ماجراي عاشق شدن ساعد سهيلي در پاريس و ازدواجش + عکس
سه شنبه 10 بهمن 1396 - 2:49:20 PM
چه خبر - گفت و گو با ساعد سهيلي

پدر شما کارگردان سينماست و اين که سر از دنياي بازيگري در آورده ايد، خيلي جاي تعجب ندارد اما اولين بازي مهم تان جلوي دوربين در 24 سالگي اتفاق افتاد، چرا اينقدر دير؟
- پدرم کلا محتاط است و مي ترسيد بازي من در فيلمش جواب ندهد. بالاخره پاي آبروي حرفه اي اش در ميان بود. شايد پيش خودش احساس کرده بود که من يک استعدادي دارم اما اين ترس همراهش بود و مدام اين تصميم را به عقب مي انداخت. شايد اگر تله فيلم بهروز شفيعي (ميان ماندن و رفتن) را بازي نکرده بودم، اصلا هيچ وقت اين اتفاق نمي افتاد.
اولين پلاني را که سر «گشت ارشاد» بازي کرديد يادتان هست؟
- بله. داشتم در خانه املت درست مي کردم؛ بايد مي آمدم سمت حميد فرخ نژاد و ديالوگم را مي گفتم. از استرس همه بدنم خيس شده بود. کلا اعتماد به نفس خيلي بالايي نداشتم.
نداشتيد، يا نداريد؟
- خيلي بهتر شده ام. آنجا فضا براي کسي که تازه آمده و پدرش هم کارگردان است، سنگين بود. همه يک گاردي نسبت به من داشتند که به شان حق مي دادم. اما رفته رفته اين گارد شکسته شد. حميد هم وقتي ديد دارم تلاش مي کنم و برايم مهم است، پشتم ايستاد و حمايتم کرد و ديگر راحت تر جلوي دوربين حاضر شدم.
چطور جزئيات نقش را پيدا مي کرديد؟
- راستش براي «گشت ارشاد» خيلي اذيت شدم، چون تجربه اي نداشتم. بنابراين مجبور بودم براي پيدا کردن کاراکتر «حسن» مسيرهاي زيادي را طي کنم و در واقع مدام از اين شاخه به آن شاخه بپرم؛ رفتم بيمارهاي رواني را ديدم. با دکترها صحبت کردم، توي اينترنت سرچ کردم، کتاب خواندم... مدام داشتم مي چرخيدم، ولي نمي دانستم دنبال چه هستم؛ فقط مي خواستم موفق شوم؛ خيلي تحقيقات محيطي داشتم. تازه مجوزي هم نداشتم که بتوانم وارد بيمارستان شوم. مجبور بودم به اين بهانه که «خودمان مريض داريم»، از دکترها سوال کنم تا بروم چند لحظه اي بيمارها را ببينم. آخر سر هم سعي کردم خيلي حسي و دلي جلوي دوربين بروم و صادقانه بازي کنم.

ساعد سهيلي و همسرش گلوريا هادري

ساعد سهيلي و همسرش گلوريا هادري

براي اين فيلم نامزد سيمرغ جشنواره شديد. اگر اين اتفاق نمي افتاد، باز اين قدر جدي اين مسير را ادامه مي داديد؟
- اگر اين نامزدي نبود يا مردم به من توجه نمي کردند، قطعا سر همان فيلم اول بازيگري را کنار مي گذاشتم ولي توجه آدم هاي بزرگ سينما و مردم انرژي من را براي ادامه مسير خيلي زياد کرد.
با پدرتان مشورت نکرديد؟
- نه. کلا ارتباطمان با هم خيلي زياد نيست. نه که بگويم با هم بد هستيم؛ اصلا. اما مشورت مان کم است و صحبت هاي مان زياد درباره سينما نيست.
سر صحنه اين چند همکاري تان، احساس مي کرديد که داريد با پدرتان کار مي کنيد؟
- سر فيلم هاي پدرم، يک جاهايي خيلي اذيت مي شوم. خيلي سختگيرانه مرا تحت فشار مي گذارد. مثلا اگر بازيگر ديگري اشتباه کند، غرش را به من مي زند [مي خندد] من هم يک جاهايي صدايم در مي آيد که «فلاني اين کار را کرده، به من چه؟!» سر صحنه هيچ وقت احساس «پدر و پسري» نمي کنم. حتي برعکس، خيلي احساس «غريبگي» مي کنم. با کارگردان هاي ديگر بيشتر رفيقم تا با پدرم.
پدر شما بيرون از فيلم هايش، خيلي کارگردان پر حاشيه و پر سروصدايي است، شما اما به لحاظ آرامش شخصيتي، نقطه مقابل پدرتان هستيد. با اين حال انگار لجاجت پدر، به شکل ديگري در شخصيت پسرش ظاهر شده!
- من قبل از بازيگر شدن اهل دعوا بودم. مثلا خيلي در مدرسه کتک کاري مي کردم. شرايط بزرگ شدنم در پايين شهر مشهد و رفقايم هم در اين قضيه موثر بودند. در محله اي بزرگ شدم که ناخودآگاه شرارت هايي با خودش دارد. بعد که وارد بازيگري شدم کلا آرام شدم؛ شايد آن انرژي تخليه شد، شايد براي اولين بار مي ديدم که تو را حساب مي کنند؛ گفتم خب بگذار يک مقدار هم با شخصيت باشم! [مي خندد]
يک سوال کوچک خصوصي؛ چه شد که در آن سن ازدواج کرديد؟ آن موقع بازيگري را شروع کرده بوديد؟
- بله. «گشت ارشاد» را بازي کرده بودم اما هنوز اکران نشده بود. بهروز شعيبي براي فيلم «ميان ماندن و رفتن» به فستيوالي در پاريس دعوت شده بود. گفت من بچه ام به دنيا آمده، نمي توانم بروم؛ تو به جاي من برو. گفتم باشد! رفتم و آنجا با خانمم آشنا شدم.
چقدر همه چيز در زندگي شما تصادفي جلو رفته!
- واقعا براي همين است که مي گويم حضور خدا را مدام احساس مي کنم.
راستي يک توضيحي درباره سه تا نقش تان در فيلم هاي فجر امسال مي دهيد؟ توي همه شان نقش اوليد؟
- بله. در «ماهورا»، يک قاچاقچي عرب هستم. داستان فيلم هم واقعي است، درباره قاچاقچياني که مي توانند پنج تا شش دقيقه زير آب بمانند. در فيلم چند سالي از سن واقعي ام بزرگ ترم، اضافه وزن و لهجه عربي دارم. در «اتاق تاريک»، نقش مردي را بازي مي کنم که با زني شش هفت سال بزرگ تر از خودش ازدواج کرده و بچه دارد، در «لاتاري» هم پسر نوجواني هستم که عاشق مي شود و رفتارهاي خام و نوجوانانه خودش را دارد؛ کارهايي مي کند يا حرف هايي مي زند که نبايد.


منبع: ماهنامه همشهري 24

http://www.CheKhabar.ir/News/90063/ماجراي عاشق شدن ساعد سهيلي در پاريس و ازدواجش - عکس
بستن   چاپ