نقد فيلم کشتن گوزن مقدس /تراژدي خانواده مورفي + تصاوير
شنبه 18 فروردين 1397 - 7:48:14 PM
چه خبر - مرد قصه کشتن گوزن مقدس همان بيگانه کتاب کامو است که به جاي بي تفاوتي حالا بسيار بسيار مي ترسد

شايد بد نباشد از همان ابتدا اصل ماجرا را بدانيد؛ ماجرايي که يورگوس لانتيوس بر مبنايش فيلم «کشتن گوزن مقدس» را ساخته است. همه چيز از آن جا آغاز شد که پادشاهي يوناني به نام آکاممنون به شکار رفت و بي آن که بداند تقدير برايش چه مقدر کرده است. هنگام صيد، او گوزن مقدس آرتميس، ايزدبانوي شکار و طبيعت را هدف قرار داد و به کيفر اين گناه وادار شد تا دختر دردانه اش، افي ژني، را در پيشگاه آرتميس قرباني سازد. پدر را تصور کن که با دست خويش کارد بر گلوي فرزند مي کشد تا از خشم خدايان در امان بماند؛ تراژدي خاص يوناني، مواجهه اي مهيب با تاوان و تقدير.

کالين جيمز فارل در فيلم کشتن گوزن مقدس

کالين جيمز فارل در فيلم کشتن گوزن مقدس

به روند تفکر انسان درباره سرنوشت که نگاه کنيد، با طيفي از جبرگرايي مطلق تا انکار تاثير تقدير رو به رو خواهيدشد. متفکريني خواهيد يافت که آدمي را لعبتکي در دستان روزگار فرض مي کردند و انديشمنداني که مفهومي به نام قضا و قدر را به کلي زير سوال برده و بر اراده آزاد انسان اصرار ورزيده اند. هميشه با خودم فکر کرده ام پاسخ درست بايد جايي در اين ميانه باشد. عناصر تاثيرگذار جبري زندگي هر انساني را ناديده گرفت. ما هيچ کنترلي بر تاريخ و جغرافياي تولد، جنسيت و نژاد، ميراث ژنتيک، خانواده اي که در آن به دنيا مي آييم و فرهنگي که در آن رشد مي کنيم، نداريم. تمام اين موارد جبري بر شکل زندگي فرد به شدت تاثيرگذارند و شايد تقدير گريزناپذير او محسوب شوند اما نکته آن جاست که انسان به رغم اين احوال آزاداست تا چگونه زيستن و چطور تعامل کردن با اجبار سرنوشت را خود انتخاب کند.

کالين جيمز فارل و نيکول کيدمن در فيلم کشتن گوزن مقدس

کالين جيمز فارل و نيکول کيدمن در فيلم کشتن گوزن مقدس

مثلا هيچ کدام از ما نمي توانستيم آزادانه تصميم بگيريم که زن يا مرد باشيم اما در مسير زندگي مي توانيم انتخاب کنيم که چگونه زنانگي يا مردانگي درون خويش را زندگي کنيم تا بيشترين رضايت را به دنبال داشته باشد. رضايت فرق دارد با خوشي. گمانم روانشناساني شبيه ويکتور فرانکل حق دارند که رضايت را مترادف با معناداربودن زندگي مي دانند؛ دانستن اين که در زندگي به کجا مي روي؟ چرا مي روي؟ چطور مي روي؟ و معناي مقصد برايت چيست؟
اورتگا يي گاست، نويسنده و فيلسوف اسپانيايي، اعتقاد داشت هر انساني طرحي حياتي درون خويش دارد که تمام عمر در تلاش براي تحقق و بيروني ساختن آن است. او مفهوم سرنوشت را در جبر اين طرح حياتي و آزادي براي يافتن بهترين شيوه زيستن آن مي دانست. شايد برايتان جالب باشد که بدانيد در الهيات زرتشتي با اصطلاحي به نام خويش کاري مواجه مي شويم که در واقع بيانگر رسالت هر آدمي روي زمين و معرف ماموريت ويژه اي است که از سوي اهورامزدا به انسان واگذار شده تا او در تمام طول زندگي اش تلاش کند آن را محقق سازد. پاداش اين تلاش، تقدس و معناست؛ رضايت خداوند و خرسندي انسان. هيچ کس نمي تواند خويش کاري خود را برگزيند. اين جبر ماست اما هر کدام از ما مي توانيم چگونه محقق کردن اين امر را آزادانه انتخاب کنيم و بسازم؛ سرنوشت شايد چيزي شبيه همين باشد.

اورتگا يي گاست

اورتگا يي گاست

اصلا چيزي که مرا به روانشناسي تحليلي يونگ بسيار علاقه مند کرد همين ماجرا بود. او معتقد است هر انساني در ناخودآگاه خويش خزانه اي از کهن الگوهاي ازلي دارد و در تمام عمر درگير چگونه زيستن و مواجهه با اين سرنمون هاي حياتي است. آن ها مدام از ما مي خواهند به شکلي زندگي کنيم که مجال و فرصت براي تحقق يافتن و بيروني شدنشان پديد آيد. درواقع آرايش کهن الگويي هر انساني بخش مهمي از تقدير او است. درست زيستن آنان باعث رضايت و بامعنا شدن زندگي است و دوري از اين الگوهاي دروني به خاطر دلايلي چون ناامني، هراس از طرد و محروميت اجتماعي يا تن دادن به الگوهاي بيروني محبوبيت و موفقيت در جامعه، بي برکتي و تاوان در پي دارد.
يوناني ها براي به تصوير کشيدن تقدير از سه ايزدبانو حرف مي زدند: خواهران مويرا که تولد، زندگي و مرگ هر انساني را مشخص مي کردند. کار زرگ يونگ شايد آن جا بود که اين آسمان خدايان دور از دسترس را به درون ما منتقل کرد و از آنان امري انساني ساخت. با اين ديد اگر سرنوشت را چيزي از جنس چگونگي مواجهه آدمي با خواسته ها و الگوهاي ناخودآگاه خويش تعريف کنيم، تاوان دادن و کيفر يافتن نيز بايد نتيجه دور شدن از خواسته هاي اصيل دروني و تسليم شدن به فشار بيروني باشد؛ بهاي تلخ رها کردن اصل زندگي. «هنگامي که ما مردگان برخيزيم چه خواهيم ديد؟ خواهيم فهميد که هرگز زندگي نکرده ايم.»
نمي دانم کارگردان فيلم گوزن مقدس، اين عبارت ايبسن را خوانده بود يا نه، اما گمانم جان مايه فيلم او بر همين مفهوم استوار است. مردي که از خويشتن به دور مانده و ملال مانند مه جانش را پوشانده است، ناگهان با تقدير تلخ خويش رو به رو مي شود. انساني که پوچي و بي معنايي زندگي اش را با الکل پنهان ساخته است، بايد با عزيزترين چيزي که دارد تاوان اشتباه خويش را پرداخت کند. حالا اگاممنون به جهان معاصر آمده است تا به کيفر شکار در جنگل ممنوع و دور شدن از محدوده مجاز انساني، دردي ابدي را متحمل شود. مهيب ترين قسمت فيلم لانتيموس در چگونگي و چرايي تاوان نيست، بلکه در انفعال و بي تفاوتي کسي است که تنبيه شده است. گويي او چنان به رنج کشيدن خو گرفته که حتي از دست دادن عزيزترين چيزها نيز عذابش نمي دهد.

کالين جيمز فارل در فيلم کشتن گوزن مقدس

کالين جيمز فارل در فيلم کشتن گوزن مقدس

تنبيه او را به درد نمي آورد، تاوان کمرش را نمي شکند و کيفر باعث بازگشت و به مسير خويش کاري نيست. آدمي که با درد غريبه باشد از شوق هم بي خبر مي ماند، زيرا توانايي ما براي لذت بردن از زندگي برابر با جرئت و ظرفيتمان براي رنج کشيدن به وقت ضرورت است. مرد قصه کشتن گوزن مقدس همان بيگانه کتاب کامو است که به جاي بي تفاوتي حالا بسيار بسيار مي ترسد. فيلم که تمام مي شود، ما مي مانيم و هراس. ابتدا به درستي نمي دانيم اين ترس اوج گيرنده در روان ناشي از چيست. بعد که درست و دقيق نگاه مي کنيم، مي بينيم مشغول شمردن تمام سفرهاي خوش به جنگل ممنوع آرتميسي، تمام گوزن کشي هاي ناخواسته اي که مرتکب شده ايم و لابد ايزدان سرنوشت- اوپرمويرا، کارما و پژواک عمل- را بر سر خشم آورده است، هستيم.

فيلم کشتن گوزن مقدس

فيلم کشتن گوزن مقدس

لانتيموس با رفتاري آزارنده درباره گذشته شخصيت اصلي فيلم هيچ چيزي برايمان نمي گويد و نمي گذارد که بفهميم بذر فاجعه کي و کجا کاشته شد. تماشاچي نمي داند چه چيزي جان مرد را چنان ملول ساخته که به سراغ الکل مي رود و باعث صدمه به ديگري مي شود در اين ابهام مطلق، در اين تاريکي ممتد، هر چيزي ممکن است و هر کسي احتمال دارد به جاي او باشد؛ حتي من، حتي تو. اين جاست که جست و جوي ذهني آدمي در جنگل خاطراتش آغاز مي شود و ترس از تاوان، او را به تلاش براي درک تقديرش وا مي دارد. خدايان درون از من چه مي خواهند؟ آيا صداي آن ها را مي شنوم؟ آيا جسارت عمل کردن به فرامين اين صداهاي مقدس در من هست؟ کجاي اين تاريکي گم شده ام؟ تاوان دورماندن از تحقق تقدير خويش را بايد چگونه بپردازم؟
پايان فيلم آغاز پرسش هاست تلنگر سخت لانتيموس بر ذهن تماشاچي غريبه با خويش کاري خود، باعث ايجاد سوالاتي دشوار و جست و جويي دردناک مي شود اما اين تجربه سخت ممکن است حاوي بذر نجات و رهايي از تاواني باشد که تقدير معين کرده است. اگر هر يک از ما بدانيم که کي و کجا از مسير تحقق کهن الگوهاي دروني يا طرح حياتي خويش منحرف شده و به خود خيانت کرده ايم، مي توانيم از طريق قرباني ساختن ماحصل اين امر، ذات زندگي را از فرو رفتن در باتلاق بي معنايي نجات دهيم. براي آشتي با سرنوشت بايد آنچه را با دور ماندن از اصل خويش به دست آورده اي، رها کني تا فرصت بازگشت و آشتي با خود را به دست بياوريم.

نيکول کيدمن در فيلم کشتن گوزن مقدس

نيکول کيدمن در فيلم کشتن گوزن مقدس

به همين دليل شايد داستان آگاممنون چند روايت پاياني متفاوت دارد. در يکي از آن ها افي ژني قرباني جهل و اشتباه پدر مي شود اما در روايتي ديگر آرتميس با مشاهده پشيماني خالص مرد به رحم آمده و گوزن مقدسي را از آسمان به زمين مي فرستد تا به جاي دختر قرباني شود؛ نمادي از پذيرفته شدن قرباني، نجات يافتن، رستگاري. فيلم البته توجهي به اين پايان خوش ندارد، پس برابر آن هراس به گمانم بر عهده من و تو است که از نو بسازيمش؛ با آگاهي، جسارت و اخلاص.


منبع: هفته نامه کرگدن

http://www.CheKhabar.ir/News/99996/نقد فيلم کشتن گوزن مقدس -تراژدي خانواده مورفي - تصاوير
بستن   چاپ