توهين مستقيم آرش معيريان پوريا پورسرخ و ...به شعور مخاطب
جمعه 17 آذر 1396 - 10:41:13 AM
چه خبر - نقد فيلم خالتور

بله به همين رک و راستي از شما خواهش مي‌کنم به تماشاي «خالتور» نرويد، چون تا زماني که براي چنين خزعبلاتي مخاطب وجود داشته باشد، سلسله توليد و پخششان متوقف نخواهد شد و فقط تصور اينکه بعد از ده سال چه بلايي بر سر سليقه مخاطب ايراني خواهد آمد ترسناک است. پس بله اين بار به‌جاي اينکه از نکات مثبت و منفي يک فيلم بگويم و درنهايت از حمايت از سينما حرف بزنم و از شما خواهش کنم به ديدن فيلم‌ها در سينما برويد، از شما خواهش مي‌کنم، «خالتور» را فراموش کنيد و اين‌يک بار سينما را به خاطر خودش هم که شده تنها بگذاريد.
مسلماً چنين ادعايي نيازمند دلايلي هم هست، از دلايلم خواهم گفت تا شايد با خواندن اين مطلب يکي از افرادي باشيد که از ديدن کابوسي چون «خالتور» نجات پيدا خواهيد کرد.
براي نديدن «خالتور» هزار و يک دليل وجود دارد. اصلاً آخرين ساخته آرش معيريان خيلي واضح و در کمال صداقت موضعش را در سينما مشخص مي‌کند و شايد اين تنها نکته مثبت «خالتور» باشد. وقتي نام فيلمي «خالتور» است، وقتي مجموعه بازيگران، ستاره کمدي‌هاي بي‌رنگ و لعاب دهه هشتاد و چندتايي از تزئينات ويترين سينماي ايران هستند، تيزرها و تبليغات فيلم، داستان تکراري که به‌عنوان خلاصه معرفي مي‌شود و حتي پوستر «خالتور» به‌وضوح نشان مي‌دهد که اين فيلم در کدام قسمت سينماي ايران جاي مي‌گيرد، تکليف بيننده با فيلم مشخص است. جالب اينجاست که اين وضوح در ابتذال و نچسب بودن «خالتور» چيزي است که ممکن است گولتان بزند، اينکه باور نکنيد يک فيلم بد به چنين صداقتي دستش را رو کند و به شما نشان دهد چگونه قرار است چشمان و ذهنتان را آزار دهد، پس پيش‌داوري‌هايتان را کنار مي‌گذاريد و به ديدن «خالتور» مي‌رويد و يکي از بزرگ‌ترين اشتباهات زندگي خود را مرتکب مي‌شويد.

فيلم خالتور

فيلم خالتور


مي‌پرسيد چرا؟ از کجا شروع کنم؟

«خالتور» همان‌قدر که در تبليغاتش صادقانه ذات بي‌رمق و بي‌ريشه خود را نشان مي‌دهد، در اولين سکانس فيلم خيلي رک و راست به شما مي‌گويد با فيلمي طرف هستيد که فقط ساخته‌شده و هيچ دقت و ظرافتي در آن به کار نرفته است. دقت و ظرافت پيشکش، حتي ابتدايي‌ترين اصل فيلم‌سازي را هم رعايت نکرده است. اصلي که وقتي مي‌خواهيد با گوشي موبايل از کودک بانمک فاميلتان هم فيلم بگيريد رعايت مي‌کنيد، اينکه سوژه اصلي درخواستي که از او داريد را اجرا کند. حال سکانس آغازين «خالتور» در حالي شروع مي‌شود که گروه موسيقي سه‌نفره متشکل از مهران غفوريان، رضا صادقي و پوريا پورسرخ در حال اجرا در يک رستوران هستند.
پورسرخ به‌عنوان تکخوان اين گروه، نمي‌تواند خنده‌اش را کنترل کند، نمي‌تواند لب بزند و وانمود کند در حال آواز خواندن است و با پنهان کردن صورتش پشت دستش يا ميکروفون سعي مي‌کند جلوي خنده‌اش را بگيرد. توهين‌آميز نيست که فيلم‌ساز سکانسي را فيلم‌برداري کرده و در کات نهايي فيلم قرار داده که بازيگر اصلي‌اش نمي‌تواند جلوي خنده‌اش را بگيرد؟ و اين تنها سکانسي نيست که پورسرخ عاجز از نقش‌آفريني، معذب، در حال خفه کردن خنده‌اش است. علي صادقي و مهران غفوريان هم همان تصوير هميشگي هستند که از آن‌ها انتظار داريد، نه چيزي فراتر.

نقد فيلم خالتور

نقد فيلم خالتور


در اين ميان جاي تأسف دارد که بازيگران بااستعدادي چون محمدرضا هدايتي و اميرحسين صديق که توانايي‌شان ثابت‌شده است بايد در چنين مضحکه‌هايي که نام فيلم سينمايي رويش مي‌گذارند بازي کنند در دهه نود، به‌مثابه نمايش‌هاي روحوضي هنر خود را به نمايش بگذارند.
اين ميزان از بي‌سليقگي در تدوين نسخه نهايي و بي‌حوصلگي سازنده اگر توهين به بيننده نيست چه چيزي مي‌تواند باشد؟ مسعود فراستي را به‌عنوان يک منتقد منصف معرفي نمي‌کنم، اما عبارت “ماقبل سينما ” دقيقاً همين‌جا کاربرد دارد.
متأسفانه، توهين‌هاي معيريان به مخاطبانش اينجا خاتمه نمي‌يابد. تمام آن چيزي که از فيلم معيريان برداشت مي‌شود اين است که مخاطب عامي موسيقي و در بطن آن سينما، شعور درک هنر را ندارد صرف سرگرم شدن برايش کافي است. رستوراني که در ابتدا موسيقي نسبتاً فاخري در آن نواخته مي‌شود و بعدتر با مطربي که “کبابي آي کبابي ” مي‌خواند جايگزين مي‌شود، مردي که اين گروه موسيقي را براي اجرا در مراسم ختنه سرور فرزندش دعوت مي‌کند و خيلي ديگر از اين ارجاعات را به چه شکل ديگري مي‌توان تعبير کرد؟ وقتي ميگوييم مخاطب عامي سينما يا موسيقي يا هر هنر ديگري، منظورمان فردي است که مطالعات تخصصي در آن رشته ندارد نه آن‌که بي‌سواد يا بي‌شعور باشد و فرق ابتذال و هنر را تشخيص ندهد. محض اطلاع فيلم‌ساز عزيز بايد گفت، موسيقي که شما به‌عنوان موسيقي عامه مردم معرفي مي‌کنيد سليقه عامه مردم نيست حتي دستمايه شوخي و خنده‌شان است، اما از هرکدام از اين مردم بپرسيد مسلماً حداقل يک تصنيف يا آهنگ دلنواز و فاخر از استادان موسيقي ايراني شنيده‌اند.
اين چه برداشت معلول و ناقصي است که فکر مي‌کنيد مخاطب عام چون حوصله درگير شدن در پرداخت‌هاي عجيب‌وغريب را ندارد و آن‌قدر در زندگي روزانه‌اش درگيري دارد که مي‌خواهد در سينما سرگرم شود، پس مي‌توان به او توهين کرد و هر چرت‌وپرتي را به نام سرگرمي به خورد او داد؟
معيريان با فيلم‌نامه‌اي که اصلاً وجود ندارد و انگار همين‌طور که پيشرفته‌اند نوشته‌شده است، با عاريه گرفتن عناصر اصلي قصه‌اش از فيلمفارسي ها که خود نوعي توهين به ذات فيلمفارسي و تاريخ تحول سينماست، به سينماي کمدي مبتذل دهه هشتاد رجعت کرده است که با «اخراجي‌ها» مسعود ده‌نمکي آغاز شد. سينمايي که عليرغم استقبال نسبتاً مناسب تماشاگران، لکه ننگي است که تا ابد بر تاريخ فيلم‌سازي ايران باقي خواهد ماند؛ اما نکته‌اي که در اين ميان نبايد ناديده گرفت، اين است که در اين دوره، اساساً فيلم‌سازي ايراني در تنگنا به سر مي‌برد، شرايط اقتصادي سخت بوده و عملاً نبود گزينه موجود ديگري، مخاطب را به اين‌سو سوق مي‌داد، شرايطي که مي‌توان ادعا کرد امروزه متحول شده است. در همان هياهو هم بود که خود معيريان «کما» را ساخت که يکي از پرفروش‌ترين فيلم‌هاي زمان اکران خود بود و مي‌شد به‌عنوان نمونه قابل قبولي از سرگرمي به آن اشاره کرد؛ اما خيلي زود با «شارلاتان» نشان داد که ترجيح مي‌دهد مسير بي‌خطرتر و بي حاشيه‌تري را طي کند.
«خالتور» يک فيلم بسيار خنثي است که نه خنده‌دار است و نه‌حرفي براي گفتن دارد و نه اساساً سرگرم‌کننده است. تنها خاصيت «خالتور» آوردن نوعي موسيقي که در حالت عادي به آن غيرمجاز گفته مي‌شود، به ميان مردم و فضاي سينماست و احتمالاً به هيجان آوردن کودکاني که اگر دري به تخته بخورد مي‌توانند همراه پدر و مادرشان راهي سينما شوند و فيلمي ببينند. اين خنثي بودن و بي‌هدفي در تک‌تک سکانس‌هاي فيلم هم واضح است. سکانس‌هايي که قرار است در راستاي فضاي موزيکال فيلم باشد اما هيچ ربطي به روايت ندارد و کاملاً سينماي موزيکال را زير سؤال مي‌برد، سکانس‌هايي که نقب به فيلمفارسي و قهرمان سازي مي‌زند اما قهرماني نشان مي‌دهد که هيچ‌چيز از او نمي‌دانيم و فقط اداي لوتي‌هاي فيلمفارسي‌ها را در مي‌آورد و صرف اينکه خوش‌سيماست يا خوش‌اندام است يا فيلم‌ساز مي‌خواهد بايد عاشقش شويم و دعا کنيم به دختر ماجرا برسد و خوشبخت شود، پاياني که با يک عروسي دسته جمعه تمام مي‌شود و زوج‌هايي را روي پرده مي‌بينيم که تا اين لحظه هيچ نشانه‌اي از علاقه‌شان نديده‌ايم، همه و همه از دل فيلم‌نامه‌اي ناقص مي‌آيد که در ابتداي داستان يکي از شخصيت‌هايش را گم مي‌کند و بعداً هم دليلي نمي‌يابد تا از سرنوشتش خبري به مخاطب بدهد مبادا که اوقاتش تلخ شود و از تفکر فيلم‌سازي که نه به بيننده‌اش فکر مي‌کند و نه حتي به فيلم و بازيگرانش و بازي که از آن‌ها مي‌گيرد، فيلم‌سازي که تنها چشم به گيشه دارد و فيلم بعدي که از اين هم بدتر خواهد بود.


منبع: بلاگ نماوا

http://www.CheKhabar.ir/News/85167/توهين مستقيم آرش معيريان پوريا پورسرخ و به شعور مخاطب
بستن   چاپ