آخرین اخبار

حرف ها و خاطراتي از ناصر ملک مطيعي که حتما بايد خوانده شوند + تصاوير سينما

حرف ها و خاطراتي از ناصر ملک مطيعي که حتما بايد خوانده شوند + تصاوير

  بزرگنمايي:

چه خبر - گفتگو با ناصر ملک مطيعي: در تمام اين سال ها مردم رهايم نکردند

خوبي گفتگو با ناصر ملک مطيعي اين است که تو مي تواني راحت بنشيني، گوش کني، مبهوت باشي، بغض کني و حتي اشک بريزي. روبرويت او نشسته است. ترکيب قدرت و پهلواني، خشم و عطوفت، شمايل مردي و مردانگي و در يک کلام ناصر ملک مطيعي. اين جا تنها جايي است که مي تواني هر وقت بغض کردي راحت باشي و اجازه بدهي اشک ها کار خودشان را بکنند. وقتي او، هر بار از خودش که نه، حتي از کاراکترهايش هم که مي گويد اجازه مي دهد بغض و اشک کار خودشان را بکنند، تو کجاي غرور قرار داري؟

دليل ناراحتي ناصر ملک مطيعي

آن بار البته بغض کرده بود و حتي آن بغض ترکيده بود. داشت مي گفت خودش هم مي خواست همان باشد که در کاراکترهايش بازي شان مي کرد. آن قدر هم صادقانه بازي شان مي کرد که مردم باور کرده بودند سالار مردان خود اوست، از بس رداي مردانگي و پهلواني برازنده اش بود... و ناصرخان واقعا هم سالار مردان است. وقتي مي گويد بابت ماجراهاي پيش آمده از احدي گله و شکايتي ندارد، شما با همه وجود باورش مي کنيد و اين بار شما بغض مي کنيد. مگر اين همه بزرگواري ممکن است؟! هر کس بود تا حالا حرف ها زده بود. اما او آقايي مجسم است. مي گويد آنها هم لابد دلايلي دارند و اين تلويزيون مملکت خودمان است. وقتي از مردم حرف مي زند مي فهميد که اندک غصه و ناراحتي اش براي چيست.
مي گويد دلم مي خواهد يک جوري محبت هاي مردم را جبران کنم. مي گويد در تمام اين سال ها که من به ظاهر نبودم، آنها رهايم نکردند و من دلم مي خواست يک جور اين همه محبت را جبران کنم. تمام ناراحتي اش از پخش نشدن آن برنامه ها هم به اين دليل بود. در همين مصاحبه مي گويد که حاضر است برود دم در سينما بليت پاره کند تا به مردم بگويد که چقدر عاشق شان است و چقدر بابت اين همه محبت شان از آنها سپاسگزار است. اينها همه خواسته مردي است که در اوج استغناست. مي گويد من با داشتن اين همه محبت مردم به هيچ چيزي احتياج ندارم و شما با همه وجود اينها را باور مي کنيد. آخر او ناصر ملک مطيعي است، مرد مردان، مرد همه سال ها، مرد هميشه.

گفته بوديد که پدر شما سينمادار بود و البته خيلي زود ورشکسته شد, مي خواهيم برگرديم به قبل تر, قبل از اين که شما متولد شويد شغل پدر يا اصولا شغل خانوادگي تان چه بود؟

موقعي که پدر جوان بود سينما و ايشان با خان باباخان معتمدي و يدالله خان سينما تمدن آشنا بود. بعد يک بالاخانه اجاره مي کنند در چهار راه سيروس براي سينما. اين بالاخانه قديمي گويا هنوز هم هست ولي خيلي قديمي است. پدرم با پسرخاله و پسردايي و قوم و خويش شان دسته جمعي يک سينما درست مي کنند، يکي بوفه را اداره مي کرد، يکي دم در بود و يکي هم کار ديگر. اين سينما را گويا دو سه سال هم نگه مي دارند. من خيلي کوچک بودم و شايد يک خاطرات خيلي محو و کوچکي هم يادم بيايد و به صورت دور و مبهمي يادم مي آيد که مرا بردند داخل سينما و نشاندند روي صندلي. اين بليت ها و صورتحساب ها و اينها در دفاتر قديمي خانه ما بود اما کم کم در اسباب کشي هاي مختلف از بين رفت. يادم هست که مي گفتند مثلا دو ريال نفع داشتيم و از اين حرف ها...

 ناصر ملک مطيعي در جواني

ناصر ملک مطيعي در جواني

مي دانيد که چه فيلم هايي نشان مي دادند؟

فيلم هاي ماسيس در جهنم و اين فيلم ها. البته فيلم فيلم هاي عربي هم ممکن است بوده ولي انگار عمدتا فيلم هاي آمريکايي بود که سينماي ميهن و تمدن و اينها نمايش مي دادند و وقتي تمام مي شد مي دادند سينماي پدر من هم نمايش مي داد.

چطور شد که ورشکسته شدند؟

لابد اين کاره نبودند. بعد هم اين که سينما تازه شروع شده و در يک کش و قوس عجيب بود و اينها هم سرمايه درست و حسابي نداشتند و نمي توانستند خوب رقابت کنند. اين بود که اين سينما را فروختند و تا آنجايي که من يادم هست يا مي دانم، پدرم با پولش يک موتورسيکلت خريد (خنده) اين هم آن وقت ها يک چيز به روز بود...

خدابيامرز گويا خيلي آدم به روزي بودند و به مظاهر آن روزهاي تمدن توجه ويژه داشتند. تحصيلات هم داشتند؟

بله، تحصيلکرده مدرسه آليانس بود و فرانسه خوانده بود.

شما چند خواهر و برادر بوديد؟

من تک فرزند بودم.

ناصر ملک مطيعي هنرپيشه سينما

ناصر ملک مطيعي هنرپيشه سينما

خود اين هم نشان مي دهد که آدم متمدني بوده، آن موقع يک فرزند داشتن، سينما راه انداختن و بعد موتورسيکلت خريدن

به هر حال خانواده متوسط خوبي بودند. مادرش زن مديريه اي بود. پدر من مدرسه پست و تلگراف را هم ديده بود. بعد موتور را فروخت و مطابق معمول که هر کس از هر جا زده مي شود مي رود کارمند دولت مي شود، او هم مي رود و کارمند پست و تلگراف مي شود. آخرين پست ايشان هم رئيس پست زنجان بود. بعد هم بازنشسته شد و فوت کرد.

خودتان يادتان مي آيد کي براي اولين بار علاقه مند سينما شديد؟ وقتي که نوجوان بوديد کدام بازيگر را دوست داشتيد؟

لابد همين که پدرم سينما داشته و من در کودکي به آنجا برده مي شدم، تحريکم کرده و در ذهنم مانده بود که بعدا به اين کار علاقه مند بشوم. آن موقع سينما تازه شروع شده بود و ما هم با بچه هاي هم قد فاميل مان جمع مي شديم و پرده مي کشيديم و نور مي انداختيم، ادا و اصول در مي آورديم و عکس مي انداختيم. وقتي از دبستان آمديم وارد دبيرستان شديم، سينما وضع خوبي به خودش گرفته بود و فيلم هاي آمريکايي مي آمد با هنرپيشه هاي معروف و ما هم تفريح ديگري غير از ورزش و سينما نداشتيم يا در زمين فوتبال بوديم يا در سينما.

تئاتر هم مي رفتيد ببينيد؟

آن موقع نه ولي بعد از هجده نوزده سالگي چند تا از تئاترهاي نوشين را ديدم و علاقه مند شدم. البته هميشه بيشتر حواسم به سينما بود.

آن موقع و در نوجواني بازيگر مورد علاقه تان چه کسي بود؟

در سينما گريگوري پک، خيلي بازيگر با شخصيتي بود، البته آنها ديگر مثل "جان وين و مارلون براندو و آنتوني کويين" هم بودند منتها گريگوري، يک شخصيت ديگري بود و من خيلي دوستش داشتم. از تصادف روزگار يک بار در شانزه ليزه ديدم دارد مي رود در هتل لنکستر در يکي از کوچه هاي شانزه ليزه. من با خانمم و بچه ها داشتيم قدم مي زديم. دويدم سمتش تا برسيم بهش و با او در راهرو حرف زديم. همينطور که داشتيم حرف مي زديم خانمم خواست بگويد که ايشان هم در ايران آرتيست است، که من زدم به پايش و گفتم نگو. چون معمولا توريست ها که همديگر را ملاقات مي کنند، حرف هايي مي زنند که به نوعي لاف در غربت است. آدم بي خودي چرا براي کسي که در جريان نيست و دليلي هم ندارد که در جريان باشد، توضيح بدهد. ما فقط گفتيم که به شما علاقه مند هستيم.

گريگوري پک

گريگوري پک

پس آن موقع که همه دنبال شما مي دويدند، شما دويدي دنبال گريگوري پک

واقعا دويدم. مي ترسيدم نرسم بهش و او برود توي اتاقش . زودتر رفتيم که در لابي به او برسيم. پنج شش سال بعد آمد به جشنواره تهران و با اتوبوس رفتيم مهرشهر. همگي آنجا در يکي از کاخ ها دعوت بوديم. علي عباسي و بهروز و خيلي هاي ديگر هم بودند. آن جا ما را معرفي کردند و شانس من اين بود که مرا نشناخت. (خنده) البته مي شناخت هم مهم نبود. خيلي دوستش داشتم.

داشتيد در مورد علاقه و کشش تان به سمت بازيگري مي گفتيد

بله. در محافل دوستانه و خانوادگي مان هميشه دور و برمان را شلوغ مي کرديم و کم کم هي به ما مي بستند که تو مي تواني فلان بشوي و قيافه ات را فلان طور کني و ...

اين موقع چند سال تان بود و پس چرا رفتيد معلم ورزش شديد؟

الان مي گويم. در سال 1327 رفتم در واريته بهار بازي کردم. قبلش يک سال رفته بودم هنرستان هنرپيشگي و خانم ژاله علو آنجا بود. جعفر والي و براتلو و چندين تن از ديگر هنرمندان هم بودند.

اين موقع آقاي والي و ديگران که فرموديد هنرپيشه تئاتر بودند؟

در آن مقطع در اين هنرستان وجود داشتند. هنرپيشه هاي معروف تئاتر آن زمان سارنگ و محتشم و اعظمي و محمد علي جعفري بودند. آقاي داريوش اسدزاده هم بودند. وقتي تئاتر نوشين آمد يک کلاس بالاتري داشت و آن زمان توده اي ها هم زياد بودند و همه اهل تئاتر نوشين بودند. شباويز و خاشع هم بودند.

گويا در همان مقاطع يا بعدش مرحوم داود رشيدي هم آمدند

درست نمي دانم. فکر کنم که ايشان بعدتر آمدند. از آن دوره که تئاتر «بابزن خانم ويندرمير» به نمايش در آمد خانم مهرزاد هنوز هستند. خدا انشاءالله سلامت شان بدارد. هنوز اين جمله ايشان در آن نمايش يادم هست که مي گفت: «دخترکم غروب آفتاب را خيلي دوست داشت.» خيلي خاطره دارم با اين نمايش ها. در آن هنرستان هنرپيشگي، خانم ژاله علو بود که اصرار داشت که شما قيافه ات مثل ترون پاول است. ترون پاول آن زمان هنرپيشه معروف و محبوبي بود. ايشان اين را گفت و ترون پاول شدن افتاد توي سر ما. ايشان به من گفت شما بروي توي سينما. ما عکس و مشخصات مان را داده بوديم دکتر کوشان که ميترافيلم را داشت. تازه چندتا فيلم را دوبله کرده بودند و چندتا فيلم هم ساخته بودند و اينطوري دعوت شديم به واريته بهار. واريته بهار تکه تکه بود و در يکي از اپيزودها آقاي انتظامي چاغاله مي فروخت، يک تکه اش آقاي عبدالعلي همايون غزل مي خواند و در يک تکه هم من و پرويز خطيبي بوديم که او دکتر بود و من هم معاونش.

پرويز خطيبي شاعر و آهنگساز؟

شاعر و نويسنده و روزنامه نويس و همه کاره بود. آن فيلم فيلمي نبود که کار بکند و دو سه شب بيشتر نماند. تکه تکه بود و معنا نو مفهوم خيلي خاصي هم نداشت. بعد گذشت و من هم يک سال هنرستان هنرپيشگي بودم و ديگر نرفتم آنجا. دو تا هم دوره خوب داشتم که يکي منوچهر زماني بود که بعدا يکي از بهترين دوبلورها شد.

و در بعضي فيلم ها هم جاي شما حرف زد

بله، حالا هم در ايتالياست. يکي ديگر هم آقاي زنجاني بود. ما با هم در چندتا پي اس در هنرستان هنرپيشگي بازي کرديم. آنجا معلم هاي خيلي خوبي هم داشتيم اما حقيقتش اين است که حوصله ام از هنرستان سر رفت. نمي دانم چرا دلبخواه من نبود.

براي واريته بهار چه کسي شما را معرفي کرده بود؟

خودم عکس و مشخصات داده بودم ميترافيلم و يک روز به من گفتند يک روپوش سفيد بگير و بيا. يعني حتي روپوش سفيد دکتري را هم نداشتند و ما بايد خودمان مي برديم. (خنده)

داشتيد مي گفتيد که حوصله تان از هنرستان هنرپيشگي سر رفت

بله، آمدم بيرون که بروم به دنبال سينما اما در ضمن حواسم به ورزش هم بود چون فوتبال بازي مي کردم و همينطور کوهنوردي مي کردم. اين بود که رفتم سراغ تربيت بدني و شدم دبير ورزش. سال 1330 آقاي جمشيد بيوکي که توي کار فيلم بود، يک بعدازظهر آمد منزل ما و گفت شما را براي يک فيلم مي خواهيم. يعني اگر من آن بعدازظهر منزل نبودم، حالا ناصر ملک مطيعي هم نبود و من يک چيز ديگر بودم.

چطور آمدند دنبال شما؟ مي شناختند شما را؟

واريته بهار را ديده بودند و جمشيد هم مرا مي شناخت و عکس من را هم داشتند. سر پيچ شمرون يک بستني فروشي بود به نام بستني گل و بلبل که زيرش استوديو بديع بود. مهندس بديع راديوساز و متخصص راديو بود و روبروي بانک ملي يک مغازه داشت. او يکي از ايراني هاي مقيم عراق بود که آمده بود ايران و به کار فيلمبرداري هم وارد بود. دوتا شريک هم داشت که يکي يک سرهنگ شهرباني به نام منوچهري بود و ديگري آقايي به نام قدري. آن ها مي خواستند يک فيلم درست کنند به نام آهنگر. اين فيلم آهنگر ساخته نشد. کارگردانش هم قرار بود آقاي دريابيگي باشد که کارگردان تئاتر بود.

ناصر ملک مطيعي در فيلم ابرام در پاريس

ناصر ملک مطيعي در فيلم ابرام در پاريس

از آلمان همان موقع آقاي رئيس فيروز که رفيق ما در هنرستان هنرپيشگي بود يک داستان داشت به نام ولگرد و خودش هم آن را کارگرداني کرد. بالاخره هنرپيشه بود و کارگرداني در آن زمان هم به آن معنا که امروز هست نبود. همينقدر که مي گفت حالا راه برو و حالا بيا آنطرف و فيلم مي گرفتند. ولگرد ساخته شد و همان اول که گذاشتند خيلي گرفت.

نقش مقابل شما چه کساني بودند؟

خانمي بود به نام خانم سوسن که زن يک آمريکايي شد و رفت.

و شما با ولگرد يک دفعه ستاره شديد

بله. با ولگرد معروف شدم و بعد استوديو پارس فيلم که همان واريته بهار را درست کرده بود و سيامک ياسمي و محمود کوشان صاحبش بودند و با من هم آشنا بودند گفتند چرا نمي آيي پارس فيلم؟ من هم رفتم آنجا و غفلت و افسونگر را بازي کرديم.

براي ولگرد با شما قرارداد بسته بودند؟

به من پانصد تومان دادند. پانصد تا يک توماني . بعد هم که فيلم آمد بيرون هزار تومان ديگر دادند.

بعد که رفتيد پيش دکتر کوشان با شما قرارداد حرفه اي تر بستند؟

بله. همان موقع که من پانصد تومان براي ولگرد گرفتم، حقوق دبير ورزشي من دويست و چهل و پنج تومان بود. يعني اين مقدار هم براي خودش پولي بود اما ما هم به هواي پول نرفته بوديم. براي عشق مان رفته بوديم و حاضر بوديم دستي هم بدهيم. مثل حالا که دستي مي گيرند. (خنده) بعد از اين که غفلت و افسونگر را بازي کردم استوديو ديانا فيلم با من يک قرارداد بست يک ساله که سالي دو فيلم بازي کنم به کارگرداني آقاي خاچيکيان و ماهي هزار تومان هم بگيرم. آنجا يک فيلم بيشتر بازي نکردم ولي ماهي هزار تومان را به ما دادند. آنجا چهار راه حوادث را درست کردند و من هم رفتم دانشگاه افسري که خدمت نظام را انجام بدهم.

يک نکته ديگر، اين استايل و شمايل شما در فيلم ها، با آن کلاه و پيراهن مشکي آيا آن روزها مد روز جوان ها بود؟

بعد از آن اين شمايل جا افتاد. البته لوتي ها و پهلوانان قديم زير بازارچه و توي محل از هشتاد، نود سال و بلکه صد سال پيش معروف بودند. آنها آدم هاي مورد اعتماد مردم و لوتي هاي محله و پهلوانان زورخانه اي بودند. بعد از جنگ بين الملل دوم که متفقين به ايران ريختند، شب ها در خيابان استامبول و اطراف آن مشروب مي خوردند و خيلي شلوغ مي کردند. کم کم جوان هاي غيرتمند مقابل اين ها را مي گرفتند و کم کم مشتي و لوتي پيدا شد. طوري هم شد که چند نفرشان را تبعيد کردند بندرعباس و آن وقت، آن که از بندرعباس مي آمد ديگر گنده لات بود و ديگر کسي حريفش نبود. اين آدم ها خيلي معروف و براي خودشان کسي بودند و مردم هم خيلي دوستشان داشتند.

 ناصر ملک مطيعي

ناصر ملک مطيعي

آن ها آدم هاي دست به جيب بودند و به ديگران کمک مي کردند. امانتدار بودند، غيرت داشتند و ناموس پرست بودند. البته در بين اين ها آدم هاي بدي که کار بد بکند هم بود اما اغلب شان معتقد بودند و مثلا محرم که مي شد دو ماه از همه کارها فاصله مي گرفتند و فقط عزاداري مي کردند. خلاصه اين که صفاتي داشتند که مورد توجه مردم بود. مثلا اگر چند روزي اصغر آقا بنا پيدايش نمي شد، مي رفتند سراغش مي ديدند از نردبان افتاده پايين و جاييش شکسته، کمکش مي کردند که زندگي اش لنگ نماند. اين لوتي گري را داشتند. به رفاقت خيلي اهميت مي دادند، نامردي نمي کردند، محال بود که پشت پا بزنند به کسي و ...

فکر مي کنم وقتي اولين بار اين شمايل براي شما درست شد، جامعه هم آماده بود که چنين قهرماني داشته باشد

اين ها را مردم تعيين مي کنند و من هم گويا در اين نقش جا افتادم. خيلي هم به من امتيازات فوق العاده مي دادند. يعني اين کاراکتر خيلي آدم خوبي بود، حق مظلوم را مي گرفت، پهلوان بود، غيرت و تعصب داشت و ...

چشم پاک بود

بله. اين چشم پاکي هم خيلي مهم بود و از همه مهم تر اين که اين لباس و اين کلاه و اين هيبت به من مي آمد يعني ناخودآگاه به تن من نشسته بود وگرنه اين کار را قبلا هم کرده بودند اما خيلي به همه نمي آمد.

چون ورزشکار بوديد و قد و بالاي تان هم ماشاءالله خوب بود

همه آن ها هم ورزشکار بودند ولي به همه نمي آمد. البته اينها را خداي ناکرده حمل بر خودستايي نکنيد. حالا که اين ها را گفتم بگذار يک پز هم بدهم و از نقش اميرکبير بگويم که بازي کردم. وقتي که من نقش اميرکبير را بازي کردم همه قبول کردند. يعني مهدي مشکي شده بود امير کبير اما چون در قالب امير رفتم همه پذيرفتند و دوست داشتند. بعدا خيلي ها اميرکبير را بازي کردند اما اميرکبير هم به من آمد. خدا رحمت کند علي حاتمي را با آن ديالوگ ها و با توانايي اش. مي خواهم اين را بگويم که مردم بايد يک چيزي را بپذيرند و اين را از من پذيرفته بودند.

ناصر ملک مطيعي و هميرش مهين

ناصر ملک مطيعي و هميرش مهين

در مورد فردين هم اينطور بود. بعد از فردين چند هنرپيشه جوان تر از فردين هم آمده بودند که به آنها مي گفتند فردين جديد اما هيچ کدام فردين نشدند. مي زدند و مي خواندند و شاد بودند اما فردين يک چيز ديگري بود و مردم اين را از او پذيرفته بودند. يا بعدا بهروز آمد و با آن کاراکتر خاص و بازي ها گل کرد و بعد از او ديگران آمدند اما بهروز نشدند. آنها هم اداي او را در مي آوردند اما بهروز چيز ديگري بود. او خودش بود و مردم او را پذيرفته بودند.

آن موقع رقص و آواز در فيلم هاي غربي و هندي خيلي زياد بود اما در دوره شما اين شکل فيلم ها نبود و شما هم به سراغ اين فيلم ها نرفتيد، چرا؟

زياد بود اما هنوز معلوم نبود که مردم اينها را خيلي دوست دارند و حتما بايد باشد. در فيلم ولگرد آقاي قوامي فاخته اي يک آواز خوانده بود و من بايد اين آواز را در يک باغ براي دختري مي خواندم. دختر توي تاب نشسته بود و من مثلا داشتم اين آواز را براي ايشان مي خواندم، منتها من لب خواني بلد نبودم. حالا که صحبتش شد اين را بگويم که فردين خيلي قشنگ لب خواني مي کرد. طوري لب خواني مي کرد که انگار واقعا خودش دارد مي خواند اما من اصلا بلد نبودم و در آن فيلم هم همان طوري سرم را انداخته بودم پايين و تکان مي دادم (خنده) براي همين بعد از آن هم خيلي جرأت نکردم اين کار را انجام بدهم.

 ناصر ملک مطيعي در کنار ايرج قادري

ناصر ملک مطيعي در کنار ايرج قادري

اتفاق افتاد که روي غزل ايرج لب خواني کنم اما نه به آن معنا نبود. بعد هم که اين لب خواني مد شد پيشنهاد به من نمي کردند و من هم اساسا قبول نمي کردم. تيپ من يک تيپ سنگين رنگين جدي بود و اين جوري جا افتاده بود و به درد خواندن نمي خورد. فيلم هايي هم بود که خواننده در کنار من بازي مي کرد. مثلا در فيلم خاطرخواه خانم فروزان مي خواند و من در کنار ايشان بازي مي کردم. اين هم از آن کارهاي سخت هنرپيشگي است و آدم در کنار يک خواننده نمي داند که چه کاري بايد انجام بدهد. (خنده)

مي خواهم اين را بگويم که جداي از اين که شما در اين نقش ها نشسته بوديد و اين شمايل و لباس به شما مي آمد، خودتان هم اين گونه بوديد، درست است؟

به هر حال در سينما و تئاتر کاراکتر ظاهري آدم و شخصيت آدم خيلي موثر است. خيلي در اين مورد مي شود صحبت کرد، ضمن اين که آدم وقتي اين نقش ها را بازي کرد يک کمي حواسش جمع است که خداي ناکرده نامردي نکند. بالاخره مردم اين همه خاطره از او دارند و نبايد اين خاطرات مردم خراب شود. بي خودي دست به يقه نشود با کسي، کار بد نکند، رفاقتش درست باشد و ... اين ها در خود آدم و شخصيت آدم موثر است.

وقتي که شما اين طور بزن بهادر بوديد و همه را در فيلم ها شکست مي داديد، آيا در حالت عادي مردم از شما توقع داشتند که اين طور بزن بهادر باشيد؟

اتفاقا من در زندگي معمولي ام تا حالا دستم روي کسي بلند نشده و يادم نمي آيد که دعوايي کرده باشم. خيلي آرام هستم و آنهايي که در فيلم ها نشان مي دادم را از خودم در مي آوردم و اين ژست ها را مي گرفتم. (خنده)

منظورم توقع مردم بود، آيا از شما توقع يکه بزن بودن داشتند؟

لابد باور داشتند. بگذار يک ماجراي بامزه برايت تعريف کنم که تا حالا جايي نگفته ام. يک بار من و فردين با هم رفته بوديم در يک کافه در لس آنجلس و جمشيد شيباني هم بود. آنجا ايراني ها مي آمدند و يک دفعه بين ايراني ها و آمريکايي ها دعوا شد. من و فردين هم نشسته بوديم. سال هاي اول انقلاب بود و ما هم بالاخره آدم هاي معروفي بوديم و لابد همه فکر مي کردند الان چه کارها مي کنيم. اما وقتي دعوا شد ما يواش آمديم بيرون و دوتايي رفتيم. (خنده) فردا روزنامه نوشتند قهرمان ها و يکه بزن هاي تهران پا شدند و در رفتند. (خنده) توقع داشتند ما بلند شويم کت مان را در بياوريم و آمريکايي ها را قلع و قمع کنيم چون ايراني ها کت هاي شان را در آورده و شروع به دعوا کرده بودند. دعواي اساسي بود و بعد پليس رسيد و همه را جمع کرد. آنجا به محض اين که يقه يکي را بگيري پشت سرت پليس مي رسد. خوب هم شد که رفتيم. خلاصه اين که من خيلي آرام بودم و شايسته هم نيست که چون توي فيلم ها نقش گردن کلفت ها را بازي مي کردم، بيرون هم اين کار را بکنم.

منظورم بيشتر توقع و باور مردم عادي کوچه و بازار بود و فکر مي کنم شما را به عنوان خصلت هاي پهلواني مي شناختند و فکر مي کنم که خيلي ميانجيگري کرده باشيد.

بله، زياد. هر جا که دعوا و مرافعه مي شد، تا من مي رسيدم فوري سوا مي کردند و احترام مي گذاشتند. يک وقت هايي وقتي مي خواستند فيلمبرداري کنند توي محل مي ريختند که دوربين شان را بزنند و بشکنند اما من که مي رسيدم مي گفتند آقاي ملک مطيعي هست اشکالي ندارد. لطف داشتند.

يک سوال هست که هميشه مي خواستم بپرسم و الان يادم آمد. الان خودتان گفتيد که فردين کم کم آمد و فيلم هاي ايشان جاي فيلم هاي شما را گرفت و به نوعي جاي شما ستاره اول سينماي آن روزها شد. آيا اين حس رقابت در شما نبود و هيچ وقت بين شما کدورتي پيش نيامد؟

هيچ وقت... هيچ وقت.

هيچ وقت پشيمان نشديد که چرا باعث شديد فردين وارد سينما شود؟

ابدا. جاي اين رقابت ها نبود. به اندازه هر دو ما فيلم براي بازي بود و اساسا کاراکتر من و فردين با هم فرق مي کرد. بهروز هم همينطور بود و او هم کاراکتر خودش را داشت. البته با بهروز يک بار اختلاف پيدا کرديم سر جايزه سپاس. (خنده) اول گفتند ناصر ملک مطيعي برنده جايزه سپاس و بعد گفتند در ضمن آقاي بهروز وثوقي هم برنده شده. گفتم چرا هر دو نفر را با هم نگفتيد. قهر کردم جايزه را نگرفتم و رفتم. اين ماجرا باعث شد که من و بهروز شش هفت ماهي قهر بوديم. (خنده) همين قهر کوتاه هم شد باعث محکم تر شدن دوستي مان که هنوز هم که هنوز است مثل يک برادر دوستش دارم. خدا رحمت کند فردين را. بين ما اين حرف ها نبود.

ناصر ملک مطيعي در کنار فردين

ناصر ملک مطيعي در کنار فردين

البته بعضي از هنرپيشه ها خيال مي کردند ما سد راه شان شده ايم و همه نقش ها را ما مي گيريم. خداي من شاهد است که من يک دفعه به کسي نگفتم اين نقش را نده به فلاني. آنها هم همينطور بودند. هيچ وقت نشد که چنين حرف هايي بزنم و چنين کارهايي بکنم. محال بود که چنين حرف هايي را بگويم يا حتي بگويم فلاني را بگذار توي فيلم. من هيچ دخالتي در کار گروه سازنده فيلم نمي کردم. خدا را شکر هميشه هم مورد حمايت و لطف مردم بودم و آنقدر هميشه از من حمايت کرده اند که شرمنده شان هستم.
الان هم که چهل سال از بازي نکردنم گذشته هنوز هم مردم مثل همان روزهاي اول پيگير من هستند و به من لطف دارند. وقتي مردم اين کارها را براي آدم مي کنند، آدم از همه چيز مستغني مي شود. با اين همه لطف مردم، من هيچ وقت احتياجي به چيزي نداشته ام. حالا يکي به من بگويد بيا برو بشو مديرکل فلان جا. چه اهميتي دارد و اين که مردم اين قدر آدم را دوست دارند را با چه چيزي مي توانم عوض کنم؟ هيچ چيز ديگر جهان با اين علاقه و لطف مردم قابل مقايسه نيست.

چند سال اين گونه يکه تاز بوديد تا زنده ياد فردين آمد؟ قبل از آن اجازه بدهيد نکته ديگري را بپرسم. يادتان هست اولين بار کي فردين را ديديد؟ گويا مرحوم تختي شما را به هم معرفي کرده بود. درست است؟

بله. يک روز من و تختي و حسين نوري با همديگر بوديم. دم سينما مولن روژ. فردين با يک اتومبيل از اروپا آمده بود و قرار گذاشته بودند، آنجا دم سينما مولن روژ که من آنجا ببينمش. آشنايي ما اينطوري بود. فردين ارتباط جمعي اش خيلي خوب بود و خيلي خوشمزه بود. هر جا که بود خيلي زود مي توانست آدم ها را به خودش جلب کند.

شما که علاقه مند به کشتي بوديد به عنوان قهرمان کشتي ايشان را نمي شناختيد؟

آن موقع هنوز قهرمان نشده بود. بعدا در ژاپن قهرمان دوم دنيا شد و من رفتم فرودگاه پيشوازش. يادم هست که با جيپ بود ولي يادم نيست، من هم در جيپ بودم يا نه. خلاصه اين که يک روز مرحوم تختي به من گفت اين فردين خيلي شاد است و وقتي توي اردو هستيم، خيلي سرمان را گرم مي کند و به نظرم خيلي به درد فيلم مي خورد. گفتم باشد. هماهنگ مي کنم. يک روز تختي و حسين نوري و فردين آمدند خيابان استانبول، استوديو پارس فيلم. خانم دلکش، سيامک ياسمي و دکتر کوشان هم بودند. آشنا شدند با هم و همه هم او را پسنديدند.

 ناصر ملک مطيعي در کنار فردين

ناصر ملک مطيعي در کنار فردين

گذشت و چند روز بعد يک روز فردين داشت مي رفت سينما ماياک در خيابان استانبول دکتر کوشان مي بيندش مي گويد سري به ما بزن. مي آيد بالا در پارس فيلم. من يک صحنه فيلم دوقلوها را داشتم که فوتباليست بودند و خلاصه در آن فيلم فردين يک نقش کوچک داشت. بعد فيلم چشمه آب حيات ساخته مي شد، آن موقع هنوز فردين نبود و قرار بود که من بازي اش کنم. بعد که فردين آمد من پيشنهاد دادم که بگذاريد فردين بازي کند. خانم ايرن، ايرج قادري و سارنگ هم بودند و اين شد اولين فيلمش.بعد از آن ما تقريبا هميشه با همديگر بوديم. يک فيلم هايي بود مي گفتم فردين بيا اين فيلم را بازي کن و خيلي هم حرف مرا گوش مي کرد. بعد آقاي قرن بيستم و گنج قارون و فيلم هاي ديگر را بازي کرد..

و با گنج قارون ستاره شد

بله. چندتا فيلم اين طوري بازي کرد و خودش هم علاقه مند بود و مردم هم خوش شان آمد و خدا را شکر کارش گرفت. فيلم هايي که بازي مي کرد هم ساز و آواز داشت. يعني آن فيلم هاي خشن جاهلي جايش را داده بود به ساز و آواز. من هم به اين ترتيب يک کمي کنار نشستم و خودم را قاطي نکردم چون از عهده ام هم بر نمي آمد مودبانه کنار نشستم. بعد دوباره مدتي گذشت. بعد نظام فاطمي فيلمي درست کرد به اسم سالار مردان...

فکر مي کنم دليل ممنوع الکاري شما مشخص بود. شما و فردين و بهروز وثوقي ستاره بوديد. خيلي ستاره. از آنهايي که الان مي گويند سوپراستار، به همين خاطر نتوانستيد کار کنيد؟

بهروز که زودتر رفته بود. فردين بالاخره استوديويي داشت و تهيه کننده و پخش کننده بود و سرمايه و فيلم داشت. من اما نه. من مودبانه اش اين بود که کنار بکشم. بالاخره يک عده جديد آمده بودند و توقعات و انتظاراتي داشتند. من خودم را کنار کشيدم. هيچ کس به من نگفت کار نکن. خودم کنار کشيدم. سال ها طول کشيد و امروز و فردا شد تا آقاي کيميايي آمد دم در شيريني فروشي من و گفت پاشو بيا سر کار. گفتم برو آقا جان. نميام سر کار (خنده) همينجوري گفتم هيچ وقت يادم نمي رود.

هيچ وقت آقاي کيميايي نقشي را به شما پيشنهاد نکردند که بازي کنيد؟

چرا. آقاي کيميايي سربازهاي جمعه را به من پيشنهاد کرد. يک نامه هم نوشتم. شايسته و بهرام رادان هم آمدند و با هم ملاقات کرديم. گفتم من واقعا حالش را ندارم. واقعا هم حالش را نداشتم اما بعد از اين همه سال يک فيلم هم بازي کرديم. براي آقاي علي عطشاني که يک يادگاري از اين سال هاي من باقي بماند. فيلم خيلي خوبي هم بود اما خورد به جشنواره و شلوغي و البته من نقشي به آن معنا نداشتم.

 ناصر ملک مطيعي و مسعود کيميايي

ناصر ملک مطيعي و مسعود کيميايي

جالب است که شما سه فوق ستاره سينماي پيش از انقلاب بوديد اما هيچ وقت بين شما رقابت شديد و توأم با قهر در نگرفت، فکر مي کنم اين بيشتر به خاطر شما بود که بزرگ تر بوديد و زودتر هم وارد سينما شده بوديد

من از فردين شش سال بزرگ تر بودم، از بهروز هم هفت سال. من با همه آن ها بازي کردم ولي آن ها با هم بازي نکردند. براي من اصلا مسئله رل کوچک و رل بزرگ مطرح نبود و اصلا توي اين مايه ها نبودم و تا الان هم نيستم. گفتم که مردم از همان اول يک حمايتي از من کردند که هيچ وقت نگران چيزي نبودم. آنها هيچ وقت مرا رها نکردند. در همان قسمتي که من سينما را تقريبا کنار گذاشته بودم هم مرا رها نکردند. مردم همه موقعيت و ثروت و همه چيزشان را مي دهند تا يک نفر دوستشان داشته باشد و وقتي اين همه مردم مملکت به من لطف دارند، من بايد خيلي خدا را شکر کنم و خداي ناکرده بنده ناشکر نباشم. اين خيلي مهم است. براي همين من مستغني هستم از هر چيزي.

 ناصر ملک مطيعي در کنار بهروز وثوقي و فردين

ناصر ملک مطيعي در کنار بهروز وثوقي و فردين

دنبال اين نيستم فلان جا و فلان کس از من تجليل و تکريم کند. بعد از اين شصت هفتاد سال هيچ وقت مرا براي تحليل و تکريم نبردند که بگويند اين گلدان مال شما. هر وقت شده گفتم نه ممنونم. احتياجي ندارم. براي اين که واقعا احتياجي ندارم. مردم مرا دوست داشتند و من مخلص شان هستم. آنها دنبال من هستند و من هم با همه وجود و عشقم دنبالشان هستم. تمام آرزو و اميدواري ام اين است که يک روزي بتوانم تلافي کنم. اگر شده بروم جلوي در سينما بليت پاره کنم و مردم را ببينم و علاقه ام را به آنها ابراز کنم. مي خواهم به آنها بگويم در مقابل اين محبتي که شما کرديد من صميمانه و با همه وجودم عاشق شما هستم.

شما با فردين چندتا فيلم بازي کرديد؟

5-4 تا.

اتفاق يا خاطره خاصي هست که بخواهيد بفرماييد؟

بله. يک بار مي خواستم بروم اروپا، داشتم توي يک فيلم بازي مي کردم که خود فردين کارگردانش بود. يک صحنه بود که من بازي داشتم. گفتم امشب هر طوري که هست بايد اين صحنه را بگيري تا من فردا صبح بروم. گفت باشد. با اين که کار خيلي سختي بود همه را جمع کرد تا صبح کار انجام شد و من هم صبح رفتم فرودگاه. رفاقت و دوستي ما در اين حد بود. با حسين نوري که شوهرخواهرش بود هم خيلي رفيق بوديم. از بچه هاي حسين هم سام نوري هست که الان بازي مي کند.

حسين نوري کشتي گير بود؟

بله. قهرمان وزن هشتم بود. کوهنوردي مي کرديم با هم.

گويا ايشان با استاد گلپا هم خيلي دوست بودند، درست است؟

گلپا و ياحقي و ايرج تازه روي کار آمده بودند. ايرج در دانشکده افسري بود که ما هم بوديم. بالاخره جمعيت خواننده و هنرپيشه اينقدر زياد نبود. يک عده که سر کار بودند، همه با هم دوست بودند.

سال هاي آخر فردين چطور گذشت و چطور شد که اينقدر زود از بين ما رفت؟

خيلي زياد نمي دانم. باعثش سکته و ناراحتي هاي عصبي بود. اين اواخر خيلي از او خبر نداشتم. من توي سونا نشسته بودم که يکي از دوستان در را باز کرد و گفت که آقاي فردين اين طور شده. اصلا نفهميدم چطور لباس پوشيدم رفتم خانه شان. خيلي زود رفت. خيلي.

کار بچه هاي جديدي که فيلم بازي مي کنند را پيگيري مي کنيد؟ فيلم هاي روز را مي بينيد؟

بله. بعضي ها را مي بينم. همه شان آنقدر با محبت هستند و به من لطف دارند. خيلي هاي شان مي آيند سراغم و همديگر را مي بينيم. فيلم هاي شان را هم مي بينم. البته توي سينما نه. فيلم ها را توي خانه مي بينم.

تا حالا و در اين سال ها نقشي بوده که به سن و سال تان بخورد و دوست داشته باشيد بازي اش کنيد؟

آقاي فتحي نقش آقاي نصيريان در سريال شهرزاد را به من پيشنهاد کرده بود. با شهرام ناصري رفتيم آن جا و برايم توضيح داد که نقش چه نقشي است. من گفتم اين نقش ممکن است شبيه شعبان جعفري باشد که مثلا دستور شلوغي و غيره مي داد. من نقش آن طوري را نمي توانم و نبايد بازي کنم.

بعد که اين فيلم پخش شد و اين قدر خوب در آمد پشيمان نشديد؟

نه. من گفتم مردم توقعات زيادي از من دارند و من نمي توانم آدم بدي باشم ولي اين نقش بعضي وقت ها آدم بدي است. قبول کرد. وقتي فيلم نمايش داده مي شد بچه ها مي گفتند نقش به اين خوبي را چرا بازي نکردي؟ گفتم آقاي نصيريان دارد به اين خوبي بازي مي کند. خيلي هم خوب است و ما هم تماشا مي کنيم و لذت مي بريم. بعد از اين که فيلم تمام شد از من دعوت کردند که جايزه علي نصيريان را بدهم. خود حسن فتحي هم گفت و در مجله هم نوشتند که من اول به ملک مطيعي پيشنهاد کردم و قبول نکرد. صرف نظر از بعضي تکه ها، در بقيه جاها نصيريان خيلي سوار کار بود و خيلي خوب شد. اما خب براي من يادگاري بود اگر بازي مي کردم. البته معلوم نيست مردم به شکل عجيبي بعضي چيزها را از من توقع ندارند. يک ذره خطا کنم از مردي و تعصب و غيرت و ناموس پرستي، مردم ناراحت مي شوند چون خيلي از من توقع دارند اما کسان ديگر نه.

اهدا جايزه علي نصيريان توسط ناصر ملک مطيعي

اهدا جايزه علي نصيريان توسط ناصر ملک مطيعي

طفلي حسين گيل که چقدر هم دوستش دارم من. نمازش حتي سر صحنه ترک نمي شد ولي همه صحنه هاي تجاوز را مي دادند به او. نمي داني چه آدم خوب و دل پاکي بود. آن موقع که کمتر کسي نماز مي خواند او مي خواند. چنين آدمي بود. گاهي پيش من درد دل مي کرد. مي گفت فلان خانم با من اين طور حرف مي زند و من خجالت مي کشم. آقا به او بگو که با من اين طور حرف نزند. اينقدر خجالتي بود. اينقدر ساده دل بود. به هر حال سينما است و مردم از چهره هايي که در سينما مي بينند توقعاتي دارند.

شما قبلا و در يک مصاحبه ديگر در مورد همين توقعات مردم يک خاطره گفته بوديد از آن فيلم ترکيه اي که شما و بازيگران ترکيه اي بازي کرديد. آنجا گويا کارگردان ترک از شما مي خواست که زن خيانتکار توي فيلم را تا سرحد مرگ بزنيد اما شما مي گفتيد که اين خوب نيست و مردم از شما توقع کشتن ندارند و همين باعث نفروختن اين فيلم شد

بله. فرهنگ ها فرق مي کند. ما گذشت مي کنيم اما فرهنگ هاي ديگر ممکن است نکنند. به طور کلي گذشت و نديده گرفتن و بخشيدن کار ما ايراني ها است. ما روي اين مسائل خيلي حساس هستيم.

شما به عنوان شمايل مردانگي در سينما و در جامعه شناخته مي شويد، اين حس چه جور حسي است؟

اجازه بده در اين مورد چيزي بگويم و فقط اين نکته را بگويم که الان فضا عوض شده، اما به هر حال سنت و فرهنگ ماندني است. هر چقدر بخواهيم باز هم اينها در خاطر مردم هست. حداقل يکي دو نسل خدا کند که ادامه پيدا کند. اينها خيلي چيزهاي قابل قبول و ستودني است.

مي خواهم در مورد ماجراي رفتن شما به تلويزيون و ضبط برنامه هايي که پخش نشد صحبت کنم، ناگفته نماند مردم چنان حمايتي از شما کردند که انگار آن برنامه ها 10 بار پخش شده، يعني اين پخش نشدن انگار از پخش برنامه تاثيرش بيشتر بود و مردم بدون آن که شما را ببينند انگار شما را ديدند

اتفاقا خودم هم ناراحت شدم و خجالت کشيدم. دوست نداشتم توي تلويزيون با مردم اين طور روبرو شوم. تلويزيون هم براي مملکت خودمان هست و آنها هم لابد دلايلي دارند. بارها گفتم و صميمانه و از ته دلم مي گويم که هيچ گله و شکايتي از کسي ندارم چون من تابع و شهروند اين مملکت هستم و قواعد آن براي من محترم است. هزاران نفر مي گويند خط قرمز و من هم اينجا بايد اين مسئله را قبول کنم. اين است که هيچ وقت گله و شکايتي نداشتم و مخلص همه شان هم هستم. براي آقاي مديري و آقاي قندي و آقاي ظلي پور هم احترامات فوق العاده قائلم. آنها هم تقصيري نداشتند.

 ناصر ملک مطيعي در برنامه دورهمي

ناصر ملک مطيعي در برنامه دورهمي

مي خواستند شب يلدا برنامه را پخش کنند و آن شب هم زلزله آمد

بله. يکسري اتفاقاتي افتاد کهت بخشي از آن هم گردن ما افتاد. ما هم قبول کرديم.

ولي با وجود پخش نشدن برنامه انگار پخش شد، اين قدر که مردم دوست تان دارند

لطف دارند. مي خواستند من را ببينند و به همين خاطر ناراحت شدند. حالا ايشالا که ببينند.

به مردم براي ماجرايي که اخيرا پيش آمده و حمايتي که از شما کردند چه پيغامي داريد؟

براي اين همه لطف مردم واژه ها خيلي نارساست. بارها اين را گفتم. کلمات قاصر است که بتوانم آن جور که شايسته است تشکر کنم. مردم واقعا صميمانه از من حمايت کردند و من زندگي ام را مديون شان هستم. از خدا مي خواهم کاري بکنند و اسبابي را فراهم بياورد که من تلافي کوچکي کرده باشم و آرزو مي کنم هر وقت فرصتي باشد باهم روبرو شويم و آنچه از دلم بر مي آيد را صادقانه به آنها بگويم.

ماجراي خاصي داريد تعريف کنيد؟

ياد يک نکته اي افتادم. در زمان قديم، مادربزرگ ها و پدربزرگ ها يک پنج زاري به ما مي دادند و ما کيف مي کرديم. عشق اين را داشتيم که عيد شود تا عيدي بگيريم. الان شش تا صفرم بغلش بذاري هيچي نمي شود. (خنده)


منبع: هفته نامه ديده بان



ارسال نظر شما

Protected by FormShield

اخبار خواندنی

بيوگرافي ليام نيسون و مصيبت هايي که پشت سر گذاشته از کودکي تا امروز + عکس

مقايسه دستمزد بازيگران سريال بازي تاج و تخت با بازيگران پردرآمد ديگر

بهترين فيلم هاي سينماي جهان با موضوع جنگ جهاني دوم + عکس

ستاره هاي محبوبتان را قبلا با اين تيپ و ظاهر نديده بوديد!!

حقايق جالب ناشنيده در مورد فيلم هاي تام کروز + عکس

سکانس هاي حذف شده سريال «بازي تاج و تخت» که داستان فيلم را تغيير مي دهند (قسمت2)

براي موفق شدن در زندگي اين 10 فيلم را ببينيد + عکس

محبوب ترين شخصيت هاي منفي تاريخ سينما + عکس و ديالوگ هاي برتر

گفتگوي خواندني دو خواهري که با Game of Thrones بزرگ شدند! + عکس

10 فيلم سينمايي ايران براي مخاطبين سخت پسند سينما + عکس

سکانس هاي حذف شده سريال «بازي تاج و تخت» که داستان فيلم را تغيير مي دهند (قسمت1)

بازيگراني که به خاطر دلايل عجيب و غريب بازيگر شدند! + عکس

تاثيرگذارترين شاهکارهاي تاريخ سينما + عکس

12 پوستر ترسناک و خشن سينماي هاليوود که نمايششان ممنوع شد!!

حقايقي که نظرتان را درباره بازيگران «بازي تاج و تخت» تغيير مي دهد + عکس

ستاره هاي معروفي که در پياده روي مشاهير هاليوود صاحب ستاره نشدند!

نکات عجيب و جالب رابطه اورلاندو بلوم و کيتي پري! + عکس

برترين فيلم هاي تاريخ سينما، تلفيق کمدي و تراژيک + عکس ( قسمت 2)

بازيگري که پس از 50 سالگي مشهور شد! + عکس

سلبريتي هايي که پس از مرگ مبلغ قابل توجهي بدهي به يادگار گذاشتند! + عکس

رحمان 1400 فيلمي با شوخي هاي مستهجن و مبتذل؟!! + عکس

جمشيد مشايخي به روايت جمشيد مشايخي + عکس کودکي

پول سازترين بازيگران سينماي ايران در سال 97/ از رضا عطاران تا سارا بهرامي

جنجال برانگيزترين فيلم‌هاي تاريخ سينما!! (+عکس)

شغل دوم معروف ترين سلبريتي هاي ايراني + عکس

فيلم هايي که تاريخ را با واقعيت و بدون تحريف نشان دادند + عکس

سکانس هاي برتر سينمايي در سال 97 + عکس

مادران متفاوت دهه نود در سينماي ايران + عکس

ستاره هايي که در زمينه عشق خوش شانس نبودند! + عکس

مردان جذاب سينماي ايران در سال 97 + عکس

برترين فيلم هاي تاريخ سينما، تلفيق کمدي و تراژيک + عکس ( قسمت 1)

نگاهي به زندگي هنري سوسن تسليمي، زن تکرار نشدني سينماي ايران + عکس

گزارش تصويري: فيلم برنده اسکار 2018 کتاب سبز (Green Book)

کارگردان هاي مشهوري که هرگز اسکار بهترين کارگرداني نگرفتند + عکس

بيوگرافي پل نيومن، ستاره خوش چهره اي که با موي سفيد هم دوست داشتني است + عکس

آيا مي توانيد اين بازيگران زن را در اولين نقش هايشان تشخيص دهيد؟!

معروف ترين زبان هاي ساختگي در فيلم ها و سريال هاي مطرح

با اين عکس ها معجزه جلوه هاي ويژه در هاليوود را متوجه مي شويد!

فيلم هايي که بر مبناي زندگي شخصيت هاي واقعي ساخته شدند + عکس

ستاره هاي هاليوود که هيچ وقت ازدواج نکردند + عکس

10نکته در مورد فيلم ليدي گاگا A Star Is Born + عکس

10 فيلم برتري که بايد سه بعدي تماشا کنيد! (+عکس)

3 فيلم عاشقانه سال 97 که در يادها مي ماند + عکس

3 فيلم ديدني ايراني با حال و هواي نوروز

آيا در مستند جديد مايکل جکسون Michael Jackson حقايق بيان شده؟! + عکس

خبرسازان سينما در سال 97 چه کساني بودند؟

اکران فيلم هاي سينمايي در نوروز 98 + تصاوير

زيباترين و مشهورترين زنان سياهپوست دنيا + عکس

چرا برخي زوج هاي هاليوودي جدا از هم زندگي مي کنند؟! + عکس

بازيگران پرطرفدار «گرگ و ميش» قبل از معروف شدن!! (+عکس)