داماد سرخانه اي که شهردار شد
سه شنبه 1 اسفند 1396 - 11:43:08 AM
چه خبر - زندگي عجيب داماد سرخانه اي که شهردار شد

در ميان همهمه راهروي شلوغ مجتمع قضايي ونک، زني وارد شعبه 276 دادگاه خانواده شد. نامش «مرضيه» بود، 36 سال داشت و مادر دو فرزند بود. آمده بود تا پرونده مهريه‌اش را پيگيري کند. با گذشت بيش از 3 سال، همسرش را نديده بود و در اين مدت تنها وکيل او مي‌توانست پيغام‌هايشان را ردوبدل کند. ماجراي ازدواج مرضيه به 16 سال قبل بازمي گشت. در يکي از روزهايي که مشغول تحصيل در دبيرستان بود، با خانواده‌اش در يک جشن شرکت کرد و همانجا مورد توجه مادر «ميثم» قرار گرفت. هرچند نخستين بار نبود که مورد توجه مادران پسران جوان قرار مي‌گرفت، اما نخستين بار بود که يک خواستگار با گل و شيريني به خانه‌شان مي‌آمد. مرضيه که از آداب و رسوم خواستگاري و ازدواج چيزي نمي‌دانست انجام اين مراسم را به عهده بزرگترها گذاشت. خانواده‌اش هم سادگي جوان خواستگار و خانواده سنتي او را مناسب اين ازدواج دانستند و از اينکه ميثم بزودي مدرک مهندسي خود را خواهد گرفت راضي و خشنود به‌نظر مي‌رسيدند. با اين حال اجازه گرفتند بعد از تحقيقات لازم، نظرشان را اعلام کنند و در اين ميان تنها چيزي که براي مرضيه اهميت داشت ادامه تحصيل بود.
چند روز بعد از خواستگاري، پدر مرضيه تحقيقات محلي را انجام داد و به اين نتيجه رسيد که داماد آينده از نظر اهالي محل جواني آرام و سر به زير است که آزارش به يک مورچه هم نرسيده! به اين ترتيب دو خانواده به دفترخانه رفتند، اما مشکل اين بود که دختران زير 18 سال اجازه عقد دائم ندارند. بنابراين پدر ميثم پيشنهاد داد ميان دخترش و نامزدش «صيغه محرميت» خوانده شود و تا دو سال صبر کنند. اما خانواده مرضيه که روي موضوع عقد دائم اصرار داشتند، با دريافت «گواهي رشد» دخترشان از دادگاه، مراسم عقد را به راه انداختند. دو سال بعد مرضيه ديپلمش را گرفت و ميثم مدرک مهندسي‌اش را و حالا ديگر زوج جوان مي‌توانستند زندگي مشترک خود را شروع کنند. اما مشکلات تازه‌اي به ميان آمده بود. چرا که ميثم نه توانايي تهيه خانه داشت و نه در جايي مشغول به کار شده بود. اين بار هم پدر مرضيه پا پيش گذاشت و طبقه پايين خانه‌اش را خالي کرد تا داماد جوان نگران پرداخت اجاره خانه نباشد. چند ماه بعد ميثم توانست در شهرداري به‌عنوان مهندس عمران کار خود را شروع کند. با اين حال اجازه نداد همسرش به تحصيل ادامه دهد و اين موضوع سبب شروع اختلاف‌هايي ميان زن و شوهر جوان شد. از طرف ديگر مرضيه پي برد شوهرش مرد خسيسي است و حتي براي پرداخت خرجي خانه سخت‌گيري زيادي مي‌کند. چند باري هم با هم بحث و دعوا کردند و همين موضوع باعث کدورت پدر مرضيه شد و به دامادش مهلتي براي تهيه خانه مستقل داد تا ديگر شاهد شنيدن صداي بحث زن و شوهر جوان از طبقه پايين خانه‌اش نباشد.
چند سال بعد ميثم که با فعاليت‌هاي گسترده اجتماعي واقتصادي، بتدريج وضع مالي‌اش هم بهتر شده بود ديگر آن جوان بي‌پول و تنگدست نبود و موفق شده بود به‌عنوان شهردار يکي از شهرهاي کوچک کار خود را آغاز کند. همان موقع بود که مرضيه زمزمه رابطه همسرش با يک زن بيوه که ازکارمندانش بود را شنيد و وقتي به ميثم اعتراض کرد، او خود را بي‌گناه نشان داد. حتي براي اثبات حرفش کارمند خود را هم اخراج کرد. چند ماه بعد مرضيه متوجه غيبت‌هاي بي‌مورد همسرش در خانه شد. به همين خاطر او را زير نظر گرفت تا اينکه خبردار شد با يک زن مطلقه ازهمکارانش، ازدواج موقت کرده است. در اين وضعيت دل مرضيه شکست و ديگر نتوانست کتک زدن‌هاي گاه و بيگاه ميثم، خساست يا بداخلاقي‌هايش را تحمل کند. اين بار ديگر کوتاه نيامد و مهريه 313 سکه‌اي‌اش را به اجرا گذاشت.اما روز دادگاه ميثم قول داد در صورت پس گرفتن دادخواست مهريه از طرف مرضيه همسر موقتش را رها کند و اين ماجرا هم با وساطت بزرگترها به پايان رسيد. اما باز هم آرامش به زندگي آنها بازنگشت و مرضيه هم با بچه‌هايش به تهران آمد تا تکليف خود را يکسره کند.
ميثم هم دادخواست تمکين داد و در مقابل مرضيه هم باقي مهريه‌اش را از طريق دادگاه مطالبه کرد.روزي که مرضيه وارد شعبه 276 دادگاه خانواده شد، سه سالي مي‌شد که همسرش نه خرجي او و فرزندانش را داده بود و نه سراغي از بچه‌هايش گرفته بود. وقتي در برابر «غلامرضا احمدي» رئيس دادگاه ايستاد و گفت: «آقاي قاضي، با اينکه درآمد و دارايي همسرم خيلي زياد است و شما هم حکم به پرداخت مهريه‌ام داده‌ايد، اما هنوز حتي يک سکه هم نتوانسته‌ام از او بگيرم. نمي‌دانم با من لجبازي مي‌کند يا به‌خاطر خسيس بودن اين‌طور رفتار مي‌کند؟ براي همين مي‌خواهم نفقه و اجرت‌المثل 16 سال زندگي‌ام را هم دريافت کنم.» قاضي نيزگفت:«شما مي‌توانيد فهرست اموال و دارايي‌هاي همسرتان را به دادگاه ارائه دهيد تا نسبت به توقيف آن اقدام شود. با اين حال نفقه و اجرت‌المثل هم حق شماست و مي‌توانيد با ارائه دادخواست آنها را مطالبه کنيد.»
مرضيه مي‌خواست از دادگاه خارج شود که قاضي از او پرسيد:«راستي همسرتان هنوز شهردار است؟» زن جوان جواب داد:«نه. چند سالي هست که عزل شده، احتمالاً مديران بالاتر فهميده بودند که همسرم برخلاف ظاهر آرامش، آدم چندان قابل اعتمادي براي زندگي مشترک نيست. همان اشتباهي که پدرم در تحقيقات محلي کرده بود...» بعد از آن تشکر کرد و راهش را کشيد و رفت.


منبع: روزنامه ايران

http://www.CheKhabar.ir/News/92614/داماد سرخانه اي که شهردار شد
بستن   چاپ