هنرمندي که يک سرمايه ملي ست: داريوش مهرجويي
شنبه 18 آذر 1396 - 12:41:25 PM
چه خبر - گفت و گو با فريار جواهريان به مناسبت زادروز داريوش مهرجويي

فريار جواهريان در ٩ اثر از داريوش مهرجويي در مقام طراحي صحنه و در يک اثر هم در مقام طراح لباس کار کرده است.
فکر مي‌کنم اولين تجربه شما با جناب مهرجويي، فيلم سفر به سرزمين آرتور رمبو باشد که ما در ايران آن را نديده‌ايم. چگونه تجربه‌اي است؟
بله، يک ساعت فيلم براي تلويزيون فرانسه است که اتفاقا مي‌خواستند با مرحوم ساعدي کار کنند که در يک کافه مي‌گذشت و در آنجا شخصيت‌هايي مي‌آيند و مي‌روند. تلويزيون فرانسه از چهارتا خارجي خواست که راجع‌ به فرهنگ فرانسه کار کنند و رويکردشان اين بود که نگاه شما به فرانسه چيست؟! روي آن کار نشد و نشد… خلاصه دچار وضعيت بحراني بوديم و من از آنجا که از بچگي در فرانسه بزرگ شده بودم و به شخصيت آرتور رمبو ارادت داشتم و مي‌دانستم که او شاعر فرانسوي است که به فلسفه اشراق و به شرق علاقه‌مند و سال‌ها در عدن (يمن) زندگي کرده بود، به داريوش پيشنهاد کردم که بيا مثل يک مستند کار کن، او قبلا هم درباره الموت مستندي ساخته و در آن زندگي حسن صباح را بازسازي کرده بود و در آنجا عده زيادي روشنفکر رفته و درباره‌اش نظر داده بودند. حالا هم تصميم بر اين شد که اين آدم‌هاي روشنفکر درباره رمبو صحبت کنند و درکل نسبتا فيلم جمع‌وجور، ساده و خوبي شد و از همان‌جا کار من هم به‌عنوان طراح صحنه آغاز شد. بعد هم اجاره‌نشين‌ها در سال 65 اتفاق افتاد.
اين طراح‌شدن، انتخاب شما يا پيشنهاد جناب مهرجويي بود؟
انتخاب من نبود، چون من آدم نسبتا خجالتي‌اي هستم و خيلي زياد ميل ندارم که خودم را جلو بيندازم و اسمم را به‌عنوان سناريست و طراح صحنه بگذارند. بيشتر دوست دارم آن پشت‌ها در سايه کارم را بکنم، ولي چون «اجاره‌نشين‌ها» درباره ساختمان بود و به حرفه من ربط داشت، من راحت‌تر مي‌توانستم آن را کار کنم. همچنين مي‌توانستم راجع ‌به لباس‌ها کمک بدهم و درمجموع فيلم‌سازي برايم مثل يک ماجراي خانوادگي بود، چون بعدها هم کارگردان‌هاي مختلف به‌عنوان طراح صحنه به سراغم آمدند؛ به آنها گفتم که من به‌خاطر شوهرم و خانواده‌ام اين کار را کرده‌ام. اين درست مثل آشپزي است که در خانه مي‌کنم و سعي مي‌کنم که غذاي خوشمزه‌اي بپزم و غذايم هرگز نسوزد، همچنين بدمزه درنيايد. من ديگر آشپز حرفه‌اي نيستم که بخواهم در بيرون از خانه در رستوران کار کنم يا براي خودم رستوراني داشته باشم. بنابراين به دنبال چسبانيدن اسمي نبوده‌ام، اما درهرحال کارم مهم بوده است و آنچه در توان داشته‌ام انجام داده‌ام و داريوش هم خيلي راضي بود و از نظر ديگران بي‌خبرم!
حساس‌ترين کارتان در کنار مهرجويي کدام است؟
سخت‌ترين کارم «هامون» است که داراي 6٢ لوکيشن بود و در آن شخصيت‌هاي متفاوتي حضور داشتند و فيلم از دوره فيلم‌برداري طولاني‌مدتي برخوردار بود و فکر مي‌کنم اواخر خرداد يا اوايل تيرماه شروع شد و در دي‌ماه هنوز داشتيم صحنه‌هاي کنار دريا را فيلم‌برداري مي‌کرديم. خوشبختانه اين فيلم در سينماي ايراني خيلي خوب شد.
اهميت آن براي خودتان در چيست؟
اهميتش اين بود که من با ژيلا مهرجويي کار کردم و ما در سينماي ايران طراح صحنه و لباس را از هم جدا کرديم و اين دوتا حرفه مقوله‌هاي کاملا متفاوتي با هم هستند. ژيلا هم خياط خوبي بود و لباس عروسش در «هامون» خيلي قشنگ بود و فکر مي‌کنم همکاري من با ژيلا بسيار اهميت داشت و ما تقريبا رويکرد مدرني به صحنه و لباس داشتيم و سليقه‌هايمان اروپايي بود و اين نگاه ما را از فکر کاملا کهنه ايراني دور مي‌کرد. بعد از همکاري من و ژيلا ديديم که در سينماي ايران خيلي‌ها از روي کار ما کپي کرده‌اند و اين خودش علامت خوبي بود، وقتي مي‌ديديم که خيلي‌ها مثل ما کار مي‌کنند.
اين تأثيرگذاري برايتان جالب بوده است؟
بله.
بعدا بحث ساخت يک فيلم ديگر به نام «کارآگاه يحيي» پيش آمد که معلوم نيست چه سرنوشتي يافت.
آن فيلم هرگز ساخته نشده است. فيلم‌نامه‌اش بر اساس يک رمان از رضا جولايي بود که رمانش خيلي عالي است؛ يک ماجراي پليسي.
چرا کار نشد؟
فکر کنم هيچ‌گاه بودجه‌اش پيدا نشد و هيچ‌وقت هم نشد… حتي آن را به روسي ترجمه کرديم و به باکو فرستاديم. داريوش دوست داشت در آنجا يا يک جاي خيلي سرد و کوهستاني کار شود. اين فيلم درباره يک چاه‌کن (مقني) بود.
فکر کنم آخرين کارتان با آقاي مهرجويي درخت گلابي و در سال ٧6 بود؟
خيلي درخت گلابي را دوست دارم و پيشنهاد من بود که قصه گلي ترقي را فيلم کنيم و ما با گلي و داريوش روي سناريويش خيلي کار کرديم؛ مثلا پيشنهاد من اين بود که اين دختر همه‌اش سرش پوشيده نباشد، براي همين سرش را تراشيديم و کلاهي بر سرش گذاشتيم، اما آن خانه‌باغ را خود داريوش در آبعلي پيدا کرد، اما ‌ايده کلاه از من بود.
بهترين کارتان در ميان اين کارها هنوز هم کدام است؟
هامون! در آنجا دستيارم معصومه وثوق بود که او هم آرشيتکت و تحصيل‌کرده معماري از پاريس بود و کمتر پيش مي‌آيد دو آرشيتکت در يک کار در کنار هم براي يک فيلم کار کنند. او آدم با دانش و مطالعه‌اي بود و اطلاعات گسترده‌اي راجع‌ به تمام سبک مبل‌ها داشت و اين باعث مي‌شد که اطلاعات فوق‌العاده‌اي را به فيلم بدهد.
چرا بعد از آن با آقاي مهرجويي کار نکرديد؟
ما از هم جدا شديم و ديگر همکاري‌مان با هم قطع شد.
با ديگران چرا کار نکرديد؟
طراحي، حرفه من نبود و من اين کار را از سر لطف براي شوهرم مي‌کردم. اصلا با هيچ‌کس ديگر نمي‌توانستم کار کنم. بعد از جدايي هم شرايط ديگر طوري نبود که با داريوش کار کنم.
آيا هنوز رابطه‌تان با جناب مهرجويي حفظ شده است؟
بله. رابطه خوبي با هم داريم و هر دو، سه روز به هم زنگ مي‌زنيم و هر دو، سه ماه يک‌بار همديگر را مي‌بينيم، چون ما سه فرزند داريم و همچنان با هم در ارتباطيم.
درباره تولدشان چه حرفي داريد؟
تولدش را تبريک مي‌گويم و برايش آرزوي سلامتي، سلامتي، سلامتي و آرامش، آرامش و آرامش… مي‌کنم… . داريوش مهرجويي براي اين کشور يک سرمايه ملي است و دوست دارم که مسئولان واقعا حواسشان به او باشد و از داريوش تا مي‌توانند مراقبت کنند و به نظرم تا مادامي که زنده هستيم بايد قدر يکديگر را بدانيم.


منبع: cinemacinema.ir

http://www.CheKhabar.ir/News/85240/هنرمندي که يک سرمايه ملي ست- داريوش مهرجويي
بستن   چاپ