براي روحاني چه خوابي ديدهاند؟
سياسي
بزرگنمايي:
چه خبر - کابينه نيمه نظامي- نيمه روحاني گشايشي براي حوزه اقتصاد نيست
مشروح گفتوگوي «اعتماد» با سعيد حجاريان را در ادامه ميخوانيد:
سال گذشته و پس از اعتراضات ديماه، شما در تحليلي با عنوان «پس از روحاني» ضمن بررسي ابعاد اعتراضات، آينده جمهوري اسلامي بدون روحاني را تصوير کرديد و هشدار داديد که پس از وي به کجا خواهيم رفت. اکنون با گذشت زمان و با وجود مجموعه انذارها، بهنظر هنوز ميتوان ايده حذف روحاني را از لابلاي خطوط جناح راست خواند. تداوم اين خط نشانه چيست؟
ترجيح من اين است، بحث را با طرح يک پرسش آغاز کنم و آن پرسش اين است: «اگر وضعيت کشور بغرنج شود، آينده روحاني چه ميشود؟» بغرنج شدن وضعيت کشور ناظر بر چند فاکتور شامل اقتصاد، سياست خارجي و سياست داخلي است. ببينيد! در سه حوزه مذکور، انتقادات جدي مطرح است اما همه اين انتقادات متوجه دولت و رييسجمهور نيست.
در واقع، اهرمهاي قدرتي در ساختار سياسي ما فعال هستند که ابتکار عمل را از دولت گرفتهاند و نهتنها پاسخگوي عملکردشان نيستند بلکه همواره در مقام منتقد قوه مجريه ظاهر ميشوند. روحاني به چنين وضعيتي واقف است و هر از چندي در سخنرانيهايش پالسهاي انتقادي ميفرستد و ميگويد دولت در بعضي تصميمگيريها دخيل نيست و حتي بهصراحت به مخاطب خاص اشاره ميکند. به اعتقاد من، اين سنخ پيامها و کنايههاي روحاني از مقطعي به بعد ديگر تحمل نخواهد شد.
همان طور که اشاره داشتيد، روحاني در سخنرانيهايش پيامهايي ارسال ميکند و متقابلا از طريق بلندگو پاسخهايي را دريافت ميکند. شما از «آستانه تحمل» سخن گفتيد. چنانچه طاقتها به پايان برسد، آينده روحاني چگونه خواهد شد؟
در صورتي که وضعيت گفته شده تشديد شود، راستها چهار سناريو پيش روي دولت روحاني قرار خواهند داد. اولين آنها پيشنهاد استعفاست؛ يعني روحاني را به استعفا دلالت کنند. دومين سناريو، اِعمال فشار است؛ و بر سر مسائل شخصي رييسجمهور مانور دهند. سپس بر مبناي عکسالعمل روحاني حملات را تشديد کرده و از رييسجمهور مشروعيتزدايي و نهايتا وي را وادار به کنارهگيري کنند.
سناريوي سوم، طرح عدم کفايت روحاني است؛ به نظر اگر اکثريت مجلس تا پايان سال اوضاع را بحراني ببينند و نتوانند در برابر فشار مردم تاب بياورند و به اين جمعبندي برسند که دولت توانايي حل بحران ندارد، لاجرم و شايد بنا به بعضي صحبتها موضوع عدم کفايت را مطرح ميکنند.
آخرين سناريو از جنس پروندهسازي است؛ به اين نحو که مجموعه عملکرد روحاني را رصد کنند و فيالمثل بگويند رييسجمهور با اصحاب فتنه سر و سرّي داشته يا در موضوع برجام دو و سه با خارجيها ارتباطي برقرار کرده است، لذا نميتواند سکاندار قوه مجريه باشد. پس در يک تقسيمبندي با دو سناريوي شبه قانوني و دو سناريوي قانوني مواجه هستيم.
به جز اعمال فشار، سه سناريوي ديگر به نظر خيلي محتمل به نظر نميرسند. چرا که در دوره پيشين که مسائل حادي مانند قهر يازده روزه احمدينژاد و عيان شدن اختلاف وي با حاکميت آشکار شد، هيچگاه بحث عدم کفايت يا برخورد قضايي با او جدي نشد.
من هم با شما موافقم اما چون محتمل خطير است، احتمال ولو به صورت ضعيف را بايد در نظر گرفت. بهخصوص آنکه فشار خارجي بهحدي شدت خواهد گرفت که دولت را کاملا دستوپا بسته خواهد کرد، بهحدي که نتواند پاسخگوي مايحتاج روزمره مردم باشد و هر روز در هر گوشه کشور شاهد غائلهاي باشد. در اين صورت هم مردم و هم جناح راست بهدنبال رييسجمهور مقتدري ميگردند که بتواند به عنوان منجي در صحنه ظاهر شده و اوضاع را بسامان کند. اين در حالي است که نميدانند کارايي رييسجمهور مقتدر توهمي بيش نيست.
در فرض پيش رو، نظام براي حل چه مشکلي بايد هزينه انتخابات زودرس و عدم کفايت رييسجمهور را بپردازد؟
شما يادتان هست که در تبليغات انتخاباتي روحاني گفت «من حقوقدان هستم» و ضمنا رقيب خود را سرهنگ خطاب کرد. در آن مقطع گمان ميرفت تسلط بر قانون، حقوق بينالملل و فنون ديپلماتيک حلال مشکلات است اما اگر کار به جايي برسد که کليه مراودات حقوقي با غرب بسته شود، طبعا نظام براي پيشگيري از درگيري نظامي به سمت سرهنگها خواهد رفت. نميخواهم از الان، آيه يأس بخوانم و اميدوارم اروپاييها بهدنبال امريکا نروند اما به ياد ميآورم در زمان حمله بوش به عراق نيز اروپاييها ابتدا با وي همکاري نکردند و دولت بوش ادعا کرد اروپا به دو بخش پير و جوان تقسيم شده است و خاطرنشان کرد که اميدش به اروپاي جوان است؛ يعني کشورهايي که بهتازگي از يوغ شوروي درآمده بودند. نتيجتا کشورهاي اروپاي جوان مانند لهستان و... با بوش همراه شدند و بعدا کشورهاي اروپاي پير براي آنکه از قافله عقب نمانند به جنگ ورود کردند.
فارغ از تقسيمبندي قانوني و شبهقانوني در صورت تحقق هر يک از چهار سناريوي فوقالذکر واکنش مردم، چهرهها و احزاب چه خواهد بود؟
شايد مردم به نبود روحاني رضايت دهند چرا که جايگاه رييسجمهور نزد حاميان خود به دليل تحقق نيافتن وعدههاي اقتصادي و همچنين عدم توانايي در رفع حصر و برخي ديگر از مسائل افول کرده است.
از اين گذشته روحاني در مقابل مسائل جاري چون فيلترينگ تلگرام و افزايش نرخ دلار نيز واکنش مناسبي نداشته است. در ميان احزاب و چهرهها نيز عبور از روحاني محتمل است؛ چرا که هر يک از متحدان امروزين وي تئوري بقاي خاص خود را دارند و ممکن است در يک نقطه عطف به موضع عدم دفاع برسند. بنابراين بعيد نيست در بزنگاه، روحاني بماند و يکي دو حزب اصلاحطلب! اما من معتقدم احزاب اصلاحطلب تا آنجا که مقدور و ميسر است و خود روحاني توان ايستادگي دارد بايد از وي پشتيباني کنند و اين نکته را توضيح دهند که بسياري از موانع پيش روي روحاني ناشي از عوامل داخلي و خارجي است که وي در آنها مقصر نبوده است.
يعني چون روحاني نتوانسته به مطالبات مردم پاسخ دهد آنها ميايستند و ميبينند که کسي بيايد که او هم به طريق اولي به اين مطالبات پاسخ نخواهد داد؟
بايد روشن کنيم از چه کسي سخن ميگوييم؟ هرکس بخواهد درون نظام بيايد و رييسجمهور شود، وضعيتي بهتر از روحاني نخواهد داشت و شايد وضعيتش بدتر شود. مگر آنکه گشايشي در کار روحاني ايجاد کنند که بتواند سياست خود را آن گونه که ميخواهد به پيش ببرد.
اکنون ظريف با استيذان به مذاکره با اروپاييان رفته است و طبعا براي آنکه کارش به سرانجام برسد بايد دم به دم پشتيباني شود نه آنکه از داخل عليهاش بيانيه صادر کنند.
آقاي دکتر! با فرض اينکه روحاني از قدرت کنار برود آينده قوه مجريه در فرداي پس از او چه خواهد بود؟
دو راه قانوني براي اين منصب متصور است. يکم برگزاري انتخابات زودهنگام و دوم تغيير قانون اساسي و حذف پست رياستجمهوري.
کمي بيشتردرباره انتخابات زودرس توضيح بدهيد.
درباره برگزاري انتخابات زودرس نخستين پرسش موضع اصلاحطلبان است. آيا اصلاحطلبان کانديدا معرفي خواهند کرد؟ به اعتقاد من، اصلاحطلبان در آن انتخابات کانديدا نخواهند داشت لذا سکوت خواهند کرد و رقابت تنها ميان کانديداهاي جناح راست در ميگيرد.
البته ممکن است بعضي «بدليها» از باب تقرب به انتخابات ورود کنند و شکاف سطحي ايجاد کن ند اما مشارکت در چنين انتخاباتي پايين خواهد بود بنابراين احتمالا راست پيروز انتخابات خواهد بود و اين يعني چشمپوشي از حضور حداکثري مردم.
بهنظر نميرسد انتخابات زودرس صرفا در گذار از شخص «الف» به شخص «ب» خلاصه شود؟
ببينيد! راستها و بعضي ديگر کمابيش از مدلهاي مطلوب خود سخن گفتهاند. مدل اول براي کابينه مطلوب آنها «کابينه روحاني- نظامي» است.
آنگونه که نظاميان سکاندار وزارتخانههاي کشور، دفاع، امورخارجه و اقتصاد شوند و مابقي کابينه در اختيار روحانيون قرار بگيرد. مدل دوم «کابينه نظامي» است؛ آنگونه که فردي نظامي در رأس کابينه قرار بگيرد و تمامي وزرايش را از ميان نظاميان انتخاب کند.
در صورت تحقق هر يک از اين دو مدل پرسشي مطرح ميشود. رفت و آمد رييس قوه مجريه و استقرار نظاميان کدام بخش از مشکلات موجود را مرتفع خواهد کرد؟
به نظر کابينه «نظامي» يا «نيمه نظامي- نيمه روحاني» نميتواند گشايشي در حوزه اقتصاد و سياست خارجي به وجود بياورد و حتي شايد وضعيت را حادتر از امروز کند. اما به نظر ميرسد اقتصاد و سياست خارجه دغدغه حاميان اين دو مدل نباشد.
در آن مدلها در واقع دولت پادگاني بهمعناي اعم کلمه مستقر خواهد شد و نتيجتا همه مخالفان داخلي ذيل عنوان «شرايط ويژه» مجبور به سکوت خواهند شد اما باز هم فساد، گراني و... باقي خواهد ماند.
راه دوم يا همان تغيير قانون اساسي به کجا خواهد انجاميد؟
چنانکه ميدانيم براي تغيير قانون اساسي، مطابق اصل ١٧٧ قانون اساسي، رهبري بايد به رييسجمهور حکم بدهد تا ساختار نظام از رياستي به پارلماني تبديل شود. در اين مکانيزم به رأي مردم و همهپرسي نياز است و من معتقدم بهلحاظ صوري نتيجه مورد نظر به دست خواهد آمد.
احياي پست نخستوزيري طبعا تنشهايي را به دنبال خواهد داشت ...
بله. اما به اعتقاد من تنش زماني ايجاد خواهد شد که براي انتخاب نخستوزير مدلي همچون انگلستان پذيرفته شود. يعني احزاب بهصورت موثر به انتخابات ورود کرده و نخستوزير حزبي انتخاب شود؛ ما قطعا به اين مسير نخواهيم رفت بلکه با نخستوزير منصوب مواجه خواهيم شد. در اين فرآيند پارلمان به حاشيه ميرود و صرفا براي کابينه اظهارنظر خواهد کرد. ولي بهنظر باز هم اوضاع بسامان نخواهد شد چرا که برخي مشکل را فراتر از آمدن يک نخستوزير همسو ميدانند.
به نظر شما خروج ترامپ از برجام منجر به اثبات ادعاي جمهوري اسلامي نبود و آيا همين نکته باعث نميشود که مردم شرايط تحريمهاي جديد را آسانتر از گذشته تحمل کنند؟
من قبلا گفتهام «و ما ادراک ما تحريم»؛ در تحريمهاي جديدي که ترامپ و دارودستهاش بهخصوص خزانهداري امريکا در نظر دارند، در بحث زنجيره مالي به تحريم ثانويه اکتفا نميشود و اين يعني گرهها به دست بابکها گشوده نخواهد شد.
تاثير اين خروج بر بياعتباري گروههاي سياسي در ايران که مدافع مذاکره با غرب هستند، چقدر است؟
فعلا خروج امريکا به نفع ما است چرا که ميگوييم امريکا تک افتاد و همه دنيا ا به سمت ايران آمد. پس همچنان برجام قابل دفاع است. ولي ما بايد قدري عميقتر به موضوع نگاه کنيم.
ببينيد! مخالفان برجام حتي براي آتشزدن پرچم امريکا برنامه نداشتند چه برسد به کارهاي بزرگتر؛ آنها براي سوزاندن پرچم فندک روشن ميکنند.
اينکار ابتدا دست خودشان را ميسوزاند چون شعله به بالا زبانه ميکشد. در نتيجه، پرچم از دستشان ميافتد و آتش به موکتها سرايت ميکند و ...
منبع: isna.ir
-
يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۶:۲۰:۳۵ AM
-
۶۳ بازدید
-
-
چه خبر