بزرگنمايي:
چه خبر - کلينتون اهميت طبقه کارگر در مناسبات سياسي را ناديده گرفت
«بئاتريکس کمپبل» نويسنده، منتقد و فعال سياسي بريتانيايي است. او از منتقدان سياستهاي «مارگارت تاچر»، نخستوزير وقت بريتانيا، در دهه 1980 بود. او همچنين در سال 2009 براي فعاليتهايش در حوزههاي گوناگون برنده نشان سلطنتي بريتانيا شده است. اين نويسنده 71 ساله در سال 2010 نامزد حزب سبز در انتخابات محلي لندن بود.
کمپبل در رابطه با نابرابري ميزان دستمزد زنان و مردان در ازاي کار برابر در بسياري از کشورهاي غربي گفت: در اين رابطه ابتدا بايد چندين عنصر را مورد نظر قرار داد. نخست آنکه بايد اين نکته را درنظر گرفت که کشورهاي حوزه اسکانديوناوي- مانند نروژ، سوئد، ايسلند، فنلاند- و کشورهايي چون دانمارک از منظر رفاه اجتماعي در رتبه بالايي قرار دارند. نکته اول اينجاست که در تمام اين کشورها دولت، چه محافظهکار باشد و چه سوسياليست، از منظر ايدئولوژيک به سطحي بالا از دولت رفاه پايبند است. اهميت اين مقوله در دستمزد اجتماعي است.
نکته اينجاست که در اين کشورها اتحاديههاي تجاري و کارگري همچنان در برابر موج ليبراليسم ايستادگي کردهاند و در نتيجه چرخه توليد در اين کشورها هنوز در سطح قابلقبولي از رفاه قرار دارد. اما در جوامعي چون چين، هند، کره جنوبي در آسيا که نظام سرمايهداري بهشکل عنانگسيختهتري در آن حکمفرماست، وضعيت نابرابري زنان بهشدت بحرانيتر است. رشد نابرابري ميان دستمزد زن و مرد در کشوري چون چين بهشدت در حال افزايش است. براي مثال در چين حقوق زنان حدود 67 درصد حقوق مردان است. اين در حالي است که گزارشهاي اقتصادي حاکي از رشد فزاينده اقتصاد اين کشور است. اما مشکل اينجاست که زنان از اين رشد سود چنداني نميبرند. در هند نيز وضعيت مشابهي وجود دارد، بهعلاوه اينکه در اين کشور خبري از دولت رفاه، به هيچ شکل و شمايلي، نيست.
اين فعالي سياسي بريتانيايي در ادامه گفت: اما درباره اينکه چرا نابرابري ميان زن و مرد در کشورهاي حوزه رفاه نيز حکمفرماست بايد بگويم که يکي از دلايل اين امر مشارکت نابرابر زنان در بسياري حوزههاست. کار پرداختنشده زنان در بسياري حوزهها مشهود است و اين امر تاثير مستقيم بر نابرابري حقوق زنان در عرصه کار دارد. يکي از دلايل اين نابرابري قدرتطلبي مردان است که دست بالا را در بسياري از مناسبات دارد.
شايد تنها جايي در کره زمين که اين حس قدرتطلبي و نابرابري وجود ندارد منطقه خودمختار روژوا در کردستان سوريه، در شمال اين کشور، است. توزيع حقوق و کار در اين منطقه بينظير است. توزيع قدرت نيز مانند دو مورد قبل در اين منطقه يکسان و برابر است. بايد ديد که اوضاع در اين منطقه چطور پيش ميرود. بايد اميدوار بود.
او در رابطه با نمود اين نگاه نابرابر در کشورهاي غربي در حوزه سياسي به شکست «هيلاري کلينتون»، نامزد پيشين رياستجمهوري آمريکا، از «دونالد ترامپ»، رئيسجمهوري فعلي اين کشور، در انتخابات رياستجمهوري و محتمل دانستن اينکه بسياري از مردم آمريکا نميتوانستند يک زن را بهعنوان رئيسجمهور خود بپذيرند اشاره کرد و گفت: نظام الکترال در انتخابات رياستجمهوري آمريکا در اين زمينه بيتاثير نبود، با اين حال نکته مهم اينجاست که ترامپ، بهشکلي پوپوليستي، وعدههايي را به طبقه کارگر، بهويژه طبقه کارگر سفيدپوست، داد. اما کلينتون چنين کاري نکرد. البته اين مشکلي است که تمام رهبران جهان غرب با آن دست به گريبانند. ترامپ به کارگران وعده کار و مزاياي بسيار داد، اما کلينتون نه. اين امر به اين خاطر است که کلينتون و حزب دموکرات اهميت طبقه کارگر در مناسبات سياسي را ناديده گرفتند.
بئاتريکس کمپبل در ادامه گفت: اين مشکلي است که البته در ساختار کلان سياستگذاري آمريکا به چشم ميخورد. کارگران در بسياري از کشورها بدل مقولهاي مسئلهساز در مناسبات نئوليبرال شدهاند. کارگران غيرصنعتي نيز براي بسياري از احزاب، مانند حزب کارگر انگلستان، مسئلهساز شدهاند. نه حزب دموکرات و نه حزب جمهوريخواه سياست اقتصادي منسجم و يکدستي در رابطه با کارگران پساصنعتي در ساختار سرمايهداري اين کشور ندارند. البته کشوري چون آلمان از اين داستان جداست، چراکه رابطه دولت و بخش صنعتي در اين کشور دوسويه و بهينهتر است. چنين سازوکاري در بريتانيا و همچنين آمريکا وجود ندارد.
نکته ديگر اينجاست که از همان آغاز کارزار انتخاباتي ترامپ، همه ميدانستند که او يک جنسيتگرا، متجاوز و نژادپرست بود. با اين حال، همه با اين قضيه کنار آمدند و توجهي به آن نکردند. مردم پيش خودشان فکر کردند که ترامپ هم آدمي است مثل باقي، با کثيفيها و نقصانهاي خود که برخلاف کلينتون، وعدههاي چربونرمي به کارگران داده است. نکته اينجاست که اين سويههاي منفي عليه زنان بهعنوان بخشي از واقعيت روزمره پذيرفته شد.
اين منتقد بريتانيايي ابراز اميدوار کرد: به نظرم من در حال حاضر اتفاقات مثبتي در حال رخ دادن است. امروزه زنان بيش از گذشته درباره شرايط حاکم اظهارنظر ميکنند، از جبر حاکم انتقاد و به آن اعتراض ميکنند.
رسواييهاي اخير جنسي در بسياري از کشورها چون آمريکا نشان از اين دارد که بسياري از زنان ديگر حاضر نيستند زير بار تحقير و تجاوز بروند. جالب اينجاست که بسياري از مردان نيز از اين وضعيت ناراضي هستند و آن را تقبيح ميکنند. آنان از اينکه شاهد يا همدست اين دست اقدامات باشند ناراضياند و در برابر آن ميايستند. تمام مرداني که من ميشناسم چنيناند و گمان ميکنم بسياري ديگر، در بسياري از کشورهاي جهان دوست ندارند در چنين جهان مردسالار و جنسيگرايانهاي زندگي کنند. اين اتفاق بسيار بزرگي است. به گمان من، ما در حال حاضر در نقطه عطف بزرگي در فرهنگمان قرار داريم. اينکه آيا اين لحظه دوام داشته باشد يا نه بحث ديگري است، بايد ديد. اما اين لحظه فراموشناشدني است.
براي مثال رسوايي شبکه خبري بيبيسي در مورد زني چون «کري گريسي»، سردبير امور چين در اين شبکه، را درنظر بگيريد. او متوجه شد که دهها زن مشغول به کار در اين شبکه حقوق کمتري از مردان ميگيرند. او در اين رابطه از بيبيسي توضيح خواست و آنها حاضر به دست بردن در حقوقها نشدند. بنابراين ما زني را داريم که بخش امور چين اين شبکه را زير دست دارد و در عين حال خودش هم به زبان چيني مسلط است و گزارشهاي بينظيري را از اين کشور مخابره ميکرد، ولي حقوقش از بسياري از مردان که همسطح با او بودند کمتر بود. کري گريسي در نتيجه اين اقدام بيبيسي استعفا داد. خبر اين قضيه در همهجا پيچيد و بسياري از زناني که در اين شبکه کار ميکردند از او حمايت کردند. اين رسوايي بزرگي براي اين شبکه بريتانيايي بود. حتي بسياري مردان نيز از او حمايت کردند. اين قضيه تاثير زيادي بر نگاههاي هرروزه ما ميگذارد.
منبع: ilna.ir