت و گو مي کنم و کار من هم در حد توان خودم است که در اين خصوص با نشريه ها صحبت و گفت و گو و اطلاع رساني کنم، اما دوست دارم در شهرستان هاي کوچک هم اين کمپين حضور پيدا کند و افراد را دعوت کنيم و به آنها آموزش بدهيم. سرطان پستان يک ويژگي دارد که شامل سرطان هاي ديگر نمي شود؛ افراد خودشان مي توانند تشخيص بدهند که دچار اين بيماري هستند. ما بروشورهايي تهيه کرده ايم که به صورت رايگان به افراد مي دهيم.

اگر خانم ها اين بروشور را مطالعه کنند خيلي سريع خودشان مي توانند اين تشخيص را بدهند، يعني از روي تفاوت شکل پستان يا زخم هاي کوچکي که ممکن است وجود داشته باشد و... خود فرد متوجه مي شود که دچار بيماري است و قبل از آنکه خيلي دير بشود به پزشک مراجعه مي کند و بيماري حاد نمي شود.

نکته ديگر اينکه خطر ابتلا در افرادي که ازدواج کرده ولي باردار نشده اند، خانم هايي که باردار شده ولي شيردهي انجام نداده اند و خانم هايي که اضافه وزن دارند و چاق هستند، بيشتر است و حداقل بايد سالي 2 بار ماموگرافي انجام دهند. افرادي که قد و وزنشان متناسب نيست و دختران و خانم هايي که دخانيات مصرف مي کنند يا افرادي که يکي از بستگان نزديکشان دچار اين سرطان بوده اند، بيشتر از افراد ديگر در معرض ابتلا هستند. متاسفانه در کشور ما خيلي هم مد شده که خانم ها يا باردار نمي شوند يا اگر هم باردار مي شوند به کودک شير نمي دهند و اين مساله به ضرر خودشان است و خطر ابتلا به سرطان پستان را در آنها بيشتر مي کند.

709759_941_-_copy.jpg709759_941_-_copy.jpg

خانم ها در دهه پنجم زندگي و بالاتر از آن بيشتر تهديد مي شوند و بعد از يائسگي حتما بايد سالي 2 بار ماموگرافي انجام بدهند. خانم هايي هم که هنوز به 40 سالگي نرسيده اند و عوامل خطرزايي که گفتم را دارند، بايد ماموگرافي انجام دهند تا دچار مشکل نشوند. چند عامل موثر ديگر هم وجود دارد؛ يک نفر ممکن است قد و وزن متناسبي داشته باشد، ولي ناقل ژن اين بيماري باشد بنابراين بايد بررسي شود.

نژاد هم در ابتلا به اين بيماري موثر است. سرطان پستان در خانم هاي سفيدپوست بيشتر از لاتين تبار يا خانم هاي آفريقايي يا آسيايي شايع است. بعد از يائسگي هم اضافه وزن شديد يکي از دلايلي است که ممکن است باعث اين بيماري شود و بعد هم مصرف الکل و کمبود فعاليت بدني و فيزيکي.

ورزش نکردن هم موثر است که متاسفانه از اين نظر هم ما آمار خوبي نداريم.

خيلي! ورزش نکردن باعث بروز بيماري هاي زيادي مي شود و در اين بيماري هم تاثير دارد. کمپين روبان صورتي راه افتاده تا مردم درباره اين بيماري سوال کنند و حداقل بيايند و بروشورها را بگيرند و در اين باره اطلاعات به دست بياورند. کمپين روبان صورتي صفحه اينستاگرام و سايت دارد. مراجعه به آنها به افراد اطلاعات مي دهد که چگونه خودشان را آزمايش کنند و ببينند مشکلي وجود دارد يا نه.

نکته ديگري که مي شود هشدار داد اين است که ممکن است اين نوع سرطان يک سرطان زنانه به نظر برسد ولي همه را درگير مي کند. قطعا اگر کسي درگير اين مساله بود بچه ها، همسر، پدر و مادرش و... هم نگران او هستند. اين توجه بايد صددرصدي و اين نگراني بايد براي همه وجود داشته باشد.

صددرصد همين طور است. اين نکته اي است که من از آن غافل شدم. وقتي دخترخانم يا خانمي دچار اين نوع سرطان مي شود کل خانواده درگير مي شود، من مسائل مالي را کنار مي گذارم. اين را بدانيد که خيلي از خانواده ها هستند که هزينه درمان را هم ندارند، غير از اين از لحاظ عاطفي خيلي مساله سختي است.

خود آن خانم بايد بسيار قوي باشد. وقتي دکتر به خانمي مي گويد تو سرطان پستان داري، آمادگي شنيدن اين خبر را ندارد و اينجاست که نقش خانواده بسيار پررنگ مي شود. مرد خانواده و بچه ها بايد کمک کنند تا خانم از لحاظ رواني بتواند توان خودش را حفظ کند.

کمک و ابعاد رواني ماجرا، کمتر از ابعاد جسماني آن نيست.

کافي است به يک جايي برسي که احساس کني شرايط رواني خوبي ندارد و درمان را رها کني... وقتي يک خانم در شرايط رواني بدي زندگي مي کند و از اطرافيانش بي توجهي مي بيند، امکان دارد اصلا درمان را رها کند. چون سن ابتلا هم بيشتر بالاي 55 سال است و افراد بالاي 55 سال اغلب بچه هايشان دور و برشان نيستند و همسرشان مسن است و احتمالا بازنشسته شده اند و سر کار هم نمي روند که بگوييم سرگرم هستند.

همه اين مسائل نشان مي دهد فرد از لحاظ رواني به کمک نياز دارد. کمپين روبان صورتي مي خواهد اين خلاء را پر کند و مي گويد ما متخصص تغذيه، روان شناس، مربي يوگاه و مربي ورزش داريم و بهبوديافته ها را داريم که دور هم جمع مي شويم و از تجربه هاي هم استفاده مي کنيم، پس افراد بايد با آمادگي بيايند و استفاده کنند. اگر خدا بخواهد و اتفاق جديدي نيفتد، کمپين روبان صورتي تصميم دارد به شهرهاي ختلف ايران برود و از آنها هم بخواهد که حضور داشته باشند.

ما واقعا به اين تشکل هاي غيردولتي زنانه نياز داريم. اين کمپين تشکيل شده و حول محور اين بيماري است. اما تشکل هاي غيردولتي زنان صرفا به خاطر اين بيماري تشکيل نمي شود و مي تواند راجع به مسائل مختلف باشد و خانم ها را با مشکلاتي که وجود دارد، آشنا کند و آنها را تحت پوشش خودش قرار بدهد.

از طرفي، اگر يک جستجو هم انجام دهيم، ما خانم هاي زيادي اطراف خودمان داريم که دچار اين بيماري هستند و به نظرم گفت و گو کردن با آنها و اينکه سير اين بيماري را چطور طي مي کنند، خيلي به افراد کمک مي کند.

خانم هايي که چهره هستند و توجه اجتماعي روي آنهاست، خوشبختانه در فعاليت هاي بيشتري حضور دارند. شما قبل از اينکه به اين کمپين بپيونديد به طور مشخص جايي فعال بوديد؟

تا اندازه اي که در توانم بوده کارهاي خيريه زيادي انجام داده ام. يک زمان تمرکز من بيشتر روي بچه هايي بود که دچار بيماري هاي مختلفي هستند. مثلا محک زياد مي رفتم ولي اين مساله که سرطان پستان طبق آماري که ابتدا گفتم با اين سرعت سيل وار حرکت مي کند باعث شد من به طور جدي فکر کنم که بايد حرکتي انجام داد.

شما رسانه اي هستيد، هيچ وقت به اين فکر کرده ايد که چطور مي توان مديران رسانه اي را مشتاق کرد با تمام محدويت هايي که وجود دارد بيشتر در اين باره برنامه سازي کنند؟

فرهنگ عمومي و حيا باعث مي شود مطرح کردن خيلي چيزها در تلويزيون سخت تر شود. مثلا اينکه يک برنامه روان شناسي راه بيندازي و يک فضاي روان شناسي ايجاد کني، روان شناسي فقط شامل افسردگي و مشاوره زناشويي نمي شود بلکه يک فضاي بسيار بزرگ است و خيلي مسائل را دربر مي گيرد، اما شايد به جرات بتوانم بگويم 80 درصدش را ما در تلويزيون نمي توانيم بگوييم. نمي خواهم بگويم تقصير تلويزيون است.

شايد واکنش هاي مردمي موثرتر باشد و فضاي فرهنگي ما هنوز آماده شنيدن خيلي چيزها نيست که مثلا بگوييم اين مشکل روان شناسي وجود دارد (که حتي من از گفتنش هم ابا دارم) اين مسائل وجود دارند و ما نمي توانيم بگوييم نيست. ولي وقتي در تلويزيون يک برنامه روان شناسي هم ساخته مي شود مستقيما به يک برنامه مشاوره ازدواج تبديل مي شود در حالي که مشاوره يک رشته جدا از روان شناسي است.

براي سرطان پستان هم همين مشکل را داريم و بايد خيلي در لفافه حرف بزنيم. من يادم است يک زمان حتي مي خواستند خبر بخوانند و اگر در خبرها نوشته بودند سرطان پستان ما حتما آن را خط مي زديم و مي نوشتيم سرطان سينه، در حالي که اصلا از نظر علمي اين دو با هم تفاوت دارند.

در حال حاضر هم در تلويزيون اين طور است؟

اصلا مي گويم شايد تقصير تلويزيون نباشد و حيا به خود گوينده هم اجازه ندهد که اين کلمه را عنوان کند.

رسانه مي گويد من خيلي سرگرمي ساز نيستم و رسالت خود را در آموزش، هدايت و نصيحت بيشتر تعريف کرده، اما شايد انتظار اين است که براي اين مسائل هزينه بيشتري تقبل کند.

اعتقاد هميشگي من اين بوده که تلويزيون بايد آنقدر از سطح مردم بالاتر باشد که ما براي مردم الگوتراشي کنيم. يک مثال ساده بزنم. يک زمان همه چادر ساده سر مي کردند. من آمدم و چادر ملي سر کردم. خيلي بازخورد منفي از مردم، مطبوعات و مسوولان گرفتم که گفتند اين چطور چادري است که سر کردي، آستين دارد و... ولي آنقدر ما مقاومت کرديم که آن ماند و الان مي بينيم که شايد 80 درصد از خانم هاي چادري ما چادر ملي دارند اما بعد از آن آمديم تلاش کنيم چادر رنگي را باب کنيم که با شکست مواجه شد چون بعد از چند دفعه که چادرهاي رنگ هاي مختلف پوشيديم، ديديم جامعه فکر مي کند قداست چادر به مشکي بودنش است و نبايد اصلا چادر رنگي بپوشيم.

اين مساله را کنار بگذاريم. من هم موافقيم که تلويزيون وظيفه پيشرو بودن دارد اما اين را هم بايد بگوييم که فضاي فرهنگي جامعه هم بايد کشش اين را داشته باشد، يعني اگر من بخواهم يک برنامه بسازم و از طرف مردم به وقيح بودن متهم شوم، طبيعتا تلويزيون هم فتيله را پايين مي کشيد. پس اين يک اتفاق دوطرفه است و بايد از هر 2 طرف آمادگي براي تغيير وجود داشته باشد و باز من فکر مي کنم فضاي مجازي بهترين جاست که يک مقدار بستر اين مساله ايجاد شود و بعد تلويزيون احساس کند واقعا سرطان پستان يک خطر است و بايد براي آن کاري انجام داد.

البته فکر نمي کنم رسانه ملي بخواهد اين طور درباره يک سوژه خاص کار کند. در حقيقت بايد روحيه و طرز تفکرشان تغيير کند. ما اين مشکل را در مورد ايدز هم داشتيم.

درباره ايدز هم در لفافه بيشتر صحبت کرديم، اما ببينيد من مجري، روزگاري که خبر مي خواندم وقتي به من يک متن مي دادند، کلمه هايي از آن را رويم نمي شد بخوانم و مي گفتم نمي خوانم، اين مشکل فرهنگي ماست.

يعني با وجودي که سرويس خبر تاييد کرده و گفته بود مي شود خواند، شما خودتان شخصا مخالفت مي کرديد؟

بله، همين طور است. اين مساله بايد از مردم و فرهنگ مردم آغاز شود و بعد تلويزيون احساس کند که اين فضا آماده شده که وقتي مثلا تو يک مرد سه زنه را در برنامه دعوت کني، خيلي مساله حادي نيست. شايد در همسايه هاي شما هم باشد کسي که 4 تا زن داشته باشد، اما اگر اين اتفاق در تلويزيون بيفتد يکباره در مملکت سر و صدا بلند مي شود که چرا اين آدم به تلويزيون آمده، اما اين اتفاق خاصي نيست.

به نظر مي رسد در حال حاضر 2 سطح يا شکل ادبيات در جامعه وجود دارد؛ يکي ادبيات و نگاه رسمي و يکي ادبيات و نگاه واقعي و به همين اندازه متفاوت است که مي توان گفت واقعي نيست. مردم همين مطبوعات را مي خوانند و درگير خيلي از مسائل هستند، ولي رسانه ما به عنوان رسانه ملي همه چيز را به شکل غيرعادي بيان مي کند که شايد يک جاهايي هيچ نسبتي با زندگي واقعي مردم ندارد.

اين مساله يک تاريخچه دارد؛ من در جلسات اين چنيني مدت هاي طولاني شرکت کردم. 2گروه در اين جلسات حضور داشتند؛ يک گروه که معتقد بودند تلويزيون بايد ايده آل ها را به تصوير بکشد و ما بايد بهترين ها را نشان بدهيم و به مردم الگو بدهيم، يک عده ديگر هم تصور مي کنند تلويزيون وظيفه دارد واقعيت ها را به تصوير بکشد. اين 2 گروه فکر کنم هم چنان با هم در کش و قوس هستند. اگر سريال هاي تلويزيوني را هم نگاه کنيد اين دديگاه را در آن مي بينيد.

برخي سريال ها واقعيت ها را به تصوير مي کشند و برخي سريال ها هم هستند که الگوسازي مي کنند. به نظرم بايد بنشينيم و بررسي کنيم که از کدام يک از اينها به نتيجه رسيده ايم. آيا با لبخند مسواکي زدن به مردم براي اينکه اين زن و شوهر چقدر خوشبختند يا اين خانواده چقدر گرم هستند، نتيجه گرفتيم يا وقتي واقعيت ها را نشان داديم؟ اگرچه واقعيت تلخ بوده ولي به هر حال به مردم چيزهايي را ياد داده ايم. کدام يک از اين دو منتج به نتيجه اي شده که ما دنبال آن بوديم؟

نکته ديگري که بايد اضافه کنم اين است که آخرين دوره اي که من در تلويزيون برنامه داشتم، فکر مي کنم سال 89 بود. من واقعا مجبور بودم هر شب قبل از شروع برنامه اين جمله را بگويم که کسي که اينجا و روي اين صندلي کنار من مي نشيند الگو نيست، فقط يکي از اعضاي اين جامعه است.

کسي که اينجا مي نشيند، معتاد است، الگو نيست، آمده راجع به اعتياد حرف بزند، ولي تلويزيونن توقع داشت کسي که ترک کرده را دعوت کنيم، اما خب يک معتاد وجود دارد يا يک مرد با 3 زن اينجا مي نشيند ولي الگو نيست. او يک آدم است که در جامعه زندگي مي کند و آمده اينجا حرف بزند يا مثلا طلاق عاطفي يک اتفاق است که در جامعه ما خيلي وجود دارد با آمارهايي که اصلا گفته نمي شود.

ما 5-4 قسمت درباره طلاق عاطفي صحبت کرديم و موفق شديم زوجي را بياوريم که بگويند ما دچار طلاق عاطفي هستيم، با هم زندگي مي کينم ولي اصلا انگار با هم زندگي نمي کنيم. اينها مسائلي است که رسانه بايد بگويد، اما مدام من بايد تکرار مي کردم که اينها الگو نيستند. در جامعه ما زنان، مردان و خانواده هاي خوشبخت زيادي وجود دارد، ولي اين نوع خانواده ها هم وجود دارند. من فکر مي کنم رسانه بايد تصميمش را بگيرد که مي خواهد واقع گرايانه برخورد کند يا مي خواهد دنبال ايده آل هايش باشد.

بالاخره در اين سال ها اگر رسانه ها مي توانستند حرف اقشار مختلف را بازتاب بدهند شايد ديگر بعضي ها مجبور نبودند در استاديوم به جاي فوتبال ديدن رکيک ترين فحش ها را بدهند، شايد يک بخش ماجرا اين باشد که فرد مي بيند هرچه راجع به اصلاح بعضي مسائل مي گويد ديده نمي شود. فکر مي کند اگر جاي ديگري برود که اسمش نباشد، بايد به عريان ترين شکل ممکن توهين کند.

شما خودتان به عنوان کسي که در حوزه روان شناسي فعال هستيد و به اين نگاه علاقه داريد و يک بار راجع به فضاي مجازي گفتيد فکر مي کنيد همه بايد انرژي مثبت دادن به ديگران و خوب بودن را در زندگي شخصي شان شروع کنند. اين نگاه مثبت را چطور مي توان از تک سلولي بالا آورد و در جامعه بسط داد؟

من اول فکر مي کنم ما به زمان نياز دارم، آنقدر يکباره اين اتفاق در کشور ما افتاده...

زمان به ضرر ما نيست؟ يعني هر چه پيش برويم بدتر نمي شود؟

نه برعکس، من فکر مي کنم وضعيت ما در حال حاضر از 3-2 سال پيش در فضاي مجازي بهتر است. فضاي مجازي وارد مملکت ما شده و حرف هاي گفته نشده که سال ها آن را بروز نمي داديم يکباره فضايي براي بروز پيدا کرده، نظر شخصي من اين است و هيچ پايه علمي هم ندارد ولي نمي دانم چرا من مثلا شما را مي بينم و مي گويم چه خبرنگار موفقي هستيد، بعد وقتي در فضاي مجازي مي آيم و وقتي عکس پروفايلم را تغيير مي دهم و مثلا کريس رونالدو مي گذارم، شروع مي کنم به شما فحش مي دهم...

با يکي از دوستان چند وقت پيش در اين باره صحبت مي کرديم، گفتم در خيابان کسي به تو فحش مي دهد و گفت نه، مي خواهند با من عکس بگيرند يا از من امضا بگيرند، ولي همان ها در فضاي مجازي حرف هايي مي زنند که متعجب مي شويم که اين مردم با آن مردم چه تفاوتي مي کنند که آنجا آنقدر مهربان هستند و اينجا اينقدر نامهربان!

اين مساله به روانکاوي نياز دارد. راه حل من هم اين است که بايد زمان داد. من آدمي هستم که در سخت ترين و بحراني ترين شرايط زندگي ام ايستادم و صفحه اينستاگرامم را باز نگه داشتم و اتفاقا حرف زدم. من نمي روم گم شوم، مي ايستم و توضيح مي دهم و اصلا هم فکر نمي کنم کار اشتباهي است. بالاخره وقتي پايت را به رسانه مي گذاري مجبوري که بايستي و با مردم حرف بزني...

من مدت طولاني اين کار را کردم و صفحه را باز مي کردم. حالا اگر هم حرف هاي نامربوط مي نوشتند، بلاک يا پاک مي کردم و توضيح مي دادم اينجا صفحه يک خانم است، رعايت کنيد. بعد باز هم به يک جايي رسيدم که احساس کردم که دارم انرژي اضافي صرف مي کنم و اصلا کسي متوجه نيست که چه خبر است و اينجا اصلا حريم خصوصي معنا ندارد.

يک اتفاق که به شما خبرنگارها و افرادي که کار مطبوعاتي مي کنند- به ويژه برخي سايت هايي که به جز کپي پيست هيچ کاري بلد نيستند- مربوط مي شود، اين است که يک خبر را خبرگزاري فلان زده بعد بدون اينکه تحقيق کنند سريع آن را کپي مي کنند. خب شما مي خواهيد اين خبر را کار کنيد تلفن بزنيد و از من سوال کنيد. من وجود دارم.

اگر من تاييدش مي کنم، برويد کار کنيد. مدام اين را کپي پيست مي کنند و بعد از خبرگزاري ها هم سر از روزنامه ها در مي آورد. متاسفانه فضاي مطبوعات هم فضاي خوبي نيست. همان طور که در فضاي مجازي ما دنبال اين هستيم که فالوورهايمان زياد شوند، به نظر مي رسد شما هم دنبال اين هستيد که بيشتر بفروشيد، پس اصول اخلاقي کجا رفته؟

اين خودش داستان مفصلي دارد که بي ارتباط هم با جامعه نيست.

يعني هيچ مديريتي نبايد بر اين سايت ها وجود داشته باشد!؟

شما مي گوييد مسائلي را نمي دانند و کپي پيست مي کنند. من بعضي اوقات فکر مي کنم دوستان من بعضي مطالب را مي دانند که اشتباه است و باز هم مي نويسند. اين موضوع به روندي تبديل شده و همراه نشدن با آن هم خيلي سخت است.

به قول شما يک نفر مي گويد من صفحه ام را نمي بندم و مي ايستم، من روزنامه نگار مي گويم که سعي مي کنم اخلاقي کار کنم، ولي ايستادن جلوي اين موج بي اخلاقي خيلي سخت است. بگذريم. در کمپين روبان صورتي خودتان درگير بحث روان شناسي آن هم هستيد؟ يعني اگر اين کمپين کلاسي داشته باشد خود شما با توجه به علاقه اي که داريد درگيرش مي شويد؟

اينها دو مساله جداگانه هستند. روان شناسي علاقه شخصي من است و برنامه آينده ام است، يعني برنامه ام براي 4-3 سال آينده اين است که در آن حوزه کار کنم اما در مورد کمپين وظيفه من اين است روبان صورتي که نشان دهنده فعاليت من در کمپين روبان صورتي است را هميشه همراهم داشته باشم و هر مراسمي که مي روم روبان صورتي روي چادرم نصب شود و به افرادي که از من سوال مي کنند توضيح بدهم که دليل اينکه اين روبان را روي چادرم دارم چيست، اين شروع کار من است و هيچ ربطي هم به اينکه من مجري هستم، ندارد. اين يک وظيفه و رسالت انساني و شخصي و يک مقدار زنانه است که من اطلاعاتي دارم و دغدغه هاي مهم برايم ايجاد شده که علاقمندم آنها را براي اطرافيانم به اشتراک بگذارم.

برنامه اي که براي روان شناسي داريد چيست؟

روان شناسي علاقه زندگي من است و دوست دارم در آن زمينه کار کلينيکي انجام دهم. يعني دوست دارم يک کلينيک خانواده درماني تاسيس کنم. خانواده درماني بخشي از روان شناسي باليني است و همان طور که گفتم بعضي معضلات رواني که در برنامه تلويزيوني نمي توانم بگويم را در کلينيک شخصي خودم حتما مي توانم بگويم و روي آنها کار کنم. ما انواع و اقسام بيماري ها را داريم و مي توانيم به همه آنها بپردازيم.

همسرتان در اين زمينه چقدر به شما کمک مي کند؟

خيلي زياد. به نظرم ايشان هم با علاقه مندي من همراهند و راه اندازي کلينيک يک طرح 3-2 ساله براي من است و ايشان هم قطعا کمک مي کنند.

هزينه ها را تامين مي کنند؟

تا به حال که در حد ايده است، ايشان استقبال کردند. به هر حال ما تصميم داريم يک زندگي علمي پرباري هم داشته باشيم، يعني آنچه غايت فکري من و ايشان است و خودنمايي هم در آن نيست، اين است که ايشان از لحاظ علمي در رشته خودش و من در رشته خودم در جامعه تاثيرگذار و مفيد باشيم و البته مشوق خوبي براي هم.

در اين مرکزي که شما مي خواهيد کار روان شناسي انجام دهيد، به طور مشخص روي چه مواردي سرمايه گذاري مي کنيد و وجه تمايزش با کارهايي که قبلا انجام شده چيست؟

من به طور خاص خانواده درماني خوانده ام که از روانکاوي و روان شناسي هايي که بين مردم رواج دارد متفاوت است. روانکاروي فرد را درمان مي کند اما خانواده درماني مي گويد فرد يک معلول است و علت خانواده است. در اين زمينه مقالات فراواني وجود دارد. در کشورهاي مختلف دنيا وقتي يک نفر خانواده درمانگر است به خانه اي مي رود که مشکل دارند و سعي مي کند علت مشکل را در خانواده پيدا کند، اما در ايران فضاي اين کار وجود ندارد. من نمي توانم بروم در يک خانه بنشينم و علت را ريشه يابي کنم.

از طرفي، خانواده درمانگر با روانکاو تفاوت مي کند. من معتقدم فرد به تنهايي درمان نمي شود و حتي يک خانواده درمانگر بزرگ مي گويد يک بيماري رواني تا 3 نسل ادامه خواهد داشت. يعني من، فرزندم و نوه ام آن بيماري را بروز خواهيم داد. خانواده درماني مي خواهد خانواده را بررسي کند، يعني پدر خانواده بيايد بگويد من مشکل دارم و به تنهايي نمي شود او را درمان کرد. بايد بقيه اعضاي خانواده هم بيايند و يکباره در اين چرخه معيوب مي بينيد يک بابابزرگ وجود دارد که اين فرد باعث اين بيماري شده و بايد او را هم بياوريد.

در حقيقت، يک مقدار سخت تر از کارهاي درماني ديگر است که 45 دقيقه مي نشينيد و حرف هاي يک فرد را گوش مي کنيد. خانواده درماني هم جديدتر است و هم يک مقدار سخت تر.

هم اينکه موانع فرهنگي بيشتري دارد.

صددرصد! من هم که از کارهاي سخت استقبال مي کنم.

جايي در ايران ديده ايد که با اين روند کار کند؟

من با يک کلينيک کار مي کنم که البته موفق نشديم به اين شکل اين کار را انجام بدهيم، ولي تا حدود 50 درصد اين اتفاق افتاده. من سعي مي کنم تا با ميزان بيشتري اين ايده را عملي کنم.

يعني کل کار شما براساس روابط خانوادگي است؟

به هر حال من بايد روي تابلو بنويسم خانواده درمانگر و اين حوزه هم توضيحات فراواني دارد.

اگر واقعا نشود جلو رفت بايد به روان شناسي معمولي بسنده کنيد.

من تا جايي که بشود جلو مي روم، خيالتان راحت باشد.

شما آدم شناخته شده اي بوديد و دور و بر شما خبرهايي بوده و در يکي- دو سال اخير هم بيشتر خبرساز شده ايد. فکر مي کنيد اين اخباري که به وجود آمده و خيلي هم خانوادگي و شخصي بوده روي کاري که مي خواهيد انجام بدهيد تاثير شخصي داشته باشد؟

مثل اينکه به کسي مي گويند تبليغ مسواک کن که دندان هاي سفيدي داشته باشد. اين حواشي که اطراف شما بوده ممکن است امتيازي براي کاري که مي خواهيد انجام بدهيد، نباشد. مي خواهيد چه کنيد؟

به نظرم کسي که روان شناسي مي داند و خانواده درمانگر است و در اين زمينه يک مقدار بيشتر از آدم هاي عادي مطالعه کرده و اين سير زندگي را طي مي کند، چون به سرعت متوجه مي شود که اشتباه کرده و متوجه بيماري ها و روابطي که دچار بيماري هستند، مي شود، سعي مي کند راهش را تغيير بدهد. من راهم را تغيير دادم و مشکلم را حل کردم.

يک تقاضا از مسوولان

از مسوولان چه تقاضايي در خصوص رسيدگي به وضعيت اين بيماري داريد؟

نمي دانم تقاضاي بجايي است يا نه، ولي اينکه بشود بعد از ماستکتومي (برداشتن پستان به دليل سرطان) از لحاظ بيمه اي کاري کرد که جراحي پلاستيک شامل اين بيماري بشود، خيلي قدم موثري است. کمترين اتفاقي که براي خانمي که دچار سرطان پستان مي شود مي افتد، اين است که يکي از اعضاي بدنش را از دست مي دهد و اگر زنانه تر به قضيه نگاه کنيم، اين مساله تلخ تر مي شود.

خانم هايي که يک بار سينه شان دچار مشکل شده خيلي امکان دارد دوباره دچار مشکل شوند و اين روند خيلي به مسائل رواني و عاطفي بستگي دارد که در ايران به آن پرداخته نمي شود. من نمي دانم آقاي دکتر هاشمي تا به حال چه کارهايي براي کمک به خانم هاي دچار سرطان پستان کرده و شايد وزير بهداشت ما که خانم نيست، نتواند اين موضوع را از لحاظ عاطفي به خوبي درک کند، ولي ما خودمان بايد يک کاري براي خودمان انجام دهيم.

آن جرقه اوليه

جرقه اين مساله کجا زده شد که تحت تاثير قرار گرفتيد تا برايش وقت بگذاريد؟

يکي از دوستان نزديکم براي من از اين بيماري تعريف کرد که چقدر دردناک است و من به واسطه او با فضاي اين بيماري آشنا شدم و جرقه اي در ذهنم خورد ولي نه پزشک متخصصي بودم و نه کاري از دستم برمي آمد اما بعدا شايد کار خدا بود يا هر چيزي، دوستي به من زنگ زد و گفت مي خواهيم چنين کمپيني راه بيندازيم و من با کمال ميل پذيرفتم که در آن حضور داشته باشم. در حال حاضر هم واقعا آرزو مي کنم يک مقدار اين هدف بزرگ شود.




منبع : هفته نامه سلامت




ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

چرا اميليا کلارک دو بار تا آستانه مرگ پيش رفت؟! + عکس در بيمارستان

سلبريتي هايي که به بيماري سخت دچار شدند و پيوند اعضا انجام دادند + عکس

5 خواننده اي که خيلي زود از دنيا رفتند! (+عکس)

از عزت الله انتظامي تا خشايار الوند: هنرمنداني که در سال 97 از دنيا رفتند

7 ستاره مشهور که به مشکلات روحي خود اقرار کردند + عکس

سلبريتي هايي که يک بار از دست مرگ فرار کردند!! + عکس

بالاخره دليل اصلي مرگ اسکندر مقدوني کشف شد + عکس

10 چهره مشهوري که از بيماري سرطان مردند (+عکس)

ستاره‌هايي که از بيماري‌هاي کشنده نجات يافتند/ از آنجلينا جولي تا سلنا گومز

برنامه هاي مناسب کودکان به پيشنهاد مشاور کودک

عکس هاي تراژيک از آخرين هنرنمايي بازيگران در فيلم هايشان (قسمت2)

اگر از زندگي نا اميد شده ايد اين فيلم ها را ببينيد + عکس

عکس هاي بازيگران و ستاره هاي مشهور قبل از مرگ! (قسمت2)

از نيکول کيدمن تا ليدي گاگا/ستاره هايي که به عمل زيبايي خود اعتراف کردند!

عکس هاي بازيگران و ستاره هاي مشهور قبل از مرگ! (قسمت3)

بيوگرافي پيام دهکردي و گفت و گو درباره روزهاي سخت بيماري‌اش

آيا پاريس، دختر مايکل جکسون مانند پدرش از دنيا مي رود؟!

رفتارهاي بهداشتي - آرايشي عجيب و چندش آور در طول تاريخ!! + عکس

ستاره هايي که در سن کم و جواني داغدار شدند!

بيماري عجيب و غريب مجيد خراط‌ها چيست؟!

10 ستاره که بيماري سخت و لاعلاج داشتند، اما مشهور شدند + عکس

مونا ليزا تيروئيد داشته؟!/دليل لبخند مرموز موناليزا چيست؟

داستان سلبريتي هايي که از دام اعتياد رها شدند+ تصاوير

سلبريتي هايي که با مصرف مواد مخدر به کام مرگ کشيده شدند + تصاوير

بهترين فيلم هاي ترسناک روانشناسانه قرن 21 + عکس

طلاق‌هاي عاطفي در سينماي ايران

ستاره هاي بالاي 85 سال هاليوود که صحيح و سلامت هستند + عکس

بازيگران بي عيب نيستند/ هاليوودي هايي که جاي زخم دارند + عکس

دليل اصلي مرگ جورج اورول چه بود؟

خواننده هايي که با مشکلات روحي و افسردگي مي جنگند + عکس

اعتراف ماريا کري به اختلال رواني جدي اش + عکس وي با همسر و فرزندانش

تئاتر درماني چيست و چگونه انجام مي پذيرد؟

از اما استون تا دواين جانسون/سلبريتي هايي که از بيماري هاي روحي رنج مي برند

علت حرکات عجيب مژگان صابري در جشنواره فجر 96

هنرمنداني که پس از جراحي زيبايي به هيولا تبديل شدند + تصاوير

درمان بيماري هاي رواني با هنر چگونه امکان پذير است ؟

چرا فرهنگ و هنر ما ستايشگر مرگ و مرگ طلبي ست؟/علل کشش به خودکشي در ايران

صحبت هاي خواندني دنيا فني‌زاده عروسک گردان کلاه قرمزي درباره بيماري اش

ستارگاني كه «اعتياد» را کنار گذاشتند+ تصاوير

شهرت ستارگان عمر آنها را كوتاه مي‌كند!

تقليد از «افسردگي مشاهير» براي رسيدن به مد روز! + نمونه‌ها

بستري دوباره بازيگر زن هاليوود به دليل بيماري روحي

10 اختلال شخصيت: از خودشيفته‌ها تا ضد اجتماعي‌ها

بازيگراني كه هم درد «آنجلينا جولي» هستند + تصاوير

نويسندگان بزرگي که از اختلال رواني رنج مي‌بردند + تصاوير

زن‌هاي معتاد سينماي ايران! + تصاوير

10 ستاره سينما که مرگ دردناکي داشتند

مسعود رايگان و رويا تيموريان؛ برخورد هنرمندان زوج بازيگر با ايدز

پرستو صالحي در تلويزيون: 8سال است از عواقب تزريق لب زجر مي‌کشم! + تصاوير

خودکشي دختران نوجوان ايراني بعد از يک بازي رايانه‌اي