بزرگنمايي:
چه خبر - ايران جزو 10 کشور نخست به لحاظ ميزان افسردگي است
کوروش محمدي (رئيس انجمن آسيبشناسي اجتماعي ايران و مشاور رئيس سازمان بهريستي کشور) در خصوص ميزان و علت خشونت در جامعه ايراني و آسيب شناسي آن گفت: خشونت، هيجان مديريت نشده و در واقع طغيان احساسات منفي فرد است. اين نوع خشونت زماني اتفاق ميافتد که فرد با مجموعهاي از بن بستها در زندگي خود مواجه شده و ميزان استرسهاي وارده بر فرد از آستانه تحمل وي بيشتر ميشود که در اين صورت وجود کمترين عامل تحريکي ميتواند، او را به اين کار وادار کند. در واقع ظرفيت رواني فرد مدتها قبل از بروز خشونتي با اين شدت در اثر بروز استرسهاي مختلف و ناکاميها در فرد پر شده تا جايي که توان مواجهه و پذيرش مساله پيش پا افتادهاي مثل جريمه را ندارد.
خشونت زماني رخ ميدهد که فرد به يک آستانه بسيار پائين از تحمل رسيده و در مواجهه با فشاري مثل عوامل محيطي و انواع خشونتهايي که در جامعه وجود دارد از فرد صادر مي شود. در جامعه ما در عصر حاضر عمدتا دلايل شکلگيري زمينههاي خشونت علاوه بر اختلالات فردي، مجموعهاي از ناکاميهاي کوچک و بزرگ حاصل دوندگيهاي روزمره و تلاشهاي بيوقفه براي امرار معاش خانواده و حصول شرايط رفاهي و... را در بر ميگيرد. وقتي ظرفيت اصلي و توانايي فرد در مقابله با بحران و چالشهاي پيش رو تکميل ميشود، ديگر امکان پذيرش استرس و فشار ديگري براي او وجود ندارد و همانند آب داخل يک کتري که دماي آن به نقطه جوش رسيده، با کمترين عامل سطحي يا فشار بيروني قليان ميکند.
در زمينه توليد خشم در جامعه ما عوامل تربيتي نيز تاثيرگذارند، مسايلي از قبيل ارتباط ناموثر ميان افراد خانواده، وجود تبعيض يا روشهاي اشتباه تربيتي که خانواده ها استفاده مي کنند و نيز عواملي همچون فقدان يک يا هر دو والدين، اعتياد در خانواده، مشاجرات لفظي و اختلافات بين والدين و...زمينههاي بروز خشم هستند. در عين حال کاهش نشاط و فضاي نشاطانگيز به علت گرايش به زندگي شهري، دوندگيهاي صبح تا شب، کاهش رفاه عمومي نيز در کنار ديگر عوامل زمينههاي بروز خشم را در فرد تسهيل ميکنند.
رئيس انجمن آسيبشناسي اجتماعي کشور با اشاره به نقش انکارناپذير زندگي گذشته افراد در بروز خشم گفت: کساني که با خشونت به خود و ديگران آسيب ميزنند، عموما علتهايي در گذشتهشان وجود دارد. علاوه بر اين بايد بررسي کرد اين افراد در چه فضايي زندگي ميکنند؟ چه ميزان سختي را متحمل ميشوند؟ تبعيضهاي اجتماعي، فواصل طبقاتي که امروزه در جامعه بيداد ميکند تا چه اندازه روي آنهاي تاثير دارد؟ يا فرد چقدر توانسته در دستيابي به آمال شخصي اش مانند تحصيل موفق باشد؟ چقدر با اميال و آرزوهايش همراه شده يا چقدر ناکامي تجربه کرده است؟ همچنين اين مهم است که مشخص شود، فرد خشن در چه سطحي از شادي و نشاط زندگي کرده يا ميکند.
وي در پاسخ به اين سوال که آيا آمار مشخصي از اينکه چند درصد از ايرانيان درگير خشونت هستند، وجود دارد؟ گفت: آمار دقيقي از ميزان خشم در کشور وجود ندارد، اما مي توان با توجه به برخي معضلات اجتماعي به وجود ميزان خشم تقريبا بالا در جامعه پي برد. بخشي از خشونت مربوط به افسردگي است. آمار افسردگي که در کشورهاي دنيا برآوردشده نشان ميدهد، ايران جزو کشورهاي سطح اول است، يعني جزو ده کشور اول دنيا به لحاظ ميزان افسردگي محسوب ميشود و اين در حاليست که يکي از عوامل بروز خشم هم افسردگي است. آمارهاي دقيقي در اين زمينه وجود ندارد، زيرا ما اصولا در مقابل آمار، بررسي و مطالعات اين حوزه خيلي مقاوم هستيم. در بحث طلاق، قتل، نزاعهاي دسته جمعي و افرادي که دچار اعتياد ميشوند و مسيرهاي نا به هنجار را پيش ميگيرند رد پاي خشم ديده ميشود. سايه خشونت بر همه زواياي زندگي ما قابل لمس است، اما آمار دقيقي وجود ندارد.
محمدي با بيان اينکه ايران جامعه خشني نيست، عنوان کرد: به جرات ميتوان گفت که ما جامعه خشني نيستيم، زيرا يک سري پارامترها و اهرمهاي خود کنترلي در جامعه ما هست که ريشه در اعتقادات و مسائل مذهبي مردم دارد و به نوعي کنترلهاي دروني جامعه ما محسوب ميشوند. ضمن اينکه در ذات ايرانيان صبر و شکيبايي اهرمي بسيار قوي براي کنترل خشم بوده و هست. اين عوامل باعث شده ما جامعه مان را از حرکت بسوي يک جامعه خشن حفظ کنيم، اما ميزان خشنونتمان بالا است و اين غيرقابل اجتناب است. از طرفي نبايد از اين مساله هم غافل شويم که نسل جديد ما با ارزشهايي زندگي مي کند که از ارزشهاي سنتي جامعه بسيار فاصله دارد و همين امر انطباق و پذيرش اين نسل را با شرايط موجود با چالش مواجه کرده، اما با اين وجود همچنان يک شاکله زنجير وار از بزرگان و دو نسل قبلي ما وجود دارند که با برخورداري از عقايد مذهبي و نگاه ديني که به شرايط زندگي دارند، نقش کنترلگر را براي نسل هاي بعدي ايفا ميکند.
مشاور رئيس سازمان بهزيستي کشور در خصوص ميزان خشونت در مناطق مختلف ايران گفت: پيشتر درباره ميزان خشنونت در مناطق گرمسير، سردسير يا معتدل مطالعاتي انجام شد که ميزان خشم را برحسب شرايط اقليمي و اجتماعي هر منطقه طبقه بندي و به نوعي برچسب گذاري مي کرد، اما امروز در عمده شهرها و مناطق ايران بحث خشونت وجود دارد به استثنا شهرها و استانهايي همچون يزد که به لحاظ بافت اجتماعي شان همچنان فرهنگ مذهبي و سنتي خود را حفظ کرده و زندگي مدرن شهري روي آنها چندان تاثيري نگذاشته است. آمارها نشان ميدهد که در استان يزد هم آمار خشونت بسيار پايين است هم آمار آسيبهايي مانند طلاق و اين امر نشان ميدهد ما عمده آسيبهايي که دريافت کردهايم و يا به آن مبتلا شده ايم به خاطر شرايط در حال گذار است.
محمدي نقش آموزش و پرورش در کنترل خشم را بسيار مهم قلمداد کرد و اظهار داشت: ما به عنوان جامعهاي در حال گذار از مرحله سنتي به صنعتي يا مدرنيته بخشي از آسيبها را در همين مرحله گذار دريافت کردهايم و يکي از عوامل تسليم شدن ما در برابر عوارش ناشي از گذار، شرايط حاکم بر فضاي آموزشي ماست که در سرتاسر جغرافياي جامعه ما به طور يکسان جاري است. متاسفانه نظام تعليم و تربيت مورد تاکيد آموزش و پرورش ما بسيار ناکار آمد است و نميتواند نسل توانمندي در زمينه مقابله و مواجهه با بحرانها تربيت کند. رويکرد عمده آموزش و پرورش در جامعه ما صرفا ايجاد رقابت و سوق دادن تمرکز دانش آموزان بر درس خواندن صرف است که همين مساله موجب بروز استرس و تامين بخشي از عوامل زمينهاي بروز خشم در دانش آموزان ميشود. در کل کارآمدي و رويکردي که انتظار ميرود؛ دانش آموزان ماهر و قوي را پرورش دهد، از آموزش و پرورش ما بر نميآيد.
خشونت هميشه فيزيکي نيست و انواع مختلف دارد. ما خشونتهاي خانوادگي را داريم که خشونتهاي فيزيکي تا کلامي، عاطفي و... را شامل ميشود. با اين وجود مواردي همچون غفلت امروز خانواده ها از فرزندان و همچنين نگاه نامهربان و ابزاري بخشهاي قابل توجهي از جامعه نسبت به زنان نيز در نوع خود از مصاديق خشونت محسوب ميشوند.
زندگي شهري عمدتا دوندگي، خستگي و ناکامي براي والدين و تنهايي و افسردگي را براي فرزندان در پي دارد، در حالي که زندگي سنتي ما در گذشته نه چندان دور هرگز چنين نبود و خانوادهها در آرامش و تعامل موثر و لحظات بيشتري را در کنار يکديگر سپري مي کردند. با ورود جامعه ما به دروازه هاي مدرنيته، زندگي شهري و شرايط امروزي نشان ميدهند افراد نشاط لازم براي تخليه هيجانات و فشارهاي روزمره را در اختيار ندارند به همين جهت سلامت روانشان همواره در معرض خطر آسيب هاي جدي است و خيلي زود برخي از آنها دچار آسيبها و روابط ناسالم ميشوند.
محمدي در پاسخ به اين سوال که خشم در چه طبقهاي از جامعه وجود دارد، گفت: در همه طبقات اين خشونت جاري است، اما در طبقات پايينتر نمود بيشتري دارد چون فرصتها براي رفع خشونتها کمتر اتفاق ميافتد. طبقات مرفه هم با خشونت عجين هستند، ولي تنها تفاوتش اين است که آنها با شرايط رفاهي که در اختيار دارند خيلي زود ممکن است از بحرانها عبور کنند يا شرايط جديدي را رقم بزنند اما در طبقات پايينتر به دليل شرايط نامناسبتر اين امکان کمتر وجود دارد.
رئيس انجمن آسيبشناسي اجتماعي کشور با ارائه راهحلهايي براي کاهش خشم در ايران گفت: براي کنترل خشونت بايد مسائل را به صورت ريشهاي ببينيم و يک برنامهريزي بلند مدت داشته باشيم. تمرکز اصلي ما بايد روي مهدکودکهاو مدارس پايه باشد و هدف اصلي بايد تربيت يک جامعه ماهر باشد، زيرا افراد ماهر ارتباطات ناسالم برقرار نميکنند و در چالشها و بحرانها کم نميآورند. همچنين بي عدالتيها و تبعيض ها بايد در خانواده و جامعه به حداقل برسد.
دولت ميتواند به عنوان يک عامل تاثيرگذار در کاهش خشم عمل کند، اما بخشي از آن نياز به يک همت همگاني دارد، رسانه ملي به عنوان بخشي از ابزار حاکميت لازم است تا با ايجاد تحول در توليد و پخش فيلم ها و سريالهاي خود و ارايه آموزشهاي اجتماعي و مهارتي، روح نشاط و سرزندگي را به مردم هديه دهد. تريبونها و مراجع مذهبي، علمي و دانشگاهي در ترويج نشاط و ايجاد انگيزه و اميد در جامعه وارد ميدان شوند. خيلي موثر است که آحاد جامعه و شهروندان نيز بازگشتي هدفمند به سمت ارزشها و سنتهاي پذيرفته شده جامعه داشته باشند و با احياي ارزشهايي مثل صله رحم و ايجاد شبکههاي اجتماعي واقعي همچون دوستيها، روابط فاميلي و همسايگي بجاي شبکههاي مجازي که صرفا تنهايي را بدنبال دارد، بخش مهمي از روابط ناسالم و افسرده کننده را مرتفع کنند. علاوه بر اين نياز است که عدالت اجتماعي در معناي واقعي آن توسعه پيدا کند که اين وظيفه برگردن دولت است. ريشه کن کردن فقر و بيکاري و کاهش آسيبهاي اجتماعي همچون طلاق و اعتياد قطعا ميتواند به کاهش خشم کمک شاياني کند.
نگاههاي افراطي در حوزههاي اجتماعي هميشه نتيجه عکس ميدهد.اين تصور که برخي فکر ميکنند با ايجاد محدوديت در حوزه هاي فرهنگي و اعتقادي افراد ديندارتر ميشوند، اشتباه است. اگر بنا به تقويت اصول تربيتي باشد بايد بپذيريم که جامعه ما با چالشها و بحرانهاي جدي در چهار دهه اخير مواجه بوده و با آسيب هاي جدي به لحاظ روحي و رواني دست و پنجه نرم کرده است و حالا زمان آن رسيده که فضاهاي نشاط انگيزي براي مردم ايجاد شود. با بستن کافي شاپها و لغو کردن کنسرتها و... نميتوان ادعا کرد که به جامعه ارزش تزريق ميکنيم. آن چيزهايي که نشاط جامعه را تقويت ميکند مثل کنسرت يا تماشاي فوتبال در کافي شاپها را بايد مديريت کرد به صورتي که آسيبهاي آن به حداقل برسد نه اينکه به کلي صورت مساله را پاک کرد، چون در اين صورت بروز آسيبهاي پنهان و جديد و عواقب آن بسيار شديدتر و وخيمتر خواهد بود.
منبع: ilna.ir